دومین عنصرى را كه گفته بودیم در ایمان دخالت دارد، امرى بود ارادى كه به قلب و دل مربوط مىشد؛ یعنى پس از روشن شدن حقیقت، روحیه پذیرش و تسلیم در برابر آن نیز در انسان وجود داشته باشد و بنا بگذارد كه لوازم آن را بپذیرد و در عمل به لوازم آن پاى بند باشد. بسیارى از اوقات با وجود پى بردن به حقیقت، انسان در مقابل آن، موضع انكار مىگیرد و زیر بار آن نمىرود. پس راه دیگر براى تقویت ایمان این است كه انسان این حالت پذیرش و تن دادن به حقیقت را در خود تقویت كند.
سؤال این است كه چرا گاهى با آنكه حقیقت بر ما معلوم است زیر بار آن نمىرویم و آن را نمىپذیریم؟ در پاسخ باید بگوییم، چون ما خواسته هاى دیگرى هم داریم كه با پذیرش حقیقت و عمل به لوازم آن، تزاحم دارند؛ از این رو ما باید از میان رسیدن به آن خواسته ها یا تن دادن به حقیقت و لوازم آن، یكى را انتخاب كنیم. بسیارى از اوقات، انسان رسیدن به آن
( صفحه 223)
خواسته ها را بر پذیرش حقیقت ترجیح مىدهد. اگر آن خواسته ها براى ما خیلى مهم باشند و زیاد به آنها دل بسته باشیم، در مورد تعارض آنها با حقیقت، حقیقت را فدا مىكنیم و زیر بار آن نمىرویم، كارى كه فرعونیان در مقابل دعوت حضرت موسى(علیه السلام) انجام دادند: وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا(357) و با آنكه دل هایشان بدان یقین داشت از روى سركشى و ستم گرى آن را انكار كردند. آنها اگر مىخواستند دعوت حضرت موسى(علیه السلام) را بپذیرند، بایستى دست از گردن كشى و ستم گرى برمى داشتند، خود را هم سطح دیگران مىكردند، به حق خودشان قانع مىشدند و به بیش از آن چنگ اندازى نمىكردند.
بنابراین براى آنكه دل را تسلیم حقیقت كنیم، باید خواسته ها و میلهاى مزاحم را در قلب خود تضعیف نماییم و به طور كلّى باید مواردى را كه با آن اعتقاد سازگار نیست كم رنگ كنیم.
ما برخى از گناهان را شرم داریم كه حتى در حضور كودك و نوجوانى نابالغ اما ممیز، انجام دهیم. به همین ترتیب، اگر مىدانیم كه خداوند در همه جا حضور دارد و در همه حال شاهد و ناظر اعمال ما است، باید شرممان بیاید كه گناه كنیم؛ اما چرا این گونه نیست؟ چون به آن گناه و لذت حاصل از آن گناه آن چنان دل بستگى پیدا كردهایم كه خدا را فراموش مىكنیم. در روایات نیز در مورد برخى گناهان وارد شده است كه مؤمن در حال اِرتكاب آن گناه دیگر مؤمن نیست و «روح ایمان» از او جدا مىشود و پس از ارتكاب گناه كه حالت طغیان و سركشى نفس فروكش كرد، روح ایمان دوباره بازمى گردد(358) از این رو ارتكاب معصیت به هیچ وجه با حقیقت ایمان سازگار نیست، حقیقت ایمان فقط این نیست كه بدانیم خدا هست و شاهد و ناظر است، بلكه علاوه بر آن باید به لازمه آن نیز پاى بند باشیم. اگر حقیقتاً به قلب و دل پذیرفته باشیم كه خدا هست و شاهد و ناظر است، حتماً، دست كم از شرم حضور، گناه نخواهیم كرد. اگر واقعاً ایمان داشته باشیم كه خدایى هست و حساب و كتابى از اعمال ما خواهد كشید، گناه نمىكنیم. در آن لحظهاى كه گناه مىكنیم این باور و این حقیقت از وجود ما جدا مىشود. اگر بى باكانه گناه مىكنیم دلیل بر ضعف عنصر دوم ایمان در ما است. اكنون سؤال این است كه چه كنیم تا آن عنصر قوى شود؟
( صفحه 224)
