در نخستین آیه تأثیر محیط در اعمال و افعال انسان به صورت لطیفی بیان شده است.
توضیح این که: مفسّران بزرگ در تفسیر این آیه بیانات گوناگونی دارند.
بعضی گفتهاند منظور این است که آب زلال و حی همچون قطرات باران بر سرزمین دلها فرو میریزد؛ دلهای پاک آن را میپذیرد و گلهای زیبای معرفت و میوههای لذّتبخش تقوا و طاعت از آن میروید در حالی که دلهای ناپاک و آلوده واکنش مناسبی نشان نمیدهند؛ پس اگر میبینیم عکسالعمل همه در برابر دعوت پیامبر و تعلیمات اسلام یکسان نیست، این به خاطر نقص در فاعلیّت فاعل، نمیباشد بلکه اشکال در قابلیّت قابل است(113).
دیگر این که، هدف از بیان این مثال این است که همیشه نیکیها و خوبیها را از محلّ مناسبش طلب کنید چرا که تلاش و کوشش در محلهای نامناسب چیزی جز هدر دادن نیروها محسوب نمیشود.(114)
احتمال سومی که در تفسیر این آیه وجود دارد و میتواند برای بحث ما مورد استفاده قرار گیرد این است که: در این مثال انسانها به گیاهان تشبیه شدهاند و محیط زندگی آنها به زمینهای شور و شیرین؛ در یک محیط آلوده، پرورش انسانهای پاک مشکل است هر چند تعلیمات قوی و مؤثّر باشد، همان گونه که قطرات حیاتبخش باران هرگز در شوره زار سنبل نمیرویاند. به همین دلیل، برای تهذیب نفوس و تحکیم اخلاق صالح باید به اصلاح محیط اهمّیّت فراوان داد.
البتّه تفسیرهای سه گانه بالا هیچ گونه منافات با هم ندارد؛ ممکن است تمثیل فوق ناظر به همه این تفسیرها باشد.
آری! محیط اجتماعی آلوده، دشمن فضائل اخلاقی است؛ در حالی که محیطهای پاک بهترین و مناسبترین فرصت را برای تهذیب نفوس دارد.
در حدیث معروفی از پیغمبر اکرم میخوانیم که روزی یاران خود را مخاطب ساخته و فرمود: «اِیَّاکُمْ وَخَضْراءَ الدِّمَنَ، قَیلَ یارَسُولَ اللَّهِ وَمَنْ خَضْراءُ الدَّمَنِ قالَصلی الله علیه وآله: اَلْمَرْئَةُ الْحَسْناءُ فی مَنْبَتِ السُّوْءِ؛ از گیاهان (زیبایی که) بر مزبلهها میروید بپرهیزید! عرض کردند ای رسول خدا! گیاهان زیبایی که بر مزبلهها میروید اشاره به چه کسی است؛ فرمود: زن زیبایی که در خانواده (و محیط) بد پرورش یافته!»(115)
این تشبیه بسیار گویا میتواند اشاره به تأثیر محیط خوب و بد در شخصیّت انسان باشد و یا اشاره به مسأله وراثت به عنوان یک وسیله زمینهساز و یا هر دو.
در آیه دوم سخن از قوم بنیاسرائیل است که سالها تحت تعلیمات روحانی و معنوی موسیعلیه السلام در زمینه توحید و سایر اصول دین قرار داشتند و معجزات مهمّ الهی را همچون شکافته شدن دریا و نجات از چنگال فرعونیان، بطور خارقالعاده با چشم خود دیدند؛ امّا همین که در مسیر خود به سوی شام و سرزمینهای مقدّس، با گروهی بتپرست برخورد کردند، چنان تحت تأثیر این محیط ناسالم قرار گرفتند که صدا زدند: «یا مُوسَی اجْعَلْ لَنا اِلهاً کَما لَهُمْ آلِهَةٌ؛ ای موسی برای ما بتی قرار بده همان گونه که آنها دارای معبودان و بتها هستند!»
موسی از این سخن بسیار متعجّب و خشمگین شد و گفت: «به یقین شما جمعیّتی جاهل و نادان هستید! (قالَ اِنَّکُمْ قَوْمُ تَجْهَلُونَ)
سپس بخشی از مفاسد بتپرستی را برای آنها شرح داد.
و عجب آن که بنیاسرائیل بعد از توضیحات صریح موسیعلیه السلام نیز اثر منفی آن محیط مسموم در آنها باقی بود، بطوری که سامری توانست از غیبت چند روزه موسیعلیه السلام استفاده کند و بت طلائی خود را بسازد و اکثریّت آن گروه نادان را به دنبال خود بکشاند و از توحید به شرک و بتپرستی ببرد.
این موضوع بخوبی نشان میدهد که محیطهای ناسالم تا چه حد میتواند در مسائل اخلاقی و حتّی عقیدتی اثر بگذارد؛ شک نیست که بنیاسرائیل پیش از مشاهده این گروه بتپرست، زمینه فکری مساعدی در اثر زندگی مداوم در میان مصریان بتپرست، برای این موضوع داشتند ولی مشاهده آن صحنه تازه به منزله جرقّهای بود که زمینههای قبلی را فعّال کرد؛ و به هر حال، همه اینها دلیل بر تأثیر محیط در افکار و عقائد انسان است.
در سومین آیه که از زبان حضرت نوح به هنگام نفرین بر قوم بتپرست میباشد، شاهد و گواه دیگری بر تأثیر محیط در اخلاق و عقائد انسان است.
