در نخستین آیه، سخن از رابطه برکات زمین و آسمان؛ باتقوا است، با صراحت میفرماید: ایمان و تقوا سبب میشود که برکات آسمان و زمین به سوی انسانها سرازیر گردد؛ و بعکس، تکذیب آیات الهی (و بی تقوایی) سبب نزول عذابمیگردد. (وَلَوْ اَنَّ اَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالْاَرْضِ وَلکِنْ کَذَّبُوا فَاَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ)
برکات آسمان و زمین، معنی وسیعی دارد که نزول بارانها، رویش گیاهان، فزونی نعمتها، و افزایش نیروهای انسانی را شامل میشود.
«برکت» در اصل به معنی ثبات و استقرار چیزی است، و این واژه بر هر نعمت و موهبتی که پایدار بماند اطلاق میگردد؛ بنابراین موجودات بیبرکت آنها هستند که ثبات و قراری ندارند و زود فانی و نابود میشوند.
بسیارند از امّتهایی که دارای امکانات مادّی فراوان هستند و منابع زیرزمینی و روزمینی و انواع صنایع را دارند، ولی به خاطر تباهی اخلاق و فساد اعمال که نتیجه مستقیم فساد اخلاق است، این مواهب برای آنها ناپایدار و فاقد برکت است و غالباً در مسیر نابودیشان به کار گرفته میشود.
به همین دلیل، آیات قرآن، از کسانی سخن میگوید که نعمتهای آنها وبال و مایه بدبختیشان شد.
مثلاً، در آیه 85 سوره توبه میخوانیم: «وَلاتُعْجِبْکَ اَمْوالُهُمْ وَاَوْلادُهُمْ اِنَّما یُریْدُ اللَّهُ اَنْیُعَذِّبَهُمْ بِها فِیالدُّنْیا وَتَزْهَقَ اَنْفُسُهُمْ وَهُمْ کافِروُنَ؛مبادا اموال و اولادشان مایه اعجاب تو گردد، خدا میخواهد به وسیله آن، آنها را عذاب کند و جانشان بر آید در حالی که کافر باشند.»
آری! این نعمتها هنگامی که با فساد اخلاق توأم شود، هم مایه عذاب دنیا است، هم موجب خسران و زیان آخرت!
به تعبیر دیگر، هرگاه مواهب الهی با ایمان و اخلاق و اصول انسانی همراه باشد مایه عمران و آبادی و رفاه و آسایش و سعادت و نیکبختی است این همان چیزی است که در آیه مورد بحث به آن اشاره شده است.
بعکس، هرگاه با سوءاخلاق و بخل و ظلم و خودکامگی و هوسبازی همراه باشد، مایه تباهی و فساد است!
در دومین آیه، طریقه بسیار مؤثّر و مهمّی را برای پایان دادن به کینهتوزیها و عداوتها، ارائه میدهد و نقش اخلاق را در برچیدن نفرتها و کینهها روشن میسازد، میفرماید: «با نیکی، بدی را دفع کن، تا دشمنان سرسخت همچون دوستان گرم و صمیمی شوند.» (اِدْفَعْ بِالَّتی هِیَ اَحْسَنُ فَاِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَداوَةٌ کَاَنَّهُ وَلِیُّ حَمیْمٌ)
سپس میافزاید: این کار کار همه کس نیست، و این بزرگواری وسعه صدر، از هر کس بر نمیآید، «تنها کسانی به این مرحله میرسند که دارای صبر و استقامتند، و تنها کسانی به این فضیلت اخلاقی نائل میشوند، که بهره عظیمی از ایمان و تقوا دارند!» (وَمایُلَقَّها اِلاَّ الَّذینَ صَبَرُوا وَمایُلَقَّها اِلاَّ ذُوحَظٍّ عَظیْمٍ)
همیشه یکی از مشکلات بزرگ جوامع بشری، انباشته شدن کینهها و نفرتها بوده که وقتی به اوج خود برسد، آتش جنگها از آن زبانه میکشد و همه چیز را در کام خود فرو میبرد و خاکستر میکند.
