تربیت
Tarbiat.Org

اخلاق در قرآن جلد دوم
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

جنبه‏های ارزشی عواطف‏

اکنون، با توجه به اینکه گفتیم: تقویت و تضعیف عواطف فطری، اختیاری است و پدر، مادر، آموزگار و خود انسان می‏توانند در جهت دهی، تقویت، تضعیف و خیزش آنها نقش مؤثر داشته باشند و آنها را به دلخواه خود و بر اساس اصول صحیح، توبیت کنند و در شد یا سرکوب عواطف تأثیر بگذارند.
از اینجاست که عواطف نیز - هر چند در اصل، فطری و غیر اختیاری هستند - با توجه به این ابعاد اختیاری، در دایره اخلاق و امور ارزشی قرار می‏گیرند و شایسته است که از این زاویه نیز آنها را مورد بحث و بررسی قرار دهیم.
با توجه به آنچه که گفتیم، اکنون سؤال این است که از دیدگاه اسلام، انسان در ارتباط با عواطف خود، فرزندان یا دانش‏آموزان خود چه وظیفه‏ای دارد؟
در پاسخ باید گفت: قاعده کلی که ما تاکنون دنبال کرده‏ایم این بوده که ارزیابی رفتار و صفات انسان ملاکهایی دارد که مورد تزاحم واقع می‏شود. اگر ارضا یا تقویت یک میل، هیچ تأثیری بر سایر ابعاد وجودی انسان نداشته باشد، در این صورت، نه ارزش مثبت دارد و نه منفی، بلکه، یک امر طبیعی است.
در اینجا بویژه می‏توان گفت: تقویت عواطف، خود، به اجمال، مرتبه‏ای از ارزش را دارد، هر چند که از دیگاه اسلام کافی و در حد نصاب نباشد. ما در فلسفه اخلاق به این نتیجه رسیدیم که ارزش، حد نصابی دارد که اسلام کمتر از آن را به حساب ارزش اصلی نمی‏گذارد. نصاب ارزش اسلامی کار، آن است که انگیزه انسان در انجام آن الهی باشد؛ ولی، یک مرتبه پایین‏تر از آن هم هست که انسان را آماده می‏کند تا کارهای خود را با چنین انگیزه‏ای بتواند انجام دهد و کارهای خود را به حد نصاب ارزش برساند.
بنابراین، آن کارهایی که از حد نصاب ارزش برخوردارند، فاعل خود را به سعادت اخروی می‏رسانند و آن کارهایی که از ارزش کمتر برخوردارند، ما را برای رساندن ارزش کارها به حد نصاب خود آماده می‏کنند.
مثلاً، سخاوت از چنین ارزشی برخوردار است و به خودی خود، انسان را وارد بهشت نمی‏کند؛ ولی، عذاب شخص سخاوتمند را کم می‏کند. چون شرط ورود در بهشت، ایمان به خداست. اخلاق و رفتاری که سرچشمه‏اش ایمان به خدا باشد، سعادت را در بهشت برای انسان فراهم می‏کند.
عواطف نیز، که در اینجا مورد بحث ماست همانند سخاوت، ارزشی کمتر از حد نصاب را، خود به خود، دارا هستند مثلاً: وقتی نظر شخص به حیوان مجروح و گرسنه‏ای می‏افتد، دلش بسوزد و در فکر آب، نان، غذا و معالجه او برآید: اگر این کار را از روی ایمان و برای خدا انجام دهد حد نصاب ارزش را دارد اما اگر ایمان هم نداشته باشد، باز هم کار او، نوعی ارزش و مطلوبیت را دارد و چه بسا همین خصلت انسان را به خدا نزدیک کند و به ایمان آوردن موفق سازد.
در آیات و روایت، شواهد زیادی داریم بر اینکه حالت رأفت و رحمت، خود به خود، نزد خدای متعال مطلوب است. خداوند در قرآن، اصحاب حضرت عیسی (علیه السلام) را، به لحاظ رأفت و رحمتشان، تمجید کرده، می‏گوید:
و جعلنا فی قلوب الذین اتبعوه رأفه و رحمه.(294)
[و در دلهای آنان که حضرت عیسی را پیروی کردند رأفت و رحمت قرار دادیم‏].
در روایات آمده است که حتی ترحم و رسیدگی به یک حیوان گرسنه و تشنه، ممکن است، موجب نجات انسان؛ و آزار یک حیوان، موجب عذاب او بشود.
نقل است: عربی پیغمبر اکرم (ص) را دید که امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) را نزد مردم می‏بوسیدند. از آنجا که در بین اعراب مرسوم نبود و بوسیدن فرزند در پیش دیگران را سبک می‏شمردند، عرب با تعجب گفت: معلوم می‏شود به این بچه‏ها خیلی علاقه دارید و ادامه داد من چند فرزند دارم که هنوز هیچکدامشان را نبوسیده‏ام. حضرت فرمود از من دور شو که می‏ترسم عذابی بر تو نازل شود و من هم به عذاب تو بسوزم.
