انسان فطرتاً طالب كمال و سعادت خود مىباشد، دوست دارد تا آنجا كه
( صفحه 240)
ممكن است نواقص و عیوب خود را رفع كند. اصولا خداوند هر موجود زنده اى، بخصوص انسان، را به گونه اى آفریده است كه ذاتاً در صدد كسب كمال باشد و از چیزهایى كه براى سعادت و كمال خود مضر مىداند دورى گزیند. از این مطلب به «حب ذات» تعبیر مىشود؛ یعنى هر موجود زنده اى خود، حیات خود و كمال خود را دوست دارد.
همه ما، كم و بیش، كمبودهایى در خود مىیابیم، نواقص و عیوبى در خود مىبینیم و در حدّ توان خود، مىخواهیم كه آنها را رفع كنیم؛ اما در اینجا دو مشكل وجود دارد: اول اینكه ما عیوب و نواقص واقعى خود را به درستى درك نمىكنیم و نیازهاى اساسى خود را به خوبى، نمىشناسیم. دوم آنكه هنگام تأمین نیازها وقتى بین آنها تعارضى پیش مىآید یا در تقدم و تأخّر آنها، دچار خطا مىشویم؛ غالباً نیازهاى مادى را بر نیازهاى معنوى مقدّم مىداریم، چون بیشتر با آنها مأنوس هستیم.
اگر امر دایر شود بر اینكه براى رفع یك نقص مادى تلاش كنیم یا براى رفع یك نقص معنوى، فكر و تلاش ما متوجّه نواقص و كمبودهاى مادّى مىشود؛ زیرا آنها را بیشتر و بهتر درك مىكنیم. از درد مادّى بیشتر رنج مىبریم و بیشتر با لذّت ها و خوشیهاى مادى و دنیوى آشنا هستیم؛ اگر هم احیاناً متوجه بعضى از كمبودهاى معنوى و نیازهاى اخروى خود بشویم براى تأمین آنها تمایل چندانى از خود نشان نمىدهیم و دوست نداریم كه به سراغ آنها برویم.
از این رو خداوند انبیا را مبعوث كرد تا اولا انسان را نسبت به نیازهاى واقعى و كمبودهاى حقیقى اش آگاه سازند؛ به او بفهمانند كه غیر از
( صفحه 241)
نواقص حیوانى، مادى و دنیوى، كه درك مىكند، كمبودهاى بزرگتر و مهمترى نیز دارد و به او بفهمانند كه باید بیشترین تلاش خود را براى رفع نواقص معنوى و تأمین نیازهاى اخروى مصروف سازد. ثانیاً او را نسبت به اهمیت امور معنوى و ناچیز و بى ارزش بودن امور مادى و دنیوى، در مقابل آنها آگاه سازند.
انبیا آمدهاند تا به انسان بفهمانند كه غیر از لذتهاى مادى، لذتهاى دیگرى نیز وجود دارد كه با خوشیها و لذّتهاى مادى هرگز قابل مقایسه نیست. آنان مىخواهند كه علاقه و دلبستگى انسان را از امور مادى و لذّتهاى بى ارزش و زودگذر دنیوى قطع نمایند و تمام توجّه انسان را به سوى امور معنوى و لذّتهاى پایدار اخروى معطوف سازند.
انبیا مىخواهند به ما بفهمانند كه لذّتهاى مادى، كه به آنها انس گرفته ایم و آنها را براى خود مهم مىدانیم، ارزش چندانى ندارند؛ باید از آنها دل بركنیم تا لذّتهاى مهمتر را بچشیم و به كمبودهاى واقعى و انسانى خود پى ببریم و درصدد رفع آنها برآییم.
پیامبران به انسان تفهیم مىكنند كه ظرفیت ترقى و تكامل او از حیوانات بیشتر است و به همان اندازه كمبودها و نیازهاى او نیز بیشتر مىباشد. فاصله ما تا نقطه اوجى كه خدا براى ما در نظر گرفته و استعداد رسیدن به آن قله را به ما داده، بسیار است. خداوند به قدرى به انسان ظرفیت ترقّى و تكامل داده كه براى ما قابل تصوّر نیست. بنابر این، آنان انسان را به این نكته متوجه مىسازند و او را به تلاش و كوشش در جهت رسیدن به كمال نهایى خویش و رفع نواقص و كمبودهاى خود دعوت مىنمایند.
( صفحه 242)
پس باید به این واقعیت پى ببریم كه نواقص و كمبودهاى ما منحصر به امور مادى و دنیوى نیست. كاستى هاى دنیوى، چه فردى باشد و چه اجتماعى، همه در مقابل امور معنوى و كاستى هایى كه سعادت ابدى ما را تهدید مىكند بسیار ناچیز و بى ارزش است.
آرى، انسان با حیوان تفاوت دارد. زندگى انسانى با زندگى حیوانى یكى نیست. زندگى انسانى لوازم دیگرى دارد، غیر از خوردن و خوابیدن و كامجویى از لذتهاى مادى و حیوانى. اگر ما به خدا و پیامبران معتقد هستیم و آنچه را كه آنها مىگویند راست مىشماریم، اگر پذیرفتیم كه وراى این حیات حیوانى حیات دیگرى نیز وجود دارد ـ حیاتى كه درخور انسانیت انسان است ـ رفتارمان نیز باید این اعتقاد را تصدیق كند. نباید اعمال و كردار روزمره ما چنین طرز تفكّرى را تكذیب نماید. باید بین رفتار كسى كه به چنین حیاتى معتقد است با آنكه زندگى را منحصر در حیوانیات مىداند، تفاوتى وجود داشته باشد، ما به طور قطع، به وجود چنین حیات انسانى اعتقاد داریم، اما به دلیل سستى اراده و ضعف ایمان، در عمل، كوتاهى مىكنیم؛ ایمان ما ضعیف است و در نتیجه، تأثیر آن در اعمال و رفتار ما بسیار ناچیز مىباشد، ولى افرادى بوده و هستند كه داراى ایمانى قوى بوده و به مقاماتى از كمال و سعادت نایل آمدهاند.