حال اگر با روش بالا (دفع بدی با نیکی) با آن برخورد شود، کینهها، همچون برف در تابستان، بزودی ذوب میشود و از میان میرود، و جوامع بشری را از خطر بسیاری از جنگها مصون میدارد، از جنایات میکاهد و راه را برای همکاری عمومی هموار میسازد.
ولی همان گونه که قرآن میگوید، این کار کار همه کس نیست و بهره عظیمی از ایمان و تقوا و تربیت اخلاقی لازم دارد.
بدیهی است اگر خشونت با خشونت پاسخ گفته شود، و سیّئه با سیّئه دفع گردد، خشونتها به صورت تصاعدی بالا میگیرد، و روز به روز دامنه آن گستردهتر میشود و مایه بدبختیهای عظیمی در سطح جامعه بشری میگردد!
بدیهی است این امر (دفع بدی با نیکی) شرایط و حدود و استثناهایی دارد که در جای خود مشروحاً خواهد آمد.
در سومین آیه، از تأثیر حسن اخلاق در جلب و جذب مردم سخن میگوید و نشان میدهد یک مدیر متخلّق به اخلاق الهی تا چه حد در کار خود موفّق است، و چگونه دلهای رمیده را در اطراف خود جمع و متّحد میسازد، اتّحادی که مایه پیشرفت و تکامل جامعهها است، میفرماید:
«از پرتو رحمت الهی در برابر آنها نرم و مهربان شدی! و اگر تندخو و سنگدل بودی از اطراف تو پراکنده میشدند، آنها را عفو کن و برای آنها آمرزش الهی بخواه، و در کارها با آنها مشورت کن، امّا هنگامی که تصمیم گرفتی، قاطع باش و بر خدا توکّل کن چرا که خدا متوکّلان را دوست دارد! (فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوْا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشاوِرْهُمْ فِی الْاَمْرِ فَاِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ اِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلینَ)
این آیه تأثیر عمیق حسن اخلاق را در پیشرفت امر مدیریّت و جلب و جذب دلها و وحدت صفوف و پیروزی و موفّقیّت جامعه نشان میدهد؛ بنابراین، تأثیر حسن اخلاق تنها در بعد الهی و معنوی آن خلاصه نمیشود، بلکه اثر وسیعی در زندگی مادّی انسانها نیز دارد.
دستورات سه گانهای که در ذیل آیه آمده یعنی مسأله «عفو و گذشت از خطاها» و «طلب آمرزش از پیشگاه خدا» و «مشورت در کارها» نیز در همین راستا است، چرا که این خلق و خوی که از مهربانی و تواضع سرچشمه میگیرد سبب عفو و گذشت و استغفار جبران خطاهای پیشین و احترام به شخصیّت و ارزش وجودی انسانها میشود.
چهارمین آیه، آثار منفی بعضی از اخلاق سوء را نشان میدهد که همیشه و همه جا در برابر پیامبران راستین، گروهی مترفین قیام کردند، همانها که مست ناز و نعمت بودند، و روح تکبّر و خودخواهی تمام وجودشان را پر کرده بود، میفرماید: «ما در هیچ شهر و دیاری پیامبرانِ انذار کننده نفرستادیم، مگر این که مترفین گفتند ما به آنچه شما فرستاده شدهاید کافریم!» (وَما اَرْسَلْنا فی قَرْیَةٍ مِنْ نَذِیْرٍ اِلاَّ قالَ مُتْرَفُوها اِنَّا بِما اُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ)
سپس میافزاید: آنها به قدری مغرور بودند که «گفتند اموال و اولاد ما (از شما) بیشتر است و ما هرگز مجازات نخواهیم شد» (وَقالُوا نَحْنُ اَکْثَرُ اَمْوالاً وَاَوْلاداً وَما نَحْنُ بِمُعَذَّبیْنَ)
این خلق و خوی زشت سبب میشود که در برابر هرگونه اصلاح اجتماعی بایستند؛ مردان حق را بکشند، و صدای حق طلبان را خاموش کنند و بذر فساد و ظلم و طغیان در جامعهها بپاشند، و از اینجا نمونه دیگری از تأثیر اخلاق سوء، در وضع جوامع بشری روشن میشود.
