تربیت
Tarbiat.Org

به سوی او
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

نمونه هایى عینى از مراتب عالى ایمان

مرحوم سید مرتضى و مرحوم سید رضى از علماى بزرگ و معروف شیعه هستند. آنان برادر یكدیگر و هر دو، شاگرد مرحوم شیخ مفید بودند. درباره حضور آنان در درس شیخ و شاگردى ایشان چنین آورده‌اند كه شبى شیخ مفید در عالم خواب مى‌بیند حضرت صدیقه كبرى فاطمه زهرا(علیها السلام) دست امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) را گرفته و به نزد شیخ مفید آوردند و فرمودند: یا شیخ عَلِّمْهُمَا الْفِقهَ؛‌اى شیخ به این دو، فقه بیاموز! شیخ از این خواب بسیار شگفت زده مى‌شود. فردا صبح زنى نزد شیخ مى‌آید و در حالى كه دست دو پسر بچه را گرفته بوده، مى‌گوید: یا شیخ عَلِّمْهُمَا الْفِقهَ! و خواب شیخ به این صورت تعبیر مى‌شود. آن دو پسرى كه آن خانم به حضور شیخ آورده بود همین سید مرتضى و سید رضى بودند. غرض این‌كه در احوالات این دو بزرگوار آورده‌اند كه روزى در جایى كه فقط خودشان دو نفر بودند، مى‌خواستند نماز بخوانند. در فقه داریم كه در نماز جماعت، مستحب است كسى كه با تقواتر از دیگران است امام جماعت شود. سید مرتضى و سید رضى هم هر دو عالمند و با این حكم آشنا هستند. از این رو سید مرتضى براى رعایت این استحباب، خواست به برادرش سید رضى بفهماند كه چون من از شما با تقواترم پس من امام مى‌شوم و شما به من اقتدا كنید. اما چون نمى‌خواست صریحاً بگوید، رو به سید رضى كرد و گفت: خوب است كسى عهده دار امامت جماعت شود كه هیچ گناهى مرتكب نشده باشد! و به این صورت خواست به برادرش بفهماند كه من تا به حال گناه نكرده ام. سید رضى در پاسخ گفت: خوب است كسى از ما دو نفر امام جماعت شود كه تا به حال خیال گناه هم نكرده است! و با این حرف خواست به برادرش بفهماند كه من تا به حال حتى فكر گناه را هم نكرده ام!
نقل دیگرى را من خودم از حضرت آیت الله بهجت، كه بنده افتخار دست بوسى و ارادت به ایشان را دارم، شنیده ام. ایشان مى‌فرمودند: در ایامى كه ما در نجف تحصیل مى‌كردیم، شخصى را از خانواده قاجار مى‌شناختم كه انسان وارسته‌اى بود. او زمانى كنسول دولت ایران در عراق بود و پس از آن در همان جا رحل اقامت گزیده و مجاور بارگاه حضرت امیر(علیه السلام) در نجف اشرف شده بود. آیت الله بهجت مى‌فرمودند، این شخص، قد بلند و هیكل رشیدى داشت و هنگام راه رفتن، از وقار عجیبى برخوردار بود. ولى در عین حال یك خضوع باطنى داشت كه گویا سر و گردن دیگرى دارد كه به سوى زمین خم شده است! تا آن‌كه روزى شنیدم
( صفحه 213)
در حال احتضار در حضور دو نفر از بزرگان حوزه و مراجع (یكى مرحوم آیت الله خویى و دیگرى احتمالا مرحوم آیت الله میلانى) گفته بود: «خدایا تو مى‌دانى كه من از روزى كه به تكلیف رسیده‌ام تا به حال یك بار از روى علم و عمد گناه نكرده ام! با این حال اعتراف مى‌كنم كه در درگاه تو دست خالى هستم و چیزى براى عرضه ندارم. اگر تو به من رحم نكنى استحقاق هیچ پاداشى ندارم؛ پس خدایا بر من رحم كن!» آیت الله بهجت ـ حفظه الله مى‌فرمودند وقتى ما این نقل را شنیدیم، دیدیم با آن حال معنوى كه ما از او مشاهده مى‌كردیم تناسب دارد.
در هر حال از نظر عقلى و فلسفى كاملاً ممكن است كه یك انسان عادى هم به جایى برسد كه در همه حال كاملاً ملتزم به لوازم ایمانش باشد و هیچ‌گاه گناه نكند. اما افراد عادى این گونه هستند كه ایمانشان ضعیف است و در طول عمرشان دائماً در افت و خیز هستند؛ گاهى مطیعند و گاهى عاصى. مراتب ایمان از همین جا پیدا مى‌شود؛ بستگى به این دارد كه انسان چقدر گناه مى‌كند و آن تعهد عملى به باور قلبى را مى‌شكند. ما باید سعى كنیم با استمداد از خداى متعال روز به روز هر چه بیشتر از گناه فاصله بگیریم و به این طریق درجه ایمان خود را افزایش دهیم. ان شاء الله در جلسه بعد، درباره راههاى افزایش و تقویت ایمان، بحث خواهیم كرد.
( صفحه 215)