عامل چهارم در این راه، توجه به «صفات جمال» الهى است. این راه در واقع راه عشق و محبت است. هنگامى كه انسان به صفات جمالیه خداوند توجه مىكند او را موجودى دوست داشتنى و قابل ستایش و پرستش مىیابد و از این رو در مقابل او خضوع و خشوع مىكند. این قاعدهاى كلى و عمومى است كه انسان هر قدر كه كسى را بیشتر دوست داشته
( صفحه 363)
باشد، سعى مىكند خود را بیشتر به او نزدیك كند. در مورد خداى متعال نیز، هر چقدر محبت خدا در دل انسان بیشتر باشد، شوق نزدیكى و ارتباط و اتصال با او نیز در انسان بیشتر خواهد بود. و محبت خدا، در نتیجه معرفت نسبت به صفات جمالیه الهى و توجه به آنها پیدا مىشود. شوق لقاى الهى در دل كسانى بیشتر است كه صفات جمالیه الهى را بیشتر و بهتر شناختهاند و محبت خدا در دلشان بیشتر است. اگر چنین حالتى تا حدودى در انسان حاصل شده باشد، از آن جا كه نماز را لحظه فوز به لقا و دیدار محبوب مىیابد، از این رو آتش شوق وصال در دلش زبانه مىكشد و هنگامى كه در نماز به وصال معشوق و محبوب خود مىرسد در مقابل او احساس خاكسارى و فروشكستگى مىكند. پیدایش اصل این حالت و نیز درجه شدت و ضعف آن، بستگى دارد به اینكه انسان تا چه حد شوق لقاى الهى را داشته باشد. شوق لقاى الهى نیز تابع میزان محبت انسان نسبت به خداى متعال است. محبت نیز تابعى از میزان معرفت انسان نسبت به صفات جمالیه الهى است. بر این اساس، گرچه انسان در حین نماز محبوبش را به چشم سر نمىبیند، اما آتش شوق وصال و گرمى لحظه دیدار معنوى تمام وجودش را فرا مىگیرد.
بحث «محبت» و رابطه آن با «معرفت»، به ویژه در ارتباط با خداى متعال و صفات جمال الهى، بحثى بسیار مفصل است كه بازكردن و توضیح و تشریح آن نیاز به جلسات متعدد دارد؛ اما از آن جا كه این جلسه آخرین جلسه از این سلسله مباحث است، از این رو در حدى كه فرصت داشته باشیم مطالبى را در این باره بیان مىكنیم.