تربیت
Tarbiat.Org

بر درگاه دوست(شرح فرازهایی از دعاهای افتتاح، ابوحمزه و مکارم الاخلاق)
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

هدایت پایدار

«اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِهِ وَ مَتِّعْنِى بِهُدىً صالح لا اَسْتَبْدِلُ بِهِ»
در این قسمت از دعا، امام (ع) دوام و بقاء این كمالات را از خدا طلب مى‌كند، كه تا پایان عمر این كمالات ادامه داشته باشند و انحرافى در آن ها حاصل نشود و انسان همواره در راه مستقیم ثابت قدم بماند.
در شرح سید على خان بر این دعاى شریف آمده است كه در یك صحیفه قدیمى به جاى «بِهُدْىً صالح» «بِهَدْى صالح» آمده است. هَدْى به معنى سیره، روش و خط مشى است. بنابر این نقل، معنى این قسمت از دعا چنین است: «خدایا! من را از روش شایسته اى بهره مند كن كه آن را تغییر ندهم.» اگر این عبارت «بِهُدْىً صالح» باشد به این معناست كه «خدایا! من را از هدایتى كه صالح است بهره مند كن.» و هدایت اگر هدایت است، شایسته نیز هست و شاید مناسب نباشد كه چنین گفته شود. البته مى‌توان آن را توجیه كرد، ولى به نظر مى‌رسد كه بِهَدْى صالح
( صفحه 301)
مناسب تر است؛ با توجه به اینكه در روایتى نیز عین این عبارت ـ «الهَدْىُ الصالح» ـ وجود دارد.
«وَ طَریقَةِ حَقٍّ لا اَزیغُ عَنْها»
و من را از راه و روش شایسته اى بهره مند كن كه از آن راه منحرف نشوم [و همواره بر آن پایدار بمانم. ]
«وَ نِیَّةُ رُشْد لا اَشُكُّ فِیها»
و من را از نیت خیر و صلاحى برخوردار ساز كه در آن متزلزل نشوم.
احتمالا شك در این جا به معناى لغوى آن، یعنى اضطراب است؛ یعنى نیّتى كه در آن لغزشى نیست. ممكن است كه انسان در منوى شك كند، امّا معمولاً، خود نیّت به شك و یقین متصف نمى‌شود.
در این بخش از دعا، امام (ع) سه خواسته از خدا دارد: 1ـ رفتار شایسته و ثابت؛ 2ـ راهى به سوى حق كه انسان از آن منحرف نشود، 3ـ عزم راسخ و پایدار بر كار درست و صواب، كه تا انسان زنده است بر آن پایدار بماند. این سه جمله به ما مى‌فهماند كه آنچه از خدا مى‌خواهیم و خدا به ما عطا مى‌كند، بقاء و دوام آن نیز به دست خداست و باید آن را از خدا طلب نمود.
منزلت این بخش از دعا مانند این دعاى شریف است:
«رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ اِذ هَدَیْتَنا...»(200)
پروردگارا! بعد از آنكه ما را هدایت كردى، مگذار از راه راست منحرف شویم... .
( صفحه 302)
بعد از آنكه خدا ما را هدایت كرد، باید او ما را در مسیر راه راست مستقیم بدارد. خداوند در قرآن مى‌فرماید:
«وَ كَاَیِّنْ مِنْ نَبِىٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ كثَیِرٌ... وَ ما كانَ قَوْلَهُمْ اِلاّ اَنْ قالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا ذنُوبَنا و اِسْرافَنا فى اَمْرِنا و ثَبِّتْ اَقْدامَنا و انْصُرْنا عَلَى القَوْمِ الْكافِرینْ»(201)
چه بسیار رخ داده كه پیامبرى، جمعیت زیادى از پیروانش در جنگ كشته شده... آنان در هیچ سختى جز به خدا پناهنده نشده و جز این نمى‌گفتند كه پروردگارا! به كرم خود از گناه و ستمى كه درباره خود كرده ایم درگذر و ما را ثابت قدم بدار و ما را بر محو و نابودى كافران یارى كن و مظفر فرما.
كسانى كه هستى خود را در راه خدا با در اختیار گذاشتن مال و جان خود به پیروى از انبیا دادند، یكى از دعاهاى آنان این بود: «خدایا! ما را در راه راست ثابت قدم بدار.»
انسان هر لحظه در معرض خطا و انحراف است. ابن ملجم مرادى كسى بود كه نماز شب مى‌خواند و در عین حال، شمشیر خود را بر فرق مبارك امیرالمؤمنین (ع) فرود آورد. زبیر پسر عموى پیامبر اكرم (ص) و على (ع) بود. او سال ها در ركاب پیامبر اكرم (ص) شمشیر زد و پیامبر اكرم (ص) به شمشیر و بازوى او دعا كرد؛ سال ها جنگید و از مجاهدین بزرگ و از اصحاب بیعت رضوان شد، و بعد از رحلت پیامبر (ص) حبّ مقام او را به جایى رساند كه در جنگ جمل به روى على (ع) شمشیر كشید.
