تربیت
Tarbiat.Org

بر درگاه دوست(شرح فرازهایی از دعاهای افتتاح، ابوحمزه و مکارم الاخلاق)
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

برخى آثار ایمان

الف. یقین: وقتى ایمان در دل ثابت گردید ثمراتى به بار مى‌آورد؛ كه در اینجا امام سجاد(علیه السلام) به دو اثر آن اشاره فرموده است؛ یقین به تقدیرات الهى و رضا به قضاى الهى:
«حَتّى اَعْلَمَ اَنَّهُ لَنْ یُصیبَنی اِلاّ مَا كَتَبْتَ لی» ؛
خداوندا، به من یقینى عطا كن كه بدانم هیچ چیز به من نمى‌رسد، مگر آنچه كه تو برایم مقدّر ساخته اى.
یقین بالاترین و كاملترین مرحله ایمان است، ایمان خود متوقف بر معرفت است معرفت كامل موجب پیدایش صفت یقین در انسان مى‌شود. كسى به مرحله یقین برسد دیگر برایش فرق ندارد كه در رفاه باشد یا در سختى، در مقابل حوادث زندگى مادى بى تفاوت است چون دلش به جاى دیگرى محكم شده است. مؤمنى كه ایمانش كامل گشته و به مرحله یقین رسیده كار خود را به خدا وامى گذارد و مى‌داند نفعش در چیزى است كه خدا براى او پیش مى‌آورد.
لذا مؤمن خیالش آسوده است كه خدا عهده دار زندگى اوست و خیر او در چیزى است كه خدا پیش مى‌آورد، در حدیث معراج خداوند مى‌فرماید:
( صفحه 264)
فَاِذا اسْتَیْقَنَ العَبْدُ لا یُبالى كَیْفَ اَصْبَحَ بِعُسْر اَمْ بِیُسْرِ»(166).
پس هرگاه بنده ام به مقام «یقین» رسید، اهمیت نمى‌دهد كه زندگى او به سختى بگذرد یا به آسانى.
از امام رضا(علیه السلام) معناى «یقین» پرسیده شد. فرمود: امام باقر(علیه السلام) آن را چنین تفسیر كرده است:
اَلتَّوكُلُ عَلَى اللهِ وَالتَّسْلیمُ للهِ وَالرِّضا بِقَضاءِ اللهِ وَالتَفْویضُ اِلَى اللهِ(167)؛
یقین عبارت است از: توكّل بر خدا نمودن، تسلیم فرمان خدا بودن، و راضى به قضاى الهى بودن و واگذارى (امور) به خدا.
بنابراین اولین اثر ایمان این است كه انسان یقین پیدا مى‌كند كه آنچه را كه باید به او برسد خواهد رسید و آنچه را مقدّر نشده است به او نمى‌رسد.
امام صادق(علیه السلام) از حضرت على(علیه السلام) نقل كرده است كه فرمود:
«لا یَجِدُ عَبْدٌ طَعْمَ الاِْیمانِ حَتى یَعْلَمَ اَنَّ ما اَصابَهُ لَمْ یَكُنْ لِیُخْطَئَهُ وَاَنَّ ما اَخطأهْ لَمْ یَكَنُ لِیُصیبَهُ وَاَنَّ الضّارَّ النّافِعَ هُوَ اللهُ؛ عَزَّوَجَلَّ»(168)
هیچ بنده اى طعم ایمان را نمى‌چشد مگر آنكه علم (یقین) پیدا كند كه آنچه به او رسیده ممكن نبوده است كه به او نرسد و آنچه به او نرسیده غیر ممكن بوده است كه به او برسد. (آنچه بنا بوده به او برسد، رسیده است یا خواهد رسید و آنچه بنا نیست به او برسد، نرسیده و نخواهد رسید). و تنها كسى كه مى‌تواند سود و زیان برساند خداى عزّوجل است.
( صفحه 265)
این بینش كه آنچه در اثر تلاش و كوشش ما حاصل مى‌شود از خود ماست، بینش شرك آمیز است.
انسان موحد باید بداند كه وجودش از خداست نیروى بدنى و فكرى اش از خداست و موادى كه در آنها تصرّف مى‌كند از خداست، علاوه بر همه اینها استفاده از آنها نیز در گرو تدبیر اوست و چنان نیست كه هر كسى مالى اندوخت و ثروتى بدست آورد، بتواند به خوبى و بدون خواست خدا استفاده كند چه بسا كسانى كه ثروتها اندوختند (چه از راه حلال و چه از راه حرام) ولى موفق نشدند از آنها استفاده كنند. بنابراین استفاده بردن از مال نیز به خواست خدا بستگى دارد.
