تأثیر راحتطلبی بر زندگی انسان زمینه بسیار وسیعی دارد و تنها بخش محدودی از کارها و زندگی انسان را شامل نمیشود؛ بلکه، در تمام جریانات زندگی انسان نمود دارد:
بسیاری از بدبختیها، انحرافات، ذلتهایی که در طول تاریخ، افراد یا جوامع مختلف بدانها مبتلا گشتهاند ریشه در تنبلی و راحتطلبی و فرار از رنج و زحمت داشته است.
در قرآن کریم بویژه روی دو طایفه از انسانها تکیه شده است که به لحاظ لذتطلبی و راحتطلبی بیش از حد تن به انجام کارهای سخت و رنج آور، اما مفید و سرنوشت ساز نمیدادند و به سرنوشت شوم و ذلت بار آنان اشاره شده است. تا دیگران در طول تاریخ، از زندگی نکبت بار آنان، که معلول تنبلی و تنپروری و راحتطلبی ایشان بود، عبرت گیرند.
آنان به مقتضای حکم عقل، که خدا به ایشان داده بود، میبایست پر تحمل و سخت کوش باشند، تا در دنیا به عزت و سربلندی و در آخرت به رستگاری و سعادت ابدی برسند، ولی به خاطر تنپروری و راحتطلبی، خواری و خزلان دنیا و آخرت را برای خود خریدند و زبانزد خاص و عام شدند و به عنوان الگو و نمونه انسانهای راحت طلب در قرآن مجید مطرح گردیدند.
بنی اسرائیل
یکی از دو طایفه نامبرده، بنی اسرائیل هستند، قرآن کریم، مکرر درباره ایشان گفتگو کرده ابعاد زندگی، بینشها و منشهای آنان را یاد آوری میکند، تا مؤمنین و نسلهای بعد، از تاریخ زندگی آنان پند گیرند و در چالههایی که آنان افتادند نیفتند.
در یکجا میگوید: موسی، پس از خلاصی بنیاسرائیل از چنگ فراعنه، به آنان فرما داد به شهری (و به تعبیر قرآن، زمین مقدسی که خدا برایشان نوشته بود) وارد شوند، با مشرکان و دشمنان خدا بجنگند، آنجا را مسکن و مأوای خود کنند و سیادت و آقایی داشته باشند.
آنان در پاسخ موسی گفتند: ما حوصله درگیری با ایشان را نداریم و تا در شهر هستند هرگز وارد آن نمیشویم و هنگامی وارد شهر خواهیم شد که آنان خارج شده باشند. سپس مجددا تأکید کردند که ای موسی ما هرگز وارد این شهر نمیشویم تو با خدای خود بروید با آنان بجنگید و بیرونشان کنید که ما در اینجا نشستهایم، وقتی شکست خوردند و بیرون رفتند، ما وارد خواهیم شد(122).
البته، این برای ما روشن نیست که بنی اسراییل از این جمله که به موسی میگفتند: تو با خدای خود به جنگ آنان برو چه منظوری و چه تصوری داشتند، ولی در هر حال، این خوی راحتطلبی آنها بود که به این گفتار نامعقول وادارشان میکرد و با این که میدانستند مبارزه با دشمن، عزت و عظمت، و لذت سیادت و حریت را به دنبال آورد راحتطلبی و تنآسایی توأم با ذلت و نکبت را ترجیح میدادند. آری این یکی از مظاهر زشت راحتطلبی است که در یک امت ظهور پیدا میکند و آنان را از بسیاری از سعادتها محروم میسازد.
قرآن در آیه دیگر لذتطلبی زبونانه بنیاسرائیل را بر ملا نموده و به این دلیل آنان را به سختی کرده میگوید:
و اذ قلتم یا موسی لن نصبر علی طعام واحد فادع لنا ربک یخرج لنا مما تنبت الارض من بقلها و قثائها وعدسها و بصلها قال اتسستبدلون الذی هو ادنی بالذی هو خیر اهبطوا مصرا فان لکم ما سالتم و ضربت علیهم الذله والمسکنه و باوا بغضب من الله ذلک بانهم کانوا یکفرون بایات الله و یقتلون النبیین بغیر الحق ذالک بما عصوا و کانوا یعتدون(123).
