قدرت طلبی یکی از گرایشات فطری و ذاتی انسانیت و ریشه در نفس دارد. ما قبلا گفتیم: که قدرت یکی از سه چهره اصلی هرم نفس و یکی از ابعاد اصلی آنست که در مقام اجمال، همان خود نفس انسانی خواهد بود گرچه در مقام تفصیل میتوان آنرا جدای از دیگر ابعاد نفس و بطور متمایز بادراک در آورد. و طبیعی است انسانی که خود را دوست میدارد قدرت خویش را نیز دوست بدارد.
اینکه میل به کسب قدرت یا به تعبیری دیگر قدرت طلبی در انسان ریشه فطری دارد و در ذات و نهاد او نهفته است یک حقیقت قطعی است که هر کسی میتواند آنرا در درون نفس خویش بیابد و نیز تجربه روی اعمال و رفتار دیگران بخوبی بیانگر این حقیقت خواهد بود.
ما حتی اگر رفتار کودکان را مطالعه کنیم میتوانیم از این کانال، روح قدرت طلبی را در درون جان آنها مشاهده کنیم. بچه از وقتی که خودش را میشناسد قدرت و توانایی را دوست میدارد و از ضعف و عجز و ناتوانی بدش میآید و هنگامیکه احساس قدرتی در خودش میکند شاد میشود. فی المثل کودکانی را در نظر میگیریم در سن چند ماهگی که هنوز توان ایستادن ندارد چگونه در هر موقعیتی تلاش میکند روی پاهای خود بایستد و اگر صد بار هم زمین بخورد ممکن نیست دست از این کار بردارد تا وقتیکه بتواند با اعتدال کامل روی پای خود بایستد و در اینجا از این قدرت و توانی که پیدا رده است خیلی شادمان و ذوق زده میشود. حال اگر به جایی رسیده که پدر و مادر دست او را میگیرند تا بتواند بایستد و قدم بزند باز هم اگر در رفتار کودک خرد شویم میبینیم که بانحاء مختلف در تلاش است تا دستهای خود را از دستان پدر و مادر رها سازد و بدون نیاز به آنان روی پای خود بایستد.ای تلاشهای کودکانه و این شادمانیها و تمرین برای خودکفایی و بی نیازی از پدر و مادر همه و همه مظاهر مختلف قدرت طلبی و کمال خواهی انسانست که چون ریشه فطری دارد و ذاتی انسانست حتی از کودکی، انسان را اینگونه به تلاش و پویش میکشاند و از این طریق انسان را به حرکت در مسیر کمال وامیدارد و نهایتا کمالات انسانی را تحقق میبخشد.
امام از آنجا که این میل، ذاتی انسانست و در فطرت او جای دارد هیچگاه او را رها نخواهد کرد و در مقاطع سنی مختلف به شکلهای مختلفی بر رفتار وی حاکم خواهد بود. کسانی هم که میخواهند به پستها و ریاستها و مقامات دنیوی برسند تا میرسد به آنان که بر تمام روی زمین میخواهند تسلط یابند و یا بالاتر آنان که در فکر تسلط بر آسمان و تسخیر کرات آسمانی هستند همه و همه تحت تسلط و نفوذ میل قدرت طلبی و کمال خواهی دست به این کارها میزنند و همه این کارها و تلاشها مظاهر قدرت طلبی و کمال خواهی ایشانست.
تنوع در قدرت طلبی
اکنون این سؤال قابل طرح و بررسی است که چگونه میشود قدرت طلبی انسان در شکلهای مختلف ظهور و بروز پیدا میکند؟ یعنی، از تلاش کوک برای روی پا ایستادن و دست از دست پدر و مادر بیرون کشیدن تا سعی جوان برای قهرمان کشتی شدن و مبارزات سیاسی برای کسب پستهای سیاسی و موقعیتهای اجتماعی تا کوششهای متنوع بین المللی برای ابر قدرت شدن و تسلط بر کره زمین و بالاتر از آن استیلا یافتن بر آسمانها و تسخیر سیارات که قبل از این توضیح دادیم و اینها مراتب مختلف قدرت مادی انسانست و کسانی هستند که قدرت حقیقی انسان را در همین انواع مختلف قدرتهای مادی خلاصه نمی کنند تا مظاهر دیگر قدرت مثل قدرت نفس یا قدرت اراده و تسلط بر خویشتن و یا قدرت بر کنترل خواهشها و هواهای نفسانی و یا قدرت روحانی که ریاضت کشها از این طریق بدست میآورند و بوسیله آن کارهای اعجاب آفرین و تحسین برانگیز انجام میدهند که در چارچوب قدرت مادی نمیگنجد و تا سرانجام میرسد به قدرتی که اولیاء خدا در جستجوی آن هستند؛ یعنی، قدرت لایزال و قدرت مطلق الهی که افراد یک عمر عبادت خدا کنند و بار سنگینی اطاعت از فرامین الهی را بدوش کشند تا به خدا نزدیک شوند و قدرت او شعاعی از قدرت خدا شود یا به عبارتی دیگر قدرت الهی را در تجلی کند.
