این سؤال مهمّی است، و لی پاسخ زندهای دارد و آن این که نسبی بودن اخلاق یا حسن و قبح مطلبی است، و وجود استثناها در مباحث مختلف، مطلبی دیگر.
به تعبیر دیگر، در بحث نسبیّت هیچ اصل ثابتی وجود ندارد، دروغ نه خوب است و نه بد، همچنین احسان و ظلم، نیکی و بدی آنها هنگامی روشن میشود که از سوی اکثریّت جامعه به عنوان یک ارزش پذیرفته یا نفی شود.
ولی در اسلام و تعلیمات آسمانی، دروغ یا ظلم و ستم و نیز بخل و کینه و حسد ضدّ ارزش است؛ خواه از سوی اکثریّت مردم ارزش محسوب شود یا نه؛ و بعکس، احسان و عدالت و راستی و امانت ارزشهای والائی هستند خواه از سوی جامعهای پذیرفته شوند یا نه.
این یک اصل ثابت است ولی مانعی ندارد که در گوشه و کنار آن گاهی استثنائی وجود داشته باشد. اصل همان گونه که از نامش پیدا است اساس و ریشه چیزی را تشکیل میدهد و استثنائات به منزله بعضی از شاخ و برگهای اضافی است؛ بنابراین، هرگز نباید وجود پارهای از استثنائات را که در هر قاعده کلّی یافت میشود دلیل بر نسبیّت گرفت؛ و اگر به تفاوت این دو بخوبی توجّه کنیم جلو بسیاری از اشتباهات گرفته خواهد شد.
این نکته نیز در خور توجّه است که گاه میشود موضوعات با گذشت زمان دگرگون میگردد و احکام که تابع موضوعات است نیز عوض میشود؛ این مطلب را هرگز نباید دلیل بر مسأله نسبیّت گرفت.
توضیح این که: هر حکم، موضوعی مخصوص به خود دارد؛ مثلاً، شکافتن بدن دیگری و ایراد جرح بر آن یک جنایت است، و قابل قصاص و تعقیب، ولی گاه این موضوع عوض میشود، چاقو به دست جرّاحی میافتد که برای نجات جان بیمار، شکم او را پاره میکند، تا غدّه خطرناکی را در بیاورد، یا قلب او را میشکافد تا دریچه و رگهای قلب را اصلاح کند، در اینجا موضوع عوض میشود و دیگر جنایت نیست. و طبیب جرّاح شکافنده قلب و شکم، در خور ستایش و جایزه است.
هیچ کس نباید این گونه دگرگونی احکام را که به خاطر دگرگونی موضوعات پیدا میشود، دلیل بر نسبیت بگیرد. نسبیّت آن است که موضوع بدون دگرگونی ماهوی و موضوعی، نسبت به اشخاص یا زمانهای متفاوت احکام متفاوتی پیدا کند.
احکام شرع نیز همینگونه است، شراب حرام و نجس است، امّا ممکن است با گذشت چند روزی و یا با اضافه مادّهای به آن، تبدیل به سرکه پاک و حلال گردد. هیچ کس نمیتواند اینها را به حساب نسبیّت بگذارد. نسبیّت آن است که شراب را مثلاً در جوامعی که علاقه به شراب دارند حلال بدانیم و در جوامعی که علاقه ندارند حرام بدانیم بی این که تغییر در ماهیّت شراب ایجاد شود.
در مسائل اخلاقی نیز گاه به موضوعاتی برخورد میکنیم که در یک شکل فضیلت است و با دگرگونی تبدیل به رذیلت میشود؛ نترسیدن در حدّ اعتدال شجاعت است و فضیلت، ولی اگر از حد بگذرد، تهوّر و بیباکی و رذیلت است. و همچنین در موارد مشابه آن. یا این که دروغ درآنجا که معمولاً منشأ مفاسد و تضعیف اعتماد عمومی است، حرام و رذیله است؛ و آنجا که به منظور اصلاح ذات البین باشد، حلال و فضیلت است.
ممکن است کسانی نام این دگرگونی موضوعات را نسبیّت بگذارند، نزاعی با آنها در مسأله نامگذاری نداریم، و چنین نزاعی را نزاع لفظی میشمریم زیرا این گونه موارد از قبیل تغییر موضوع و ماهیّت چیزی است، و اگر منظور بعضی از طرفداران نسبیّت این باشد، مشکلی نیست؛ مشکل آن است که شاخص فضیلت و رذیلت و حسن و قبح اخلاقی را پسندیدن اکثریّت جامعه بدانیم.
از مجموع آنچه گفته شد نتیجه میگیریم که مسأله نسبیّت در اخلاق از دیدگاه اسلام و قرآن و منطق عقل مردود است و در واقع طرح مسأله نسبیّت در مباحث اخلاقی مساوی با نفی اخلاق است، چرا که طبق نظریّه نسبیّت اخلاقی، هر رذیلهای در جامعه فراگیر شود فضیلت است؛ و هر بیماری اخلاقی فراگیر، صحّت و سلامت محسوب میشود و اخلاق به جای این که وسیلهای برای سالمسازی اجتماع گردد، عاملی برای توسعه فساد خواهد شد.