البته باید توجه داشت كه لازمه پذیرفتن یقین، اعتقاد به جبر نیست؛ یعنى چنین نیست كه انسان به دنبال كار و كوشش نرود و تنبلى را پیشه سازد و اعتقادات دینى را بهانه قرار دهد و بگوید هر چه مقدر شده باشد به من خواهد رسید، خواه كار كنم یا نكنم. گر چه در اینجا، مجالى براى مطرح كردن بحث جبر و اختیار به طور تفصیل نیست، لكن به اجمال مى‌گوییم كه آنچه مقدّر است: «تحقّق مسبّبات از راه اسباب است». خداوند در تقدیر امور، اسباب و عوامل را در نظر داشته است. یكى از این اسباب اراده خود انسان است كه جزو اسباب و مسبّبات است.
به عنوان مثال، اگر مقدّر شده است كه عمر كسى پنجاه سال باشد به این معناست كه خداوند مى‌داند كه وى در طول عمر خویش، چه كارهایى انجام مى‌دهد و چه كارهایى را ترك مى‌كند، چقدر بدانچه موجب طول عمر و یا كوتاهى آن مى‌شود، مانند صله رحم، یا قطع رحم، مراعات
( صفحه 266)
حقوق پدر و مادر، مراعات بهداشت و مسائلى از این قبیل، اهمیت مى‌دهد.
بنابراین، خداوند بر اساس علم گسترده خود بر اعمال و رفتار اختیارى آن شخص، مقرّر فرموده است كه عمر او مثلاً پنجاه سال باشد. ولى چنین نیست كه وى بگوید مقدّر شده است، عمر من پنجاه سال باشد و كارهاى من تأثیرى در آن ندارد. آنچه خداوند مقدّر فرموده بر اساس همین افعال اختیارى انسان است.
استناد افعال اختیارى انسان به خداى متعال منافاتى با استناد آنها به خود وى ندارد؛ زیرا این استنادها در طول یكدیگر هستند و تزاحمى با هم ندارند. به دیگر سخن، استناد فعل به فاعل انسانى در یك سطخ است و استناد آن به خداى متعال در سطح بالاترى است كه در آن سطح وجود خود انسان و وجودماده اى كه كارش را روى آن انجام مى‌دهد و وجود ابزارهایى كه كار را بوسیله آنها انجام مى‌دهد همگى مستند به اوست. پس تأثیر اراده انسان به عنوان «جزء اخیر علت تامه» در كار خودش منافات با استناد وجود همه اجزاء علّت تامه به خداى متعال ندارد و این خدا است كه وجود جهان و انسان و همه شؤون وجودى او را در دست قدرت خود دارد و همواره به آنها وجود مى‌بخشد و هیچ موجودى در هیچ حالى و زمانى از او بى نیاز نیست. و استقلال از او ندارد. بنابراین كارهاى اختیارى انسان هم بى نیاز از خدا و خارج از قلمرو اراده او نیست و چنان نیست كه كار یا باید مستند به اراده انسان باشد یا مستند به اراده خدا، زیرا این دو اراده در عرض یكدیگر نیستند كه قابل جمع نباشند.
( صفحه 267)
بلكه اراده انسان همانند اصل وجودش وابسته به اراده الهى است و اراده خداى متعال براى تحقق آن ضرورت دارد، وما تَشاؤنَ اِلاّ اَنْ یَشاءَاللهُ رَبُّ الْعالَمینَ؛ (169)
قرآن مجید مى‌فرماید:
«مَا اَصَابَ مِنْ مُصیبَة فِى الارْضِ وَ لافی اَنْفُسِكُم اِلاّ فى كِتَاب مِنْ قَبْلِ اَنْ نَبْرَأهَا اِنَّ ذلِكَ عَلَى اللهِ یَسیرٌ» ؛(170)
هیچ مصیبت و رنجى در زمین و یا در وجود خودتان به شما نمى‌رسد مگر اینكه، قبل از آنكه آن را ایجاد كنیم، همه در كتاب (لوح محفوظ) ثبت شده است و این كار بر خدا آسان است.
سپس مى‌فرماید:
«لِكَیْلا تَأسَوا عَلى مَا فَاتَكُمْ وَ لاتَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ» ؛(171)
تا هرگز بر آنچه از دست شما مى‌رود دلتنگ نشوید و بدانچه به شما مى‌رسد دلشاد نگردید.
