باید توجه داشت که علم و معرفت در اینجا نیز در تعیین مصداق و جهت دهی میل به بقا، نقشی اساسی دارد. یعنی، اگر انسان خودش را درست شناخت، حقیقت هستی و حقیقت حیات و زندگی خود را به خوبی دریافت، در این صورت است که این گرایش هم جهت صحیح خود را پیدا میکند و در غیر این صورت گرفتار اشتباه در مصداق میشود و به خاطر جهل و نادانی خود میل به بقا را در جهت غلطی هدایت کرده منشا انحرافات اخلاقی فراوانی میگردد.
معرفت و شناخت در زمینه میل به بقا نیز بویژه از دید اسلام از اهمیت خاصی برخوردار است. اگر انسان فهمید که حقیقت او یک حقیقت غیر مادی است و زندگیاش منحصر در زندگی نیست، حب بقا و میل به خلود و جاودانگی، جهت طبیعی و فطری خودش را پیدا میکند و علاقه انسان متوجه زندگی ابدی او خواهد شد و متقابلا، اگر گمان کرد که وجود او همین وجود مادی و زندگی او منحصر در همین زندگی دنیوی است و در ورای این هستی و حیات مادی، حقیقت دیگری وجود ندارد، این گرایش فطری و میل به بقا در انسان، از راه طبیعی و مسیر فطری اصیل خود منحرف میشود و در همین مرحله کوتاه از وجود مادی و زندگی دنیوی انسان متوقف میشود و این انحرافات و توقف، سرچشمه بسیاری از آثار، عوارض، اعمال، رفتار و روابط نادرست و ناشایسته خواهد شد.
در گذشته به مناسبتهایی، حب در دنیا و نقش بنیادینی که از دیدگاه اسلام و به مضمون روایت حب الدنیا رأس کل خطیئه نسبت به مفاسد اخلاقی دارد مورد بحث قرار گرفت و اکنون میخواهیم بگوییم: ریشه روانی این مسأله در همین علاقه و میل به جاودانگی است به اضافه آن که در اثر جهل، جهت درست خود را پیدا نکرده است، علت این که انسان زندگی دنیا را دوست دارد، علاقه به جاودانگی و میل به بقا است که با تفسیر مادی حیات و زندگی انسان اینگونه جهت پیدا میکند.
انسان، که از یک سو در طلب بقا و دوام حیات و زندگی خویش است و از سوی دیگر وجود و زندگی را در وجود مادی و زندگی دنیوی منحصر میداند، دلش میخواهد همین زندگی مادی ادامه پیدا کند. در صورتی که اگر متوجه شود و یقین پیدا کند که حقیقت زندگی در زندگی دنیوی خلاصه نمیشود و بالاتر از آن خواهد بود، اینچنین، نسبت به این زندگی مادی و دنیوی، دلبستگی افراطی و فسادانگیز نشان نمیدهد و آن را مطلوب اصلی و هدف نهایی خود تلقی نمیکند و در نتیجه، برای حفظ و ادامه آن، دست به هر کار خلاف نمیزند و هرگونه خطایی مرتکب نمیشود.