تربیت
Tarbiat.Org

آنگاه که فعالیت‌های فرهنگی پوچ می‌شود(گذر از ساحت علم حصولی به حیات علم حضوری)
اصغر طاهرزاده

بدیهیات؛ امامِ معصومِ درونی

حال اگر عده‌ای عین عصمت شدند، نمونه کامل روشن‌کردن حق و باطل کارها می‌باشند و به خودی خود نمایش خوبی‌ها هستند. همان‌طور که شما در نفس خود جهت تشخیص صحیح یا غلط‌بودن قضایا، بدیهیات را دارید. بدیهی عبارت است از معرفتی که آن چنان برای انسان روشن است که دیگر هیچ احتیاج به اثبات ندارد، مثل این‌که می‌دانید «جزء هر چیز از کُلّ آن چیز، کوچک‌تر است». اگر از شما بپرسند چرا این‌چنین است؟ می‌گویید: چرا نمی‌خواهد، معلوم است! چون اگر درست تصور کنیم، تصدیق می‌کنیم، تصورش کافی است برای تصدیقش. در علوم نظری این را بدیهی می‌گویند و بر مبنای آن‌ها صحیح یا غلط‌بودن فكر یک شخص را تشخیص می‌دهید. حال علاوه بر بدیهی نظری، بدیهی‌های عملی هم داریم، و آن‌ها امامانی هستند كه تكویناً در مقام طهارت قرار دارند، آن‌ها عین عصمت‌اند و لذا خودشان ملاک حق و باطل كارها هستند. همین‌طور که خداوند در فطرت آدم یک عقلی را می‌گذارد که آدم بتواند به کمک مقدماتِ بدیهی به فهم برتر برسد، و ریشة همه استدلال‌های عقلی خود را بدیهیات قرار دهد، در خارج هم یک عده‌ای باید عین عصمت باشند تا ریشه شناخت حق و باطل کارها به کمک آن‌ها ممکن شود و انسان‌ها برای شناخت مصداق خوبی و بدی به چنین انسان‌هایی نیاز دارند و قرآن ما را به سوی آن‌ها راهنمایی می‌کند و می‌فرمایند آن‌هایی که عین طهارت‌اند و مقامشان مقام فهم حقیقت قرآن است چه کسانی‌اند، و شما اگر خواستید ماوراء علم حصولی با حقیقت وجود عالم مرتبط باشید باید راه و رسم آن‌ها را بشناسید. در واقع امامان معصوم(ع) برای نجات از پوچیِ فعالیت‌ها، گمشده همه انسان‌ها هستند و جهان بدون امامان معصوم (ع) حتماً به پوچی گرفتار می‌شود و معرفت او در حد مفاهیم می ماند و آن می‌شود که اکنون هست:
نی صفا می ماندش نی لطف و فر

