تقسیم فضائل به چهار شاخه اصلی که در تحلیل بالا آمده بر خلاف آنچه در ابتدا به نظر میرسد، ریشه اسلامی مسلّمی ندارد؛ بلکه نتیجه تحلیلهایی است که دانشمندان اسلام از کلمات حکمای یونان گرفته و آن را تکمیل کردهاند، هر چند در بعضی از روایات مرسله اشارهای به آن دیده میشود.
در روایتی که به علیعلیه السلام نسبت داده شده است چنین میخوانیم:
«اَلْفَضائِلُ اَرْبَعَةُ اَجْناسٍ: اَحَدُها اَلْحِکْمَةُ وَقِوامُها فِی الْفِکْرَةِ، وَالثَّانی اَلْعِفَّةُ وَقِوامُها فِیالشَّهْوَةِ، وَالثَّالِثُ اَلْقُوَّةُ وَقِوامُها فِیالْغَضَبِ، وَالرَّابِعُ اَلْعَدْلُ وَقِوامُهُ فیاِعْتِدالِ قُوی النَّفْسِ؛ فضائل چهار نوع است: یکی از آنها حکمت است که ریشه آن در تفکّر میباشد، دومی عفّت است که اساس آن شهوت است، سومی قوّت است و اساس آن در غضب است، و چهارمی عدالت است و ریشه آن در اعتدال قوای نفسانیّه میباشد.»(63)
این حدیث گرچه هماهنگی کامل با تقسیمات چهارگانه علمای اخلاق ندارد، ولی نزدیک به آن میباشد؛ و همان گونه که در بالا آمد حدیث، مرسل است و از نظر سند خالی از اشکال نیست.
به هر حال، آنچه به علمای اخلاق یا حکمای یونان در این تقسیم چهارگانه ایراد میشود، جهات زیر است:
1 - پارهای از ملکات اخلاقی را - که به یقین جزء فضائل است - به زحمت میتوان در این چهار اصل جای دارد؛ مثلاً، «حسن ظن یا خوشبینی» یکی از فضائل است و نقطه مقابل آن «بدبینی و بدگمانی و سوءظن» است، اگر بنا باشد در شاخههای بالا جا بگیرد، باید در شاخه حکمت واقع شود، در حالی که حسن ظن را نمیتوان جزء حکمت شمرد؛ زیرا خوشبینی و حسن ظن با تشخیص صحیح نسبت به واقعیّات «دوتا است» بلکه گاه به روشنی از آن جدا میشود، به این معنی که قرائن ظنّی بر صدور گناه و خطا از کسی آشکار باشد ولی به حسن ظن و خوشبینی آنها را نادیده میگیرد.
همچنین صبر در برابر مصائب و شکر در مقابل نعمتها، بیشک از فضائل است؛ در حالی که نه میتوان آنها را در قوّه تشخیص و ادراک جای داد، و نه در مسأله جذب منافع یا دفع مضار، بخصوص اگر شخص صابر و شاکر برای ارزش ذاتی این صفات پایبند به آن باشد، نه برای منافعی که در آینده از آنها عاید میشود.
و نیز شاید کم نباشد صفات دیگری که جزء فضائل است و به زحمت میتوان آنها را در آن شاخههای چهارگانه قرار داد.
2 - «حکمت» را جزء اصول فضائل اخلاقی و افراط و تفریط در آن را جزء رذائل اخلاقی شمردهاند، در حالی که حکمت، بازگشت به تشخیص واقعیّتها میکند و اخلاق مربوط به عواطف و غرائز و ملکات نفس است نه ادراکات عقل، و لذا هرگز در مورد افراد خوش فکر تعبیر به حسن اخلاق نمیشود.
اخلاق میتواند ابزاری برای عقل بوده باشد ولی عقل و درک خوب جزء اخلاق نیست؛ یا به تعبیر دیگر، عقل و قوّه ادراک راهنمای عواطف و غرائز انسان است، و به آنها شکل میدهد و اخلاق کیفیّتهایی است که بر این غرائز و امیال عارض میگردد.
3 - اصرار بر این که همیشه فضائل اخلاقی، حدّ وسط در میان افراط و تفریط است نیز صحیح به نظر نمیرسد، هرچند غالباً چنین است، زیرا مواردی پیدا میکنیم که افراطی برای آن وجود ندارد؛ مثلاً، قوّه عقلیّه هر چه بیشتر باشد بهتر است، و افراطی برای آن تصوّر نمیشود؛ و این که «جربزه» را افراط در قوّه عقلیّه گرفتهاند صحیح نیست، زیرا «جربزه» از کثرت فهم و هوش ناشی نمیشود، بلکه نوعی کجروی و انحراف و اشتباه در مسائل به خاطر عجله در قضاوت یا مانند آن است.
پیامبر اسلامصلی الله علیه وآله از نظر قدرت عقل و فکر به قدری بالا بود که از ایشان تعبیر به عقل کل میشود، آیا این بر خلاف فضیلت است!
درست است که عقل و هوش فراوان گاه سبب درد و رنجهایی میشود که افراد بی خبر و غافل و ناآگاه از آن آسودهاند ولی به هر حال جزء فضائل محسوب میشود.
همچنین «عدالت» را جزء فضائل اخلاقی شمردند و افراط و تفریط آن را «ظلم» و انظلام (پذیرش ظلم) میدانند در حالی که قبول ظلم و تن در دادن به آن هرگز افراط در عدالت نیست، و از مقوله دیگری محسوب میشود.
بنابراین، مسأله حدّ وسط بودن صفات فضیلت در برابر افراط و تفریطهای صفات رذیلت گرچه در غالب موارد قابل قبول است، امّا هرگز نمیتوان آن را یک حکم عام شمرد، و آن را به عنوان یک اصل اساسی در بحثهای اخلاقی پذیرفت.
نتیجه: اصول چهارگانهای که قدماء برای اخلاق شمردهاند و در واقع تکمیلی است بر آنچه فلاسفه یونان قدیم داشتهاند، نمیتواند به عنوان یک الگوی جامع برای تقسیم صفات اخلاقی شمرده شود، هر چند نسبت به بسیاری از مسائل اخلاقی صادق است.