تربیت
Tarbiat.Org

اخلاق در قرآن جلد اول - اصول مسائل اخلاقی
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

تفسیر و جمع بندی

در نخستین آیه، اشاره به آثاری شده است که اعمال گناه آلوده بر قلب و روح انسان می‏گذارد؛ صفا و نورانیّت را از آن می‏گیرد، و تاریکی و ظلمت به جای آن می‏نشاند؛ می‏فرماید: «چنین نیست که آنها (کم فروشان) می‏پندارند، بلکه اعمالشان چون زنگاری بر دلهایشان نشسته؛ کَلاَّ بَلْ رانَ عَلَی‏ قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ.»
جمله «ما کانُوا یَکْسِبُونَ» که از فعل مضارع در آن استفاده شده و دلالت بر استمرار دارد، دلیل روشنی بر این معنی است که اعمال بد تغییرات مهمّی در دل و جان ایجاد می‏کند، و همچون زنگاری که آئینه را از نورانیّت و صفا می‏اندازد، روح را کدر و تاریک می‏کند؛ و به این ترتیب، صفت رذیله قساوت و بی‏حیایی و بی‏تفاوتی در برابر گناه، و به تعبیر دیگر، ظلمت شقاوت و بی‏تقوایی را بر قلب انسان چیره می‏کند.
زَیْن (بر وزن عین) زنگاری است که روی اشیاء قیمتی می‏نشیند؛ و به تعبیر دیگر، قشر قرمز رنگی است که بر اثر رطوبت هوا، روی آهن و مانند آن ظاهر می‏شود، و معمولاً نشانه پوسیدن و ضایع شدن فلزّات است.
انتخاب این تعبیر برای آثار ویرانگر گناهان در قلب و روح انسان تعبیر بسیار مناسبی است، که در روایات اسلامی نیز کراراً روی آن تکیه شده و در بحث آینده که پیرامون روایات اسلامی است خواهد آمد.
در دومین آیه به مرحله‏ای فراتر از مرحله رین (زنگار) اشاره شده و آن مرحله تزیین است؛ به این ترتیب که تکرار عمل سوء باعث تزیین آن در نظر انسان می‏شود؛ یعنی، روح انسان چنان با آن هماهنگ می‏گردد که آن را برای خود موهبت و افتخار می‏پندارد؛ می‏فرماید: «این چنین اعمال مسرفان در نظرشان جلوه داده شده است؛ کَذَلِکَ زُیِّنَ لِلْمُسْرِفیْنَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ».
جمله «ما کانُوا یَعْمَلُونَ» و همچنین تعبیر به «مسرفین» دلیل روشنی بر تکرار گناه از سوی آنهاست؛ یعنی با تکرار زشتیها و بدیها نه تنها قبح و زشتی آنها از بین می‏رود بلکه تدریجاً به صورت یک فضیلت در نظر گنهکاران خود نمایی می‏کند؛ و این در واقع یکی از رذائل اخلاقی است که نتیجه شوم تکرار اعمال گناه آلود است.
در این که چه کسی اعمال زشت این گونه افراد را در نظرشان جلوه می‏دهد سخن بسیار است.
در بعضی از آیات، این کار به خداوند نسبت داده شده است؛ و در واقع مجازاتی است که خداوند برای این گونه افراد که بر گناه اصرار می‏ورزند قرار داده است؛ چرا که وقتی اعمال زشتشان در نظرشان تزیین شود، بیشتر به سراغ آن می‏روند، و خود را در دنیا و آخرت رسواتر و بدبخت‏تر می‏کنند؛ می‏فرماید: «اِنَ الَّذینَ لایُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ زَیَّنَّا لَهُمْ اَعْمالَهُمْ؛ کسانی که ایمان به آخرت ندارند، اعمالشان را در نظرشان زینت می‏دهیم.»(172) در جای دیگر، این کار به شیطان نسبت داده شده، چنان که در آیه 43 سوره انعام درباره گروهی از کفّار لجوج و اندرز ناپذیر، می‏فرماید: «وَلِکنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ ما کانُوا یَعْمَلُونَ؛ ولی دلهای آنها سخت و با قساوت شد و شیطان، کارهایی را که انجام می‏دادند در نظرشان زینت داد.»