نی به سوی آسمان راه سفر

در دعای ندبه با خداوند به نجوا می‌نشینی و در مورد مقام اهل‌البیت(ع) می‌گویی:
وَ قُلْتَ «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اهل‌البیت وَ یُطَهِّرَكُمْ تَطْهِیرا».(211)
ای خدا! در باره خاندان پیامبرخدا (ص)فرمودی خداوند اراده کرده تا فقط شما اهل بیت را از هرگونه رجس و ناپاكی دور ‏سازد و آن‌هم پاك‌بودنی خاص.
با دقت در آیه فوق یعنی آیة تطهیر؛ نكات زیر مورد توجه قرار می‌گیرد:
اولاً : «رِجْس» از نظر لغت چون با «ال» آمده ، به معنی هرگونه پلیدیِ جسمی و روحی است.
ثانیاً: بیش از 70 حدیث كه بیشتر آن از اهل سنّت است اقرار دارند كه «اهل‌البیت» شامل، رسول‌خدا(ص) و حضرت‌علی(ع) و فاطمه‌زهرا(س) و امام‌حسن و امام‌حسین(ع) می‌باشد.(212)
ثالثاً: همان طور که قبلا عرض شد، چون خداوند اراده برای تطهیر در آیه مذكور را منحصر به اهل‌البیت(ع) كرده و گفته است «اِنَّما»، پس اولاً: این تطهیر، آن تطهیر عمومی كه خداوند برای همه مسلمین اراده كرده است نمی‌باشد، و اگر همان تطهیری بود که برای عموم مردم اراده کرده بود، دیگر مقام خاصی برای اهل‌البیت(ع) محسوب نمی‌شد. ثانیاً: چون خداوند تشریعاً طهارت و تزكیه را برای همه خواسته است، پس این طهارت، طهارت تشریعی نبوده، بلكه طهارت تكوینی می‌باشد. یعنی طهارت و عصمت موهبی كه در اثرآن، نیروی فوق العادة باطنیِ عصمت در آن‌ها ایجاد شده است، تا آن‌ها نمونة كامل زندگی صحیح برای بشریت باشند و بشریت با اطمینان به عصمت آن‌ها‏‏ راه ارتباطِ وجودی با حقایق قرآنی را بگیرند.
شما در آن فراز از دعای ندبه متوجه طهارت خاص اهل بیت پیامبر(ع) می‌شوید و آن را اظهار می‌دارید که خدایا! ما به چنین مسأله‌ای ایمان و اعتقاد داریم و سپس در فراز بعدی اظهار می‌دارید:
«ثُمَّ جَعَلْتَ أَجْرَ مُحَمَّدٍ صَلَوَاتُكَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ مَوَدَّتَهُمْ فِی كِتَابِكَ فَقُلْتَ «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی»(213) وَ «قُلْتَ مَا سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ»(214) وَ «قُلْتَ مَا أَسْئَلُكُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاّ مَنْ شَاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلَی رَبِّهِ سَبِیلا»(215) فَكَانُوا هُمُ السَّبِیلَ إِلَیْكَ وَ الْمَسْلَكَ إِلَی رِضْوَانِكَ»
آنگاه تو ای پروردگار! در قرآنت اجر و مزد رسالت پیغمبرت را محبت و دوستی امت نسبت به ذی‌القربای آن حضرت، یعنی اهل بیت قرار دادی، و به پیامبرت فرمودی که بگو: من از شما امت به عنوان اجر رسالت جز مودّتِ نزدیکان و خویشاوندانم، چیز دیگری نمی‏خواهم و باز فرمودی: همان اجرِ رسالتی را هم كه خواستم به نفع شما خواستم، و باز فرمودی بگو: من از شما امت اجر رسالتی نمی‏خواهم جز آن‌كه شما راه خدا را پیش گیرید. پس اهل بیت رسول، همان طریق و مسیر رسیدنِ بندگان به خوشنودی تو می‌باشند.
ملاحظه می‌کنید که در مورد اهل بیت پیامبر(ع)، می‌گویی «هُمُ السَّبیل» یعنی اهل‌البیت راه رسیدن به حقایق هستند و این مقام غیر از مقام یک معلمی است که با علم حصولی تعلیم می‌دهد. قرآن می‌فرماید: «قُلْ مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَن شَاء أَن یَتَّخِذَ إِلَی رَبِّهِ سَبِیلاً»،(216) ای پیامبر بگو: در مورد قرآن و رسالتِ خود چیزی نمی‌خواهم مگر آن‌کسی که بخواهد راه پروردگارش را بگیرد، یعنی اجر رسالت من همان کسی است که به سوی پروردگارش سیر می‌کند، و شکرانة این کار از ناحیة خدا، خود این شخص است که راه پروردگار را پیشه کرده است. پس از طرفی فرمود: اجر رسالت من مَودة فی‌القربی است، از طرفی دیگر می‌فرماید: اجر رسالت من آن کسی است که راه خدا را پیشه کند. پس معلوم است ذی‌القربی راه خدایند و هر کدام همان کسی هستند که به نحو مطلق راه الهی را پیشه کرده‌، چون کسی که در حدّ محدودی راه الهی را پیشه کرده است نمی‌تواند اجر رسالت باشد، زیرا اجر رسالت و قرآن باید چیزی در حدّ قرآن و رسالت باشد و کسی که تماماً و در تمام ابعاد اتخاذ سبیل اِلی رَبّه کرده باشد مصداق کامل اجر رسالت است که همان ائمه معصومین(ع) و در حال حاضر حضرت صاحب‌الزمان(عج) هستند. به همین جهت قرآن در رابطه با مقام امام می‌فرمایند: «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِیتَاء الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِینَ»؛(217) و آن‌ها را امامانی قرار دادیم که به امر ما هدایت می‌کنند و علاوه بر «هدایت به امر» فعل خیرات را به آن‌ها وحی کردیم و نیز اقامة صلات و ایتاء زکات را به آن‌ها وحی نمودیم و آن‌ها برای ما عبادت کنندگان بودند.
