امروز مردمِ دینی که عالَم دینی داشته باشند کماند، در حالی که دوستداران دین کم نیستند، اما این دوستداران دین عموماً اهل نیایش به معنی ارتباط حضوری با عالم اعلاء نیستند. شما اگر به تاریخ گذشته نگاه کنید، میبینید اكثر مردمِ صد یا صدوپنجاه سال گذشته، بخصوص در کشور شیعه، مردمی اهل نیایش بودند و به اصطلاح انسانهای دیندار بودند تا دیندان. ولی امروزه دیندانها خیلی بیشتراند. یک جوان برای اینکه در کنکور امتحان بدهد، بیشتر از بعضی از آقایانِ علما باید اطلاعاتی در رابطه با تاریخ اسلام و امثالِ آن بداند، و در همین رابطه اکثراً دیندان شدهاند اما دیندار نیستند.
بحث از همینجا شروع میشود؛ که «دینداری» با «دیندانی» چه فرقی میکند؟! شاید همة محور بحث را همین یک کلمه بگیرد كه عرض میکنم: «اگر ما به مفاهیم مشغول بشویم، به پوچیها مشغول میشویم». چرا كه مفاهیم در حد اندیشه است و اندیشه محل خدای ذهنی است، خدای واقعی بالاتر از آن است كه فقط جایش در ذهن و اندیشه باشد. به گفتة مولوی:
هر چه اندیشی پذیرای فناست
آن كه در اندیشه ناید، آن خداست
چون خدایی که در اندیشه و ذهن و فكر ما هست، مخلوق ذهن ما میباشد و معنیِ خالقیت است و نه خودِ خدای خالق. شما به این جمله که می گوید: «اگر ما به مفاهیم مشغول بشویم به پوچی ها مشغول میشویم» دوباره دقت بفرمایید، اصل موضوع در جلسة گذشته مورد بحث و بررسی قرار گرفت و عنایت فرمودید كه مفاهیم دو نوع هستند، یا مفهومِ یک واقعیت است(50) و یا مفاهیم اعتباریاند، درست است كه مفاهیم در هرحال عین واقعیت نیستند، اما بعضی از مفاهیم دریچه واقعیتاند و خبر از واقعیت خارجی میدهند، و به همین جهت است كه به ما میگویند بروید علم بیاموزید، چون از طریق علمآموزی متوجه وجود آن واقعیات و حقایق میشویم. هنر ما این است كه از علم حصولی به علم حضوری سیر كنیم تا بتوانیم با نور حقایق عالیه مرتبط باشیم، ولی بعضی از مفاهیم اصلاً دریچهای از واقعیت نیستند، تا بخواهیم از طریق علم حصولی به آنها، به علم حضوری نسبت به آنها برسیم، بلكه اعتباریات ذهنی هستند بدون آنكه باطن داشته باشند و از واقعیات ماوراء خودشان خبر دهند.