( صفحه 303)
مرحوم حاج میرزا عبدالعلى تهرانى ـ رضوان الله تعالى علیه مى‌فرمود: «من زمانى كه جوان بودم، مراتب عالى معرفت را از خدا مى‌خواستم و به مراتب پایین معرفت توجهى نمى‌كردم، همواره از خدا مى‌خواستم كه من را به جوار و قرب و رضوان خودش برساند، امّا اكنون كه پیر شده ام از خدا مى‌خواهم كه من را مسلمان بمیراند.» مؤمن از دنیا رفتن كار آسانى نیست. فكر، عقیده، ایمان، رفتار و اعمال انسان همواره در معرض تحوّل است. ممكن است فردى با یك شبهه ایمان خود را از دست بدهد؛ پس جا دارد كه از خدا بخواهیم اكنون كه ما را هدایت كرده اى و راه صواب را به ما نشان داده اى، ما را در این راه ثابت قدم بدار، تا در این راه تزلزلى در ما حاصل نشود. اگر انسان پیش از مرگ دچار شك و تردید شود، همه اعمال صالح او از بین مى‌روند. قرآن كریم مى‌فرماید:
«... وَ مَنْ یَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دینِه فَیَمُتْ وَ هُوَ كافِرٌ فاوُلئِكَ حَبِطَتْ اَعْمالُهُمْ فِى الدُّنْیا و الاخِرَة و اُولئِكَ اَصْحابُ النّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ»(202)
... و هر كس از شما از دین خود برگردد و به حال كفر باشد تا بمیرد، چنین اشخاص اعمالشان در دنیا و آخرت ضایع و باطل گردیده و آنان اهل جهنمند.
«و عَمِّرْنِى ما كانَ عُمْرى بِذْلَةً فى طاعَتِكَ، فاِذا كان عُمْرى مَرْتَعاً لِلشَّیطانِ فَاقبِضْنى اِلَیكَ قَبْلَ اَن یَسْبِقَ مَقْتُكَ اِلَىّ او یَسْتَحْكِمَ غَضَبُكَ عَلَىَّ»
خدایا! تا زمانى من را زنده بدار كه عمر من صرف اطاعت از تو شود و
( صفحه 304)
اگر بناست عمر من چراگاه شیطان گردد، در آن زمان جانم را بگیر، قبل از آنكه به غضب تو مبتلا شوم یا غضب تو بر من ثبات پیدا كند.
ما قدرت درك امام (ع) را نداریم و درست نمى‌توانیم تصور كنیم كه در چه حالى و به چه انگیزه اى این تعابیر از او صادر شده است، ولى صرف نظر از حیثیّت صدور این كلام و اینكه آیا در مورد امام (ع) چنین فرضى ممكن است یا امام (ع) در مقام دعا بر مفروضات فى نفسه و براى تعلیم دیگران است، باید توجه داشت كه در مورد ما چنین فرضى امكان دارد. ما معصوم نیستیم و عمر ما مى‌تواند چراگاه شیطان واقع شود. زندگى، روح و دل ما مانند زمینى است كه شیطان در آن وارد مى‌شود و اگر هر لحظه عمر ما را گناه و سقوطى احاطه نماید و نیز موجب شود كمالاتى را كه به دست آورده ایم پایمال گردد، بهتر است كه هر چه زودتر پایان یابد.
اگر انسان باور دارد كه آخرتى هست، باید این دعا را از صمیم قلب از خدا بخواهد. ممكن است زمانى براى انسان فرا رسد كه در معرض گناه قرار گیرد و شهوت یا غضب یا علاقه به مقام دنیوى بر او مسلط شده، پرده غفلت بر قلب او بیفتد و چشم و دل او را كور كند و آنگاه چیزى جز خواسته هاى نفسانیش نبیند و نشناسد. در آن زمان دیگر راه برگشتى نیست، امّا قبل از اینكه به این وضع گرفتار آید، لازم است از خدا بخواهد كه اگر بناست چنین روزى براى او پیش آید، همان زمان به زندگى او خاتمه دهد تا به چنین وضعى گرفتار نیاید.
این دعا خود موجب اصلاح اعمال انسان است، زیرا موجب مى‌شود كه انسان در این باره فكر كند و نگذارد كه شیطان بر قلب و دل او سیطره
( صفحه 305)
پیدا كند و مرزهاى دل خود را مستحكم سازد تا شك ها و شبه ها از این مرزها به قلب او نفوذ ننمایند. قرآن كریم در این باره مى‌فرماید:
«وَ اِذا رَاَیْتَ الَّذینَ یَخُوْضُونَ فى ایاتِنا فَاَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتّى یَخُوضُوا فى حَدیث غَیْرِه وَ اِمّا یُنْسِیَنَّكَ الشَیْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ ذِكْرى مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمینَ»(203)
چون گروهى را دیدى كه براى خورده گیرى و طعن زدن در آیات ما گفتگو مى‌كنند [ـ ایجاد شبهه مى‌كنند ]، از آنان دورى بجوى [و با آنان منشین ] تا به سخن دیگرى بپردازند. و اگر شیطان فراموشت ساخت، بعد از آنكه متذكر كلام خدا شدى، دیگر با گروه ستمگران مجالست مكن.