در اینجا سؤال فوق را مجددا تکرار میکنیم و به پاسخگویی آن میپردازیم. سؤال این بود که چگونه میشود قدرت طلبی انسان این یک میل فطری و یا یک طلب ذاتی در شکلهای متنوع بالا و صور گوناگونی در این عرض عریض ظهور و بروز پیدا میکند؟
و پاسخ اینست که در تنوع صور قدرت طلبی میتوان روی دو عامل تکیه کرد که یکی در اختلاف مراتب مختلف یک قدرت طولی نقش دارد و دیگری در تنوع و صور گوناگون قدرتهای مختلف که در عرض یکدیگرند. در ارتباط با مراتب مختلف یک قدرت طولی، میتوان گفت: هر مرتبهای از قدرت که متعلق قدرت طلبی انسانست پس از حصول و تحقق در خارج عامل این میشود که قدرت طلبی انسان این مرتبه را رها سازد و بمرحله بعد از آن تعلق گیرد. بنابراین، هر مرتبه از قدرت که فعلیت یافت در طلب مرتبه بعد از آن نقش مثبت دارد. فی المثل کسیکه قدرتی طلب کرده و اکنون میتواند پهلوانی را بخاک بنشاند بعد از این درجه بالاتری از قدرت را میطلبد تا با پهلوان نیرومندی به مبارزه برخیزد.
عامل دوم که در تنوع قدرت طلبی نقش دارد، مراتب مختلف علم و شناخت انسانی است. تعلق انسان به مظاهر مختلف قدرت، بستگی به درجات مختلف شناختی است که نسبت بمظاهر گوناگون قدرت دارد.
انسان میل به قدرت دارد این میل ذاتی انسان است و ریشه فطری دارد و اصولا، قبل از این گفتیم یکی از سه چهره هرم نفس است و نفس که خود را دوست بدارد، اما سوالی که برایش مطرح میشود درباره علم تفصیلی به چیستی این قدرتی است که در مقام اجمال نسبت به آن آگاهی دارد و در بدر بدنبال آن میگردد و در جستجوی آنست. آری انسان که اجمالا میل به قدرت دارد میخواهد بداند که این قدرت چیست؟ انواع و چهرههای مختلف قدرت کدامند؟ کدامیک از انواع قدرت بهتر است و از چه راهی میتوان بدان نائل شد؟ اینگونه سوالها و نظایر آنها پرسشهایی هستند که پاسگویی به آنها را جهت دادن و هدایت قدرت طلبی انسان نقش مثبت دارد و از سوی دیگر پاسخ دادن به آنها یک کار علمی است و به شناخت انسان بستگی دارد و در نتیجه باز هم میبینیم این عامل معرفت و شناخت؛ یعنی چهره دیگر نفس است که در جهت دهی میل به قدرت و تنوع قدرت طلبی انسان تأثیر و شعبههای مختلفی را برای حب قدرت ترسیم میکند.