این آیه، روح لذت طلبی توأم با تنبلی بنیاسرائیل و نتایج ذلت بار آن را بیان میکند که بعد از نجات از فرعونیان که همه هستی و جان و مال و ناموسشان را مورد تهدید قرار داده و آنان را به بردگی میکشاندند و در عین حال که بهترین غذا و من و سلوی برایشان آماده بود، از سر تنوعطلبی درخواست سبزی و پیاز کردند و بنای بهانهجویی را گذاشتند و سرانجام مستوجب غضب و سخط الهی شدند.
این داستان برای همه مسلمانان بویژه ملت مسلمان ایران که بعد از انقلاب شرایط مشابهی با شرایط آن روز بنیاسرائیل داریم حایز اهمیت است و باید از این آیه کریمه و وضع خفت باری که بنیاسراییل مبتلا شدند عبرت بگیریم و با بهانه گیریها زمینه شادی و شماتت دشمنان و غم اندوه دوستان را فراهم نیاوریم.
امروز متأسفانه توقعات بیجا و نیازهای کاذبی به وجود آمده و هستند کسانی که بدون آنکه کار قابل ملاحظه انجام دهند و خود را به زحمت بیندازند میخواهند بهترین زندگیها را داشته، از همه چیز برخوردار باشند.
اینان یا از راههای نادرستی به خواستههاشان میرسند و در این صورت بار تشریفات زندگیشان بر دوش دیگران سنگینی خواهد کرد و یا به شایعه پراکنی و ایجاد بدبینی میپردازند و جامعه و نظام و روحانیت را مورد تهاجم قرار میدهند و عملا آب به آسیاب دشمن میریزند.
منافقین
طایفه دوم، منافقین هستند که قرآن روی آنها نیز به عنوان نمونه دیگر راحت طلبان تأکید دارد. تعبیر منافقین در سورههای مختلفی از قرآن و درباره طوایف متعددی به کار رفته است:
در بعضی موارد به یهودیانی اطلاق شده که دو رو بودند: از یک سو به مسلمانان میگفتند: با شما هستیم، و از سوی دیگر و در غیاب مسلمانها با مشرکین همکاری میکردند و میگفتند با شما هستیم.
در بعضی موارد به گروهی گفته شده که در ظاهر، اسلام آورده بودند و به مسلمانها میگفتند: ما اسلام آوردهایم و تابع پیغمبر شما و دین شما هستیم؛ ولی، در باطن ایمان نداشتند.
تعبیر منافقین به مؤمنینی هم اطلاق شده که ایمانشان از قوت و ثبات کافی برخوردار نبوده بطور کامل تسلیم پیغمبر اکرم صلیالله علیه و آله نمیبودند و دستورات اسلام بویژه آنها را که سخت بود نمیپذیرفتند.
و از جمله زیر جهاد نمیرفتند و برای شرکت در جنگ بهانهجویی میکردند.
جهاد یک از روشنترین مصادیق امتحان است که اگر کسی ایمانش قوی و نیرومند باشد به راحتی حاضر است حتی جان خود را فدا کند، ولی در صورتی که ضعیف باشد دادن مال هم برای او بسیار دشوار و غیر قابل تحمل خواهد بود.
در صدر اسلام آنان که ایمان قوی و معرفت کامل داشتند مطمئن بودند چیزهای بهتری در ازای این زندگی و متعلقات آن خواهند داشت و آنانی که ایمان ضعیف و همراه با مرتبهای از نفاق داشتند در اطاعت از دستورات پیامبر خدا بویژه در مورد جهاد با مال و جان، کوتاهی و بهانهجویی میکردند و حتی گاهی نسبت به انجام عبادتهایی مثل نماز که لذت مادی ندارد نیز سستی میورزیدند.
منافقین در قرآن
قرآن منافقین را به علل مختلفی مذمت کرده که میتوان گفت: همه آنها نهایتا به روح لذتطلبی و راحتطلبی آنان باز میگردد. بخش عظیمی از سوره توبه آنها را به این دلیل که زیر بار جهاد نمیرفتند و شانه خالی میکردند مورد نکوهش و سرزنش تندی قرار داده است که در اینجا به بعضی از آیات اشاره میکنیم:
یا ایها الذین امنوا ما لکم اذا قیل لکم انفروا فی سبیل الله اثا قلتم الی الارض ارضیتم بالحیوه الدنیا من الاخره فما متاع الحیواه الدنیا فی الا خره الا قلیل الا تنفروا یعذبکم عذابا الیما و یستبدل قوما غیرکم و لاتضروه شیئا و الله علی کل شیء قدیر(124).
