آن نوع از فعالیتهای فرهنگی كه اندیشهها را نسبت به عالم قدس در حدّ علم حصولی متوقف میکند، نتیجهای جز بیوفاییِ نسل جوان به عالم معنا در پی ندارد.
علم حصولی به عالم معنا که همان علم به مفهوم خدا و مفهوم قیامت است کجا، و ارتباط وجودی با عالم معنا کجا! نتیجه فعالیتهایی که با نور وجودِ عالم معنا مرتبط نیست این میشود كه شما میبینید به ظاهر كار فرهنگی میكنید ولی هیچ نتیجهای نمیگیرید. بعد از 20 سال نسلی كه باید از طریق ارتباط با عالم غیب و ارتباط با كمال مطلق شدیداً احساس حیات و بقا و دارایی بكند، احساس خلأ و بیمحتوایی میکند و سخت اعتراض دارد، چرا؟
علت سرخوردگی و بیعلاقگی نسل جوان به فعالیتهای فرهنگیِ رسمی به این جهت است كه در جان و روح خود به حقیقتی وصل نشده و در پرتو فعالیتهای فرهنگی، حیات معنوی قابل قبولی به دست نیاورده است.
گاهی جرأت نمیكنیم به نوع فعالیتهای فرهنگی و فكری خودمان شك كنیم، در حالی که ممکن است تماماً بیراهه برویم و هیچ نتیجهای هم نگیریم. این خیلی خطرناك است كه انسان جرأت ارزیابی خطری را كه در حال و آینده تهدیدش میكند نداشته باشد، زیرا به کارهایی که میکنیم عادت کردهایم و به کاری ماوراء آن فعالیتها فکر نمیکنیم و اگر هم به كارهای خود فکر کنیم و احساس کنیم آن طور که باید نتیجه نمیدهد، جرأت نمیکنیم آن را رها کنیم. چون تغییردادنِ جهت روح و قلب، یک شجاعت فوقالعاده میخواهد، کاری که مولوی توانست انجام دهد.