تربیت
Tarbiat.Org

به سوی او
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

توصیف پیامبر(صلى الله علیه وآله) از عظمت الهى، براى زینب عطّاره

حدیثى در كتاب شریف كافى نقل شده است كه شاید برخى نكات آن با بحث ما متناسب باشد. این حدیث مربوط به زنى به نام «زینب عطّاره» است. «زینب عطّاره» زنى بود در مدینه كه شغل عطرفروشى داشت و به همین دلیل هم به نام «عطّاره» مشهور شده بود. این زن معمولاً به خانه پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) مى‌آمد و زنان پیامبر(صلى الله علیه وآله) و حتى گاهى خود آن حضرت از او عطر مى‌خریدند. روزى پیامبر(صلى الله علیه وآله) وارد منزل شدند و بوى عطر زیادى احساس كردند. حدس زدند كه باید زینب عطّاره آمده باشد. حدسشان درست بود و زینب عطّاره در خانه آن حضرت بود. پیامبر(صلى الله علیه وآله) به او فرمودند: شما هر وقت به خانه ما مى‌آیى منزل ما خوش بو مى‌شود. زینب عطّاره كه زنى مؤدب بود، عرض كرد: یا رسول الله! بوى وجود شما از هر
( صفحه 344)
عطرى خوش بوتر است و این خانه از بوى شما است كه عطرآگین است. سپس زینب عطّاره عرض كرد: یا رسول الله! امروز براى فروختن عطر به این جا نیامده ام، بلكه براى پرسشى حضور شما رسیده ام. حضرت فرمودند، آن پرسش چیست؟ زینب عطّاره گفت: آمده‌ام از شما بپرسم كه عظمت خدا را چگونه بشناسم. از پاسخ پیامبر(صلى الله علیه وآله) در این جا، به تحلیل خود كه گفتیم براى درك عظمت الهى ابتدا باید از همین مفاهیم مادى استفاده نماییم، بیشتر اطمینان پیدا مى‌كنیم. پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) در پاسخ زینب عطّاره فرمودند: درباره عظمت خلق خدا بیندیش.
زینب عطّاره هنوز در آغاز راه است و نمى‌تواند عظمت خود خدا را با چشم دل مشاهده كند. او هنوز ذهنش با همین مفاهیم مادى آشنا است و در پیمانه ذهنش چیزى جز همین مفاهیم جسمانى یافت نمى‌شود. از این رو چاره‌اى ندارد كه براى درك عظمت الهى، از همین مفاهیم مادى و جسمانى، به معنایى فوق جسمانى و معنوى كانال بزند. از این رو پیامبر(صلى الله علیه وآله) سعى كردند ابتدا توجه او را به همین عظمت جسمانى و مادى جلب كنند تا ابتدا همین عظمت را خوب تصور كند.
ما حتى در درك همین عظمت هاى جسمانى محدودیت داریم. ما اگر بخواهیم مثلاً كوه دماوند را با همه بزرگى آن درك كنیم، چاره‌اى نداریم كه با وسیله‌اى نظیر هواپیما، از سطح زمین فاصله بگیریم. اگر كنار كوه دماوند بایستیم، زاویه دید ما محدود است و چون كوه دماوند بسیار بزرگ است، فقط بخش كوچكى از آن در زاویه دید ما واقع مى‌شود و آن را درك مى‌كنیم. بنابراین اگر بخواهیم همه كوه دماوند را یك جا ببینیم باید صدها متر از سطح زمین بالا برویم و مثلاً از داخل یك هواپیما آن را نظاره كنیم. اما در این صورت نیز عظمت و بزرگى واقعى كوه دماوند در پیش چشم ما جلوه گر نمى‌شود و ما آن را درك نمى‌كنیم؛ چرا كه ما هر چه از شیئى دورتر شویم، آن شیىء در نظر ما كوچك‌تر مى‌شود. شما وقتى از داخل هواپیما، آدم ها و ماشین هاى داخل خیابان و شهر را نگاه مى‌كنید آنها را بسیار كوچك‌تر از اندازه واقعى خود مى‌بینید. این محدودیت در تمامى «ادراك هاى حسى» ما نسبت به حجم اجسامى كه بسیار بزرگ هستند وجود دارد. این محدودیت حتى در «ادراك هاى خیالى» ما هم وجود دارد. «ادراك خیالى» یعنى آن چیزى كه ما در ذهن خود تصور مى‌كنیم. ما مثلاً اگر بخواهیم یك دریاى بزرگ را در ذهنمان مجسم كنیم، معمولاً فقط به همان بزرگى كه در
( صفحه 345)
خارج و از طریق ادراك حسى دیده ایم، مى‌توانیم تصور كنیم. حتى اگر قوه خیال ما خیلى قوى باشد، حداكثر كمى بزرگ‌تر از آنچه كه در خارج دیده ایم، مى‌توانیم در ذهن مجسم كنیم. از این رو اندازه و بزرگى اجسام بسیار بزرگ، نه از طریق ادراك حسى و نه از طریق ادراك خیالى براى ما قابل درك نیست.