عجب این که روحیّه استکبار ناشی از ناز و نعمت، سبب میشد که از نظر تفکّر نیز گرفتار خطاهای زشت و روشنی بشوند، و کثرت و وفور نعمت را دلیل بر قرب خود در درگاه الهی بپندارند که اگر ما مقرّب درگاه او نبودیم، این همه نعمت به ما نمیداد! و به این ترتیب تمام ارزشهای معنوی و اخلاقی را انکار میکردند که قرآن در آیه بعد از آن، این منطق سست و واهی را درهم میریزد، و معیار قرب درگاه الهی را ایمان و عمل صالح میداند.
نه تنها مشرکان ثروتمند قریش که همه ناز پروردگان و ثروت اندوزان مستکبر، همین موقف را در برابر پیامبران و مصلحان جوامع بشری داشتند.
در پنجمین آیه، به چهره دیگری از این مسأله رو به رو میشویم که داستان «قارون» ثروتمند مغرور و خودخواه بنیاسرائیل را بیان میکند.
هنگامی که آگاهان بنیاسرائیل به او نصیحت کردند که «مال و ثروت عظیم خویش را ابزاری برای سعادت خود و جامعهای که در آن زندگی میکنی قرار ده و آن گونه که خدا به تو احسان کرده است به خلق خدا نیکی کن، و راه ظلم و فساد را نپوی که خدا مفسدان را دوست ندارد!» (وَابْتَغِ فیْما اتکَ اللَّهُ الدّارَ الْآخِرَةَ وَلاَ تَنْسَ نَصیْبَکَ مِنَ الدُّنْیا وَاَحْسِنْ کَما اَحْسَنَ اللَّهُ اِلَیْکَ وَلاتَبْغِ الْفَسادَ فِی الْاَرْضِ اِنَّ اللَّهَ لایُحِبُّ الْمُفْسِدینَ)
او با غرور و تکبّر مخصوص به خود گفت: «این ثروت عظیم را به وسیله علم و دانش (و لیاقت و کار دانیام) به دست آوردهام!» (قالَ اِنَّما اُوتیْتُهُ عَلَی عِلْمٍ عِنْدِی)
یعنی، نگویید خدا به من داده است، بگویید علم و لیاقت و درایتم، به من داده است؛ و سرانجام همین کبر و غرور او را به وادی هولناک انکار آیات الهی و ادامه فساد و ظلم و همکاری با دشمنان حقّ و عدالت کشانید، و در یک حادثه عجیب، او و تمام اموالش در کام زمین فرو رفت.
و باز در اینجا مشاهده میکنیم که چگونه رذائل اخلاقی میتواند چهره اشخاص حتّی جامعهها را دگرگون سازد و از رسیدن به خیر و سعادت و نیکبختی باز دارد.
جالب این که در آیات قبل از آن میخوانیم که آگاهان بنیاسرائیل گفتند: «این همه شادی نکن که خدا شادی کنندگان را دوست نمیدارد!» (اِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لاتَفْرَحْ اِنَّ اللَّهَ لایُحِبُّ الْفَرِحیْنَ)
بدیهی است شاد بودن و شاد زیستن در منطق اسلام و در هیچ منطقی کار بدی نیست، منظور در اینجا، شادی ناشی از غرور و غفلت و بی خبری از خدا و شادی آمیخته با ظلم و فساد و گناه است، همان شادی که به دنبال آن عربدههای مستانه و سرکشی و فساد است و همه اینها بازتاب صفات زشتی است که در درون دل لانه گزیده است.