اگر در این دنیا، نعمتى از ما گرفته شد؛ مثلاً یكى از عزیزان خود را از دست دادیم یا به فقر، بیمارى و مانند آن گرفتار شدیم، باید بدانیم كه اینها مقدّر و مكتوب است تا متأثر نشویم و خود را نبازیم؛ باید بدانیم كه نعمتى بوده كه خدا داده، سپس بنابر مصالحى آن را از ما گرفته است.
خداوند به حضرت موسى فرمود: محبوبترین بندگانم كسى است كه وقتى
( صفحه 268)
محبوبش را از او مى‌گیرم با من منازعه نمى‌كند و تسلیم است.(172)
بنابر این، انسان مؤمن نباید به نعمتهاى دنیا دل ببندد و به دلیل از دست دادن آنها غمگین شود، بلكه پیوسته باید در فكر بندگى و انجام وظایف خویش باشد، نه اینكه در این فكر باشد كه چه چیزى را به دست آورده یا چه چیزى را از دست داده است.
ب ـ راضى بودن به قضاى الهى: دومین اثر ایمان رضا به قضاى الهى است:
«وَ رَضّنی مِنَ الْعَیْشِ بِما قَسَمْتَ لی یَا اَرْحَمَ الّراحمِینَ»؛
اى مهربانترین مهربانان، مرا بدانچه در زندگى قسمت مى‌فرمایى راضى بگردان.
خداى متعال براى بندگان خود تقدیراتى دارد و این تقدیرات گاهى موافق با خواسته ایشان است و به آن خرسند مى‌گردند و زمانى نیز از آن ناخشنود مى‌شوند. آنچه خداوند مى‌خواهد این است كه به مقدرات او راضى باشند و به قضاى او گردن نهند این تقدیر گاهى در امور تشریعى است و گاهى در امور تكوینى.
در امور تشریعى همان تكالیف، واجبات و محرمات است. رضایت در اینجا به معناى انجام واجبات و ترك محرمات است.
در امور تكوینى، باید به آنچه خدا براى بنده پیش مى‌آورد راضى باشد، چه واقعه ناگوار باشد و چه خوشایند. انسانها در برابر حوادث ناخوشایند آزموده مى‌شوند تا مشخص شود چه واكنشى نشان مى‌دهند
( صفحه 269)
برخى از آزمایشها مربوط به مرحله اول ایمان است تا معلوم شود آیا انسان در مقابل حوادث سخت، احكام الهى را رعایت مى‌كند یا عصیان مى‌كند؟ و مربته بالاتر مخصوص بندگان برجسته است كه آیا در برابر حوادث سخت از خدا شكوه مى‌كنند یا آنها را تحمل كرده، دم فرو مى‌بندند این مقام «صبر» است، بالاتر از صبر مقام «رضا» است، یعنى اهل رضا هم درد و رنج و گرفتارى را تحمل مى‌كنند و هم به آن رضایت مى‌دهند (در عمق دل هیچ ناراحتى و شكوه اى ندارند) چون از جانب خداست. این بالاترین مرحله ایمان است كه در آن صورت انسان از جان و دل به تقدیرات خداوند راضى است و به اینكه تقدیرات الهى از روى حكمت است، ایمان دارد. لذا خداوند در شب معراج به رسولش فرمود: محبوب ترین كارها نزد من توكل است و (بالاتر از آن) «رضایت» به آنچه تقدیر كرده ام.(173)
البته این بدان معنا نیست كه انسان دست از كار و كوشش بردارد، بلكه تلاش كردن خود جز عوامل تقدیر الهى به شمار مى‌رود. منظور این است كه به آنچه واقع شده راضى باشیم. و بدانیم هر حادثه اى بر حكمتى استوار است.
خداوند به موسى خطاب فرمود:
یا موسى ما خَلَقْتُ خَلْقاً اَحَبَّ اِلَىّ مِنْ عَبدى اَلْمُؤمِنْ وَاِنّى اِنَّما اِبْتَلَیتُهُ لِما هُوَ خَیْرٌ لَهُ. (174)
( صفحه 270)
اى موسى، هیچ مخلوقى نزد من از بنده مؤمنم محبوبتر نیست؛ اگر گرفتارى و ابتلایى براى او پیش مى‌آورم خیر او در آن است. چرا كه من به صلاح بنده ام آگاه ترم.
