تربیت
Tarbiat.Org

آنگاه که فعالیت‌های فرهنگی پوچ می‌شود(گذر از ساحت علم حصولی به حیات علم حضوری)
اصغر طاهرزاده

فاصله «علم» تا «یقین»

اهل سلوك می‌فرمایند: یك هجرت «وسطی» داریم و یك هجرت «كبری»، هجرت وسطی آن است كه ما اخلاقمان را عوض كنیم و از صفات رذیله به سوی صفات فاضله هجرت نماییم، و در نتیجة این هجرت انسان دیگر جهنمی نخواهد بود، چون از صفات جهنمیان فاصله می‌گیرد، ولی در هجرت كبری نه تنها اخلاق عوض می‌گردد، بلکه منظرمان نیز عوض می‌شود و لذا نه تنها جهنمی نخواهیم بود بلكه جهنم را هم می‌بینیم. خداوند در همین رابطه می‌فرماید: «كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ. لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ»(271) نه چنین است كه خود را گرفتار كثرات كنید، اگر به علم الیقین برسید، جهنم را می‌بینید و علم به جهنم از حالت مفهومی به حالت عینی و شهودی در می‌آید. ما برای ارتباط با حقایق عالم، علم یقینی می‌خواهیم، تا از طریق نور علم‌الیقین به سوی عین الیقین سیر‌كنیم.
قرآن می فرماید: شما باید نسبت به حقایق عالم و از جمله معاد و بهشت و جهنم علمِ یقینی داشته باشید. یعنی اولاً: علم شما علم به حقایق باشد و نه علم به موضوعات واهی و اعتباری، ثانیاً: آن علم، علمی باشدكه موجب ارتباط با حقایق ‌گردد و به عبارت دیگر موجب ایجاد عین الیقین باشد كه آن عبارت است از اتحاد وجودی با حقایق عالم. لذا بعد از آن كه فرمود: «كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ. لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ» اگر علم یقین داشته باشید جهنم را می بینید در ادامه می فرماید: «ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَیْنَ الْیَقِینِ» سپس حتماً آن جهنم را به عین‌الیقین می‌بینید، در این حالت نه تنها آتش جهنم را به عین الیقین می‌بینید بلكه انجام هر گناهی موجب می‌شود كه خود را در آتش جهنم حس كنید، یک وقت انسان می بینید که گناه‌كردن چقدر بد است، ولی یک وقت آتش انجام گناه را حس می‌کند، که این حالت یک مرتبه بالاتر از «علم الیقین» است در همین رابطه مولوی می گوید:
خود هنر دان دیدن آتش عیان

نی گپ «دَلَّ عَلَی النّار دُخان»

یعنی دود را دلیل بر آتش ‌دانستن، هنر نیست، این یك گپ عادی است، هنر آن است که خودِ آتش را ببینی. باید چند قدم جلوتر بیایی و به جای این كه از معلول متوجه علت شوی، خود علت را ببینی، لذا گله می‌كند كه:
جز به مصنوعی ندیدی صانعی

بر قیاس اقترانی قانعی؟

می‌فزاید در وسایط فلسفی

از دلایل باز بر عكسش صفی

اگر فیلسوف با واسطه دلایل می‌خواهد به حقایق پی برد، آن كس كه دل خود را صاف كرد، با خود حقایق مرتبط می‌شود.
گر دخان او را دلیل آتش است

بی‌دخان ما را در آن آتش خوش است

اگر عقل فلسفی از طریق دود با مفهوم آتش مرتبط می‌شود، ما بی‌واسطة مفهوم با خود آتش مرتبط هستیم و نور و گرما می‌گیریم.
خود هنر دان دیدن آتش عیان

نی گپ «دلّ علی النّار دخان»(272)

اگر ما برنامه‌هایمان را با حساب تنظیم کنیم و درصدد تربیت قلب برآییم و به هجرت كبری فكر كنیم و حتی بعد از شصت‌سال هم نتیجه بگیریم، باز برنده‌ این مسیر هستیم. هجرت كبری همان است كه در موردش فرمود:
دردی که به افسانه شنیدم همه از خلق

از علم به عین آمد و از گوش به آغوش

دیگر صِرف شنیدنِ خبرِ حقایق در میان نیست، بلكه در آغوش گرفتن آن‌ها پیش‌آمده است. یکی از رفقا برای كارهای فرهنگی می‌فرمود: «آقا یک برنامه آمپی‌سیلینی به ما بدهید كه زود نتیجه بگیریم، این توصیه‌های شما ممكن است خیلی دراز مدت نتیجه بدهد». بنده به ایشان عرض كردم آیا می‌خواهید بالأخره نتیجه بگیرید یا هرگز نتیجه نگیرید؟ چرا نگران آن نیستیم كه با این برنامه‌های غیر اصولی هرگز نتیجه نگیریم؟ هیچ راهی نیست كه بدون هجرت كبری بتوانیم جهنم‌بین شویم. یک وقت است شما بنا دارید اخلاقتان خوب شود، این كار ارزشمندی است ولی آن چنان نیست كه برای به‌دست آوردن آن لازم باشد به كلی ساحت و مرتبه خود را تغییر دهید، ولی یک وقت بناست با هجرت كبری، وجودتان اصلاً خوبی شود و اساساً یك آدم دیگری باشید با افق دیگر. به گفته مولوی:
چون تو شیرین از شکر باشی، بُوَد

کان شکر گاهی ز تو غایب شود

چون شکر گردی ز بسیاری وفا

پس شکر کی از شکر گردد جدا

آری؛ تا كی بخواهیم با شكر، شیرین باشیم و همواره محتاج شكر؟ باید شکر شد و همواره شیرین ماند. باید طوری شویم که در آن حالت عین رؤیت حق‌ شویم. این همان نكته‌ای است که ملاصدرا(ره) گفت باید از سنگی که طلا گرفته‌اند به سنگی تبدیل شویم که دیگر طلا شده است، در این حالت وارد «عین الیقین» می‌شوید و یک نحوه اتحاد با حقایق عالم پیدا می‌کنید. آری؛ برای آن که سنگِ وجود شما طلا شود حوصله و صبر و استمرار نیاز است، و راه دیگری نیست. در مراحل اولیه، نفس امّاره انسان می‌خواهد به نامحرم نگاه کند، ولی چون آن را گناه می‌داند، نگاه نمی‌کند ولی اگر بنا گذاشت سلوك قلبیِ خود را ادامه دهد به جایی می‌رسد كه اصلاً روحش از این گناه آزار می‌بیند و سخت‌ از این‌گونه اعمال متنفر است و روحش عین درك حقانیت دستورات دین می‌شود.