گاهی جهات خاصی موجب میشوند که محبت شدیدتری بین افراد خانواده به وجود آید، در واقع آنها جنبههای ثانوی عاطفه است که به این جنبه طبیعی اولی، ضمیمه میشوند. مثل آنکه فرزند انسان، صالح، مؤدب، عالم، عابد، نیکوکار، زیبا یا مؤمن باشد. یا نسبت به پدر و مادر خود، بیش از فرزندان دیگر، توجه و خدمت کند که چنین فرزندی قطعاً، بیش از فرزندان دیگر، مورد محبت و عواطف والدین قرار خواهد گرفت.
در این موارد، خصوصیات و ضمایم خارجی سبب تقویت عاطفه طبیعی خانوادگی شده و در واقع، عاطفه در اینجا ترکیبی است از عاطفه طبیعی اولی و عواطف ثانوی.
در قرآن مجید میخوانیم که حضرت یعقوب (علیه السلام) علاقه بیشتری نسبت به یوسف داشت. در اینجا در واقع، عوامل مختلف و ویژگیها و کمالات خاص یوسف موجب شدت محبت و عاطفه طبیعی پدری شده بود؛ تا جایی که دیگر برادران به وی رشک بردند و از روی حسادت حتی حاضر شدند او را به چاه بیندازند.
آنان با خود گفتند: با اینکه ما جوانان نیرومندتر و پرکارتری هستیم، مع الوصف، یوسف و برادرش، نزد پدر محبوبترند. گفتند: پدر ما گمراه است که یوسف را بیش از ما دوست میدارد و سرانجام، یوسف را به چاه انداختند.
علاقه یعقوب به یوسف، به حدی شدید بود که از فراق او دائماً گریه میکرد تا آن که چشمهایش نابینا شد و هنگامی که، برادران یوسف پس از سالها او را در مصر یافتند و میآمدند تا خبر زنده بودن وی را به یعقوب برسانند و او را از غم برهانند، قبل از آمدن کاروان و رسیدن خبر، یعقوب به خاطر همین رابطه و عاطفه قوی پدر و فرزندی، از این امر آگاه شد و گفت: من بوی یوسف را استشمام میکنم.
به هر حل، حضرت یعقوب محبت فوق العادهای بیش از رابطه عادی پدر و فرندی و قویتر از رابطه او با سایر فرزندانش - به یوسف داشت که منشأ آن، کمالات خاص یوسف بود. پس چند عامل برای آن وجود داشته: یکی عامل طبیعی پدر و فرزندی که مشترک میان همه فرزندان بود. دوم، کمالات خاص یوسف که منشأ عاطفه ثانوی او میشد، و عاطفه یعقوب نسبت به او، یک عاطفه مرکب بود.