ای کسانی که ایمان آوردهاید، شما را چه میشود که وقتی میگویند در راه خدا حرکت کنید، سنگین شده و به زمین میچسبید آیا به جای زندگی آخرت به زندگی دنیا دل بستهاید؟ پس بدانید که متاع زندگی دنیا نسبت به آخرت جز چیز کمی نیست، اگر حرکت نکنید خداوند شما را به شدت عذاب میکند و دیگران را جایگزین شما خواهد کرد و هیچ زیانی به او نمیرسانید که او هر چیز قادر است.
لو کان عرضا قریبا و سفرا قاصدا لاتبعوک ولکن بعدت علیهم الشقه و سیحلفون بالله لواستطعنا لخرجنا معکم یهلکون انفسهم والله یعلم انهم لکاذبون.(125)
هرگاه متاع و منفعت نزدیکی و سفر کوتاه و تفریحی بود تو را پیروی مینمودند ولی مشقت و زحمت کشیدن بر آنان سنگین است و به خدا سوگند یاد میکنند که اگر میتوانستیم خارج میشدیم و همراه شما میآمدیم آنان در واقع خود را به دست هلاکت میسپارند و خدا میداند که دروغ میگویند.
انما یستئذنک الذین لایؤمنون بالله و الیوم الاخر وارتابت قلوبهم فهم فی ریبهم بترددون.(126)
تنها کسانی از تو اجازه تخلف از جهاد و ماندن در شهر را میگیرند که ایمانی به خدا و روز جزا ندارند و دلهاشان در شک و ریب است پس آنان در شک و ریب خود مردد و متزلزل میمانند.
و منهم من یقول ائذن لی و لاتفتنی الا فی الفتنه سقطوا وان جهنم لحیطه بالکافرین.(127)
و بعضشان به تو گویند ما را رخصت ده و در فتنه میفکن بدان که آنان در فتنه افتادهاند و محققا جهنم بر کافران احاطه خواهد داشت.
فرح الخلفون بمقعدهم خلاف رسول الله و کرهوا ان یجاهدوا باموالهم و انفسهم فی سبیل الله و قالوا لاتنفروا فی الحرقل نار جهنم اشد حرا لو کانوا یفقهون.(128)
بازماندگان از جهاد بعد از حرکت رسول خدا از نشستن در خانه خشنود شدند و از این که با مال و جان خود در راه خدا جهاد کنند کراهت داشتند و گفتند: در گرما به سوی جنگ نروید. بگو آتش جهنم گرمتر و سوزانتر است اگر میفهمیدند.
و اذ قالت طائفه منهم یا اهل یثرب لا مقام لکم فارجعوا و یستئذن فریق منهم النبی یقولون ان بیوتنا عوره و ما هی بعوره یریدون الا فرارا(129).
در آن وقت گروهی از منافقان گفتند ای اهل مدینه شما را جای درنگ نیست و همگی کشته خواهد شد برگردید و گروهی از آنان از پیامبر اجازه میخواستند که در شهر بمانند و میگفتند: خانههای ما در خطر است در حالی که خانههاشان در خطر نبود و جز فرار قصدی نداشتند.
آیات فوق و آیات فراوان دیگری با بیانات مختلف به ذکر بهانه جوییها و خودداری از شرکت در جنگ پرداخته است؛ ولی، در واقع آنچه که منشا انحراف و انحطاط ایشان میشد، روح راحتطلبی و دلبستگی شان به لذتهای آنی و زودگذر بود و علاج این بیماری تقویت معرفت و ایمانشان بود تا بدانند که این لذتها زودگذر و ناپایدار است و در مقابل آنها لذایذ اخروی بهتر و پایدارتر خواهد بود.
اینان اگر ایمانشان را تقویت و معرفتشان را تکمیل میکردند و در این زمینه فکر محاسبه و مقایسه دقیقی انجام میدادند تنبلی، سستی و راحتطلبی را به ضرر خود تشخیص داده خود را به زحمت و تلاش وامیداشتند.
ولی اشکال کار در اینجا است که چنین اشخاصی حتی زحمت فکر کردن در این موضوع را هم به خودشان نمیدهند و همین که دلشان میخواهد از این لذتها استفاده کنند، توجهشان معطوف به آنها و بطور کلی غرق در آنها میشوند و هیچ چیز دیگری برایشان مطرح نیست.