تربیت
Tarbiat.Org

اخلاق در قرآن جلد اول - اصول مسائل اخلاقی
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

پاسخ‏

این سؤال مهمّی است، و لی پاسخ زنده‏ای دارد و آن این که نسبی بودن اخلاق یا حسن و قبح مطلبی است، و وجود استثناها در مباحث مختلف، مطلبی دیگر.
به تعبیر دیگر، در بحث نسبیّت هیچ اصل ثابتی وجود ندارد، دروغ نه خوب است و نه بد، همچنین احسان و ظلم، نیکی و بدی آنها هنگامی روشن می‏شود که از سوی اکثریّت جامعه به عنوان یک ارزش پذیرفته یا نفی شود.
ولی در اسلام و تعلیمات آسمانی، دروغ یا ظلم و ستم و نیز بخل و کینه و حسد ضدّ ارزش است؛ خواه از سوی اکثریّت مردم ارزش محسوب شود یا نه؛ و بعکس، احسان و عدالت و راستی و امانت ارزشهای والائی هستند خواه از سوی جامعه‏ای پذیرفته شوند یا نه.
این یک اصل ثابت است ولی مانعی ندارد که در گوشه و کنار آن گاهی استثنائی وجود داشته باشد. اصل همان گونه که از نامش پیدا است اساس و ریشه چیزی را تشکیل می‏دهد و استثنائات به منزله بعضی از شاخ و برگهای اضافی است؛ بنابراین، هرگز نباید وجود پاره‏ای از استثنائات را که در هر قاعده کلّی یافت می‏شود دلیل بر نسبیّت گرفت؛ و اگر به تفاوت این دو بخوبی توجّه کنیم جلو بسیاری از اشتباهات گرفته خواهد شد.
این نکته نیز در خور توجّه است که گاه می‏شود موضوعات با گذشت زمان دگرگون می‏گردد و احکام که تابع موضوعات است نیز عوض می‏شود؛ این مطلب را هرگز نباید دلیل بر مسأله نسبیّت گرفت.
توضیح این که: هر حکم، موضوعی مخصوص به خود دارد؛ مثلاً، شکافتن بدن دیگری و ایراد جرح بر آن یک جنایت است، و قابل قصاص و تعقیب، ولی گاه این موضوع عوض می‏شود، چاقو به دست جرّاحی می‏افتد که برای نجات جان بیمار، شکم او را پاره می‏کند، تا غدّه خطرناکی را در بیاورد، یا قلب او را می‏شکافد تا دریچه و رگهای قلب را اصلاح کند، در اینجا موضوع عوض می‏شود و دیگر جنایت نیست. و طبیب جرّاح شکافنده قلب و شکم، در خور ستایش و جایزه است.
هیچ کس نباید این گونه دگرگونی احکام را که به خاطر دگرگونی موضوعات پیدا می‏شود، دلیل بر نسبیت بگیرد. نسبیّت آن است که موضوع بدون دگرگونی ماهوی و موضوعی، نسبت به اشخاص یا زمانهای متفاوت احکام متفاوتی پیدا کند.
احکام شرع نیز همین‏گونه است، شراب حرام و نجس است، امّا ممکن است با گذشت چند روزی و یا با اضافه مادّه‏ای به آن، تبدیل به سرکه پاک و حلال گردد. هیچ کس نمی‏تواند اینها را به حساب نسبیّت بگذارد. نسبیّت آن است که شراب را مثلاً در جوامعی که علاقه به شراب دارند حلال بدانیم و در جوامعی که علاقه ندارند حرام بدانیم بی این که تغییر در ماهیّت شراب ایجاد شود.
در مسائل اخلاقی نیز گاه به موضوعاتی برخورد می‏کنیم که در یک شکل فضیلت است و با دگرگونی تبدیل به رذیلت می‏شود؛ نترسیدن در حدّ اعتدال شجاعت است و فضیلت، ولی اگر از حد بگذرد، تهوّر و بی‏باکی و رذیلت است. و همچنین در موارد مشابه آن. یا این که دروغ درآنجا که معمولاً منشأ مفاسد و تضعیف اعتماد عمومی است، حرام و رذیله است؛ و آنجا که به منظور اصلاح ذات البین باشد، حلال و فضیلت است.
ممکن است کسانی نام این دگرگونی موضوعات را نسبیّت بگذارند، نزاعی با آنها در مسأله نامگذاری نداریم، و چنین نزاعی را نزاع لفظی می‏شمریم زیرا این گونه موارد از قبیل تغییر موضوع و ماهیّت چیزی است، و اگر منظور بعضی از طرفداران نسبیّت این باشد، مشکلی نیست؛ مشکل آن است که شاخص فضیلت و رذیلت و حسن و قبح اخلاقی را پسندیدن اکثریّت جامعه بدانیم.
از مجموع آنچه گفته شد نتیجه می‏گیریم که مسأله نسبیّت در اخلاق از دیدگاه اسلام و قرآن و منطق عقل مردود است و در واقع طرح مسأله نسبیّت در مباحث اخلاقی مساوی با نفی اخلاق است، چرا که طبق نظریّه نسبیّت اخلاقی، هر رذیله‏ای در جامعه فراگیر شود فضیلت است؛ و هر بیماری اخلاقی فراگیر، صحّت و سلامت محسوب می‏شود و اخلاق به جای این که وسیله‏ای برای سالم‏سازی اجتماع گردد، عاملی برای توسعه فساد خواهد شد.