تربیت
Tarbiat.Org

بر درگاه دوست(شرح فرازهایی از دعاهای افتتاح، ابوحمزه و مکارم الاخلاق)
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

قبض و بسط یا تجلّى اسماء جمال و جلال الهى

همچنان كه ذكر شد، بین انسان و خدا رابطه اى تكوینى وجود دارد. وقتى خدا لطف مى‌كند و درى به روى انسان باز مى‌شود او مى‌تواند اوج بگیرد، با خدا مناجات كند و با او مأنوس شود. براى تقریب به ذهن، كودكى را فرض كنید كه مرتكب خطایى در حق مادرش شده، ولى پناهى جز مادر ندارد. لذا هر چند هم كه خطاكار باشد پناهى غیر از مادر خود نمى‌جوید. بنده نیز وقتى به نیاز خود به خداوند توجه مى‌كند با اینكه گنهكار است، چاره اى جز این نمى‌بیند كه خود را در دامان رحمت الهى بیندازد. دراین حالت، گاهى عظمت و جلال الهى برایش ظهور مى‌كند و گاهى عفو و رحمت و صفات جمالیه او. به طور كلى، حالاتى كه اولیاى خدا با محبوب خود دارند دو گونه است: گاهى به صفات و اسماى جلال الهى توجه مى‌كنند و آنقدر غرق عظمت الهى مى‌شوند كه خود را در نهایت پستى و
( صفحه 175)
حقارت مى‌بینند و مرعوب قدرت الهى شده، ترس و خشیت الهى سراسر وجود آنها را فرا مى‌گیرد، در این حالت كه اصطلاحاً به آن «قبض» مى‌گویند، زبان بنده بسته مى‌شود، احساس مى‌كند دلش گرفته و پرده اى بر آن افكنده شده است. ولى گاهى به صفات و اسماى جمال الهى توجه مى‌كنند، غرق تماشاى صفات جمالیه الهى مى‌شوند، حالت «انبساط» پیدا مى‌كنند، دوست دارند كه با خدا حرف بزنند و با او درد دل كنند. در این حالت زبان بنده باز مى‌شود و از سخن گفتن با خدا بسیار لذّت مى‌برند، این حالت را اصطلاحاً «دَلال» مى‌گویند، یعنى نوعى ناز و عشوه؛ حالتى كه در آن زبان بنده باز مى‌شود به گونه اى با خدا سخن مى‌گوید كه گویا با سخنان و در تصور خود خدا را تهدید مى‌كند ـ العیاذ بالله ـ امام سجاد(علیهما السلام) در همین دعاى ابوحمزه به خدا عرض مى‌كند:
«لَئِنْ اَدْخَلْتَنى الَنّارَ لاَُخْبِرَنَّ اَهْلَ النَّارِ بِحُبّى اِیّاكَ» (لَكَ)
خدایا، اگر مرا به دوزخ ببرى به اهل آن (و دشمنانت) خواهم گفت كه من تو را دوست دارم!
و در جاى دیگرى مى‌گوید:
«اِلهى اِنْ اَدْخَلْتَنى اَلنّارَ فَفى ذلِكَ سُرُورُ عَدُوِّكَ وَ اِنْ اَدْخَلْتَنى الْجَنَّةَ فَفى ذلِكَ سُرُورُ نَبِیِّكَ وَ اَنَا وَاللّهِ اَعْلَمُ اَنَّ سُرُورَ نَبِیِّكَ اَحَبُّ اِلَیْكَ مِنْ سُرُورِ عَدُوِّكَ» ؛
خدایا، اگر مرا به بهشت ببرى پیغمبر تو مسرور مى‌شود، ولى اگر به جهنّم ببرى دشمن تو (شیطان) شادمان مى‌گردد و به خدا سوگند، من مى‌دانم كه نزد تو شادى پیامبرت محبوب تر از شادى دشمنت مى‌باشد.
( صفحه 176)
یعنى من مطمئنم كه چون تو شادى پیامبرت را به خوشحالى دشمنت ترجیح مى‌دهى مرا به دوزخ نخواهى برد.