تحت تأثیر عامل فوق، هر کسی به تناسب شناخت و معرفتی که از قدرت دارد، بر اساس تمایل فطری و قدرت طلبی ذلتی خود، به جستجوی قدرت میپ1ردازد. یکی به تمرین و ورزش و نرمش میپردازد تا در یکی از رشتههای ورزشی فوتبال، والیبال، کشتی و... سرآمد و قهرمان شود، دیگری در یک مسیر تحصیلی تحقیقی و تجربه و آزمون سخت گام مینهد تا از نظر علمی سرآمد شود، نیروهای عظیم موجود در طبیعت را کشف کند به اختراع وسائل و ابزار نیرومندی در زمینههای مختلف دست بزند به طرف سیارات، سفر فضایی کند اقمار مصنوعی بسازد و از طریق ماهوارهها همه جا را زیر نظر بگیرد و سرانجام، کسان دیگری هم در طریق تحصیل قدرت اقتصادی، سیاسی، نظامی و غیره قدم در طریق کوشش و تلاش مینهند و هدفشان تسلط بر همه جوامع خواهد بود و هر یک از افراد فوق در واقع، قدرت حقیقی را همان میبیند که به جستجوی آن پرداخته است. کسانی هم هستند که بر قدرتهای مادی و جسمانی و دنیوی ارج مینهند و صرفا، در جستجوی تحصیل قدرت روح هستند و بدین منظور به ریاضتهای شاق دست میزنند. یعنی، در واقع آنها قدرت دیگری را کشف کردهاند که بر قدرتهای مادی هم غالب میشود و از آن طریق دست بکارهایی میزنند که با هیچ قدرت مادی نمیتوان انجام داد. اینان با شناختی که پیدا کردهاند قدرت واقعی را در همان قدرت نفس یا قدرت روح و یا قدرت اراده تشخیص دادهاند و از این رو، در مسیر تحصیل آن آمادگی این را دارند که دست به انجام ریاضتهای توانفرسایی بزنند. و سرانجام، کسانی هم هستند که قدرت خود را شعاع قدرت الهی میدانند و حقیقت انسان و جهان را اینگونه شناختهاند که همه چیز مسخر قدرت نامحدود و بی انتهای خدای متعال است و انسان آنوقت قدرت حقیقی را بدست آورده که قدرت او شعاعی از قدرت خدا بشود و قدرت خدا در او تجلی کند. این انسان با چنین شناختی است که در عبادت و پرستش خداوند و خواندن نماز و گرفتن روزه و انجام سایر وظایف الهی سعی وسیعی مبذول میدارد تا بدینوسیله به پیشگاه خداوند سرچشمه اصلی قدرت تقرب جوید؛ چرا که، وی قدرت حقیقی را در آنجا یافته است.
بنابراین، میتوان گفت: رمز پیدای جلوههای گوناگون قدرت طلبی در انسان در اینست که در نظر هر فرد یا گروهی از انسانها یکی از اقسام نامبرده قدرت مطلوبیت بیشتری یافته و آن را مفیدتر میداند و این طبیعی است که شناخت دقیقی که انسان از قدرت مورد نظر خود پیدا کرده در تشخیص فواید زیاد و پیدایش مطلوبیت بیشتر آن نقش مؤثری خواهد داشت.
پس علم و معرفت، در تنوع قدرت طلبی انسان تأثیر جدی دارد که به نمونههای روشن آن در بالا اشاره کردیم و علاوه بر نمونههای فوق میتوان گفت: شخصیت طلبی و به اصطلاح پرستیژ، استقلال خواهی و میل به نگه داشتن حرمت یا احترام، همگی شعبههایی از قدرت طلبی انسان شمرده میشوند. اینکه انسان مایل نیست طفیلی دیگران باشد بخاطر اینست که عزت احترام و استقلال شعبههایی از قدرت طلبی انسان است که به این صور و در این شکلهای گوناگون خود را نشان میدهد.
میل به آزادی از میل به قدرت ریشه میگیرد. انسان مایل است آزاد باشد و در موارد و مشکلات و مسائل زندگی خودش تصمیم بگیرد و حاکم بر سرنوشت خود باشد، و در صورتیکه تحت فرمان دیگران باشد و برای او دیگران تصمیم بگیرند خود را مغلوب و تحت نفوذ و قدرت دیگران میبیند و از این وضع رنج خواهد برد.
این نشان میدهد که آزادی در نظر شخص نوعی قدرت است که در خود احساس میکند و سلب آزادی نوعی عجز و ناتوانی است که از آن بیزار خواهد بود.
میل بداشتن آزادی در جوانان و هنگام بلوغ شکوفا میشود و روز به روز شدت و قوت بیشتری پیدا میکند. جوان در این سنین بتدریج این میل در او رشد پیدا میکند که خودش تصمیم بگیرد و اگر دیگران به او فرمان بدهند عکس العمل نشان میدهد، زیرا او بشدت، قوت و قدرت خود را دوست میدارد و سلب آزادی را نوعی عجز ناتوانی برای خود و قدرت برای دیگران تلقی میکند و از آن بیزاری میجوید.