در ششمین آیه، شکایت حضرت نوحعلیه السلام را در پیشگاه خدا میخوانیم که در لابه لای آن اشارات پر معنایی به تأثیر اعمال آدمی - و خلق و خوهایی که پشتوانه این اعمال است - در زندگی فردی و اجتماعی انسان شده است، میفرماید: «بارالها! من به آنها گفتم: از پروردگار خویش آمرزش بطلبید (و از مرکب غرور و نخوت فرود آیید و از گناهان خویش و کفر و عناد و لجاج توبه کنید!) که او بسیار آمرزنده است - تا بارانهای پربرکت آسمان را پیدرپی بر شما بفرستد و شما را با اموال و فرزندان فراوان یاری دهد و باغهای سرسبز و نهرهای جاری در اختیارتان بگذارد.» (فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ اِنَّهُ کانَ غَفَّاراً - یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً - وَیُمْدِدْکُمْ بِاَمْوالٍ وَبَنیْنَ - وَیَجْعَلْ لَکُمْ جَنَّاتٍ وَیَجْعَلْ لَکُمْ اَنْهاراً)
و در ادامه این آیات، سرپیچی آنها را از فرمانهای الهی و صفات زشت آنان را بر میشمرد، که سرچشمه اصلی گناهان آنها بود.
ممکن است آنچه در بالا آمده به عنوان یک رابطه معنوی و الهی در میان ترک گناه و استغفار، با فزونی نعمتها تفسیر شود، ولی هیچ مانعی ندارد که این پیوند و ارتباط هم جنبه معنوی داشته باشد هم جنبه ظاهری، لذا در جای دیگر از قرآن مجید میخوانیم:
«ظَهَرَ الْفَسادُ فِی البَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ اَیْدِی النَّاسِ؛ فساد در خشکی و دریا به خاطر کارهایی که مردم انجام دادهاند آشکار شده است.» (سوره روم، آیه 41)
همین معنیدر سورههود بهشکلدیگری آمدهاست کهاز زبان پیامبراسلامصلی الله علیه وآلهخطاب به مشرکان مکّه میفرماید: «دعوت من این است که از پروردگار خویش آمرزش بطلبید و استغفار کنید، و به سوی او باز گردید، تا مواهب نیکو در مدّت معیّنی در اختیار شما بگذارد! (وَاَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا اِلَیْهِ یُمَتِّعْکُمْ مَّتاعاً حَسَناً اِلی اَجَلٍ مُسَمّیً) (سوره هود، آیه 3)
بیشک بخشش «متاع حسن» تا سرآمد معیّنی، اشاره به مواهب مادّی زندگی دنیا است که در گرو استغفار و توبه از گناه و بازگشت به سوی خدا و تخلّق به اخلاققرار داده شده است.
شک نیست که صفات زشت سرچشمه انواع گناهان است و گناهان سبب گسترش فساد در جامعه و از هم گسیختگی رشته وحدت و اتّحاد و دوستی و برادری و اعتماد در میان آنها است و همین امر سبب عقبماندگی در مسائل عمران و آبادی و توسعه اقتصادی و سلامت نفوس و رفاه مادّی و تکامل معنوی میشود.
در هفتمین آیه، اشاره به وضع اهل کتاب و طغیان و سرکشی آنها کرده، میفرماید: «اگر اهل کتاب تورات و انجیل و آنچه بر آنها از طرف پروردگارشان نازل شده است را بر پادارند (و تقوا پیشه کنند و عمل صالح به جا آورند) از آسمان و زمین روزی خواهند خورد، (ولی) گروه اندکی از آنها میانه رو هستند (و از افراط و تفریط بر کنارند) امّا اکثریّت آنها اعمال بدی دارند! (وَلَوْ اَنَّهُم اَقامُوا التَّوْریةَ وَالْاِنْجیْلَ وَما اُنْزِلَ اَلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَاَ کَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَمِنْ تَحْتِ اَرْجُلِهِمْ مِنْهُمْ اُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَکَثیْرٌ مِنْهُمْ ساءَ مایَعْمَلُونَ)
باز در اینجا رابطه و پیوند نزدیک را در میان اعمال صالح و تقوا از یکسو، و نزول برکات زمین و آسمان را از سوی دیگر، مشاهده میکنیم؛ این رابطه میتواند هم جنبه روحانی داشته باشد و هم طبیعی، و در حقیقت هر دو آنها است.
