تربیت
Tarbiat.Org

بر درگاه دوست(شرح فرازهایی از دعاهای افتتاح، ابوحمزه و مکارم الاخلاق)
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

ارزش ایمان

«اَللهُمَّ اِنّی اَسْئَلُكَ ایماناً تُباشِرُ بِهِ قَلْبی وَ یَقیناً حَتّى اَعْلَمَ اَنَّهُ لَنْ یُصیبَنی اِلاّ مَا كَتَبْتَ لی وَ رَضِّنی مِنَ الْعَیْشِ بِمَا قَسَمْتَ لی یَا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ»؛
پروردگارا، ایمانى ثابت كه همیشه در قلبم برقرار باشد و یقینى صادق از تو درخواست مى‌كنم تا بدانم كه جز آنچه قلم تقدیر تو نگاشته است به من نخواهد رسید و مرا از (وسایل) زندگانى به هر چه قسمتم كرده اى راضى و خشنود ساز، اى مهربانترین مهربانان.
این فقره آخرین جملات از دعاى شریف «ابوحمزه» است. گویا امام سجاد(علیه السلام) پس از دعا و مناجات، آخرین و بالاترین خواسته خود را در این دو جمله خلاصه نموده از خداوند درخواست «ایمان ثابت» و «رضا به قضاى الهى» مى‌كند.
از اینجا، استفاده مى‌شود كه ایمان از چه اهمیتى برخوردار است كه امام سجاد(علیه السلام) پس از این مناجات طولانى از خدا درخواست مى‌كند كه به او «ایمان» عطا نماید. همچنین به دلیل آنكه ایمان پس از به وجود آمدن، در معرض آفات قرار دارد، از خداوند درخواست مى‌كند كه ایمانى
( صفحه 258)
به او عطا كند كه راسخ و ثابت در قلب او باشد. اگر ایمانى براى انسان حاصل شد نباید مغرور شود و تصور كند كه براى همیشه باقى و ثابت خواهد ماند.
زبان انسان از توصیف ارزش ایمان عاجز است. ایمان گوهر گرانبهایى است كه مایه آرامش روح انسان مى‌باشد، در گرفتاریها و كشمكشهاى زندگى، پناهگاه انسان است و بالاتر از همه، ایمان موجب سعادت ابدى انسان و نجات او از عذاب اخروى است.
ایمان ـ هر چند هم كه ضعیف باشد ـ بزرگترین نعمتى است كه خداى متعال به انسان مرحمت مى‌كند. با اینكه آثار چنین ایمانى بسیار ضعیف و اندك است، ولى در عین حال، بسیار ارزنده و براى سعادت دنیوى و اخروى او بسیار با اهمیت است. مَثَل انسان نسبت به ایمان همچون ماهى در آب است؛ ماهى تا زمانى كه در آب است قدر آن را نمى‌شناسد ولى وقتى از آب بیرون افتاد، مى‌فهمد كه در چه نعمتى غرق بوده و اكنون از او سلب شده است. ما نیز، بحمدالله، از این نعمت بزرگ الهى بهره مندیم؛ هر چند ضعیف است، ولى حیات و زندگى ما در گرو آن است. اگرـ خداى ناكرده ـ همین ایمان ضعیف از ما سلب شود و حالت شك و تزلزل در ما به وجود آید، خواهیم فهمید كه چه نعمتى داشته ایم كه اكنون از ما سلب گشته است.
شخصى نقل مى‌كرد كه در مسافرت با كسى آشنا شدم، همه اعمال و حالات او طبیعى بود، جز آنكه شبهاى جمعه را مقیّد بود كه تا به صبح احیا بدارد. علّت این كار را از او سؤال كردم. او گفت: برایم مشكلى پیش
( صفحه 259)
آمده بود، وقتى خدا گره از آن گشود با خود عهد كردم كه تا پایان عمر شبهاى جمعه را به احیا بگذرانم. از او پرسیدم كه مشكل شما چه بود؟ (شاید ما تصور مى‌كنیم كه مشكل او فقر یا بیمارى یا گرفتاریهایى از این قبیل بوده كه او را به چنین كار مشكلى وا داشته است.) او در جواب گفت: زمانى دچار شك و تردید در اعتقادات شده بودم و ایمانم متزلزل گشته بود. هر چه تلاش كردم كه خود را از این حالت برهانم، نتوانستم. به افراد متعدّدى مراجعه كردم، هر یك كتابهایى معرفى نمودند، مباحثات فراوانى انجام دادم؛ اما هیچ یك مؤثر واقع نشد، بلكه بر اضطرابم مى‌افزود تا آنكه شنیدم عالمى، به نام «شیخ حسنعلى اصفهانى»(رحمه الله) در مشهد مقدس، صاحب كرامات و مقامات معنوى والایى است و مشكلات مردم را حل مى‌كند. به او نامه اى نوشتم و شرح حال خود را بازگو كردم. چون اهل اهواز بودم ایشان در پاسخ نامه ام نوشتند: در فلان روز و فلان ساعت به كنار رودخانه «كارون» برو و در گوشه اى از نخلستانها بنشین، شاید خداوند مشكل تو را برطرف نماید. لذا، در همان روز و ساعت مشخص شده بدانجا رفتم و در گوشه اى متحیّر نشستم. در حالى كه مشغول تماشاى رودخانه بودم، دیدم گاومیشى در وسط آب مشغول شنا كردن است. به تدریج، به سمت من آمد تا به ساحل رسید، از آب بیرون آمد و چند دقیقه اى در نخلستان توقّف كرد تا آنكه بچه اى را كه در شكم داشت وضع حمل نمود. سپس آن را تمیز كرد و به او شیر داد! از تماشاى این منظره، همه شكهایم برطرف شد و روحم آرامش پیدا كرد. به شكرانه این نعمت، كه ایمان خود را باز یافتم و تزلزلم برطرف شد با خود
( صفحه 260)
عهد كردم كه هر شب جمعه تا صبح شب زنده دارى كنم.
چنین افرادى كه مدتى از نعمت ایمان محروم شده‌اند و خداوند دوباره به آنان ایمان عنایت كرده است قدر این نعمت را بهتر مى‌دانند. كسانى كه از آثار سوء بى ایمانى و تزلزل در اعتقادات آگاهند و درد فقدان آن و طعم تلخش را چشیده‌اند وجود آن را مغتنم مى‌شمارند. ولى از آنجا كه هیچ گاه ایمان از ما سلب نشده است به خوبى نمى‌دانیم ایمانى كه داریم ـ هر چند كم رنگ و كم اثر است ـ چقدر با ارزش مى‌باشد. به قول ظریفى «بى خدایى نكشیده ایم كه بفهمیم ایمان به خدا چه نعمتى است»! باید تلاش كنیم كه ایمانمان در معرض آفات قرار نگیرد و پابرجا بماند و ان شاءالله با ایمان از دنیا برویم. اگر روزى رابطه انسان با خدا قطع شود و راه را گم كند و او تلاش نماید تا راهى پیدا كند ولى روزنه اى بر روى او باز نشود آنگاه مى‌فهمد كه به چه بلایى مبتلا شده است.