تربیت
Tarbiat.Org

آنگاه که فعالیت‌های فرهنگی پوچ می‌شود(گذر از ساحت علم حصولی به حیات علم حضوری)
اصغر طاهرزاده

«دین‌دانی» یا «دین‌داری»؟

منظور عرضم این است كه در فعالیت‌های فرهنگی و اصلاح خود و بقیه، راه را درست انتخاب‌كردن و مقصد را درست‌شناختن بسیار مهم است و موجب ‌ثمردهی فعالیت‌ها در انتهای كار می‌شود، وگرنه موضوع بر عكس خواهد شد، به طوری كه اول با دلگرمی كار را شروع می‌كنیم ولی هر چه جلوتر می‌رویم احساس بی‌ثمری و خستگی بیشتری می‌نماییم و در نهایت با پوچی كامل روبه‌رو می‌شویم. مولوی در این راستا حرف‌های بیدارکننده‌ای دارد، خودش خوب رسیده است به این‌كه دارد خود را بازی می‌دهد و باید راه را درست انتخاب كرد، می‌گوید:
ما در این انبان گندم می‌كنیم

گندم جمع آمده گم می‌كنیم

می نیندیشیم آخر ما به هوش

کاین خلل در گندم است از مكر موش

موش در انبان ما رخنه زده

و ز فن‌اش انبان ما كم آمده است

گر نه موش دزد در انبار ماست

گندم اعمال چل ساله كجاست؟

ملاحظه بفرمایید كه موضوع، موضوع طاعات و عبادات و فعالیت‌های دینی است، از خود می‌پرسد چرا آن نتیجه‌ای كه باید پس از مدتی فعالیت در دین‌داری و عبادت، حاصل شود حاصل نشد، آن موشی كه نمی‌گذارد این طاعات و عبادات نتیجه بدهد چیست و كجاست و لذا توصیه می‌كند كه:
رو تو اول دفع شر موش كن

بعد از آن در جمع گندم كوش كن

اول باید روشن شود این مشكل چیست كه من نمی‌توانم بعد از بیست‌سال عبادت، در وجود خودم یك حسّ روحانیِ قابل قبول داشته باشم و با قلب خود با حقایق مرتبط گردم؟ اگر من بیست‌سال عبادت كردم و حبّ دنیا و حبّ شهوت و خودخواهی در وجودم كم نشد و از طرف دیگر شاهد اسماء و صفات الهی نشدم، معلوم است آن‌طور كه باید و شاید دینداری نكرده‌ام، آری؛ ممكن است «دین‌دانی» كرده باشم ولی «دین‌داری» نه. دین‌داری یعنی خدا مال من باشد و در قلب خود نور حضرت ربّ‌العالمین را احساس ‌كنم. «دین‌دانی» یعنی من از وجود خدا مطّلع باشم. ما اگر درس‌های معارف اسلامی و اصول عقاید را به بهترین نحو هم بیان کنیم و دانشجویان و طلّاب هم به بهترین نحو بپذیرند و وجود خدا و قیامت را هم قبول كنند ولی نتوانند با نفی خودخواهیِ خود بندگی خدا را پیشه كنند، تازه از نظر علم به وجود خدا و علم به وجود معاد در حدّ شیطان می‌شوند. طبق آیه قرآن، شیطان، خدا را به عنوان خدای خالق قبول دارد و لذا اقرار می‌كند: «خَلَقْتَنِی مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ»؛(15) من از آدم بهترم، چون مرا از آتش آفریدى و او را از گِل. پس ما وقتی با برهان‌های عقلی ثابت می‌كنیم كه خدا هست، هنوز راه را شروع نكرده‌ایم بلكه آدرس را در این حدّ كه خدای خالق در عالم هست، پیدا كرده‌ایم. علاوه بر این شیطان «ربّ» بودن خدا را نیز می‌فهمید، به این حدّ رسیده بود كه بگوید:«رَبِّ بِمَآ أَغْوَیْتَنِی لأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الأَرْضِ وَلأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ»(16) پروردگارا! به جهت آن‌كه مرا گمراه كردی، چه و چه می‌كنم. شیطان را در جای خودش ببینید، او در عبادتِ شش هزار ساله مستقربوده است، تا آن‌جا كه موجب صعود او تا مقام ملائكه شده، ولی آن معارف و این عبادات نمی‌تواند آنچنان وجود او را تغییر دهد که کبر او ریشه‌کن شود.
ما به جوانانمان چه چیزی یاد بدهیم و چگونه آن‌ها را هدایت کنیم که به سرنوشت شیطان دچار نشوند. شیطان، از نظر عقیدتی معاد را هم قبول داشت و بر همان اساس از خدا تقاضا می‌كند؛ «رَبِّ فَأَنظِرْنِی إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ»(17) خدایا! تا روزی كه مردم را از قبرها برمی‌انگیزانی به من فرصت بده تا آن‌ها را گمراه كنم. پس قبول دارد كه یك مرحله‌ای وجود دارد كه از قبرها برانگیخته می‌شود. حال سؤال همة ما باید این باشد كه شیطان چه مشكلی دارد كه با علم به خالقیت و ربوبیت خدا و علم به بعث و قیامت، باز نمی‌تواند بندگی خدا را ادامه دهد؟ مشكلش در كجاست كه ما خودمان را از آن خطر و مشكل رها نماییم؟ باید از این زاویه نگاه كنیم كه چرا شیطان بعد از شش‌هزار سال عبادت، طعم سجده را نمی‌چشد كه وقتی به او گفته می‌شود سجده كن، آن كار برای او سخت است؟ پس كار از یك جای دیگرخراب بود و باید آن را درست كرد وگرنه اطلاعات و علم و شور و احساسات كه بد نیست. مگر می‌شود انسان بدون اطلاعات قدم از قدم بردارد؟ امام خمینی(ره) در كتاب بسیار ارزشمند «شرح حدیث جنود عقل و جهل» كه یكی از بهترین كتاب‌های اخلاقی است می‌فرمایند: امثال برهان صدیقین، به عنوان معارفِ قبل از دبستان، چیزهای خوبی است، یعنی قبل از این‌كه انسان وارد «خدا داری» شود، بالأخره باید «خدادانی» را طی كند، بعد می‌فرمایند: اگر مشغول این براهین شدید و هدف اصلی را كه قرب الهی است فراموش كردید، همین خدادانی تلبیس ابلیس لعین است، اگر فكر كردیم چون توانستیم براهین اثبات خدا را بپذیریم، دیگر ما متدین هستیم، شیطان ما را فریب داده است. بنده مخالف برهان فلسفی برای اثبات عقاید نیستم، همین الآن هم آن را تدریس می‌كنم، اما این غیر از این است كه این‌ها را دینداری بپنداریم. عرض بنده این است كه دین‌داری را در حدّ دانایی‌ نسبت به معارف دین نباید پنداشت، پس اگر دیدیم بعد از مدتی كه فعالیت دینی و فرهنگی می‌كنیم، چیزی نشدیم، همه چیزداریم و هیچ چیز نداریم، بدانیم كه خدادان هستیم اما خدادار نیستیم.