در مورد عنصر اول، یعنى معرفت، گفتیم كه راه تقویت آن، درس خواندن، تحقیق كردن، استاد دیدن و مطالعه كردن است. پس از آن نیز تمرین و تكرار آموخته ها است تا فراموش نشوند و همیشه در خودآگاه و سطح توجه ذهن بمانند. اما این فقط شرط لازم است و مقدمه است براى آمدن جزء بعدى و جزء اصلى كه همان پذیرش قلبى و بناگذارى به التزام عملى است. مشكل ما هم نوعاً در همین عنصر دوم است. در بسیارى از موارد ما حقیقت را مىدانیم و در بُعد شناخت و معرفتْ مشكلى نداریم، اما در التزام عملى به آن شناختْ مشكل داریم. مىدانیم نماز واجب است و مطلوب خداى متعال است، اما رغبتى براى خواندن آن نداریم. صداى تلاوت قرآن به گوشمان مىرسد، ولى تمایلى براى گوش دادن به آن در ما ایجاد نمىشود. در حالى كه در همان لحظه اگر مثلاً كانال دیگر تلویزیون صوت دیگرى را پخش كند با میل و رغبت تام آن را گوش مىكنیم! آیا اگر انسان واقعاً خدا را دوست داشته باشد، ممكن است كه اسم معشوقش را بشنود و هیچ ذوق و شوقى در او به وجود نیاید یا حتى گاهى بالاتر، اصلاً از شنیدن یا بردن نام خدا ناراحت شود؟! قرآن مىفرماید برخى افراد كارشان به جایى مىرسد كه: إِذا ذُكِرَ اللّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ(359) و چون خدا به تنهایى یاد شود، دل هاى كسانى كه به آخرت ایمان ندارند، منزجر مىگردد. دقت در تحلیل این آیه مهم است. چرا برخى افراد كارشان به جایى مىرسد كه نه تنها از نام خدا لذت نمىبرند، كه اصلاً با شنیدن نام خدا حالت نفرت به آنها دست مىدهد؟! مىفرماید علت آن است كه: لایُؤْمِنُونَ بِالاْخِرَةِ؛ نمىفرماید چون ایمان به خدا ندارند این مشكل را پیدا مىكنند، بلكه علت را انكار و عدم پذیرش معاد و آخرت ذكر مىكند.
از این رو براى تقویت عنصر دوم باید سعى كنیم اسب چموش دل و نفس را مهار كنیم و با رام كردن آن، اجازه ندهیم ما را به هر جا كه خاطرخواه او است بكشد.
البته مهار كردن نفس هم چیزى نیست كه به آسانى و به محض اینكه ما تصمیم گرفتیم میسّر شود، بلكه نیاز به ایجاد مقدمات دارد. براى اینكه كسى بتواند خواسته هاى نفس را تعدیل نماید و با تسلط بر نفس خود، منافرات ایمان را تضعیف كند، راه هایى وجود دارد كه باید آنها را جستجو كرد. براى این كار باید از برنامه هاى ساده شروع كنیم و به تدریج به پیش برویم تا
( صفحه 225)
مرحله به مرحله اشتیاق و رغبت نفس را به تمكین و تسلیم در برابر خدا و حقیقت بیشتر كنیم. اگر از ابتدا و در مراحل مقدماتى بخواهیم كارها و برنامه هایى سنگین را بر گرده نفس بگذاریم، اگر هم چند روزى موفق به اجرا شویم ولى سرانجام نفْس پس خواهد زد و بیش از پیش سركشى و چموشى خواهد كرد. از این رو باید طبق برنامهاى منظم و حساب شده، به تدریج خواسته هاى حیوانى و شیطانى را در نفس خود سركوب و تضعیف كنیم و به انس با خدا و ذكر و قرآن و مناجات مشتاق سازیم. اینكه این برنامه چیست، نیاز به بحث دارد. امیدواریم خداى متعال توفیق دهد كه به تدریج، عوامل تقویت كننده ایمان را بر اساس همین اولویتِ از آسان به مشكل، از آموزه هاى قرآن و اهل بیت(علیهم السلام) فرا بگیریم و در مراحل تزكیه نفس و خودسازى پیشرفت كنیم. خودسازى یعنى همین كه انسان دل خود را چنان بسازد و تربیت كند كه روز به روز به خدا نزدیكتر شود و ایمانش قوىتر گردد. آنچه كه مقتضاى مباحث و جلسات فعلى ما است بحث از راه هایى است كه به تقویت عنصر دوم ایمان منجر مىگردد. تقویت عنصر اول، یعنى شناخت، كه با درس و بحث و مطالعه و تحقیق حاصل مىشود كارى است كه باید در مجتمع هاى آموزشى و برنامه هاى معمول درسى دنبال شود. بنابراین در مباحث آینده، بحث خود را بر راه هاى تقویت كننده عنصر دوم ایمان متمركز خواهیم كرد.
( صفحه 227)