آری، فیض الهی محدود نیست! این ما هستیم که باید با تحصیل قابلیّت و شایستگیها خود را به آن منبع پرفیض متّصل سازیم؛ ولی افراط و تفریطها و انحراف از جادّه اعتدال، آسمان و حیات و زندگی را برای انسانها تیره و تار ساخته و آرامش را بر چیده است!
جنگهای ویرانگر، نفوس انسانی و سرمایههای معنوی و مادّی را تحلیل میبرد، و محصول سالها تلاش انسانها را بر باد میدهد.
جمله وَما اُنْزِلَ اِلَیْهِمْ مِنْ رَّبِّهِمْ همه کتب آسمانی حتّی قرآن مجید را شامل میشود، چرا که در واقع اصول همه آنها یکی است، هر چند با گذشت زمان، همراه تکامل و پیشرفت جامعه اسلامی، دستورات والاتری نازل شده است.
در هشتمین آیه، به تعبیر تازهای برخورد میکنیم و آن پیوند و ارتباط حیات طیّبه (زندگی پاک و پاکیزه) با اعمال صالح (و صفاتی که سرچشمه آن اعمال است) میباشد، میفرماید: «هر کس عمل صالح انجام دهد در حالی که مؤمن است خواه مرد باشد یا زن، به او حیات پاکیزه میبخشیم و پاداش آنها را به بهترین اعمالی که انجام داده اند خواهیم داد!» (مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ اَوْ اُنْثی وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیوةً طَیِّبَةً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ اَجْرَهُمْ بِاَحْسَنِ ماکانُوا یَعْمَلُونَ)
در آیات گذشته، بیشتر تأثیر اخلاق در جنبههای زندگی اجتماعی مطرح بود، در حالی که ظاهر آیه مورد بحث، بیشتر جنبه زندگی فردی را مطرح میکند، لذا میگوید هر فرد از انسانها مرد باشد یا زن، دارای ایمان و عمل صالح باشد، صاحب حیات طیّبه خواهد بود.
در این آیه، هیچ اشارهای به این که منظور منحصراً «حیات طیّبه» در قیامت است وجود ندارد، بلکه بیشتر اشاره به «حیات طیّبه» دنیا یا مفهوم عامّی که دنیا و آخرت را شامل بشود، دارد.
حیات طیّبه چیست؟ - در این که منظور از حیات طیّبه (زندگی پاکیزه) در اینجا چیست؟ مفسّران تفسیرهای متعدّدی ذکر کردهاند، بعضی آن را به معنی روزی حلال، و بعضی به قناعت و رضا به داده الهی، بعضی به عبادت همراه با روزی حلال، بعضی به توفیق بر اطاعت فرمان الهی، تفسیر کردهاند. و بعضی هرگونه پاکیزگی از آلودگیها، ظلمها، خیانتها، عداوتها، اسارتها و ذلّتها و طهارت و پاکیزگی و رفاه و آسایش را در مفهوم آن مندرج دانستهاند؛ ولی با توجّه به جمله وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ اَجْرَهُمْ که ناظر به پاداش آخرت است، بیشتر به نظر میرسد که «حیات طیّبه» اشاره به زندگی پاکیزه این دنیا باشد.
در نهمین آیه از آیات مورد بحث، اعراض از یاد خدا و حالت غفلت و بی خبری را سرچشمه «معیشت ضنک» (زندگی تنگ و سخت) میشمرد و میفرماید: «هر کس از یاد من روی گردان شود زندگی سخت و تنگی خواهد داشت، و روز قیامت او را نابینا محشور میکنیم.» (وَمَنْ اَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَاِنَّ لَهُ مَعیْشَةً ضَنْکاً وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیمَةِ اَعْمی)
میدانیم یاد خدا و توجّه به اسماء و صفات والای او که ذات پاکش منبع تمام کمالات، بلکه کمال کلّ فی الکلّ است، سبب پرورش فضائل اخلاقی در نهاد آدمی است؛ و او را روز به روز از نظر خلق و خوی به اسماء و صفات الهی نزدیکتر میسازد، و این خلق و خوی او که سرچشمه اصلی اعمال صالح است، زندگی را برای او گسترده و آسان و پاک و پاکیزه میکند؛ و بعکس، اعراض و روی گردانی از ذکر خدا، او را از این منبع نور، دور ساخته و به خلق و خوی ظلمانی شیاطین نزدیک میکند؛ و همان، سبب معیشت ضنک میشود و زندگی مرگبار در انتظار او میباشد؛ و این یکی دیگر از آیات قرآنی است که با صراحت رابطه اخلاق و ایمان را با وضع زندگی فردی و اجتماعی انسانها آشکار میسازد.
