تربیت
Tarbiat.Org

بر درگاه دوست(شرح فرازهایی از دعاهای افتتاح، ابوحمزه و مکارم الاخلاق)
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

هدف از آفرینش در قرآن

در قرآن كریم تعبیرهاى مختلفى درباره هدف از آفرینش انسان بیان شده است. در آیه اى مى‌فرماید، آفرینش شما براى آزمودن شماست:
( صفحه 294)
«اَلَّذىْ خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیوةَ لِیَبْلُوَكُمْ اَیُّكُمْ اَحْسَنُ عَمَلا...»(194)
خدایى كه مرگ و زندگانى را آفرید تا شما، بندگان، را بیازماید، كه كدامیك از شما از نظر عمل برترید.
و در آیه دیگرى هدف از آفرینش را پرستش خدا برمى شمرد:
«ما خَلَقْتُ الجِنَّ وَالاِنْسَ اِلاّ لیَعْبُدُوْن»(195)
جن و انسان را نیافریدم، مگر براى آنكه من را پرستش كنند.
و در آیه دیگرى مى‌فرماید شما آفریده شدید تا به رحمت الهى و قرب به او برسید:
«اِلاّ مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ و لِذلِكَ خَلَقَهُمْ...»(196)
مگر كسانى كه پروردگارت بر آن ها رحمت آورد و براى همین آن ها را آفرید... .
گرچه این آیات در ظاهر با هم مختلفند، امّا هر سه، مراحل یك حقیقت را برمى شمرند؛ و به عبارت دیگر، اهداف قریب، متوسط و نهایى آن را بیان مى‌كنند. هدف اصلى قرب به خداست؛ انسان در معرض عمل اختیارى و انتخاب قرار گرفته است تا پرستش و عبادت خدا را انتخاب كند و به قرب الهى دست یابد. اگر انسان مجبور به پیمودن راه صحیح بود، حركت او حركت متكامل انسانى نبود. قرآن كریم مى‌فرماید:
( صفحه 295)
«وَ عَلَى اللّهِ قَصْدُ السَّبیل وَ مِنْها جائِرٌ وَّ لَوْ شاءَ لَهَدیكم اَجْمَعینَ»(197)
و بر خداست بیان راه عدل و راستى [و بعضى از راه ها راه جور و ناراستى است ] و اگر خدا مى‌خواست، مى‌توانست همه انسان ها را در مسیر راه صحیح قرار بدهد.
خدا در مقابل انسان راه هاى مختلفى را قرار داده است تا او با حركت اختیارى خود راه كمال خویش را بیابد و در آن پاى نهد. با موفقیت در این آزمون و انتخاب راه صحیح، یك مرحله از تكامل انسان طى شده است. براى اینكه زندگى انسان خداپسندانه شود، باید قدم در مراحل بعدى كمال گذاشت و كارى كرد كه سراسر زندگى را بندگى خدا احاطه كند. هر چه هست از اوست و ما بنده او هستیم و از بنده جز بندگى نشاید. نیازهاى دنیوى و لذت هاى مادى هدف نهایى انسان نیستند و باید به قدر ضرورت به آن ها پرداخت و عبادت و بندگى خدا را وجهه همت خود قرار داد و با عبادت و پرستش خدا به قرب الهى دست یافت.
عبادت مفهومى عام است و تنها شامل نماز و روزه نیست؛ هر كار خداپسندانه اى كه براى خدا انجام گیرد عبادت به حساب مى‌آید. حتى خوابیدن روزه دار در ماه رمضان عبادت است، زیرا روزه دار استراحت مى‌كند، تا سحر به راز و نیاز با معبود بپردازد.
«وَ اَغْنِنى و اَوْسِعْ عَلَىَّ فى رِزْقِكَ و لا تَفتِنّى بالنَّظَرْ»
خدایا! من را از مال دنیا غنى ساز و روزیت را بر من زیاد كن و من را با نظر انداختن به اموال ثروتمندان امتحان مكن.
( صفحه 296)
براى اینكه زندگى انسان مملو از اطاعت خدا شود، باید نیازهاى مادى ـ خوراك، پوشاك، مسكن، محبوبیت اجتماعى و... مانع حركت انسان نشوند.