و گاه این معنی به بتها نسبت داده شده، می‏فرماید: «وَکَذلکَ زَیَّنَ لِکَثیرٍ مِنَ الْمُشْرِکِیْنَ قَتْلَ اَوْلادِهِمْ شُرَ کاؤُهُمْ ...؛ این گونه شرکای آنها (بتها) قتل فرزندانشان را در نظرشان جلوه دادند ... (زیرا کودکان خود را برای بتها قربانی می‏کردند و افتخار می‏نمودند).»(173)
وگاه - چنان که‏در آیه مورد بحث آمده - این مطلب به صورت فعل مجهول ذکر شده، می‏فرماید: «این چنین برای اسرافکاران اعمالی را که انجام می‏دادند زینت داده شده.»
با کمی دقّت روشن می‏شود که این تعبیرات هیچ گونه منافاتی با هم ندارند، بلکه مکمّل یکدیگرند؛ گاه عامل زینت، تکرار عمل است، زیرا تکرار یک عمل زشت، کم کم از قبح آن می‏کاهد و به مرحله‏ای می‏رسد که نسبت به آن بی‏تفاوت می‏گردد،و اگر باز ادامه یابد به صورت یک کار خوب در نظر صاحبش جلوه می‏کند، و همچون زنجیری بر دست و پای او می‏افتد و اجازه خروج از این دام را به او نمی‏دهد؛ و این مطلبی است که هر کس می‏تواند با مطالعه حال تبهکاران در زندگی خود، آن را تجربه کند.
در موارد دیگری، وسوسه‏های نفس از درون، و وسوسه‏های شیطان از برون عمل زشتی را در نظر انسان تزیین می‏کند، بی آن که آن را تکرار کرده باشد. و کار به جای می‏رسد که یک گناه بزرگ را به گمان این که وظیفه دینی یا انسانی اوست مرتکب می‏شود، و می‏گوید شخص فلان مثلاً واجب‏الغیبه است - در حالی که شخص مزبور گناهی‏نداشته، بلکه عامل‏حسد، چنین‏کاری را درنظر غیبت‏کننده جلوه‏داده‏است؛ وتاریخ پر است از کار کسانی که مرتکب جنایات هولناکی می‏شدند و چون مطابق هوای نفس و وسوسه‏های شیطانی بود نه تنها آن را قبیح نمی‏شمردند بلکه به آن افتخار می‏کردند.
گاه خداوند می‏خواهد افرادی را به خاطر لجاجت و اندرز ناپذیری مجازات کند،یکی از طرق مجازات آنان این است که زشتیها را خوبی در نظرشان جلوه می‏دهد تا رسوایی بیشتر به بار آورند و مجازات سنگینتر.
این نکته نیز قابل توجّه است که مطابق توحید افعالی، هر کار و هر اثری را در این عالم می‏توان به خدا نسبت داد؛ چرا که علّت‏العلل، ذات پاک اوست، هر چند این امر مانع مصونیّت افراد در برابر اعمالشان نخواهد بود؛ حمد و ثنا برای خداست که قوّت و قدرت بخشیده، و لعن و نفرین برای کسانی است که این قدرت و قوّت را در راه گناه مصرف می‏کنند.
گاه طبیعت آفرینش چیزی نیز اقتضا می‏کند که فریبنده و دارای زرق و برق باشد؛ چنان که در آیه 14 سوره آل عمران می‏خوانیم:
«زُیِّنَ لِلّناسِ حُبُّ الشَّهوَاتِ مِنَ النَّساءِ وَ الْبَنینَ وَ الْقَناطِیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ ... ؛ محبّت به امور مادّی: زنان و فرزندان و اموال هنگفت از طلا و نقره .... در نظر مردم جلوه داده شده است (تا بدین وسیله آزمایش شوند)».
یکی از عوامل تزیین کارهای زشت و ناپسند،تکرار آن است که در روح و جان انسان اثر می‏گذارد و اخلاق و خوی او را دگرگون می‏سازد همان گونه که تکرار اعمال نیک تدریجاً به صورت ملکه‏ای در درون جان انسان در می‏آید و مبدّل به اخلاق فاضله می‏شود؛ بنابراین، برای تهذیب نفوس و پرورش فضائل اخلاقی،باید پویندگان این راه، از تکرار اعمال نیک کمک بگیرند، و از تکرار اعمال سوء بر حذر باشند که اوّلی معین و مدد کار است و دومی دشمن غدّار.
در سومین آیه باز سخن از تزیین اعمال بد در نظر انسانها است؛ می‏فرماید: آیا کسی که عمل بدش برای او تزیین شده و آن را خوب و زیبا می‏بیند (همانند کسی است که واقعیّتها را همان گونه که هست می‏بیند)؛ «اَفَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً».
