پس از ایجاد سؤال كه مرحله اول است، دو حالت متصور است. حالت اول این است كه كسانى این سؤال را جدّى و مهم تلقى مىكنند و این آمادگى در آنها به وجود مىآید كه در پى یافتن پاسخى براى آن برآیند. صورت دوم این است كه به آن بى توجهى كنند و با چشم پوشى از آن بگویند، ما فعلا كار و زندگى و بسیارى مسایل مهمتر داریم!
اگر كسانى این سؤال را جدى گرفته و در صدد یافتن پاسخ آن به تكاپو و تلاش افتادند، این خود زمینهاى است كه مشمول رحمت خداوند شوند و در مرحله بعد بیشتر هدایت گردند؛ چرا كه این سنّت الهى است كه اگر نعمت هاى خدا جدى گرفته شود و قدر آنها را بدانند خداوند آن را زیاد خواهد كرد: لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّكُمْ(142) اگر سپاسگزار بودید به طور قطع حتماً [نعمتتان را] بر شما خواهم افزود. فرستادن انبیا و طرح این سؤال از جانب آنها براى ما، یك نعمت الهى است. اگر ما این نعمت را جدى گرفتیم و به دنبال پاسخ رفتیم، خداوند رحمت و هدایت خود را نسبت به ما بیشتر مىكند.
و اما اگر كسانى به این طرح سؤال از جانب انبیا بى توجهى كردند و با اینكه به آنها تذكر داده شد و از غفلت نسبت به صورت مسأله بیرون آمدند، اعراض نمودند، در این صورت مستحق عقوبت مىشوند. در این جا كسانى ممكن است گناهشان فقط در این حد باشد كه متذكر مىشوند ولى مسأله را جدّى نمىگیرند. برخى گناهشان از این حد بالاتر است؛ آنها متذكر مىشوند و متوجه هم مىشوند كه مسأله بسیار جدّى و حیاتى است، اما با این حال اعراض مىكنند. گناه برخى حتى از این هم بالاتر است؛ آنها هم متذكر مىشوند، هم اهمیت مسأله برایشان روشن مىشود، و هم به پاسخ صحیح مسأله مىرسند، اما در عین حال خود را به بى خبرى مىزنند و طورى زندگى مىكنند كه گویى نمىدانند خدایى و قیامتى در كار است: وَ إِذا ذُكِّرُوا لا یَذْكُرُونَ(143) و چون تذكر داده شوند متذكر نمىگردند. چنین مرحلهاى بالاترین مرتبه كفران نعمت الهى است و عذاب ابدى الهى را در پى دارد.
به عبارت دیگر در مسیر توجه به یك مسأله این مراحل وجود دارد: اول، توجه به صورت
( صفحه 98)
مسأله؛ دوم، جدى گرفتن مسأله و در صدد پى گیرى و روشن كردن آن بر آمدن؛ و سوم، پذیرفتن پاسخى كه پس از تحقیق درباره آن مسأله، به دست مىآید. در این مسیر، گاهى كسى پس از توجه به صورت مسأله و جدى گرفتن و تحقیق درباره آن، دلیلى و راهى پیدا نمىكند و خلاصه، قانع نمىشود. چنین كسى جاهل قاصر است. گاهى پس از توجه به صورت مسأله و تحقیق پیرامون آن، به دلیل و پاسخى قانع كننده دست مىیابد، اما با این وجود لجاجت ورزیده و با اینكه ذهنش پذیرفته اما به زبان مىگوید، قانع نشدم! مرحله سوم این است كه كسى بعد از آنكه به مسأله توجه و درباره آن تحقیق كرد، به پاسخ نادرست برسد و تصور كند كه به حقیقت واصل شده، در حالى كه چنین نیست؛ چنین كسى را جاهل مركّب مىگویند. جاهل مركّب كسى است كه دو جهل دارد: یكى جهل به واقع و یكى هم جهل به نادانى خود؛ یعنى فكر مىكند كه مىداند؛ در حالى كه نمىداند. جاهل بسیط كسى است كه نسبت به واقعْ جاهل است، ولى خودش هم خبر دارد كه واقع را نمىداند. اینها مراحل مختلفى است كه در اصطلاح، گاهى جهل، گاهى غفلت و گاهى نسیان نامیده مىشود. به هر حال واقعیت این فرض ها و صور همان است كه توضیح دادیم.