تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه، جلد12
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

ترسیمی از موضع مستکبران در برابر مستضعفان

در آیات گذشته دیدیم که چگونه دنیاپرستان سعی دارند در همه چیز از آن مردان حق که تهیدستند فاصله بگیرند، و سرانجام کارشان را در جهان دیگر نیز خواندیم .

آیات مورد بحث با اشاره به سرگذشت دو دوست یا دو برادر که هر کدام الگوئی برای یـکـی از ایـن دو گـروه بـوده انـد طـرز تـفـکـر و گفتار و کردار و موضع این دو گروه را مشخص می کند.

نـخـسـت مـی گـویـد: ای پـیـامـبـر ((داسـتـان آن دو مـرد را، بـه عـنـوان ضـرب المـثـل، بـرای آنـها بازگو کن که برای یکی از آنها، دو باغ از انواع انگورها قرار داده بودیم، و در گرداگرد آن، درختان نخل سر به آسمان کشیده بود، و در میان این دو باغ زمین زراعت پر برکتی وجود داشت )) (و اضرب لهم مثلا رجلین جعلنا لاحدهما جنتین من اعناب و حففناهما بنخل و جعلنا بینهما زرعا).

باغ و مزرعه ای که همه چیزش جور بود، هم انگور و خرما داشت و هم
@@تفسیر نمونه جلد 12 صفحه 428 @@@

گندم و حبوبات دیگر، مزرعه ای کامل و خودکفا.

((ایـن دو بـاغ از نـظـر فـرآورده هـای کـشـاورزی کـامـل بـودنـد درخـتـان بـه ثـمر نشسته، و زراعتها خوشه بسته بود، و هر دو باغ چیزی فروگذار نکرده بودند)) (کلتا الجنتین آتت اکلها و لم تظلم منه شیئا).

از هـمـه مـهـمـتـر آب کـه مایه حیات همه چیز مخصوصا باغ و زراعت است، به حد کافی در دسـتـرس آنـهـا بـود چـرا کـه ((مـیـان ایـن دو بـاغ نهر بزرگی از زمین بیرون فرستاده بودیم )) (و فجرنا خلالهما نهرا).

بـه ایـن تـرتـیـب ((صـاحب این باغ و زراعت هر گونه میوه و درآمدی در اختیار داشت )) (و کان له ثمر).

ولی از آنـجـا کـه دنـیا به کام او می گشت و انسان کم ظرفیت و فاقد شخصیت هنگامی که هـمـه چـیز بر وفق مراد او بشود غرور او را می گیرد، و طغیان و سرکشی آغاز می کند که نـخـسـتـیـن مرحله اش ‍ مرحله برتری جوئی و استکبار بر دیگران است، صاحب این دو باغ به دوستش رو کرد و در گفتگوئی ((با او چنین گفت : من از نظر ثروت از تو برترم، و آبـرو و شـخـصـیـت و عـزتـم بـیـشـتـر و نـفـراتـم فـزونـتـر اسـت )) (فقال لصاحبه و هو یحاوره انا اکثر منک مالا و اعز نفرا).

بـنـابـرایـن هـم نـیـروی انـسـانـی فـراوان در اخـتـیـار دارم، و هـم مـال و ثـروت هنگفت، و هم نفوذ و موقعیت اجتماعی، تو در برابر من چه می گوئی ؟ و چه حرف حساب داری ؟!

کـم کـم این افکار - همانگونه که معمولی است - در او اوج گرفت، و به جائی رسید که دنیا را جاودان و مال و ثروت و حشمتش را ابدی پنداشت : ((مغرورانه
@@تفسیر نمونه جلد 12 صفحه 429 @@@

در حـالی کـه در واقـع بـه خـودش سـتـم مـی کـرد در باغش گام نهاد، (نگاهی به درختان سرسبز که شاخه هایش از سنگینی میوه خم شده بود، و خوشه های پردانه ای که به هر طرف مایل گشته بود انداخت، و به زمزمه نهری که می غرید و پیش می رفت و درختان را مـشـروب مـی کـرد گـوش فـرا داد، و از روی غـفـلت و بی خبری ) گفت : من باور نمی کنم هـرگـز فـنـا و نـیـسـتـی دامـن بـاغ مـرا بـگـیـرد)) (و دخل جنته و هو ظالم لنفسه قال ما اظن ان تبید هذه ابدا).

باز هم از این فراتر رفت، و از آنجا که جاودانی بودن این جهان با قیام رستاخیز تضاد دارد بـه فـکـر انـکـار قـیـامـت افـتـاد و گـفت ((من هرگز باور نمی کنم که قیامتی در کار باشد)) (و ما اظن الساعة قائمة ).

اینها سخنانی است که گروهی برای دلخوش کردن خود به هم بافته اند.

سـپـس اضـافـه کـرد ((گـیـرم کـه قـیـامتی در کار باشد، من با اینهمه شخصیت و مقام )) ((اگـر بـه سـراغ پروردگارم بروم مسلما جایگاهی بهتر از این خواهم یافت )) (و لئن رددت الی ربی لاجدن خیرا منها منقلبا).

او در ایـن خـیـالات خام غوطه ور بود و هر زمان سخنان نامربوط تازه ای بر نامربوطهای گـذشـتـه می افزود که رفیق با ایمانش به سخن درآمد و گفتنیها را که در آیات بعد می خوانیم گفت .
@@تفسیر نمونه جلد 12 صفحه 430 @@@