نوح، نفرین خود را درباره نابودی آن قوم کافر با این جمله تکمیل کرد، و در واقع نفرین خود را مستدل کرد؛ عرض کرد: «خداوندا اگر آنها را زنده بگذاری، بندگانت را گمراه و جز نسلی فاجر و کافر به وجود نمیآید! (اِنَّکَ اِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوْا عِبادَکَ وَلایَلِدُوْا اِلاَّ فاجِراً کَفَّاراً)
هم نسل امروز آنها کافر و منحرف است و هم نسلهای آینده که در این محیط پرورش مییابد، آلوده میشوند.
در چهارمین و پنجمین آیه، سخن از لزوم هجرت از محیطهای آلوده است؛ در چهارمین آیه خداوند بندگان با ایمان خود را مخاطب ساخته و میگوید: «زمین من گسترده است تنها مرا بپرستید (تسلیم فشار دشمن نشوید و در محیط آلوده نمانید) (یا عِبادِی الَّذینَ آمَنُوا اِنَّ اَرْضی واسِعةٌ فَاِیَّاَی فَاعْبُدُونَ)
و در پنجمین آیه، به کسانی که ایمان آوردهاند و هجرت نکردهاند هشدار میدهد و میگوید عذر آنها در پیشگاه خداوند پذیرفته نیست؛ مضمون آیه چنین است: «کسانی که فرشتگان قبض ارواح، روح آنها را گرفتند در حالی که به خود ستم کرده بودند؛ به آنها گفتند شما در چه حالی بودید (و چرا با این که مسلمان بودید در صف کفّار جای داشتید) آنها در پاسخ گفتند ما در زمین خود تحت فشار بودیم فرشتگان گفتند مگر سرزمین خداوند پهناور نبود چرا هجرت نکردید آنها (عذری نداشتند و به عذاب الهی گرفتار شدند) جایگاهشان جهنّم و سرانجام بدی دارند (اِنَّ الَّذینَ تَوَفّیهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمی اَنْفُسِهِمْ قالُوْا فیهمَ کُنْتُمْ قالُوْا کُنَّا مُسْتَضْعَفینَ فِی الْاَرْضِ قالُوْا اَلَمْ تَکُنْ اَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوْا فیها فَاوُلئِکَ مَأْویهُمْ جَهَنَّمُ وَساءَتْ مَصیراً)
اصولاً مسأله هجرت که از اساسیترین مسائل در اسلام است تا آنجا که تاریخ اسلام بر پایه آن بنیاد شده، فلسفههائی دارد که یکی از مهمترین آنها فرار از محیط آلوده و نجات از تأثیرات سوءِ آن است.
هجرت، بر خلاف آنچه بعضی میپندارند، مخصوص آغاز اسلام نبوده بلکه در هر عصر و زمانی جاری است که اگر مسلمانان در محیطهای آلوده به شرک و کفر و فساد باشند و عقائد یا اخلاق آنها به خطر بیفتد، باید از آنجا مهاجرت کنند. در حدیثی از پیامبراکرمصلی الله علیه وآله میخوانیم: «مَنْ فَرَّبِدینِهِ مِن اَرْضٍ اِلی اَرْضٍ وَاِنْ کانَ شِبْراً مِنَ الْاَرْضِ اَسْتَوْجِبَ الْجَنَّةِ وَکانَ رَفیقُ مُحَمَّدٍصلی الله علیه وآله وَاِبْراهیمَعلیه السلام؛ کسی که برای حفظ آئین خود از سرزمینی به سرزمین دیگر - اگر چه به اندازه یک وجب فاصله داشته باشد - مهاجرت کند، مستحقّ بهشت میگردد و همنشین محمّدصلی الله علیه وآله و ابراهیمعلیه السلام (دو پیامبر بزرگ مهاجر) خواهد بود!(116)
تکیه بر مقدار شِبر (مقدار یک وجب) دلیل بر اهمّیّت فوقالعاده این مسأله است که به هر مقدار و در هر عصر و زمان مهاجرت انجام گیرد، هماهنگی با پیامبراسلامصلی الله علیه وآله و ابراهیمعلیه السلام حاصل خواهد شد.
کوتاه سخن این که، در هر عصر و زمان، محیط در ساختن شخصیّت و اخلاق انسانها مؤثّر بوده است و پاکی و یا ناپاکی محیط، عامل تعیین کنندهای محسوب میشود؛ هر چند مسأله، جنبه جبری ندارد. بنابراین، برای پاکسازی اخلاق و پرورش ملکات فاضله، یکی از مهمترین اموری که باید مورد توجّه قرار گیرد، مسأله پاکسازی محیط است.
و اگر محیط به قدری آلوده باشد که نتوان آن را پاک کرد، باید از چنین محیطی مهاجرت نمود.
آیا هنگامی که حیات مادّی انسان در یک محیط به خاطر آلودگی به خطر بیفتد، از آن جا هجرت نمیکند؟ پس چرا هنگامی که حیات معنوی و اخلاقی او که از حیات مادّی ارزشمندتر است به خطر افتد، به عذر این که این جا زادگاه من است، تن به انواع آلودگیهای خود و خانواده و فرزندانش بدهد و مهاجرت نکند!
بر تمام علمای اخلاق لازم است که برای پرورش فضائل اخلاقی برنامههای مؤثّری برای پاکسازی محیط بیندیشند؛ چرا که بدون آن، کوششهای فردی و موضعی کم اثر خواهد بود.