نداشتن عاطفه و رأفت، انسان را از کمالات انسانی، دور و بر عکس، فطوفت و مهربانی، انسان را به کمال نزدیک می‏کند. نیز در روایات آمده است: کسی که بچه‏اش را دوست بدارد، خدا به داشتن این خصلت، به خود او هم ترحم می‏کند و از عذاب نجاتش می‏دهد.
برخی از مکتبهای اخلاقی غرب، محبت و رحمت را دارای ارزش مطلق و آن را اساس همه ارزشهای می‏دانند و بویژه، اخلاق پروتستان مسیحی بر این مطلب تأکید فراوان دارد. هر چند که در عمل اینگونه نیستند؛ ولی، تبلیغ فراوانی می‏کنند که انسان باید همه را دوست بدارد.
از دیدگاه اسلام، عواطف، دارای ارزش مطلق نیستند؛ بلکه، ارزش آنها بستگی به ملاکهای دیگری دارد، از آیات و روایات، استفاده می‏شود که عواطف باید کنترل شود و در صورتی تعارض با ارزشهای دیگر نمی‏توان همه جا آنها را ترجیح داد؛ بلکه، لازم است با افراط عواطف مبارزه کرده، آنها را تحت راهنمایی و کنترل عقل قرار دهیم.
خداوند در قرآن کریم در مود اجرای حد بر مرد یا زن زناکار، به مسلمانان دستور می‏دهد که:
و لا تأخذکم بهما رأفه فی دین الله ان کنتم تؤمنون بالله و الیوم الآخر.(295)
[و هرگز درباره آنان در دین خدا رأفت و ترحم روا مدارید اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید].
البته، انسان از این که ببیند انسان دیگری، اذیت می‏شود، آبرویش می‏ریزد، ناراحت خواهد شد؛ تا جایی که شاید از روی دلسوزی با اجرای حد الهی موافق نباشد و یا معتقد به نرمش بیشتر و سختگیری کمتری باشد. مثل اینکه: حد در خلوت و دور از چشم مردم بر او جاری شود. ولی، باید توجه داشت که در اینجا، دلسوزی و عاطفه انسان با یک مصلحت اقوی تزاحم دارد. در اینگونه موارد؛ رفتن به دنبال عواطف همانند آزاد گذاشتن غرایز و شهوات لجام گسیخته، جامعه را در منجلاب فساد و گناه غوطه ور می‏سازد؛ تا جایی که یگر جلوگیری از آن امکان‏پذیر نیست و نسل و ناموس و آبروی همه تهدید خواهد شد.
در چنین مواردی با وجود مصلحت قوی‏تر، دیگر جایی برای اعمال عواطف نیست. از این رو است که خداوند می‏فرماید: هرگز درباره زناکاران ترحم روا مدارید. اینجا جای کنترل عواطف است.
در آیات دیگری، خداوند، ما را از دوستی و اظهار محبت نسبت به دشمنان خود بر حذر داشته و به برخورد و درشتی با آنها ترغیب می‏کند که در بخش اخلاق اجتماعی به تفصیل درباره آن بحث خواهد شد.
خلاصه سخن آنکه: از آیات، روایات و سخنان فوق، نتیجه می‏گیریم که عواطف گرچه ذاتاً دارای نوعی ارزش هستند از این رو، تا حدی می‏تواند بر توفیقات، بیفزایند و از عذاب و عقاب انسان بکاهند؛ ولی، اولاً، ارزش آنها مطلق نیست؛ بلکه، ملاکهای دیگری اساس ارزش آنها خواهد بود و ثانیاً، ارزش آنها در حد نصاب ارزش اسلامی اعمال و رفتار انسان نیست؛ تا بتوانند خود به خود، منشأ سعادت او شود.
آخرین بعدی که در طرح پیشنهادی، برای روح انسان در نظر گرفته شد، بعد احساسات و انفعالات است. این بعد، در عین آن که سطحی‏تر از دیگر ابعاد وجود انسان است، از همه آنها نیز وسیعتر است. یعنی، از آنجا که تحت تأثیر سایر ابعاد وجودی انسان است و در ظاهر بدن، به صورت گرفتگی و انبساز چهره یا انزوا طلبی و معاشرت و یا دلسردی و فعالیت و مانند آنها، آثار و عوارض ظاهری و چشمگیر خود را نمایان می‏سازد، ما آن را سطحی‏تر از دیگر ابعاد تلقی می‏کنیم.
بنابراین، انفعالات، حالاتی کم و بیش، محسوسند که دارای ریشه‏های محسوس در اعماق نفس و روان انسان هستند و می‏توان آنها را به تغییرات شاخ و برگ درختان تشبیه کرد که از تحولات ریشه‏ها سرچشمه می‏گیرد.
از سوی دیگر، چون انفعالات تحت تأثیر هر یک از ابعاد روحی به وجود می‏آید و چنان نیست که یک شاخه‏ای مجزا از شاخه‏های دیگر باشد، می‏توان گفت: گستره این بعد وسیعتر از دیگر ابعاد وجودی انسان است.
احساسات و انفعالات، دارای شعبه‏ها و شاخه‏های گوناگون و آثار و ظواهر متنوعی هستند که در اینجا تعدادی از آنها را توضیح می‏دهیم: