چگونه خودشناسی سبب تهذیب نفوس میشود؟ دلیل آن روشن است زیرا:
اوّلاً: انسان از طریق خود شناسی به کرامت نفس و عظمت این خلقت بزرگ الهی و اهمّیّت روح آدمی که پرتوی از انوار الهی و نفحهای از نفحات ربّانی است پی میبرد؛ آری! درک میکند که این گوهر گرانبها را نباید به ثمن و بهای ناچیز فروخت و به آسانی از دست داد!
تنها کسانی خود را آلوده رذائل اخلاق میکنند و گوهر پاک روح انسانی را به فساد و نابودی میکشانند که از عظمت آن بی خبرند.
ثانیاً: انسان با شناخت خویشتن به خطرات هوای نفس و انگیزههای شهوت و تضادّ آنها با سعادت او پی میبرد، و برای مقابله با آنها آماده میشود.
بدیهی است کسی که خود را نشناسد از وجود این انگیزهها بی خبر میماند و شبیه کسی است که گرداگرد او را دشمن گرفته، امّا او از وجود آنان غافل و بی خبر است؛ طبیعی است که چنین کسی خود را آماده مقابله با دشمن نمیکند و سرانجام ضربات سنگینی از سوی دشمن دریافت میدارد.
ثالثاً: انسان با شناخت نفس خویش به استعدادهای گوناگونی که برای پیشرفت و ترقی از سوی خداوند در وجود او نهفته شده است پی میبرد و تشویق میشود که برای پرورش این استعدادها بکوشد، و آنها را شکوفا سازد؛ گنجهای درون جان خویش را استخراج کند و گوهر خود را هویدا سازد.
کسی که عارف به نفس خویش نیست به انسانی میماند که در جای جای خانه او گنجهای پر قیمتی نهفته شده ولی او از آنها آگاهی ندارد، ممکن است از گرسنگی و تنگدستی در آن بمیرد، در حالی که در زیر پای او گنجهایی است که هزاران نفر را سیر میکند.
رابعاً: هر یک از مفاسد اخلاقی ریشههایی در درون جان انسان دارد، با خود شناسی، آن ریشهها شناخته میشود، و درمان این دردهای جانکاه را آسان میسازد، و به این ترتیب راه وصول به تهذیب را در برابر انسان هموار میکند.
خامساً: از همه مهمتر این که خودشناسی بهترین راه برای خدا شناسی است، و چنان که خواهد آمد، خداشناسی و آگاهی از صفات جلال و جمال حق، قویترین عامل برای پرورش ملکات اخلاقی و کمالات انسانی و نجات از پستی و حضیض رذائل و رسیدن به اوج قلّه فضائل است.
و اگر به مطالب گذشته این جمله را بیفزاییم که رذائل اخلاقی زندگی انسانی را به تباهی میکشد و جامعه بشری را در بحرانهای سخت گرفتار میسازد، و شهد زندگی را در کام انسانها مبدّل به شرنگ میکند، به اهمّیّت خود شناسی و خودآگاهی برای زندگی انسانها بیشتر پی خواهیم برد.
در کتاب «اعجاز روانکاوی» نوشته «کارْل مِنیْنگِر» چنین آمده است: «خود آگاهی عبارت از این است که هم از قوای مثبت و مهر انگیز نهاد خود آگاهی داشته باشیم و هم از نیروهای منفی که موجب نابودی ما میگردد و ما را به خاک سیاه میافکند؛ ندیده گرفتن قوای منفی یا خودداری از اشاره به وجود آنها در خودمان یا دیگران، پایههای زندگی را متزلزل میکند.»(391)
در کتاب «انسان موجود ناشناخته» جملهای آمده است که شاهد خوبی برای بحث ما است؛ میگوید: «بدبختانه در تمدّن صنعتی شناخت انسان مورد توجّه قرار نگرفته است، و برنامه زندگی بر وفق ساختمان طبیعی و فطری پایهگذاری نشده است؛ لذا با همه درخشندگی موجب رستگاری نشده است؛ پیشرفت علم به دنبال هیچ طرحی صورت نگرفت و (تقریباً) اتّفاقی بود ... اگر «گالیله» و «نیوتن» و «لاووازیه»، نیروی فکری خود را صرف مطالعه روی جسم و روان آدمی کرده بودند، شاید نمای دنیای، امروز فرقهای زیادی با آنچه امروز است میداشت.»(392)
و به خاطر این امور است که خداوند یکی از مجازاتهای هوسبازان متمرّد را خود فراموشی قرار داده و به مسلمانان هشدار میدهد که: «وَ لاتَکُونُوا کَالَّذینَ نَسُوا اللَّهَ فَاَنْساهُمْ اَنْفُسَهُمْ اُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ؛ همچون کسانی که خدا را فراموش کردند و خداوند به سبب آن، آنها را به خود فراموشی گرفتار ساخت، نباشید! و آنها فاسقان (حقیقی) و گنهکارانند.»(393)