همان گونه که در تفسیر آیه قبل گفته شد: یکی از عوامل تزیین اعمال سوء، تکرار و خو گرفتن با آنها است، که تدریجاً در برابر این گونه اعمال بی‏تفاوت و سپس به آن علاقه مند می‏شود، و کار خوبی می‏پندارد و به آن افتخار می‏کند.
جالب این که هنگامی که قرآن این سؤال را مطرح می‏کند: «آیا کسی که زشتی عملش، در نظرش تزیین شده و آن را زیبا می‏بیند ...» نقطه مقابل آن را آشکارا ذکر نمی‏کند، گویا می‏خواهد به شنونده مجال وسیعی بدهد که امور مختلفی را که می‏تواند نقطه مقابل آن باشد در نظر خویش مجسّم کند و بیشتر بفهمد؛ می‏خواهد بگوید آیا چنین کسی همانند افراد واقع بین است که حق را حق و باطل را باطل می‏بینند؟ آیا چنین کسی همانند پاکدلانی است که همیشه به محاسبه نفس خویش مشغولند و از خو گرفتن به زشتیها دور می‏مانند و ...؟ این نکته نیز قابل ملاحظه است که در ذیل این آیه به پیامبر اکرم‏صلی الله علیه وآله می‏فرماید: بر حال اینها تأسّف مخور و جان خود را به خطر نیفکن! خدا هر کس را بخواهد گمراه می‏سازد، و هرکس را بخواهد هدایت می‏کند (فَاِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ فَلا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَراتٍ اِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ بِما یَصْنَعُونَ)!
در واقع این یک مجازات الهی است که دامن کسانی را که در انجام اعمال زشت، جسور هستند، می‏گیرد و باید به چنین سرنوشتی گرفتار شوند.
در تفسیر «فی ظلال» آمده است: کسی که خداوند هدایت و خیر او را (به خاطر نیّت و اعمالش) می‏خواهد، در قلبش حسّاسیّت و توجّه و حساب خاصّی در برابر اعمال سوء قرار می‏دهد؛ چنین کسی از آزمایش و مجازات الهی، هرگز خود را در امان نمی‏بیند؛ و همچنین از دگرگونی قلب و از خطا و لغزش و نقصان و عجز؛ به همین دلیل، دائماً حسابگری می‏کند؛ دائماً از شیطان برحذر است و همیشه در انتظار امدادهای الهی است؛ و اینجا محلّ جدایی راههای هدایت و ظلالت و رستگاری و هلاکت است.(174)
یکی از یاران امام کاظم‏علیه السلام (یا امام علی بن موسی الرضاعلیه السلام) می‏گوید: از آن حضرت پرسیدم آن عجب و خودپسندی که عمل انسان را باطل می‏کند، چیست؟ فرمود: «الْعُجْبُ دَرَجاتٌ مِنْها اَنْ یُزَیَّنَ لِلْعَبْدِ سُوْءُ عَمَلِهِ فَیَراهُ حَسَناً فَیُعْجِبُهُ وَ یَحْسَبُ اَنَّهُ یُحْسِنُ صُنْعاً؛ عُجب و خودپسندی درجاتی دارد؛ یکی از آنها این است که اعمال سوء انسان در نظرش تزیین شود آن را خوب ببیند و از آن خوشحال شود و در شگفتی فرو رود و گمان کند عمل نیکی انجام داده است.»(175)
در چهارمین آیه، سخن از سرگذشت ملکه سبا و اخباری است که هُدهُد از سرزمین آنها برای سلیمان آورد؛ گفت: من ملکه و ملّت او را دیدم که در برابر آفتاب سجده می‏کنند، و غیر خدا را پرستش می‏نمایند، و شیطان اعمالشان را در نظرشان تزیین کرده بود (وَجَدْتُها وَقَوْمَها یَسْجُدوُنَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُوْنِ اللَّهِ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ اَعْمالَهُمْ).
درست است که خورشید و نور آفتاب بسیار با عظمت و پر برکت و حیاتبخش است، ولی طلوع و غروب و دگرگونی و تحوّل و پوشیده شدن با قطعات ابر، نشان می‏دهد که این موجود با عظمت نیز اسیر قوانین آفرینش است و از خود کمترین اراده‏ای ندارد؛ و به همین دلیل، هرگز شایسته پرستش نیست؛ ولی تعلیم و تربیتهای غلط و سنّت نیاکان و نیز تکرار عمل سبب می‏شود که قبح و زشتی آن، از نظرها برود و به صورت یک عمل زیبا جلوه کند.