تلاش براى به دست آوردن روزى حلال خود عبادت است، امّا تفاوت زیادى بین آن و عبادتى كه توجه دل انسان تنها به خداست وجود دارد. توجه به غیر خدا در عبادت، حركت انسان را به سوى خدا كند مى‌كند. هر چه توجه انسان به معبود عالم بیشتر باشد، حركت الى الله او سریع تر خواهد بود. اگر تلاش براى به دست آوردن روزى حلال توجه انسان را به غیر حق معطوف ندارد و از خدایش غافل نسازد، او مى‌تواند بهتر و عمیق تر به عبادت حق بپردازد و به تكامل حقیقى دست یابد.
طبیعت توانگرى و در اختیار داشتن روزى وسیع اقتضا مى‌كند كه انسان به خود مغرور شده، از خدا غافل گردد و در مقابل او گردن كشى نماید. پس باید سعى نمود و از خدا خواست تا تلاش براى به دست آوردن روزى حلال موجب سرمستى و غفلت از مسئولیت هایى كه برعهده ماست نگردد.
«وَاَعِزَّنى ولا تَبْتَلِیَنّى بِالْكِبْرِ»
خدایا! من را در نزد مردم عزیز بدار و من را به كبر مبتلا مساز.
همان گونه كه انسان داراى نیازهاى بدنى ـ فیزیولوژیكى ـ است، تعدادى نیاز روانى نیز دارد كه یكى از آن ها احساس نیاز به محترم بودن است. ـ البته كسانى كه به مقام عالى معرفت مى‌رسند، به ماسوى الله اعتنا نمى‌كنند و نیازى به احترام دیگران ندارند ـ گاهى برطرف شدن این نیاز طبیعى انسان را متكبر ساخته، جلو رشد او را مى‌گیرد.
( صفحه 297)
تكبر داراى مفاسد بسیارى است و مفاسد دیگرى نیز از آن به وجود مى‌آید، و علاج آن با تفكر در حقیقت هستى انسان میسر است؛ اگر انسان این حقیقت را دریابد كه از خود هیچ ندارد و وجود او متعلق به هستى بخش عالم است، چگونه مى‌تواند خود را بزرگ تر از دیگران بداند.
«وَ عَبِّدْنى لَكَ وَ لا تُفْسِدْ عِبادَتِى بِالْعُجْبِ»
خدایا! به من توفیق بده تا به عبادت تو بپردازم و عبادتم را با عجبم فاسد مساز.
به دست آوردن توفیق عبادت تنها كافى نیست؛ ممكن است وسوسه هاى شیطانى در عبادت رخنه كند و انسان را به عجب مبتلا سازد. عجب، بزرگ و زیاد شمردن اعمال نیك خود و مسرور بودن و مستحق ثواب دانستن خویش از انجام آن اعمال است.
عجب داراى مراتبى است.
1ـ منت گذاردن بر خدا به سبب اعمال نیك خود. این مرتبه خطرناك ترین مراتب عجب است؛
2ـ خوشحالى از اعمال نیك خود در مقابل خدا؛
3ـ مستحق ثواب شمردن خویش؛
4ـ بالاتر دانستن خویش از دیگر مؤمنان.
این رذیله داراى مفاسد بسیارى است. امام على (ع) مى‌فرماید:
«من دخله العجب هلك»(198)
كسى كه در او عجب راه یابد، هلاك مى‌شود.
( صفحه 298)
«و اَجِرْ للنّاسِ عَلى یَدِىَ الْخَیْرَ وَ لا تَمْحَقْهُ بِالْمَنِّ»
به من توفیق بده تا به مردم خدمت كنم و خدمت من را با منت گذاشتنم نابود منما.
ممكن است انسان توفیق پیدا كند براى رضاى خدا نیازمندى را یارى رساند یا بیمارى را مداوا كند یا فقیرى را مستغنى سازد یا قرض هاى مقروضى را ادا نماید و یا...، ولى پس از مدتى با سخنى یا عملى بر او منت گذارد؛ مثلاً به او بگوید: «اگر من چنین خدمتى را نسبت به تو انجام نمى‌دادم، تو از فلان گرفتارى نجات نمى‌یافتى.» این سخن همه آن خدمات را باطل مى‌سازد. قرآن كریم مى‌فرماید:
«یا اَیُّهَا الَّذینَ امَنُوا لاتُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ والاَذى...»(199)
اى كسانى كه ایمان آوردید! كارهاى خوبتان را با منت گذاشتن و آزار باطل نكنید... .