جمعی از مفسّران یا ارباب لغت، «معیشت ضنک» را به زندگی و درآمدهای حاصل از کسب حرام تفسیر کردهاند، چرا که چنین زندگی سرچشمه ناراحتیهای فراوان است.
و به گفته بعضی دیگر از مفسّران، افراد بیایمان معمولاً دارای حرص شدید، و عطش مادّی پایانناپذیر و بیم از فنای نعمتها و غلبه بخل بر آنها و صفات نکوهیده دیگری از این قبیل هستند که آنها را در جهنّمی سوزان - علی رغم امکانات گسترده مادّی - فرو میبرد.
نابینایی آنها در قیامت نیز نتیجه یا تجسّمی از نابینایی آنها در دنیا است که چشم بر هم نهادند و راه حقّ و سعادت را ندیدند، و در ظلمات شهوات مادّی فرو رفتند.
شرح بیشتر درباره این نکته در پایان این بخش خواهد آمد.
در دهمین آیه، به یکی از اثرات سوء عداوت و دشمنی و نزاع - که موجب فرو ریختن و ویران شدن پایههای وحدت و بر باد رفتن قوّت و قدرت است - اشاره کرده، میفرماید: «نزاع و کشمکش نکنید که سست میشوید و قدرت و شوکت شما از میان میرود» (وَلاتَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ ریحُکُمْ)
بدیهی است منازعات و اختلافات و کشمکشها همواره زاییده یک سلسله خلق و خوهای رذیله و پست است؛ انحصار طلبی، خودخواهی، منفعت پرستی، خودبرتربینی، حرص و کینه و حسد و مانند اینها هر یک از سرچشمههای نزاع محسوب میشود، و نتیجه آن فَشَل و سستی و بر باد رفتن عزّت و شوکت است.
جالب این که، قرآن در اینجا تعبیر به تَذْهَبَ ریحُکُمْ میکند.
«ریح» در اصل به معنی «باد» است و بطور کنایه در «قدرت و قوّت و غلبه» به کار میرود، و شاید این معنی از آنجا به وجود آمده که وزیدن باد به پرچم قوم و ملّتی، کنایه از قوّت و قدرت و غلبه آنها است؛ بنابراین مفهوم جمله بالا چنین میشود که اگر اختلاف کنید قدرت و قوّت و عظمت شما از بین خواهد رفت.
یا از این نظر که وزش بادهای موافق سبب سرعت گرفتن کشتیها و رفتن به سوی مقصد بوده.
نویسنده «التّحقیق» میگوید: در میان روح و ریح، رابطهای است، روح به معنی جریان روحانی ماوراء مادّه است، و ریح به معنی جریان در مادّه است.
در پارهای از موارد، «ریح» به معنی رائحه و بوی خوش است، مانند: «إنّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ لَولا اَنْ تُفَنِّدُونِ». (سوره یوسف، آیه 94)
بنابراین، ممکن است، معنی جمله این باشد که افراد و اقوام با نفوذ رائحه آنها در جهان پخش میشود، ولی اگر اختلاف کنید، نفوذ خود را در جهان از دست خواهید داد.
و به هر حال، سرچشمه اختلاف هر چه باشد (خودخواهی، سودپرستی، حسد، بخل، کینهتوزی و غیر آن) تأثیر آن در زندگی انسانها و عقبافتادگی اجتماعی، غیر قابل انکار است؛ و از اینجا پیوند مسائل اخلاقی، و مسائل زندگی اجتماعی انسانها روشن میشود.