تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه، جلد12
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

1 - ماموریت خضر در نظام تشریع بود یا تکوین ؟!

مـهـمـتـریـن مـسـاله ای کـه دانـشـمـنـدان بـزرگ را در ایـن داسـتـان بـه خـود مـشـغـول سـاخـتـه ماجراهای سه گانه ای است که این مرد عالم در برابر موسی انجام داد، مـوسـی چون از باطن امر آگاه نبود زبان به اعتراض ‍ گشود، ولی بعدا که توضیحات استاد را شنید قانع شد.

سـؤال ایـن اسـت کـه آیا واقعا می توان اموال کسی را بدون اجازه او معیوب کرد به خاطر آنکه غاصبی آن را از بین نبرد؟

و آیا می توان نوجوانی را به خاطر کاری که در آینده انجام می دهد مجازات کرد؟!

و آیا لزومی دارد که برای حفظ مال کسی ما مجانا زحمت بکشیم و بیگاری کنیم ؟!

در برابر این سؤال ها دو راه در پیش داریم :

نخست آنکه اینها را با موازین فقهی و قوانین شرع تطبیق دهیم، همانگونه که گروهی از مفسران این راه را پیمودند.

نـخـستین ماجرا را منطبق بر قانون اهم و مهم دانسته اند و گفته اند حفظ مجموعه کشتی مسلما کـار اهـمـی بـوده، در حـالی کـه حفظ آن از آسیب جزئی، چیز زیادی نبوده، یا به تعبیر دیگر خضر در اینجا ((دفع افسد به فاسد)) کرده، به خصوص اینکه رضایت باطنی صاحبان کشتی را در صورتی که از این ماجرا آگاه می شدند ممکن بود پیش بینی کرد (و به تعبیر فقهی، خضر در این کار اذن فحوی داشت ).
@@تفسیر نمونه جلد 12 صفحه 506 @@@

در مـورد آن نوجوان، این گروه از مفسران اصرار دارند که او حتما بالغ بوده، و مرتد و یـا حـتـی مـفـسـد، و بـه ایـن تـرتـیـب بـه خـاطـر اعـمـال فـعـلیـش جـایـزالقتل بوده است، و اگر خضر در کار خود استناد به جنایات او در آینده می کند به خـاطـر آنـسـت کـه مـی خـواهـد بـگـویـد ایـن جـنـایـتـکـار نـه تـنـهـا فـعـلا مشغول به این کار بلکه در آینده نیز جنایتهای بزرگتری را مرتکب خواهد شد، پس کشتن او طبق موازین شرع به اعمال فعلیش جایز بوده است :

و امـا در مـورد سـوم هـیچکس نمی تواند به کسی ایراد کند که چرا فداکاری و ایثار در حق دیـگـری می کنی و اموال او را از ضایع شدن با بیگاری خود حفظ می کنی ؟ ممکن است این ایثار واجب نباشد ولی مسلما کار خوبی است و شایسته تحسین، بلکه ممکن است در پاره ای از مـوارد بـه سـرحـد وجـوب برسد مثل اینکه اموال عظیمی از کودک یتیمی در معرض تلف بـوده بـاشـد، و با زحمت مختصری بتوان جلو ضایع شدن آنرا گرفت بعید نیست در چنین موردی این کار واجب باشد.

راه دوم بـر ایـن اسـاس اسـت که توضیحات بالا هر چند در مورد گنج و دیوار قانع کننده اسـت ولی در مـورد نـوجـوانـی که به قتل رسید چندان با ظاهر آیه سازگار نیست، زیرا مـجـوز قـتـل او را ظـاهـرا عـمـل آیـنـده اش شـمـرده اسـت نـه اعمال فعلیش .

در مـورد کـشـتـی نـیـز تـا انـدازه ای قـابـل بـحـث و گفتگو است، آیا ما می توانیم خانه و مـال و زنـدگـی هر کس را که یقین داریم در آینده غصب می شود بدون اطلاع او از پیش خود معیوب کنیم تا از خطر برهد آیا براستی فقهاء چنین حکمی را می پذیرند؟!

بنابراین باید راه دیگری را پیش گرفت و آن این است :

مـا در ایـن جهان دارای دو نظام هستیم : ((نظام تکوین )) و ((نظام تشریع )) گر چه این دو نظام در اصول کلی هماهنگند، ولی گاه می شود که در جزئیات از هم جدا می شوند.
@@تفسیر نمونه جلد 12 صفحه 507 @@@

مـثـلا خـداونـد بـرای آزمـایـش بـنـدگـان آنـهـا را مـبـتلا به ((خوف )) (ناامنی ) و ((نقص امـوال و ثـمرات )) از بین رفتن نفوس و عزیزان می کند، تا معلوم شود چه اشخاصی در برابر این حوادث صابر و شکیبا هستند.

آیـا هـیـچ فـقـیـهـی و یـا حـتـی پـیـامـبـری مـی تـوانـد اقـدام بـه چـنـیـن کـاری بـکند یعنی اموال و نفوس و ثمرات و امنیت را از بین ببرد تا مردم آزمایش شوند.