چنانچه ملاحظه می‌فرمایید؛ نمی‌گوید به آن‌ها گفتیم فعل خیر انجام دهند یا نماز اقامه کنند، بلکه می‌فرماید فعل خیر و اقامة نماز و ایتاء زکات را به آن‌ها وحی کردیم، و معنی این حرف آن است که فعل آن‌ها عین وَحی خدا است و سراسر وجودشان نمایش فعل خیر است و لذاست که عرض می‌شود اهل بیت پیامبر(ص) همان راه سیر به سوی پروردگارند.
پس اهل البیت(ع) همان راهی‌ هستند که هرکس می‌خواهد «اِلَی رَبِّهِ» به سوی پروردگارش راهی بگشاید باید آن‌ها را بشناسد، چون آن‌ها راه هستند. حالا چرا راه هستند چون مطهرونی هستند که با اصل و حقیقت قرآن مرتبط‌اند و لذا هرکس مثل آنان عمل کند به همان اندازه با حقیقت قرآن مرتبط می‌شود در آن صورت دیگر علم او به آن معنای فکری که علمِ مفهومی باشد و با خود معلوم ارتباط نداشته باشد، نیست. پس معلوم است این‌ها راهشان یک راه دیگری است و با عقاید خاص و اعمال خاص به چنین مقامی رسیدند، خودشان مجسمه عینی عملی هستند که هرکس خواست به حقایق برسد باید آن‌ها را در نظر داشته باشد.
قرآن هر وقت از امامت سخن به میان آورده، از هدایت ویژه‌ای كه به امر الهی تحقق می‌یابد یاد كرده است. می‌فرماید: «وَ جعلناهُمْ ائِمَّةً یَهْدوُنَ بِاَمْرِنا»(218) آنان - ابراهیم و اسحاق و یعقوب- را امامانی قرار دادیم كه مردم را به « امر » ما هدایت كنند. از طرفی در آیه 83 سوره یس می‌فرماید: «اِنَّما اَمْرُهُ اِذا اَرادَ شَیْئاً اَنْ یَقُولَ لَهُ كُنْ فَیَكُون، فَسُبْحانَ الَّذی بِیَدِه ملَكُوتُ كُلِّ شَیْئٍ » اَمر خدا این است كه به شیی‌ای بگوید « باش » و می‌شود. می‌فرماید: اشیاء دارای جنبه‌ای ملكوتی هستند كه آن جنبه نزد حق است و لذا همین كه اراده كرد آن شیئ بشود، با یك اراده محقق می‌شود، بدون هیچ مانعی. از طرفی می‌فرماید: «وَ ما اَمْرُنا الاّ واحدةٌ كَلَمْحِ الْبَصَر»(219) امر ما واحد بوده و تعدد بردار نیست، مثل یک چشم بهم زدن ، پس مادی و تدریجی نمی باشد. درنتیجه هدایت كنندگی امام به « امر» خدا با توجه به جنبه ملكوتی اشیاء، عبارت است از تصرف در جان انسان‌ها برای رساندن آنها به كمال مطلوب و هدایت امام به ارائه طریق خلاصه نمی‌شود. وقتی در ادامه آیه 73 سوره انبیاء می‌فرماید: «وَ اَوْحَیْنا اِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیرات وَ اَقامَ الصّلاةِ وَ ایتاءَ الزَّكاةِ وَ كانُوا لنا عابِدین» و به آن امامان، فعل كارهای خیر را وحی كردیم، و وحی كردیم اقامه صلاة و دادن زكات را وآنها از عبادت كنندگان ما بودند. نشان می دهد كه این وَحیِ فعل خیر، یك نحوه تصرف تكوینی در جان آن هاست. چون می‌فرماید: فعل خیر را به آن ها وحی کردیم ، و نگفت به آنها وحی کردیم كه فعل خیر انجام دهند پس آن‌ها عین فعل خیر و عین اقامه نماز وایتاء زکات هستند.
طبق مطالب فوق مبداء افاضه علم، قلب امام است كه به واسطه سیطره بر ملكوت به هر موجودی به قدر استعداد افاضه می‌كند و طبق آیه «وَ جَعَلْناهُم اَئِمَّةً یَهْدونَ بِاَمْرِنا» این هدایت ، رهبری افراد بشر است از راه ملكوت و نفوس آنها توسط امام ، در ضمن این نکته نشان می دهد باید همیشه چنین امامی در عالم،حی وحاضر باشد تا چنین القاء روحانی بر مستعدین جریان یابد، و در اثر اتصال قلوب پیروان امام به قلب امام، معارف و علوم الهیه در قلب پیروان جاری گردد.
هنر اهل‌البیت (ع) این است که کاری می‌کنند که ما گرفتار مفهوم نشویم، چون آنها در تمام اعمال و گفتار خود قلب شان را متوجه حقیقت می‌کنند، نه این‌که مشغول مفاهیم شوند، ارسطو و افلاطون که نیستند، خیلی فرق است بیت اهل‌البیت (ع) و ارسطو و افلاطون.
گر هزاران گوش‌ها صف بر زنند

جمله محتاجان چشم روشن اند

وقتی متوجه شویم از نظر وجودی و تکوینی عین ربط به حقیقت وجود یعنی به حضرت الله هستیم، پس باید راهی پیدا کنیم که در عقیده و عمل هم همان طوری باشیم كه در وجود تكوینی هستیم، و در تشریع نیز عین ربط به حقیقت عالم باشیم، و از طریق ارتباط وجودی با خداوند از او فیض بگیریم. اهل‌البیت(ع) با طهارتی که دارند جان خود را از هرگونه غیری به جز خدا منصرف کرد‌ه‌اند و جانشان را متصل به خدا نموده‌اند و با طهارت خود راه را نشان داده‌اند، پس به خداوند عرضه می‌داری: «فَكَانُوا هُمُ السَّبِیلَ إِلَیْكَ وَ الْمَسْلَكَ إِلَی رِضْوَانِكَ»(220) آن‌ها راه به سوی تو و مسیر رسیدن به رضایت تو هستند.