در بعضی از کشورهای دنیا گاوهای به اصطلاح مقدّسی هستند که گروهی آنها را پرستش می‏کنند، اعمالی در برابر گاو ماده انجام می‏دهند و امتیازاتی برای آن قائلند که هر بیننده خالی الذّهن را به خنده وا می‏دارد در حالی که پرستش کنندگان گاو با قیافه‏های جدّی آن اعمال را مرتکب می‏شوند و به آن افتخار می‏کنند؛ چرا دیگران می‏خندند و آنها افتخار می‏کنند؟ یکی از دلائل آن، این است که تکرار عمل، قبح و زشتی آن را از میان برده و عادت کردن به آن، حجابی در برابر زشتیها می‏شود.
درست است که در این آیه تزیین عمل به شیطان نسبت داده شده ولی واضح است که شیطان ابزار و اسبابی دارد که یکی از آنها همان تکرار زشتیها و خو گرفتن به آنها است.
در پنجمین آیه مورد بحث، همان محتوای آیات گذشته با تعبیرات تازه‏ای به چشم می‏خورد؛ روی سخن را به پیامبرصلی الله علیه وآله کرده می‏فرماید: بگو آیا شما را خبر دهم که زیانکارترین مردم چه اشخاصی هستند؟ - آنها که تلاشهایشان در زندگی دنیا گم و نابود شده در حالی که گمان می‏کنند کار نیک انجام می‏دهند (قَلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْاَخْسَرِیْنَ اَعْمالاً اَلَّذینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحَسَبُونَ اَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً).
در اینجا سخن از زیانکارترین مردم است که سرمایه‏های مهمّ زندگی خود را از قبیل عمر و جوانی و نیروی فکری و جسمانی را در راههای غلط از دست می‏دهند، در حالی که می‏پندارند کار نیکی انجام می‏دهند و خوشحالند و افتخار می‏کنند.
چرا این گونه افراد به چنین روز سیاهی می‏افتند؟ دلیلش خو گرفتن به زشتیها و بدیها و هوا پرستی و خود خواهی و خود بینی است که همچون پرده‏های سیاه ظلمانی بر چشم عقل آنها فرو می‏افتد و از دیدن حقایق باز می‏مانند، و واقعیّتها را غیر از آنچه هست تصوّر می‏کنند.
نتیجه این گرفتاری و بدبختی، همان است که در آیه بعد از آن آمده است؛ می‏گوید: «آنها کسانی هستند که به آیات پروردگارشان و لقای او کافر شدند، و به همین دلیل اعمالشان حبط و نابود گشته‏است!» (اُولئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِایاتِ رَبِّهِم وَ لِقائِهِ وَ حَبِطَتْ اَعْمالُهُمْ).
در روایات اسلامی در تفسیر آیه فوق تعبیراتی دیده می‏شود که هر یک بیان مصداق روشنی از مصداقهای این آیه است، و همه در آن جمعند؛ در بعضی از روایات، به منکران ولایت امیرمؤمنان علی‏علیه السلام تفسیر شده، و در بعضی به رهبانهای مسیحی، یعنی مردان و زنان تارک دنیا که چشم از همه لذّات دنیا پوشیده‏اند، در حالی که در راه انحرافی گام بر می‏دارند.
و در بعضی از روایات به بدعتگذاران از مسلمین، و بعضی به خوارج نهروان و در بعضی به بدعتگذاران یهود و نصاری تفسیر شده است؛ همه اینها کسانی هستند که اعمالشان در واقع زشت و آمیخته به گناه و جنایت بوده در حالی که خود را بر طریق حقّ و صواب می‏پنداشتند.
قابل توجّه این که جمله «حَبِطَتْ اَعْمالُهُمْ» که در ذیل آیه بعد آمده بود از ماده «حَبَط» (بروزن سبد) می‏باشد که یکی از معانی معروف آن این است که شتر یا حیوان دیگری، علف زیاد و احیاناً علفهای مضرّ و مسموم بخورد و شکم او باد کند و به مرگ او منتهی گردد؛ بدیهی است باد کردن شکم این حیوان دلیل بر فربهی و قوّت او نیست؛ بلکه نشانه بیماری و چه بسا مقدّمه مرگ اوست، هرچند ممکن است ناآگاهان آن را فربهی و قدرت و قوّت پندارند.
گروهی از انسانها نیز به همین سرنوشت گرفتار می‏شوند،تمام تلاش و کوشش خود را در طریق بدبختی خویش به کار می‏گیرند در حالی که گمان می‏کنند در مسیر خوشبختی گام بر می‏دارند.