و یا اینکه خداوند بعضی از پیامبران و بندگان صالح خود را به عنوان هشدار و تربیت در بـرابـر تـرک اولی گرفتار مصیبتهای عظیم می نمود، همچون مصیبت یعقوب به خاطر کم توجهی به بعضی از مستمندان و یا ناراحتی یونس به خاطر یک ترک اولای کوچک .

آیا کسی حق دارد به عنوان مجازات و کیفر اقدام به چنین کاری کند؟

و یـا ایـنـکـه می بینیم گاهی خداوند نعمتی را از انسان به خاطر ناشکری می گیرد، مثلا شـکـر امـوال را بـجای نیاورده اموالش در دریا غرق می شود و یا شکرانه سلامتی را بجا نـیـاورده، خـدا سـلامـت را از او مـی گـیـرد، آیـا از نظر فقهی و قوانین تشریعی کسی می تـوانـد بـه خـاطـر نـاشـکـری امـوال دیـگـری را نـابـود کـنـد و سـلامـت را مبدل به بیماری .

نـظیر این مثالها فراوان است، و مجموعا نشان می دهد که جهان آفرینش مخصوصا آفرینش انـسـان بـر ایـن نـظـام احـسـن اسـتـوار اسـت کـه خـداونـد بـرای ایـنـکـه انـسـان راه تـکـامـل را بـپیماید قوانین و مقرراتی برای او از نظر تکوین قرار داده که تخلف از آنها عکس العملهای مختلفی دارد.

در حالی که از نظر قانون شرع نمی توانیم همه آنها را در چارچوب این قوانین بریزیم .

فی المثل طبیب می تواند انگشت انسانی را به خاطر اینکه زهر به قلب او
@@تفسیر نمونه جلد 12 صفحه 508 @@@

سرایت نکند قطع نماید، ولی آیا هیچکس می تواند انگشت انسانی را برای پرورش صبر و شکیبائی در او و یا به خاطر کفران نعمت قطع نماید؟! (در حالی که مسلما خدا می تواند چنین کاری را بکند چرا که موافق نظام احسن است ).

حـال کـه ثـابت شد ما دو نظام داریم و خداوند حاکم بر هر دو نظام است، هیچ مانعی ندارد کـه خـداونـد گـروهـی را مـامور پیاده کردن نظام تشریع کند، و گروهی از فرشتگان یا بعضی از انسانها (همچون خضر) را مامور پیاده کردن نظام تکوین نماند (دقت کنید).

از نـظـر نـظـام تکوین الهی هیچ مانعی ندارد که خداوند حتی کودک نابالغی را گرفتار حـادثـه ای کـنـد و در آن حـادثـه جـان بـسـپـارد چـرا کـه وجـودش در آینده ممکن است خطرات بـزرگـی بـه بـار آورد، هـمـانـگـونه که گاهی ماندن این اشخاص دارای مصالحی مانند آزمایش و امتحان و امثال اینها است .

و نـیـز هـیـچ مانعی ندارد خداوند مرا امروز به بیماری سختی گرفتار کند به طوری که نـتـوانم از خانه بیرون بروم چرا که می داند اگر از خانه بیرون روم حادثه خطرناکی پیش خواهد آمد و مرا لایق این می داند که از آن خطر برهاند. و به تعبیر دیگر گروهی از مـامـوران خـدا در ایـن عـالم مـامـور بـه باطنند و گروهی مامور به ظاهر، آنها که مامور به بـاطـنـنـد ضوابط و اصول برنامه ای مخصوص بخود دارد همانگونه که ماموران بظاهر برای خود اصول و ضوابط خاصی دارند.

درسـت اسـت کـه خـط کـلی ایـن دو بـرنـامـه هـر دو انـسـان را بـه سـمـت کـمـال می برد، و از این نظر هماهنگند، ولی گاهی در جزئیات مانند مثالهای بالا از هم جدا می شوند.

البـتـه بـدون شـک در هـیـچ یـک از دو خط هیچکس نمی تواند خودسرانه اقدامی کند، بلکه باید از مالک و حاکم حقیقی مجاز باشد، لذا خضر با صراحت این
@@تفسیر نمونه جلد 12 صفحه 509 @@@

حـقـیـقت را بیان کرد و گفت ((ما فعلته عن امری )) ((من هرگز پیش خود این کار را انجام ندادم )) بلکه درست طبق یک برنامه الهی و ضابطه و خطی که به من داده شده است گام برمی دارم .

و به این ترتیب تضاد بر طرف خواهد شد.

و ایـنـکـه مـی بـیـنـیـم مـوسـی تاب تحمل کارهای خضر را نداشت بخاطر همین بود که خط ماموریت او از خط ماموریت خضر جدا بود، لذا هر بار مشاهده می کرد گامش بر خلاف ظواهر قـانـون شـرع اسـت فـریـاد اعتراضش بلند می شد، ولی خضر با خونسردی به راه خود ادامـه مـی داد، و چـون ایـن دو رهـبـر بـزرگ الهی بخاطر ماموریتهای متفاوت نمی توانستند برای همیشه با هم زندگی کنند ((هذا فراق بینی و بینک )) را گفت .