لسان داعى در این دو حالت كاملا متفاوت است؛ در حالت «بسط» زبان حالت ناز و عشوه دارد، ولى در حالت «قبض» خوف و خشیت تمام وجود داعى را فرا مى‌گیرد و قدرت بر تكلّم ندارد، چه رسد به اینكه با ناز و كرشمه سخن گوید. در این حالت، حتى گاهى حالت غش و از خود بى خود شدن، به آنان كه معرفت كاملى دارند، دست مى‌دهد. در حالات حضرت على و امام سجاد(علیهما السلام) از این قبیل مطالب بسیار نقل شده است. در دعاهایى كه از این بزرگواران نقل شده نیز آثار این دو حالت را كاملا مى‌توان دریافت. بویژه در دعاهاى «ابوحمزه»، «كمیل»، «صباح»، «دعاى عرفه امام حیسن(علیه السلام) »، «مناجات خمس عشره» و دعاهاى زیاد دیگرى كه در صحیفه سجادیه و سایر كتب ادعیه وجود دارد مى‌توان آثار این دو حالت «قبض» و «بسط» را به خوبى مشاهده كرد.
امام سجاد(علیه السلام) در قسمتى از دعاى ابوحمزه مى‌گوید:
«فَمَنْ یَكُونُ اَسْوَءُ حالا مِنّى اِنْ اَنَا نُقِلْتُ عَلى مِثْلِ حالى اِلى قَبْرى» ؛
اگر در چنین حالى مرا به قبر ببرند، چه كسى از من بدحال تر است؟
و در جاى دیگر مى‌گوید:
اگر مرا به دوزخ ببرى به دشمنانت خواهم گفت من دوست خدا بوده ام!
گویا مى‌خواهد به خدا بگوید: به همه خواهم گفت كه خدا دوستش را به دوزخ برده است! البته این نوع سخن گفتن ما را نشاید، بلكه فقط آنان كه به معرفت كامل رسیده‌اند مى‌توانند از سر دلال و ناز چنین كلماتى را بگویند.
( صفحه 177)
اینها نمونه هایى از حالت «دلال» است كه بر اثر مشاهده صفات جمال الهى، به اولیاء الله دست مى‌دهد.
از تقارنى كه بین این مضامین وجود دارد، مى‌آموزیم كه در هیچ حال، نباید از رحمت خدا مأیوس شد، در عین حال نباید خود را از مكر الهى ایمن دانست، بلكه انسان باید همواره بین خوف و رجا باشد؛ از یك سو متوجه باشد كه اگر خداوند او را عذاب كند، مستحق عذاب است و از سوى دیگر، بداند كه اگر خدا تمام گناهان او را هم بیامرزد چیزى از او كاسته نمى‌شود:
«فَاِنْ عَذَّبْتَ فَغَیْرُ ظَالِم وَ اِنْ عَفَوتَ فَخَیْرُ راحِم» ؛
اگر گناه مرا عفو كنى، تو بهترین عفو كننده هستى و اگر گناهان مرا نیامرزى و مرا عقوبتى كنى، باز هم به من ستم نكرده اى.
بنده مؤمن باید با تكرار این مطالب، خود را بسازد و همواره بین خوف و رجا باشد تا نه مبتلا به غرور شود و از مكر خدا غافل گردد و نه از رحمت الهى مأیوس شود؛ چرا كه هر دو از گناهان كبیره است.
بندگان شایسته خدا، حتى اولیا و پیغمبران(علیهم السلام) كه معصوم نیز بوده‌اند، وقتى حالت خوف در آنها ظهور مى‌كرد چنان بر خود مى‌لرزیدند كه قابل وصف نبود. امیرالمؤمنین یا امام سجاد(علیهما السلام) همچنین سایر ائمه(علیهم السلام) در مناجاتها، حالات خوف عجیبى برایشان پیدا مى‌شد كه گاهى از شدت آن غش مى‌كردند. از سوى دیگر، وقتى به فضل و رحمت خدا توجه مى‌كردند آن گونه حالت انبساط پیدا مى‌كردند؛ همچون بچه اى كه در آغوش مادر خود ناز مى‌كند. این دو حالت نباید با هم منافات داشته
( صفحه 178)
باشد، انسان نباید به گونه اى باشد كه اگر به رحمت و فضل الهى توجه كرد، گناهان، خردى و پستى خویش را فراموش كند. لازمه وجود رابطه بین خدا و عبد وجود این دو حالت است.
ما نیز، همان گونه كه ائمه علیهم السلام در دعاها و مناجاتهاى خود به ما آموخته‌اند، باید خود را این گونه تربیت كنیم: هم به پستى و خطاى خود توجه داشته باشیم و هم به رحمت و وسعت لطف و عفو پروردگار.