تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه، جلد12
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

و اینهم پایان کارشان

سـرانـجام گفتگوی این دو نفر پایان گرفت بی آنکه مرد موحد توانسته باشد در اعماق جان آن ثروتمند مغرور و بی ایمان نفوذ کند، و با همین روحیه و طرز فکر به خانه خود بازگشت .

غافل از اینکه فرمان الهی دائر به نابودی باغها و زراعتهای سرسبزش صادر شده است، و بـایـد کـیفر غرور و شرک خود را در همین جهان ببیند و سرنوشتش درس عبرتی برای دیگران شود.

شـایـد در هـمـان لحـظـه کـه پـرده هـای سیاه شب همه جا را فرا گرفته بود، عذاب الهی نازل شد، به صورت صاعقه ای مرگبار، و یا طوفانی کوبنده و وحشتناک، و یا زلزله ای ویـرانـگـر و هـول انـگـیـز، هـر چـه بود در لحظاتی کوتاه این باغهای پرطراوت، و درخـتـان سر به فلک کشیده، و زراعت به ثمر نشسته را در هم کوبید و ویران کرد: ((و عـذاب الهی به فرمان خدا از هر سو محصولات آن مرد را احاطه و نابود ساخت )) (و احیط بثمره ).

((احـیـط)) از ماده ((احاطه )) است و در اینگونه موارد به معنی ((عذاب فراگیر)) است که نتیجه آن نابودی کامل است صبحگاهان که صاحب باغ با یک سلسله رؤیاها به منظور سرکشی و بهره گیری از محصولات باغ به سوی آن حرکت کرد، همین که نزدیک شد با منظره وحشتناکی روبرو گشت، آنچنان که دهانش از تعجب بازماند، و چشمانش بیفروغ شد و از حرکت ایستاد.

نمی دانست این صحنه را در خواب می بیند یا بیداری ؟! درختان همه
@@تفسیر نمونه جلد 12 صفحه 437 @@@

بـر خـاک فـرو غـلطـیـده بـودنـد، زراعـتها زیر و رو شده بودند، و کمتر اثری از حیات و زندگی در آنجا به چشم می خورد.

گـوئی در آنجا هرگز باغ خرم و زمینهای سرسبزی وجود نداشته، و ناله های غم انگیز جغدها در ویرانه هایش طنین انداز بوده است، قلبش به طپش افتاد، رنگ از چهره اش پرید، آب در دهـانـش ‍ خـشـکـیـد، و آنـچـه از کـبـر و غـرور بـر دل و مغز او سنگینی می کرد یکباره فرو ریخت !

گوئی از یک خواب عمیق و طولانی بیدار شده است : ((او مرتبا دستها را به هم می مالید و در فـکـر هـزیـنه های سنگینی بود که در یک عمر از هر طرف فراهم نموده و در آن خرج کـرده بـود، در حـالی که همه بر باد رفته و بر پایه ها فرو ریخته بود)) (فاصبح یقلب کفیه علی ما انفق فیها و هی خاویة علی عروشها).

درسـت در ایـن هـنـگـام بـود کـه از گـفـتـه هـا و انـدیـشـه هـای پـوچ و بـاطل خود پشیمان گشت ((و می گفت ای کاش احدی را شریک پروردگارم نمی دانستم، و ای کـاش هـرگـز راه شـرک را نـمـی پـوئیـدم )) (و یقول یا لیتنی لم اشرک بربی احدا).

اسـف انـگیزتر اینکه او در برابر اینهمه مصیبت و بلا، تنهای تنها بود ((کسانی را جز خدا نداشت که او را در برابر این بلای عظیم و خسارت بزرگ یاری دهند)) (و لم تکن له فئة ینصرونه من دون الله ).

و از آنجا که تمام سرمایه او همین بود چیز دیگری نداشت که بجای آن بنشاند، ((و نمی توانست از خویشتن یاری گیرد)) (و ما کان منتصرا).

در حـقـیـقـت تـمـام پـنـدارهـای غـرور آمـیـزش در ایـن مـاجـرا بـهـم ریـخـت و باطل گشت، از یکسو می گفت من هرگز باور نمی کنم این ثروت و سرمایه عظیم فنائی داشته باشد، ولی به چشم خود فنای آن را مشاهده کرد.

از سوی دیگر به رفیق موحد و با ایمانش کبر و بزرگی می فروخت و می گفت

@@تفسیر نمونه جلد 12 صفحه 438 @@@

مـن از تـو قـویـتـر و پریار و یاورترم، اما بعد از این ماجرا مشاهده کرد که هیچکس یار و یاور او نیست .

از سـوی سوم او به قدرت و قوت خویش متکی بود و نیروی خود را نامحدود می پنداشت، ولی بـعـد از این حادثه و کوتاه شدن دستش ‍ از همه جا و همه چیز، به اشتباه بزرگ خود پـی بـرد، زیرا چیزی که بتواند گوشه ای از آن خسارت بزرگ را جبران کند در اختیار نداشت .

اصـولا یار و یاورانی که بخاطر مال و ثروت همانند مگسهای دور شیرینی اطراف انسان را مـی گـیـرنـد، و گاه انسان آنها را تکیه گاه روز بدبختی خود می پندارد، به هنگامی که آن نعمت از میان برود یکباره همگی پراکنده می شوند، چرا که دوستی آنها به صورت یک پیوند معنوی نبود، پشتوانه مادی داشت که با از میان رفتنش از میان رفت .

ولی هـر چـه بـود دیـر شـده بـود، و ایـن گـونـه بـیـداری اضـطـراری کـه بـه هـنـگـام نـزول بـلاهـای سـنـگین، حتی برای فرعونها و نمرودها پیدا می شود بی ارزش است، و به همین دلیل نتیجه ای بحال او نداشت .

درسـت اسـت کـه او در ایـنجا جمله ((لم اشرک بربی احدا)) را بر زبان جاری کرد، همان جـمـله ای کـه دوسـت بـاایـمـانـش قـبـلا مـی گـفـت ولی او در حال سلامت گفت و این در حال بلا!

((و در این هنگام بود که این حقیقت بار دیگر به ثبوت پیوست که ولایت و سرپرستی و قدرت از آن خدا است خداوندی که عین حق است )) (هنالک الولایة لله الحق ).

آری در اینجا کاملا روشن گشت که همه نعمتها از او است و هر چه اراده او باشد آن می شود، و جز به اتکاء لطف او کاری ساخته نیست .
@@تفسیر نمونه جلد 12 صفحه 439 @@@

آری ((او اسـت کـه بـرتـریـن پـاداش را دارد و او اسـت که بهترین عاقبت را برای مطیعان فراهم می سازد)) (هو خیر ثوابا و خیر عقبا).

پـس اگـر انـسـان می خواهد به کسی دل به بندد و بر چیزی تکیه کند و امید به پاداش کـسـی داشـته باشد چه بهتر که تکیه گاهش خدا و دلبستگی، و امیدش به لطف و احسان پروردگار باشد.

نکته ها: