در مباحث پیشین روشن شد كه بر اساس آنچه از قرآن كریم استفاده مىشود، عامل اصلى سقوط انسان غفلت است و متقابلا كلید ترقى و تعالى انسان، خودآگاهى و توجه به خدا است. هم چنین اشاره كردیم كه توجه به خود متفرع بر توجه و آگاهى نسبت به سه امر است: مبدأ، معاد و راه بین مبدأ و معاد. انسان اگر خود را شناخت خدا را شناخته است: مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ(254) و اگر به هویت انسانى خود توجه كرد، به خدا توجه كرده است؛ چرا كه هویت انسانى انسان جز نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحى(255) و عین تعلق و ربط به ذات اقدس احدیت چیز دیگرى نیست. براى در امان ماندن از غفلت، گفتیم كه انسان باید عوامل غفلت زا و نیز عوامل توجه آفرین را بشناسد و با دورى از عوامل غفلت، برنامهاى منظم براى پرداختن به عوامل توجه آفرین داشته باشد.
اشاره كردیم كه یكى از راه هایى كه قرآن براى «توجه» معرفى مىكند «تفكر» است. اگر انسان برنامهاى براى فكر كردن داشته باشد در ایجاد و تقویت «توجه» بسیار مؤثر است. گفتیم اهمیت تفكر تا بدان حد است كه یك ساعت تفكر برتر از یك سال عباد(256) و طبق برخى نقل ها برتر از شصت سال عباد(257) دانسته شده است. در باره این مطلب هم كه «در چه چیز باید فكر كنیم» بحث كردیم و با استناد به آیات قرآن مواردى را بر شمردیم؛ از جمله به آیات آخر سوره آل عمران اشاره كردیم، آن جا كه مىفرماید: إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ
( صفحه 164)
اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَآیات لِأُولِی الْأَلْبابِ. الَّذِینَ یَذْكُرُونَ اللّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَكَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النّارِ(258) مسلّماً در آفرینش آسمان ها و زمین، و در پى یكدیگر آمدن شب و روز، براى خردمندان نشانه هایى [فانع كننده] است. همانان كه خدا را [در همه احوال]ایستاده و نشسته، و به پهلو آرمیده یاد مىكنند، و در آفرینش آسمان ها و زمین مىاندیشند [كه:]پروردگارا، اینها را بیهوده نیافریده اى.
نكته دیگرى كه باید به آن اشاره كنیم، مسأله «مداومت تفكر» است. حل مسایلى از قبیل خدا، صفات و افعال الهى، غایت خلقت، هدف آفرینش انسان و معاد و قیامت، چیزى نیست كه به یك باره و با یك ساعت فكر كردن تمام شود. از سوى دیگر، پس از آنكه مسألهاى از این مسایل براى انسان روشن شد معمولاً امواج عوامل غفلت زا و تردیدآفرین در سطح جامعه و محیط زندگى انسان وجود دارد كه به نوبه خود لزوم مداومت بر تفكر را تأكید مىكند. حالات و روحیات و افكار انسان دائماً در حال تغییر است و اگر تفكر در این اصول اساسى استمرار و تداوم نداشته باشد ممكن است انسان به ناگاه متوجه شود كه ایمان محكمى به این اصول ندارد. این مسأله به خصوص در «آخر الزمان» و زمان هایى مثل زمان ما نمود بیشترى دارد. در روایات فرمودهاند در آخرالزمان چنان وضعى از نظر جوّ فكرى و عقیدتى پیش مىآید كه فرد صبح مؤمن است و شب مىكند در حالى كه كافر شده است! یعنى جوّ فكرى و فرهنگى جامعه آن چنان سنگین است كه در عرض چند ساعت مؤمنى را كافر مىكند! یُصْبِحُ الرَّجُلُ مُؤْمِناً وَ یُمْسى كافِراً(259) مرد صبح مىكند در حالى كه مؤمن است و شب مىكند در حالى كه كافر است.
وسوسه هاى شیاطین جن و انس شب و روز در كمین انسان نشسته تا در صورت لحظهاى غفلت، به سراغش بیاید و او را منحرف كند. از این رو نباید تصور كنیم كه اگر یك بار نشستیم و فكر كردیم و عقایدمان را بر اساس برهان هاى یقینى اثبات كردیم، دیگر كار تمام شده و نیازى به تفكر بیشتر نداریم. انسان تا آخر عمر در معرض وسوسه شدن و انحراف قرار دارد و هر لحظه ممكن است شبههاى عقاید او را تهدید كند. از این رو لازم است پیوسته در تمامى طول عمر، تفكر را در دستور كار، آن هم از كارهاى اساسى خود قرار دهیم.
( صفحه 165)