تربیت
Tarbiat.Org

اخلاق در قرآن جلد اول - اصول مسائل اخلاقی
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

نقد و بررسی‏

تقسیم فضائل به چهار شاخه اصلی که در تحلیل بالا آمده بر خلاف آنچه در ابتدا به نظر می‏رسد، ریشه اسلامی مسلّمی ندارد؛ بلکه نتیجه تحلیلهایی است که دانشمندان اسلام از کلمات حکمای یونان گرفته و آن را تکمیل کرده‏اند، هر چند در بعضی از روایات مرسله اشاره‏ای به آن دیده می‏شود.
در روایتی که به علی‏علیه السلام نسبت داده شده است چنین می‏خوانیم:
«اَلْفَضائِلُ اَرْبَعَةُ اَجْناسٍ: اَحَدُها اَلْحِکْمَةُ وَقِوامُها فِی الْفِکْرَةِ، وَالثَّانی‏ اَلْعِفَّةُ وَقِوامُها فِی‏الشَّهْوَةِ، وَالثَّالِثُ اَلْقُوَّةُ وَقِوامُها فِی‏الْغَضَبِ، وَالرَّابِعُ اَلْعَدْلُ وَقِوامُهُ فی‏اِعْتِدالِ قُوی‏ النَّفْسِ؛ فضائل چهار نوع است: یکی از آنها حکمت است که ریشه آن در تفکّر می‏باشد، دومی عفّت است که اساس آن شهوت است، سومی قوّت است و اساس آن در غضب است، و چهارمی عدالت است و ریشه آن در اعتدال قوای نفسانیّه می‏باشد.»(63)
این حدیث گرچه هماهنگی کامل با تقسیمات چهارگانه علمای اخلاق ندارد، ولی نزدیک به آن می‏باشد؛ و همان گونه که در بالا آمد حدیث، مرسل است و از نظر سند خالی از اشکال نیست.
به هر حال، آنچه به علمای اخلاق یا حکمای یونان در این تقسیم چهارگانه ایراد می‏شود، جهات زیر است:
1 - پاره‏ای از ملکات اخلاقی را - که به یقین جزء فضائل است - به زحمت می‏توان در این چهار اصل جای دارد؛ مثلاً، «حسن ظن یا خوشبینی» یکی از فضائل است و نقطه مقابل آن «بدبینی و بدگمانی و سوءظن» است، اگر بنا باشد در شاخه‏های بالا جا بگیرد، باید در شاخه حکمت واقع شود، در حالی که حسن ظن را نمی‏توان جزء حکمت شمرد؛ زیرا خوشبینی و حسن ظن با تشخیص صحیح نسبت به واقعیّات «دوتا است» بلکه گاه به روشنی از آن جدا می‏شود، به این معنی که قرائن ظنّی بر صدور گناه و خطا از کسی آشکار باشد ولی به حسن ظن و خوشبینی آنها را نادیده می‏گیرد.
همچنین صبر در برابر مصائب و شکر در مقابل نعمتها، بی‏شک از فضائل است؛ در حالی که نه می‏توان آنها را در قوّه تشخیص و ادراک جای داد، و نه در مسأله جذب منافع یا دفع مضار، بخصوص اگر شخص صابر و شاکر برای ارزش ذاتی این صفات پایبند به آن باشد، نه برای منافعی که در آینده از آنها عاید می‏شود.
و نیز شاید کم نباشد صفات دیگری که جزء فضائل است و به زحمت می‏توان آنها را در آن شاخه‏های چهارگانه قرار داد.
2 - «حکمت» را جزء اصول فضائل اخلاقی و افراط و تفریط در آن را جزء رذائل اخلاقی شمرده‏اند، در حالی که حکمت، بازگشت به تشخیص واقعیّتها می‏کند و اخلاق مربوط به عواطف و غرائز و ملکات نفس است نه ادراکات عقل، و لذا هرگز در مورد افراد خوش فکر تعبیر به حسن اخلاق نمی‏شود.
اخلاق می‏تواند ابزاری برای عقل بوده باشد ولی عقل و درک خوب جزء اخلاق نیست؛ یا به تعبیر دیگر، عقل و قوّه ادراک راهنمای عواطف و غرائز انسان است، و به آنها شکل می‏دهد و اخلاق کیفیّتهایی است که بر این غرائز و امیال عارض می‏گردد.
3 - اصرار بر این که همیشه فضائل اخلاقی، حدّ وسط در میان افراط و تفریط است نیز صحیح به نظر نمی‏رسد، هرچند غالباً چنین است، زیرا مواردی پیدا می‏کنیم که افراطی برای آن وجود ندارد؛ مثلاً، قوّه عقلیّه هر چه بیشتر باشد بهتر است، و افراطی برای آن تصوّر نمی‏شود؛ و این که «جربزه» را افراط در قوّه عقلیّه گرفته‏اند صحیح نیست، زیرا «جربزه» از کثرت فهم و هوش ناشی نمی‏شود، بلکه نوعی کجروی و انحراف و اشتباه در مسائل به خاطر عجله در قضاوت یا مانند آن است.
پیامبر اسلام‏صلی الله علیه وآله از نظر قدرت عقل و فکر به قدری بالا بود که از ایشان تعبیر به عقل کل می‏شود، آیا این بر خلاف فضیلت است!
درست است که عقل و هوش فراوان گاه سبب درد و رنجهایی می‏شود که افراد بی خبر و غافل و ناآگاه از آن آسوده‏اند ولی به هر حال جزء فضائل محسوب می‏شود.
همچنین «عدالت» را جزء فضائل اخلاقی شمردند و افراط و تفریط آن را «ظلم» و انظلام (پذیرش ظلم) می‏دانند در حالی که قبول ظلم و تن در دادن به آن هرگز افراط در عدالت نیست، و از مقوله دیگری محسوب می‏شود.
بنابراین، مسأله حدّ وسط بودن صفات فضیلت در برابر افراط و تفریطهای صفات رذیلت گرچه در غالب موارد قابل قبول است، امّا هرگز نمی‏توان آن را یک حکم عام شمرد، و آن را به عنوان یک اصل اساسی در بحثهای اخلاقی پذیرفت.
نتیجه: اصول چهارگانه‏ای که قدماء برای اخلاق شمرده‏اند و در واقع تکمیلی است بر آنچه فلاسفه یونان قدیم داشته‏اند، نمی‏تواند به عنوان یک الگوی جامع برای تقسیم صفات اخلاقی شمرده شود، هر چند نسبت به بسیاری از مسائل اخلاقی صادق است.