تربیت
Tarbiat.Org

بر درگاه دوست(شرح فرازهایی از دعاهای افتتاح، ابوحمزه و مکارم الاخلاق)
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

دلبستگى به دنیا، مانع یاد خدا

آنچه موجب مى‌شود كه انسان از اندیشه در كمالات والاى انسانى غافل گردد، دلبستگى به دنیا و لذتهاى دنیوى است. تا زمانى كه این دلبستگى ها وجود دارد از این امور بى خبریم. در حدیث معراج، خداوند به پیامبرش مى‌فرماید:
( صفحه 238)
«یا اَحْمَد لَوْ صَلَّى الْعَبْدَ صَلاةَ اَهْلِ السَّماءِ وَ الاَْرْضِ وَ یَصوُمُ صِیامَ اَهْلِ السَّماءِ وَ الاَْرضِ وَ یَطْوى عَنِ الطَّعامِ مِثْلَ الْمَلائِكَةِ وَلَبِسَ لِباسَ الْعابِدینَ ثُمَ اَرى فى قَلْبِهِ مِنْ حُبِّ الدُّنْیا ذَرّةً اَوْ سُمْعَتِها اَوْ رِئاسَتِها اَو صیتِها اَوْ زِینَتِها لا یُجاوِرُنى فى دارى وَ لاََنْزِعَنَّ مِنْ قَلْبِهِ مَحْبَّتى وَ لاَُ ظلَمنّ قَلْبَهُ حَتّى یَنْسانى وَ لااُذیقُهُ حَلاوَةَ مَحَبَّتى» ؛(156)
اى احمد، اگر بنده همانند اهل آسمان و زمین عبادت كند و مانند اهل آسمان و زمین روزه بگیرد، و چون ملائكه از غذا دست بشوید و لباس عبادت كنندگان بر تن كند ولى در قلبش ذرّه اى علاقه به دنیا، شهرت، ریاست، آوازه یا زیور دنیا باشد به جوار من راه نمى‌یابد و از قلبش محبت نسبت به خود را بر مى‌كنم و دلش را تاریك مى‌گردانم تا آنجا كه مرا فراموش كند و شیرینى محبّت به خودم را به او نمى‌چشانم.
همت اولیاى خدا چنان بلند و عالى است كه بدانچه ما دل خوش كرده ایم اعتنایى ندارند، حتى نعمتها و خوشى هاى اخروى، كه دست یابى بدانها نهایت آرزوى ماست، در نظر آنان، بى ارزش است. همت آنان در حدى است كه به خدا عرض مى‌كنند: خدایا، اگر مرا به دوزخ ببرى اما محبت تو را در دل داشته باشم و تو از من راضى باشى من آن را به بهشتى كه به دور از رضایت تو باشد ترجیح مى‌دهم.
تا وقتى كه محبت خدا در دل انسان ایجاد نشود نمى‌توان چنین ادعایى كرد.
( صفحه 239)
براى آنكه محبت خدا در دل ایجاد شود باید از تعلقات و وابستگى هاى دنیوى دورى گزید و در فكر جلب رضایت الهى بود. مؤمن از صبح كه از خواب بر مى‌خیزد باید در فكر بندگى خدا باشد، بیندیشد كه خدا از او چه مى‌خواهد. اگر غذا مى‌خورد، درس مى‌خواند، كسب مى‌كند و به طور كلى، هر كارى انجام مى‌دهد براى این باشد كه فرمان خدا را اطاعت كند و رضایت او را كسب نماید. چنین كارى ممكن است، اما به اراده و همت قوى نیازمند است. اگر كسى این گونه زندگى كند، از لذّات و نعمتهاى دنیوى، آسایش و خوشى او نیز كاسته نخواهد شد. حتى رنج و غم او از دیگران كمتر خواهد بود. چنین شخصى دیگر به ریاست، ثروت و مانند آن دل نمى‌بندد و غم از دست دادن یا نرسیدن به آنها را ندارد، همّ او فقط خدا و یاد اوست.
مؤمن خود را بنده خدا مى‌داند، اعتقادش این است كه هر چه دارد از اوست، از خود چیزى ندارد؛ نه مالى، نه فرزندى، نه مقام و مرتبه اى و نه چیز دیگرى. هر چه هست متعلّق به اوست. لذا، در صدد است كه رضایت الهى را جلب كند. چنین انسانى بنده واقعى خداست، هر چه را او گفته به دیده منّت مى‌پذیرد؛ از محرمات چشم مى‌پوشد و به وظایف خود عمل مى‌نماید. آنگاه به حیات برتر انسانى دست مى‌یابد و زندگى واقعى پیدا مى‌كند.