قرآن مى‌خواهد بفرماید، براى شخصى مانند پیامبر (ص) نیز جا دارد كه چنین سفارشى شود، زیرا سخن باطل ممكن است در پیامبر (ص) نیز تأثیر كند.
این سخن منافاتى با آزادى ندارد. همان طورى كه اگر به نوجوانى بگویند وزنه 200 كیلویى بلند نكن، كمرت خرد مى‌شود، و اگر خواستى وزنه بردار شوى باید سال ها تمرین كنى تا آرام آرام قدرت بلند كردن وزنه هاى سنگین را پیدا كنى، مخالف با آزادى نیست.
اكنون كه ما راه حق را شناخته ایم، نباید به دنبال سخنان باطل برویم؛ آن ها جز اضطراب و شك و تردید براى ما حاصلى ندارند. امام (ع) در این دعا از خدا مى‌خواهد كه اگر بناست زندگى من چراگاه شیطان شود،
( صفحه 306)
قبل از آنكه غضب تو به من برسد جان من را بگیر و به عمر من پایان ده و اگر به من غضب كردى، من را یارى نما تا بتوانم برگردم و آن را جبران كنم، تا غضب تو براى من ثابت نماند. خداوند در قرآن مى‌فرماید:
«... وَ مَنْ یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضْبى فَقَدْ هَوى»(204)
و هر كس غضب من بر او ثبات پیدا كرد، همانا هلاك خواهد شد.
«اللهُمّ لا تَدَعْ خَصْلَةً تُعابُ مِنِّى الاّ اَصْلَحْتَها»
خدایا! هیچ صفتى را كه موجب عیب جویى مردم نسبت به من است، در من باقى مگذار، مگر آنكه آن را اصلاح فرمایى؛
«وَ لا عائِبَةً اُؤَنَّبُ بِها اِلاّ حَسَّنْتَها»
و هیچ عیبى را كه موجب سرزنش دیگران نسبت به من مى‌شود در من باقى مگذار، مگر آنكه آن را به خوى پسندیده تبدیل نمایى؛
«وَ لا اُكْرُومَةً فِىَّ ناقِصَةً اِلاّ اَتْمَمْتَها»
و هیچ فضیلت ناقصى را در من باقى مگذار، مگر آنكه آن را كامل فرمایى.
منظور از صفات و عیوبى كه موجب عیب جویى و سرزنش دیگران مى‌شوند، صفاتى است كه صالحان آن ها را نمى‌پسندند، نه صفات نیكویى كه خرده گیرى و سرزنش بدكاران و تبهكاران را به دنبال دارند.
( صفحه 307)
(3)
از نظر اسلام، انسان یك موجود اجتماعى است و تنها با عبادت هاى فردى به كمال واقعى دست نمى‌یابد؛ بلكه براى رسیدن به همه جنبه هاى كمال باید در میان مردم زندگى كند، با جامعه ارتباط داشته باشد و در همه قسمت هاى زندگى اجتماعى خود؛ روابط میان همسر، فرزندان، دوستان، دشمنان، همسایگان، معاملات، جهاد، دفاع، حكومت، روابط بین ملت و دولت و... با اطاعت از فرامین خدا او را پرستش كند و به این وسیله به قرب الهى دست یابد.
گاهى این روابط موجب ناراحتى ها، دل مشغولى ها و یا درگیرى هایى مى‌شوند. بخشى از این درگیرى ها با كسانى است كه انسان با آنان خصومتى دارد. این دشمنى ممكن است به خاطر امور دنیوى یا امور دینى باشد، و گاهى این درگیرى ها و دل مشغولى ها به علت حسادت دیگران نسبت به نعماتى است كه خدا به انسان راه است. این حسادت ها موجب دشمنى نسبت به انسان و كارشكنى در كارهاى اوست، و گاهى انسان با كسى دشمنى ندارد و كسى نیز نسبت به او حسادت نمىورزد، امّا با هم اختلاف سلیقه دارند و یكدیگر را درست درك نمى‌كنند و این اختلاف سلیقه موجب سوء تفاهم و نوعى درگیرى میان آنان شده است.
( صفحه 308)
پس تعدادى از امور قلبى، مانند دشمنى، كینه، حسد، سوء ظن، بدگمانى، بدبینى، سوء تفاهم، اختلاف سلیقه موجب مى‌شوند كه انسان در زندگى با دیگران نتواند رابطه صحیح دوستانه و صمیمانه اى برقرار كند. این موضوع موجب كدورت و نگرانى و دل مشغولى انسان مى‌شود و ممكن است این ها موجب كم شدن حضور قلب انسان در عبادت گردند. حضرت در این قسمت از دعا به این گونه موارد توجه كرده‌اند.