پس از ادراك حسى و خیالى، نوبت به ادراك عقلى مى‌رسد. وقتى نتوانستیم بزرگىِ اجسام بسیار بزرگ را از طریق ادراك حسى و خیالى درك كنیم دست به دامان عقل و مفاهیم عقلى مى‌شویم. این جا است كه پاى مقایسه و نسبت سنجى و اعداد و ارقام به میان مى‌آید. مثلاً براى بیان بزرگىِ واقعىِ دریاى مازندران، مى‌گوییم یك میلیون برابر آن چیزى است كه در خیال ما آمده یا به ادراك حسى ما در آمده است. اما حتى با این گونه مقایسه ها و نسبت سنجى ها مشكل حل نمى‌شود؛ چرا كه اولا، تصور اعداد و ارقام براى ما بى نهایت نیست و در جایى، عدد آن قدر بزرگ مى‌شود كه حتى از تصور ما بیرون است؛ و ثانیاً، فاصله حقیقى خود ارقام و اعداد و نسبت ها در فضاى ذهن ما روشن نیست؛ مثلاً ما صد را ده برابر عدد ده مى‌دانیم و صد میلیارد را هم ده برابر ده میلیارد مى‌دانیم. هر دو نسبت را با عدد ده بیان مى‌كنیم، در حالى كه بین ده تا صد فقط نود عدد فاصله است، ولى فاصله بین ده میلیارد تا صد میلیارد، نود میلیارد است. 90 واحد بزرگ‌تر بودن كجا و 9000000000 واحد بزرگ‌تر بودن كجا! اما ادراك عقلى ما این هر دو فاصله را با نسبت «ده برابر» درك مى‌كند.
بنابراین مى‌بینیم كه ما حتى در ادراك عظمت ها و بزرگى هاى مادى ضعف و نقص داریم و اولین هنر ما این است كه با تأمل در این گونه مسایل، ابتدا ادراك خود را از عظمت هاى مادى و جسمانى بهبود بخشیم و دقیق‌تر كنیم، تا در مرحله بعد به ادراك واقعیت عظمت ها و بزرگى هاى معنوى و غیرجسمانى برسیم.
این مقدمه نسبتاً طولانى را بیان كردیم تا توجه كنیم كه در این روایت، پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) براى فهماندن عظمت وجود پروردگار به زینب عطّاره، از چه راهى وارد شدند. بیابانى را با مساحت، مثلاً، صد فرسخ در صد فرسخ در نظر بگیرید. حال تصور كنید انگشترى شما در این بیابان بیفتد؛ چه نسبتى را بین بزرگى انگشترى خود و بزرگى آن بیابان مى‌بینید؟! یا اگر مثلاً كوه دماوند را تصور كنید و بعد حلقه انگشترى خود را نیز تصور كنید كه كنار این كوه افتاده، چه نسبتى بین بزرگى آنها مى‌بینید؟! اگر از شما چنین سؤالى را بپرسند، نمى‌توانید بگویید
( صفحه 346)
انگشترى من یك چندم آن بیابان یا كوه دماوند است، اما مى‌گویید، بسیار بسیار كوچك و ناچیز است. پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) در پاسخ زینب عطّاره براى درك عظمت خداوند، به وى فرمودند، درباره عظمت خلق خدا فكر كن. سپس براى تصویر عظمت خلق خدا، به وى فرمودند: این كره زمین با همه بزرگى و عظمتش در مقایسه با آنچه آن را احاطه كرده است «كَحَلْقَة مُلْقاة فى فَلات»؛ یعنى مانند یك حلقه انگشترى است كه در بیابانى بسیار وسیع افتاده باشد! آن انگشتر در مقایسه با آن صحراى پهناور آن قدر خُرد و ناچیز است كه اصلاً به حساب نمى‌آید. پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) فرمودند، كره زمین نیز نسبت به آنچه كه آن را احاطه كرده آن قدر كوچك و ناچیز است كه اصلاً به چشم نمى‌آید! سپس فرمودند، خود كره زمین به اضافه آنچه كه آن را احاطه كرده است، نسبت به آسمان اول آن قدر كوچكند كه باز: «كَحَلْقَة مُلْقاة فى فَلات»؛ به مثابه حلقه‌اى بسیار كوچك است كه در وسط بیابانى وسیع و بى كران افتاده باشد! سپس فرمودند اگر آسمان اول را نسبت به آسمان دوم بسنجى، آسمان اول در پیش آسمان دوم آن قدر كوچك است كه: كَحَلْقَة مُلْقاة فى فَلات. سپس باز فرمودند، آسمان دوم نیز در مقایسه با آسمان سوم به حدى كوچك است كه: كَحَلْقَة مُلْقاة فى فَلات. و همین طور ادامه دادند، آسمان سوم نسبت به آسمان چهارم، آسمان چهارم نسبت به آسمان پنجم،... تا به آسمان هفتم رسیدند.