تربیت
Tarbiat.Org

آنگاه که فعالیت‌های فرهنگی پوچ می‌شود(گذر از ساحت علم حصولی به حیات علم حضوری)
اصغر طاهرزاده

خطر بی‌آینده‌بودن فعالیت‌های فرهنگی

حاصل صحبت ما تا این جا این شد که «خداشناسی حقیقی، یک نوع معرفتی است که نظر به خودِ واقعیت دارد، نه نظر به مفهوم واقعیت». و روشن شد که دو نوع خداشناسی مطرح است؛ خداشناسی اولیه که بفهمیم خدا هست که این نوع معرفت، به عنوان مقدمه ارتباط با حقایق، یک امر لازمی است و در واقع آدرس مقصدی است که باید به آن جا برویم. خداشناسی دیگری هم داریم كه خداشناسی اصلی است و با لقاء الهی حاصل می‌شود، که همان «خدا داشتن» است، به طوری که چون چشم دل انسان باز شد تمام عالم، چه در درون جان خود، و چه در بیرون، همه و همه برای او تجلیات اسماء الهی است که حق را نشان می‌دهند، در این حالت است که وقتی انسان به بیرون می‌نگرد خواهد گفت:
بس‌که‌هست‌از‌همه‌جا، از همه‌کس روی به تو

به تو برگردد اگر راه‌روی برگردد

چون در صحنه هستی جز حق در صحنه نیست، و چون به درون خود بنگرد خواهد گفت:
کی رفته‌ای ز دل که تمنا کنم تو را

کی بوده‌ای نهفته که پیدا کنم تو را

از درون و بیرون با حق روبه‌رو می‌شود و حق را همواره در میان می‌بیند و می‌گوید:
ما كه باشیم ای تو ما را جان جان

تا كه ما باشیم با تو در میان

کامل‌ترین شکل این نوع رؤیت در سخن امام الموحدین(ع) است که فرمود: «ما رَأیْتُ شَیْئاً اِلاّ وَ رَأیْتُ اللّهَ قَبْلَهُ وَ مَعَهُ وَ بَعْدَهُ»؛(229)هیچ چیزی را ندیدم مگر آن که خدا را قبل از آن چیز، با آن چیز ، و بعد از آن چیز دیدم.
اگر این مرحله دوم خداشناسی را در فعالیت‌های فرهنگی و عبادیِ شخصی و اجتماعی مدّ نظر نداشته باشیم فعالیت‌های فرهنگی‌ ما به پوچی می‌کشد و کارهایمان بی‌آینده خواهد بود. آری؛ بی‌آینده! چون چیزی آینده دارد که وجود در آن جاری باشد، مثل بدنی كه روح در آن جاری است، و تا وقتی این بدن آینده دارد و نمی‌پوسد که روح در آن جاری است، اگر روح رفت این بدن دیگر آینده ندارد و می‌پوسد و می‌گذرد و خلاص می‌شود. چون روح یک حقیقت وجودی است و نه یک مفهوم، و بدن من تا وقتی آینده دارد که در یک ارتبـاط واقعی با روح و جـان مـن -که جنبه وجودی دارد - مرتبط باشد.
فعالیت‌های فرهنگی هم وقتی آینده دارند که با وجود خدا ارتباط داشته باشند و اگر در حدّ مفهوم خدا با خدا مرتبط باشند، دائماً از نور وجودی حضرت حق بهره‌مند نمی‌شوند، و لذا بعد از مدتی کوتاه آن فعالیت‌ها هیچ خواهند بود، و این یک قاعده اساسی است و باید همه کارها بر اساس آن ارزیابی شود و بر همین اساس آیندة کارها را پیش‌بینی کنیم. این درست نیست که منتظر باشیم بینیم کارها ثمر می‌دهد یا نه، از ابتدا باید انتهای کار را بشناسیم. ممکن است بگویید جوانان از فلان برنامه خیلی استقبال کردند، پس خوب است. این نوع ارزیابی‌ها همان ارزیابی‌هایی است که نتیجه‌اش بی‌ثمری است. باید برنامه‌هایی را که نظر به حق دارد و زمینه تجلی انوار الهی خواهد بود طوری شکل دهیم که جوانان استقبال کنند، نه به صرف این که فلان برنامه مورد استقبال جوانان است، به عنوان یک فعالیت فرهنگی، مورد قبول برای ما باشد؛ چرا که در این صورت به وَهم جوانان جواب داده‌ایم و نه به قلب آن‌ها و نتیجه‌اش هم پر از بی‌ثمری است، من که نباید خودم را صَرف هیچی آن‌ها بکنم و کار خود را و آن‌ها را به بی‌آیندگی بكشانم.
این چه جهل است و چه حمق بی‌کران

سوختن خود را ز بهر دیگران؟