«وَ هَبْ لى مَعالِىَ الاَخْلاقِ وَ اَعْصِمْنى مِنَ الْفَخْرِ»
اخلاق پسندیده را به من عطا كن و من را از فخر فروشى مصون بدار.
نكته مهم و ظریفى كه باید مورد توجه قرار گیرد این است كه ریا در عبادت و منت گذاشتن در كار خیر تنها آفاتى نیستند كه هلاكت انسان را به همراه دارند، بلكه ممكن است انسان از خود مراقبت كند و بر دیگران منت نگذارد و براى ریا عبادت خود را به دیگران نشان ندهد، ولى در دل خود نسبت به دیگران احساس بزرگى و عظمت كند و خود را برتر از دیگران بپندارد. رفع این نقیصه نیز نیازمند تلاش بىوقفه و طلب كمك و یارى از خداست.
( صفحه 299)
«اللهمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِه وَ لا تَرْفَعْنِى فِى النّاسِ دَرَجَةً اِلاّ حَطَطْتَنِى عِنْدَ نَفْسى مِثْلَها»
... خدایا! هر اندازه كه من را در پیش روى دیگران عزیز و برتر مى‌كنى، در پیش خودم خارجى و كوچكیم را روشن تر ساز.
هر چه بر علم یك عالم افزوده مى‌شود او به جهل خود بیشتر آگاه مى‌گردد. اگر از یك شخص عامى كه اطلاع علمى چندانى ندارد سؤال شود كه از چند موضوع علمى بى اطلاعى، ممكن است به ده یا بیست مورد اشاره كند؛ ولى هر چه بر علم او افزوده مى‌شود از جهل خود بیشتر آگاه مى‌گردد، و شخص عالم بى نهایت مجهول علمى در پیش روى خود مى‌بیند.
از دیدگاه معرفت، هر چه انسان خدا را بهتر بشناسد، به نیستى و نادانى و عجز و ناتوانى خود بیشتر پى مى‌برد و اگر انسان به نقصهاى خود اعتراف كند، از غرور رهایى مى‌یابد. در غیر این صورت نفس طغیان مى‌كند و انسان را به مفاسد اخلاقى مبتلا مى‌سازد. امام سجاد (ع)، در دعاى ابوحمزه، خود را در مقابل خدا از همه گنهكارتر مى‌داند و مى‌گوید:
«فَمَنْ یَكُونُ اَسْوَءَ حالا مِنّى»
كیست كه بدحال تر از من باشد.
«و لا تُحْدِثْ لِى عِزّاً ظاهِراً اِلاّ اَحْدَثْتَ لِى ذِلَّةً باطِنَةً عِند نَفْسى بِقَدَرِها»
هیچ مرتبه اى از عزّت در مقابل دیگران براى من ایجاد مكن، مگر آنكه به همان اندازه من را در پیش نفسم كوچك نمایى.
دوستان خدا هر چه به خدا نزدیك تر مى‌شوند متواضع تر مى‌گردند؛ در مقابل، افراد جاهل و كم ظرفیت اگر مطلبى را یاد بگیرند یا كار خیر و
( صفحه 300)
ثوابى انجام دهند، فكر مى‌كنند از ملایكه نیز جلو افتاده‌اند یا همه خیرات عالم را انجام داده‌اند.
هر چه بر معرفت بندگان شایسته خدا افزوده مى‌شود، آنان خود را در مقابل خدا ذلیل تر مى‌بینند و تواضع حقیقى آنان بیشتر مى‌شود. تواضع حقیقى آن است كه انسان در دل نیز خود را كوچك ببیند، نه خود را به ظاهر در پیش روى مردم متواضع نشان بدهد، كه این، نفاق و دورویى است. تواضع حقیقى جز با لطف خدا میسر نیست، زیرا نفس انسان سركش است و به كمتر چیزى مغرور مى‌شود.