تربیت
Tarbiat.Org

آنگاه که فعالیت‌های فرهنگی پوچ می‌شود(گذر از ساحت علم حصولی به حیات علم حضوری)
اصغر طاهرزاده

عبور از فلسفه یا نفی فلسفه

لازم است همین جا گله خود را به عرض عزیزانی كه اصرار بر پشت كردن كلی به فلسفه دارند عرض كنم، اینان گویا متوجه نیستند پرسش از «خودآگاهی» همواره با فلسفه و با جواب‌های فلسفی به میان می‌آید و اگر پرسش‌های فلسفی به میان نیاید بشر به راحتی در مرحله خودآگاهی و بعد از آن دل‌آگاهی وارد نمی‌شود. هنر آن نیست كه با فلسفه قهر كنیم، هنر آن است كه در عین علم به فلسفه و توجه به مفاهیم عالم وجود، از آن بگذریم و در آن متوقف نشویم. با دقت در تفكرِ بزرگان فلسفه متوجه می‌شویم چون این بزرگان جایگاه فلسفه را می‌شناختند به خوبی توانستند از مفاهیم و ماهیات عبور كنند و به حقایق و وجود سیر نمایند. آیا امثال ملاصدرا، امام خمینی و علامه طباطبائی«رحمة‌الله‌علیهم» با آن همه دقت و غور در فلسفه در مفاهیم متوقف شده‌اند؟ یا این‌كه تمام حرفشان این است که مواظب باشید مفاهیم فریبتان ندهد، اتفاقاً جمله مشهور جناب صدرالمتألهین(ره) كه می‌گوید:«اَلمعَرِفَةُ بَذرُ المُشاهِدَه»(253) یعنی معرفت به حقایق، بذری است برای مشاهده خودِ حقایق. این مطلب را روشن می‌کند كه او افق تفكر فلسفی را تا ارتباط با حقایق وجودی سیر می‌دهد. می گوید: اگر بتوانیم در مسیر حكمت متعالیه، به حقایق معرفت بیابیم، معرفت به حقایق شروع ارتباط با خودِ حقایق است، ولی اگر به بهانه دوری از فلسفه، عقل و اندیشه را تا فهم حقایق جلو نبریم، برای همیشه از ارتباط با عالم حقایق، خود را محروم كرده‌ایم و خود را در محدودة مفاهیم و محسوسات و اعتبارات نگه‌ داشته‌ایم.
حرف ما تا حالا این بود كه فلسفه قدرت ایجاد خوف اِجلال و ترس‌آگاهی و مرگ‌آگاهی را در انسان نمی‌تواند به‌وجود آورد و خشیت از مراتبِ خوف اجلال و ترس‌آگاهی است و این را باید از حكمت اُنسی و قرآن و با روش و فرهنگ ائمه(ع) به دست آورد. ولی این به معنی مخالفت با فلسفه نیست، كه مخالفت با فلسفه و شعار جدایی نقل از عقل، هزار برابر از مفهوم‌زدگی بدتر است، چون تحجر اشعری‌گری و طالبانی‌گری را در جامعه به وجود می‌آورد كه به امید خلوص، خود را در توهمات قشری‌گری متوقف كرده‌اند،(254) تا جایی كه امثال علامه ‌طباطبائی و امام ‌خمینی(ره) و امثال آن‌ها را تا حدّ كفر و فسق رجم می‌كنند.
روش حقیقی رفتنِ از فلسفه به حكمت و از حكمت به قرآن، از طریق فلسفه است، و این با تفكر یعنی با رفتن به تاریخ فلسفه ممكن است و نه با رها كردن فلسفه، با تذکّر و تفكر در فلسفه، می‌توان از فلسفه گذشت. باید متوجه بود و اصالت را به تفكر فلسفی نداد. اتفاقاً آن‌ها كه از فلسفه خبر ندارند بیشتر از دیگران گرفتار فلسفه‌اند، به علاوه فلسفه زدگی بهتر از علم‌زدگی و حس‌زدگی است. سیر حِكمی می‌تواند گذرگاه خوبی از علم حصولی به علم حضوری باشد و تفكیك تعقل فلسفی از امور دیگر چاره كار نیست. هنر آن است که ما فکر و فرهنگی را دنبال کنیم که ما را به حكمت قدسیِ اهل بیت(ع) رجوع دهد كه با سراسر وجودشان اشاره به خدا و توحید دارند. چون انسانِ موحدِ كامل، توحید متعین است و سیر حِكمی، ما را به حُبِّ به آن ذوات مقدس می‌كشاند كه موضوع آن در سلسله مباحث «مبانی نظری و عملی حب اهل بیت(ع)» تا حدّی مطرح شد. علت این امر هم روشن است، سیر حِكمی می‌تواند گذرگاه خوبی باشد، چون اهل بیت(ع) هیچ‌چیز ازخود ندارند، کسی که خودش در صحنه نیست، وجودش انگشت اشاره به حق است. و این به خودی خود مقام بسیار مهمی است كه انسان بتواند سراسر وجود خود را نمایش توحید الهی قرار دهد و مصداق صفت «عَبدُهُ» بشود، حق بر قلب آن‌ها تجلی كامل نموده و آن‌ها به كلی خودی و منیّت را فراموش كرده‌اند، همان چیزی كه حافظ از خدا تقاضا می‌كند و می‌گوید:
روی بنمای و وجود خودم از یاد ببر

خرمن سوخته‌گان را تو بگو باد ببر

ما كه دادیم دل و دیده به طوفان بلا

گو بیا سیل غم و خانه ز بنیاد ببر