از سوی دیگر، توجه به نفس اثر دیگرش عبارت است از جستجو و تحصیل یک سلسله از علوم حصولی و کسب معرفتهای ذهنی خاص. علومی که در صعود و حرکت تکاملیش نقش مثبتداند.
توجه به نفس موجب میشود که انسان درباره خویش بیندیشد و در نتیجه، نفس انسانی را بشناسد که چگونه موجودی است، از کجا آمده و در دنیا چه موقعیتی دارد و به کدام سو در حرکت خواهد بود؟ من این، فی این، الی این.
از سوی دیگر، انسان با پی بردن به اعماق، زوایا و پیچیدگیهای نفس، آن را به عنوان آیتی از آیات الهی و مظهر بسیاری از صفات الهی میشناسد و با چنین برداشتی از نفس میدان تازهای از فکر برای او آشکار میشود و در نهایت به علم و معرفت حصولی درباره خدا و اسماء و صفات او منتهی خواهد شد؛ یعنی، در واقع، علم به نفس با توجه به ویژگی وابستگی نفس، سکویی میشود برای صعود به قلل خداشناسی و معرفت نسبت و اسماء صفات او. بر این اساس، رابطه عمیقی که بین انسان که مخلوق و وابسته است با خدا که خالق، مربی و تکیه گاه اوست، برایش کشف میشود و از طریق این شناخت حصولی نیز به نوع دیگری از خداشناسی؛ یعنی، خداشناسی حصولی دست پیدا خواهد کرد و احتمالا میتوان گفت: آیاتی از قرآن مثل:
و فی الارض آیات للموقنین و فی انفسکم افلا تبصرون(48).
و در زمین نشانههائی (از خدا) است برای اهل یقین و در جهانهاتان (نیز آیات و نشانههای خدا هست) آیا نمیبینید
و یا مثل آیه:
سنریهم ایاتنا فس الافاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق(49).
به زودی نشانه خود را در آفاق و اطراف جهان و در جانهاشان به آنان مینمایانیم تا برایشان آشکار شود که او حق است.
و آیات دیگری نظیر آیات فوق، ناظر به همین معرفت و خداشناسی حصولی است.
اینکه انسان نفس خویش را به عنوان آیت و نشانه الهی مورد مطالعه قرار دهد در تحصیل معرفتهای ارزشمند دیگر مؤثر خواهد بود.
سومین اثر و منفعت توجه به نفس این است که انسان را به فکر منافع و مصالح خویش میاندازد.
انسان چنانکه گفتیم بر اساس حب نفس و خود دوستی توجه به خویش پیدا میکند و از آنجا که حب ذات ریشه و اساس حدوث و بقاء حبهای دیگری مثل حب بقاء، حب کمال، حب علم، حب قدرت و... خواهد بود چنانکه قبلا اشاره کردیم؛ از اینرو، توجه به نفس منشأ میشود که این ابعاد نفسانی نیز مورد توجه قرار گیرند و درصدد برمیآید تا این ابعاد وجودی مورد محبت خویش را بشناسد، راه وصول به آنها را تشخیص دهد و سپس در راه تحصیل آنها بکوشد.
مختصر آنکه توجه به نفس از سه نظر مفید خواهد بود و یا سه اثر مفید بر آن، مترتب میشود: نخست آنکه معرفت حضوری آگاهانهای نسبت به نفس و سپس معرفت شهودی و حضوری آگاهانهای نسبت به خدای متعال پیدا میکند.
دوم آنکه منشأ معرفت حصولی به نفس و آغاز و انجام آن میگردد و از این رهگذر به خداشناسی حصولی و سایر معارف لازم دست پیدا خواهد کرد.
سوم آنکه موجب میشود تا انسان در فکر شناختن کمالات و مصالح خودش و راه کسب آنها بیفتد و برای تحصیل آنها تلاش کند و از سوی دیگر عیوب و نواقص و مفاسد خویش را باز شناسد و خود را از آلوده شدن و سقوط باز دارد. و بدیهی است که ارزش والای هر یک از این آثار به نوبه خود، اهمیت توجه به نفس را اثبات خواهد کرد.
توضیح آن که انسان با توجه به نفس خویش و شؤون مختلف آن به وجود بسیاری از خواستهها و میلهای موجود در نفس پی میبرد. خواستهها و میلهایی که تأمین نیازهای درونی انسان را طلب میکنند، مثل میل به برقراری ارتباط با دیگران، میل به تحصیل کمال، میل به کسب علم و قدرت و غیره، و در خواهد یافت که وجود هر یک از این میلهای درونی، انسان را وادار به تلاشی خاص برای وصول به متعلق خود خواهد کرد.
بنابراین، انسان از یک سو میفهمد که به اشیایی در ماورای خود نیازمند است و برای تامین نیاز خود باید آنها را به دست آورد. از سوی دیگر درک میکند که صرف وجود تمایلات و خواستهها در نفس کافی نیست، بلکه، باید برای بدست آوردن آنچه را که میخواهد و بدان نیازمند است، به کار و تلاش بپردازد. او به خوبی میفهمد که به کمک کار خود و بعضی از اشیای خارجی است که میتواند این نیازها را برطرف و خواسته و تمایلات خویش را اشباع سازد.
انسان هر چند نسبت به دو حقیقت نامبرده آگاهی دارد اما نسبت به دو چیز دیگر، بویژه در مراحل، اولیه، نگاهی ندارد. او نمیداند این اشیای خارجی که میتواند با کمک آنها نیازهای خود را برطرف کند چه هستند.
همچنین، بر فرض شناختن خود آنها، از کیفیت استفاده از آنها بیخبر است. پس بر وی لازم است آنچه را که در رفع نیازمندیهایش موثرند و نیز طرز استفاده از آنها را باز شناسد تا در مجموع قادر به رفع نیازمندیهای خویش باشد.
از اینجاست که میگوییم: علم دوستی و حقیقتجویی، نقش چشمگیر خود را در تامین نیازها و اشباع سایر تمایلات ایفا میکند. وقتی انسان به این حقیقت توجه کرد که نیازهایش بوسیله چیزهایی تأمین میشود که قبلا باید آنها را بشناسد، حقیقت جویی و علم دوستی فطری وی جهت مشخص خود را پیدا میکند و انسان میفهمد که به دنبال شناخت و آگاهی یافتن از چه چیزهایی باید باشد. وی در خواهد یافت باید چیزهایی را بشناسد که بتوانند نیازهای وی را برطرف سازند و مصالح زندگی وی را تامین کنند و به هنگام ارضای میل به شناخت اشیایی که مورد نیاز انسانند و میتوانند در تکامل وی موثر باشند باید از قوه عاقله کمک گرفت.
معرفتهای لازم بوسیله قوایی به دست میآید که در درون انسان وجود دارند: هم میل به شناخت در انسان وجود دارد و هم ابزار شناخت، چه آنهایی که مربوط به نفس است و چه آنهایی که به بدن و اندامهای مادی تعلق دارند همگی را دستگاه آفرینش در اختیار انسان قرار داده است و نفس، اصل وجود آنها را با علم حضوری درک میکند؛ ولی، آگاهی از کیفیت به کار گرفتن و نتایجی که از آنها حاصل میشود از نوع علم حصولی میباشد. وجود عقل را که بوسیله آن میاندیشیم، با تامل در ذات خود مییابیم اما دادهها و ادراکاتی که از آن حاصل میشود و نتایجی که از کاربرد عقل و اندیشه برای ما حاصل میشود دیگر عین ذات ما نیست، تا نفس با مشاهده حضوری خود آنها را در خود بیابد بلکه جزو علوم اکتسابی است که از خارج از ذات انسان برای وی حاصل میگردد.
انگیزه کسب علم، خود به خود، جهت معینی ندارد و متعلق خاصی را نشان نمیدهد؛ بلکه، با همه دانستنیها نسبت مساوی دارد و انسان را تشنه کسب علم نسبت به همه آنها میکند؛ ولی، به جهات دیگری که در نفس هست، دست کم در مرحله اول، اولویت را به چیزهایی میدهد که در راه تکامل نفس موثر باشند.
در اینجا این نکته نیز قابل ملاحظه است که چون نفس، دارای ابعاد مختلف است، توجه به آن، اقتضا دارد که همه ابعادش را مورد توجه قرار دهیم و اگر توجه ما صرفا، در یکی از ابعاد نفسانی تمرکز یافت، این خود انحراف از مسیر فطرت خواهد بود؛ چرا که، ساختمان متعادل و فطری نفس اقتضای تمرکز در یکی از ابعاد و غفلت از دیگر ابعاد آن را ندارد.
ساختمان فطری نفس اقتضا میکند که همه ابعاد و شؤون مختلف آن مورد محبت و توجه خودش باشد. توجه ناقص و یک بعدی، منشا کج روی خواهد شد و آثار بدی را ببار میآورد و یک سونگری، به نوبه خود، عامل اتصاف افعال انسان به بدی و منشا ارزش منفی آنها میشود و هر چه که نفس انسان در این زاویه پیش برود انحراف بیشتری از مسیر اصلی فطرت پیدا خواهد کرد. مثلا، اگر در مقام توجه به نفس فقط به بعد مادی آن توجه کنیم و از بعد معنوی آن، غفلت ورزیم، طبیعی است که فعالیتهای عضوی و ظاهری، نیز در همان بعد مادی متمرکز خواهد شد و صرفا، لذتهای مادی، علوم و دانشهای مادی، بقا مادی و کمال مادی جای آرمانها و اهداف نهایی ما را پر میکنند همه تلاشها و فعالیتهای ما را جهت میدهند و عمر ما تنها مصروف آنها خواهد شد. بنابراین، برای این که در اعمال و رفتار خود گام درست برداریم باید در مقام توجه به نفس، همه سونگر باشیم، همه ابعاد نفس را در نظر بگیریم و در اعماق روح و روان خود، همه جهات و شؤون نفس را مورد توجه قرار بدهیم.
غریزه حقیقت جویی، به طور فطری، در گام نخست، ما را وادار به مطالعه و شناخت نفس میکند و در نتیجه، برای ما روشن میشود که نفس چه وابستگیهایی به خارج از خود دارد؟ در کجای هستی قرار گرفته؟ آیا مستقل است یا وابسته؟ و اگر وابسته است به چه چیزهایی بستگی دارد؟
و هنگامیکه پاسخ سوالات فوق برای ما روشن شد و این حقیقت را درک کردیم که وجود ما مستقل و دائم به ذات خویش نیست؛ بلکه، وابسته و نیازمند است، از راه عقل و اندیشه به این نتیجه میرسیم که خداوند او را به وجود آورده و در هر لحظه، نعمت بزرگ هستی را به او اعطا و افاضه میکند و این خود در واقع، مهمترین و اساسیترین رابطه میان نفس و یک موجود دیگر است که ما آن را کشف میکنیم، چرا که این رابطه در واقع همان رابطه اشراقی است که اساس هستی و هویت او را به تمام معنا و با همه ابعاد و جنبهها و شؤونی که دارد تشکیل میدهد. آری در همین رابطه است که ما کشف میکنیم قوام وجودی نفس انسان به خدای متعال است و سپس سایر وابستگیهای نفس مثل بستگیهایی را که، برای بقای زندگی دنیوی، به موجودات مادی و برای تامین مصالح و منافع خود به جامعه دارد همه را میشناسیم و همه آنها را به این عنوان میشناسیم که در شعاع آن وابستگی اصیل؛ یعنی، بستگی وجودی انسان به خدا، قرار میگیرند. بنابراین، حب علم و حقیقتجویی انسان در نهایت به شناخت خداوند که سرچشمه هستی انسان است منتهی خواهد شد.