در ششمین آیه مورد بحث سخن از مسأله توبه کامل به میان آمده و آن را برای کسانی معرّفی می‏کند که‏
اولاً از روی جهل و نادانی، عدم آگاهی به اثرات شوم و عواقب دردناک گناه کار بدی را انجام داده‏اند؛
و ثانیاً بزودی از کار خود پشیمان شده و به سوی خدا باز می‏گردند؛ اینها هستند که مشمول رحمت الهی می‏گردند و خدا توبه آنان را می‏پذیرد و خدا دانا و حکیم است (اِنَّما التَّوْبَةُ عَلَی اللَّهِ لِلَّذِیْنَ یَعْمَلُونَ السُّوْءَ بِجَهالَةٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِنْ قَرِیْبٍ فَاُولئِکَ یَتُوبُ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ کانَ اللَّهُ عَلیماً حکیماً).
روشن است که منظور از «جهالت» در این آیه، جهالت مطلق که موجب عذر است نیست؛ زیرا در زمینه جهل مطلق گناهی وجود ندارد؛ بلکه منظور جهل نسبی است یعنی آگاهی کامل به گناه و عواقب و آثار آن نداشته باشد.
و امّا جمله یَتُوبُونَ مِنْ قَریْبٍ به عقیده جمعی از مفسّران به معنی قبل از مرگ است، در حالی که اطلاق کلمه «قریب» به این معنی که گاه پنجاه سال یا بیشتر طول می‏کشد مناسب به نظر نمی‏رسد، روایاتی را هم که طرفداران این نظریّه به آن استدلال کرده‏اند اشاره‏ای به تفسیر این آیه ندارد، بلکه بیان مستقل و جداگانه‏ای است. (دقّت کنید)
ولی بعضی دیگر آن را به معنی زمان نزدیک به گناه گرفته‏اند - یعنی بزودی از کار خود پشیمان شود و به سوی خدا باز گردد؛ زیرا توبه کامل آن است که آثار و رسوبات گناه را بطور کلّی از روح و جان انسان بشوید و کمترین اثری از آن در دل باقی نماند و این در صورتی ممکن است که در فاصله نزدیکی (قبل از آن که گناه در وجود انسان ریشه بدواند و به شکل طبیعت ثانوی در آید) از آن پشیمان شود؛ در غیر این صورت، غالباً اثرات گناه در قلب و جان انسان باقی خواهد ماند. پس توبه کامل توبه‏ای است که بزودی انجام پذیرد و کلمه «قریب» از نظر لغت و فهم عرف نیز با این معنی تناسب بیشتری دارد.
در هفتمین و آخرین آیه مورد بحث، در مورد مسأله زکات و آثار آن دستور می‏دهد «از مؤمنان زکات بگیر!» (خُذْ مِنْ اَمَوالِهِمْ صَدَقَةً)
سپس در ادامه این بیان به آثار اخلاقی و معنوی زکات اشاره کرده می‏فرماید: «تو با این عمل، آنها را پاک می‏کنی، و نموّ و رشد می‏دهی!» (تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیْهِمْ بِها)
آری! پرداختن زکات آنها را از دنیا پرستی و بخل و امساک، پاک می‏کند و نهال نوعدوستی و سخاوت و توجّه به حقوق دیگران را در نهاد آنان پرورش می‏دهد.
اضافه بر این، مفاسد و آلودگیهایی که در جامعه به خاطر فقر و محرومیّت به وجود می‏آید، با انجام این فریضه الهی بر چیده می‏شود و صحنه اجتماع از آن پاک می‏گردد؛ بنابراین زکات، هم رذائل اخلاقی را از میان می‏برد و هم زکات دهنده را به فضائل اخلاقی آراسته می‏کند، و این همان چیزی است که ما در این بحث به دنبال آن هستیم؛ یعنی، تأثیر عمل نیک و بد در پرورش فضائل و رذائل اخلاقی.
همین تعبیر به صورت دیگری در آیه حجاب به چشم می‏خورد؛ می‏فرماید: «وَ اِذا سَئَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَاسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ذلِکُمْ اَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ؛ هنگامی که از آنها (همسران پیامبرصلی الله علیه وآله) چیزی از وسائل زندگی را (به عنوان عاریت) می‏خواهید، از پشت پرده بخواهید! این کار برای پاکی دلهای شما و آنها بهتر است!»(176)
این تعبیر نیز نشان می‏دهد که رعایت عفّت در عمل، باعث پاکی قلب است و بعکس، ترک عفّت، قلب و روح انسان را آلوده می‏کند و مایه پرورش رذائل اخلاقی است.