عواطف اولی، کششهایی است که انسان، بدون آن که نفعی ببرد یا زیبایی خاصی در بین باشد، در خود، نسبت به دیگری احساس میکند. مثل: عاطفه مادر به فرزند که نفع و زیبایی، واسطه و منشأ این عاطفه نیست. فرزند، هر چند که خیلی هم زشت باشد و هیچ نفعی برای مادر خود نداشته و یا حتی زیان و خسارت هم داشته باشد، مورد محبت مادر است. این نوع عواطف را اصلی، اولی و طبیعی نام میگذاریم.
عواطف ثانوی، آنها هستند که مطلوب در آنها در اصل، چیزی دیگری است و شخص مورد عاطفه، از آن جهت که واسطه دستیابی انسان به آن خواهد بود، مورد محبت قرار میگیرد. مثلاً انسان کسی را که به او احسان کند دوست میدارد؛ ولی، این یک میل طبیعی نیست، بلکه انسان اصالتاً خودش را دوست میدارد و ثانیاً و بالعرض، کسی را که واسطه دستیابی او به سود و منفعتش شود.
عاطفهای که بین معلم و شاگرد هست، یک عاطفه ثانوی است، زیرا، رابطه تعلیم و تعلم واسطه پیدایش این عاطفه است و صرفنظر از آن، این عاطفه بر معلم و شاگرد حاکم نیست.