تربیت
Tarbiat.Org

اخلاق در قرآن جلد اول - اصول مسائل اخلاقی
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

داستان موسی و خضر

مسأله انتخاب معلّم و استاد و دلیل راه در مسیر تربیت نفوس و سیر و سلوک الی اللَّه به‏
حدّی اهمّیّت دارد که گاه انبیای الهی، در مقطع خاصّی نیز مأمور به این انتخاب می‏شدند.داستان خضر و موسی‏علیه السلام در سوره کهف در قرآن مجید که داستانی بسیار پر معنی و پرمحتوا است، چهره‏ای از این انتخاب است.موسی‏علیه السلام مأمور می‏شود که برای فرا گرفتن علومی - که جنبه نظری نداشت بلکه بیشتر جنبه عملی و اخلاقی داشت - نزد پیامبر و عالم بزرگ زمانش که قرآن از او به عنوان «عَبدٌ مِنْ عِبادِنا آتَیْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَّدُنَّا عِلْماً؛ بنده‏ای از بندگان ما که او را مشمول رحمت خود ساخته و از سوی خود علم فراوانی به او تعلیم داده بودیم.» یاد کرده است.او بار سفر را بست و به سوی جایگاه خضر با یکی از یارانش به راه افتاد؛ حوادث اثناء راه بماند، هنگامی که به خضر رسید، پیشنهاد خود را به آن معلّم بزرگ، مطرح کرد؛ او نگاهی به موسی‏علیه السلام افکند و گفت: «باور نمی‏کنم در برابر تعلیمات من، صبر و شکیبایی داشته باشی!» ولی موسی‏علیه السلام قول شکیبایی داد.سپس سه حادثه مهم یکی بعد از دیگری اتّفاق افتاد؛ نخست سوار بر کشتی شدند و «خضر» اقدام به سوراخ کردن کشتی کرد که بانگ اعتراض موسی بر خاست، و خطر غرق شدن کشتی و اهلش را به خضر گوشزد نمود؛ ولی هنگامی که خضر به او گفت: «من می‏دانستم تو، توان شکیبائی نداری! موسی از اعتراض خود پشیمان گشت و سکوت اختیار کرد، چرا که قرار گذاشته بود لب به اعتراض نگشاید تا خضر خودش توضیح دهد.چیزی نگذشت در مسیر خود به نوجوانی برخورد کردند «خضر» بی مقدّمه اقدام به قتل او کرد! منظره وحشتناک کشتن این جوانِ ظاهراً بی‏گناه، موسی‏علیه السلام را سخت از کوره به در برد، و بار دیگر تعهّد خود را فراموش کرد و زبان به اعتراض گشود، اعتراض شدیدتر و رساتر از اعتراض نخستین، که چرا انسان بی‏گناه و پاکی را بی آن که مرتکب قتلی شده باشد کشتی؟ به یقین این کار بسیار زشتی است!برای دومین بار، خضر پیمان خود را با موسی‏علیه السلام یاد آور شد و به او گفت اگر بار سوم تکرار کنی همیشه از تو جدا خواهم شد؛ موسی فهمید که در این مورد سرّ مهمّی نهفته است و سکوت اختیار کرد تا خضر خودش بموقع توضیح دهد.چیزی نگذشت که سومین حادثه رخ داد؛ آن دو وارد شهری شدند، مردم شهر حتّی حاضر به پذیرایی مختصر از آنان نشدند، ولی خضرعلیه السلام به کنار دیواری که در حال فرو ریختن بود رسید، آستین بالا زد و از موسی نیز کمک خواست تا دیوار را مرمّت کند، و از فرو ریختن آن مانع شود؛ باز موسی‏علیه السلام پیمان خود را به فراموشی سپرد و به معلّم خویش اعتراض کرد که آیا این دلسوزی در برابر آن بی‏مهری منطقی است؟ اینجا بود که خضر اعلام جدایی از موسی‏علیه السلام نمود، چرا که سه بار پیمان شکیبایی را که با خضر داشت شکسته بود؛ ولی پیش از آن که جدا شوند، اسرار کارهای سه گانه خود را برای او برشمرد و پرده از آن برداشت.در مورد کشتی گفت: پادشاهی ظالم و جبّار، کشتیهای سالم را غصب می‏کرد و من کشتی را معیوب ساختم تا مورد توجّه او قرار نگیرد؛ زیرا کشتی تعلّق به گروهی از مستضعفان داشت و وسیله ارتزاق آنها را تشکیل می‏داد.جوان مقتول فردی کافر و مرتد و اغواگر بود و مستحقّ اعدام، و بیم آن می‏رفت که پدر و مادرش را تحت فشار قرار دهد و از دین خدا بیرون برد.و امّا آن دیوار متعلّق به دو نوجوان یتیم در آن شهر بود، و زیر آن گنجی متعلّق به آنها نهفته بود؛ و چون پدرشان مرد صالحی بود، خدا می‏خواست این گنج را برای آنها حفظ کند؛ سپس به او حالی کرد که من این کارها را خود سرانه نکردم؛ همه به فرمان پروردگار بود!(472)در اینجا موسی‏علیه السلام از خضر جدا شد، در حالی که کوله‏باری از علم و آگاهی و اخلاق را همراه خود می‏برد.او بخوبی درسهای زیر را از مکتب آن معلّم بزرگ و مربّی اخلاق فرا گرفت:1 - پیدا کردن رهبری آگاه و فرزانه، و بهره گیری از علم و اخلاق او تا آن حد اهمّیّت دارد که پیامبر اولو العزمی همچون موسی - بطور نمادین - مأمور می‏شود که راه دور و درازی را برای حضور در محضر او، و اقتباس از چراغ پر فروغش، بپیماید.2 - در کارها نباید عجله کرد، چرا که بسیاری از امور، نیاز به فرصت مناسب دارد؛ گفته‏اند: «اَلْأُمُورُ مَرْهُونَةٌ بِاَوْقاتِها!»3 - حوادثی که در اطراف ما رخ می‏دهد ممکن است چهره‏ای در ظاهر و چهره‏ای در باطن داشته باشند؛ هرگز نباید به چهره ظاهری رویدادهای ناخوش آیند قناعت کرد و عجولانه قضاوت نمود؛ بلکه باید ماورای چهره‏های ظاهری را نیز از نظر دور نداشت.4 - شکستن پیمانهای معنوی بطور مکرّر، ممکن است انسان را برای همیشه از فوائد و برکاتی محروم سازد!5 - حمایت از مستضعفان، خیرخواهی یتیمان و مبارزه با ظالمان و کافران اغواگر، وظیفه‏ای است که هر بهائی را می‏توان در برابر آن پرداخت.6 - انسان هر قدر عالم و آگاه باشد، نباید به علم و دانش خویش مغرور گردد و تصّور کند ماورای علوم او علوم دیگری نیست؛ چرا که این تصوّر او را از رسیدن به کمالات بیشتر باز می‏دارد.7 - خداوند بزرگ در این عالم هستی، مأموران ویژه‏ای دارد که آنها را بی‏سروصدا به یاری بندگان مظلوم و با اخلاص می‏فرستد، تا از طرق مختلف آنان را یاری کنند، و اینها از الطاف خفیّه الهیّه است که هر انسان با ایمانی می‏تواند در انتظار آن باشد - و فوائد و برکات دیگر.این داستان خواه جنبه آموزش واقعی برای موسی‏علیه السلام داشته باشد و یا جنبه سرمشق برای دیگران، هر چه باشد، در مورد مطلبی که ما به دنبال آن هستیم تفاوتی نمی‏کند.کوتاه سخن این که: نیاز به رهبر و دلیل راه در طریق افزایش علم و تهذیب نفوس نیازی است حتمی و غیر قابل انکار!14