در قرآن کریم از آیاتی چند، میتوان رابطه عاطفی نامبرده را استشعار کرد از آن جمله تاا یات مربوطبه داستان مادر موسی (علیه السلام) است. هنگامی که موسی متولد شد، مادرش با الهام الهی، او را در صندوقی گذاشت و در رود نیل انداخت؛ ولی، آیات قرآن در دو مورد نشان میدهد که مادر، بهشدت مضطرب و نگران حال موسی بود.
در یک جا میگوید:
واصبح فؤاد ام موسی فارغاً ان کادت لتبدی به لولا ان ربطنا علی قلبها لتکون من المؤمنین وقالت لاخته قصیه فبصرت به عن جنب و هم لا یشعرون.
[مادر موسی دلش تهی شد اگر دل او را محکم نمیکردیم تا ایمانش محفوظ ماند، نزدیک بود (که از شدت اضطراب و نگرانی) راز خود آشکار کند. و به خواهرش گفت: از پی او برو، خواهرش رفت و از کناری او را دید در حالی که آنان متوجه او نمیشدند].
در جای دیگر میگوید:
اذ تمشی اختک فتقول هل ادلکم علی من یکفله فرجعناک الی امک کی تقر عینها و لا تحزن.(288)
[هنگامی که خواهرت آمد و گفت: آیا شما را هدایت کنم به کسی که او را نگهداری کند، پس تو را به دامن مادرت برگرداندیم تا چشمش روشن شود و غمگین مباشد].
این جمله، در روادی ایمن، در ضمن جملات دیگری به موسی وحی شد و نظیر همین جمله در سوره قصص هم با کمی تفاوت آمده است آیات، به خوبی گویای عاطفه مادر و فرزندی است: از اضطراب و نگرانی موسی، و از غم از دست دادن او، و شادی و چشم روشنی از بازگشت او، وجود این عاطفه مشهود است.
به هر حال، عاطفه و علاقه مادر به فرزند، یک امر کاملاً طبیعی است و میان هر مادری نسبت فرزندش هر چه که باشد وجود دارد. البته، این هم ممکن است که بعضی از عوامل خارجی، این عاطفه را ضعیف کند و یا از بین ببرد و در طول تاریخ، بودهاند کسانی که فرزندان خود را کشته یا زنده به گور میکردند؛ ولی، اینها انحراف از فطرت است که تحت بعضی از شرایط محیطی، اجتماعی یا روانی پیدا میشده است اما میل طبیعی و فطری هر مادر و پدری این است که با بچهاش مأنوش باشد و او را دوست بدارد.
عاطفه پدر و فرزندی نیز از بعضی آیات قرآن استفاده میشود. از آن جمله، قرآن در حکایت داستان نوح آورده است که وقتی در زمان او طوفان شد و مردم در شرف هلاکت قرار گرفتند، حضرت نوح (علیه السلام) به فرزندش گفت:
یا بنی ارکب معنا و لا تکن مع الکافرین.(289)
[فرزندم بیا و با ما سوار کشتی شو و همراه با کافران مباش].
این دعوت که نوح از فرزندش میکند، غیر از دعوتی است که او تاکنون از مردم کرده بود. او سالیان دراز، بیش از نهصد سال، مردم را به این، دعوت کرده بود؛ ولی، مردم با او مخافت و دشمنی کرده بودند تا آنجا که نوح از آنان ناامید شده بود؛ ولی، اکنون که فرزند را در حال غرق شدن میبیند، با اینکه از دعوت مردم ناامید شده، عاطفه خاص پدر و فرزندی او را وامیدارد تا از فرزندش با اصرار بیشتری بخواهد از کفار کنارهگیری کند و همراه مؤمنین سوار بر کشتی شود.
بار دیگر، هنگامی که فرزند را دید در آب فرو میرود، از خدا خواست نجاتش دهد.
و نادی نوح ربه فال ربه ان ابنی من اهلی و ان وعدک الحق و انت احکم الحاکمین.(290)
[نوح پروردگار خویش را ندا داد و گفت: پروردگارا، فرزند من از خاندان من است، و عده تو حق است و تو بهترین حاکم است].
خدایا تو وعده کرده بودی اهل مرا رهایی بخشی و این هم فرزند و اهل من است. خداوند، در پاسخ نوح فرمود:
انه لیس من اهلک انه عمل غیر صالح(291) وعدهای که دادیم به این فرزند مربوط نمیشود زیرا که او فردی ناشایسته است.
نوح در این تعابیر، توجه ویژه خود را بیش از آنچه که به نجات همه انسانها داشت، به نجات فرزند خویش ابزار میدارد که نشانه عاطفه خاص پدر و فرزندی استد یعنی عاطفه طبیعی که پدر، منهای هر خصوصیت به فرزند خویش دارد.
این عاطفه متقابلاً از سوی فرزند نیز نسبت به پدر خود وجود دارد و قرآن به این رویه عاطفه نیز اشاره دارد. در داستان ابراهیم و سخنانی که میان او و پدر خواندهاش آزر رد و بدل گردیده آمده است که آزر به او میگوید: از من دور شو. ابراهیم در پاسخ وی میگوید: درود و سلام بر تو، به زودی، برای تو از خدا طلب ابراهیم در پاسخ وی میگوید: درود و سلام بر تو، به زودی، برای تو از خدا طلب مغفرت میکنم و او خواهد پذیرفت.(292) این همان وعدهای است که ابراهیم به وی داد و در قرآن نیز آمده است:
و ما کان استغفار ابراهیم لابیه الا عن موعده و عدها ایاه فلما تبین انه عدو لله تبرأ منه.(293) که به همین وعده اشاره دارد.
این عاطفه فرزندی بود که ابراهیم را واداشت تا در چنین وضعی که پدر، او را از خود رانده است، به او درود میفرستد دعا میکند و از خدای متعال عفو و بخشش او را طلب میکند.
بیتردید، ابراهیم دیگر بت پرستان را دعا نکرد و به آنان وعده استغفار نداد، اما نسبت به این شخص که یک رابطه خانوادگی با او داشت، این وعده را داد و این نشانه عنایت خاصی است که به او داشت و اگر پدر حقیقی او میبود، این عاطفه، به طریق اولی و شدیدتر و قویتر، وجود میداشت.