مادرى كه به بچه مریض خود داروهاى تلخ و بدمزه مى‌خوراند مسلماً دوست فرزندش هست به جهت دشمنى با او نیست بلكه كار او از روى محبت و علاقه به فرزندش است كار خداوند نیز چنین است.
روایت زیادى داریم كه بیان مى‌كند گاهى خداوند صلاح بنده اى را در فقر مى‌بیند، امر دینش جز با فقر و تهیدستى اصلاح نمى‌شود. از روى محبت آن بنده را فقیر مى‌كند، و برخى جز با غنا و ثروتمندى ایمانشان حفظ نمى‌شود، آنان را غنى مى‌كند. گاهى فقر و غنا را وسیله امتحان بندگان قرار مى‌دهد.(175)
مجدداً تأكید مى‌كنم، انسان نباید دست روى دست بگذارد و از تلاش باز ایستد و بگوید كه خدایا، هر چه خیر است براى من پیش آور! بلكه انجام وظیفه مطلبى است و واگذارى كارها به خدا و رضا به قضاى او مطلب دیگر.
به هر حال انسان باید بدانچه كه خدا قسمت او كرده است ـ چه كم باشد و چه زیاد ـ راضى باشد. این رضایت هم نتیجه دنیوى دارد و هم نتیجه اخروى؛ در دنیا، انسان احساس آرامش و آسایش مى‌كند. در آخرت نیز از مقامهاى اهل «رضا» برخوردار مى‌گردد.
( صفحه 271)
متأسفانه بیشتر مردم، در اثر ضعف ایمان، از وضع زندگى خویش راضى نیستند و شكایت مى‌كنند؛ بدانچه خدا به آنان داده قانع نیستند. از اینرو، هیچ گاه آرامش و آسایش ندارند و نگرانى سراسر زندگى آنان را فرا گرفته است. اما انسان مؤمن به این نكته توجه دارد كه بسیارى از چیزهایى را كه مردم آرزو مى‌كنند، داشته باشند و براى به دست آوردن آنها تلاش مى‌كنند، چه بسا به صلاحشان نباشد و حتى موجب ناراحتى و بروز مشكلات گردد.
در دعاى افتتاح، مى‌خوانیم: «لَعَلَّ الّذی اَبْطَأَ عَنِّی هُوَ خیرٌ لی لِعِلْمِكَ بِعَاقِبَةَ الاُمُورِ» ؛ خدایا، گاهى از تو چیزهایى را درخواست مى‌كنم، و تو اجابت آنها را به تأخیر مى‌اندازى؛ از این تأخیر اظهار ناراحتى مى‌كنم، امّا چه بسا، تأخیر در استجابت دعا برایم بهتر بوده است؛ زیرا تو از عاقبت كارها آگاهى.
قرآن كریم نیز مى‌فرماید:
«عَسى اَنْ تكْرَهُوا شَیئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَكُمْ وَ عَسى اَنْ تُحِبُّوا شَیئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ»(176)
چه بسا، چیزى را ناگوار شمارید، ولى به حقیقت، خیر و صلاح شما در آن باشد و چه بسا، چیزى را دوست بدارید، ولى در واقع، شرّ و فساد شما در آن باشد.
این مسأله بسیار اتفاق افتاده است كه حتى گاهى خود انسان مى‌فهمد
( صفحه 272)
كه چیزهایى را كه بدانها علاقه مند بوده و دوست داشته كه واجد آنها باشد، اگر بدانها دست مى‌یافت به زیانش بود و بعكس، برخى چیزهایى را كه از وجودشان ناخشنود بوده و نسبت به آنها اظهار بیزارى مى‌كرده وقتى تحقّق یافته‌اند، در یافته است كه به خیر و نفع او بوده است.
قرآن در باره همسران مى‌فرماید:
«فَاِنْ كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسى اَنْ تَكْرَهُوا شَیئاً وَ یَجْعَلَ اللهُ فیهِ خَیْراً كَثیراً» ؛(177)
اگر (همسرانتان) مورد پسند شما نیستند (اظهار كراهت نكنید) چه بسا، چیزى مورد پسند شما نباشد اما خداوند در آن خیر فراوانى قرار دهد.
بنابر این، در هر حال، انسان باید كار خود را به خدا واگذارد و نسبت به آنچه براى او پیش مى‌آورد راضى باشد. از اینرو، یكى از نتایج ایمان كامل یقین و دیگرى رضایت و خشنودى نسبت به قضاى خداوند است.