آیات :
ارزش مسافرت با هدف تحصیل عبرت
أفلم یسیروا فی الارض فتکون لهم قلوب یعقلون بها أو اذان یسمعون بها فانها لا تعمی الابصر و لکن تعمی القلوب التی فی الصدور(1955)؛ آیا آنان در زمین سیر نکردند، تا دلهایی داشته باشند که حقیقت را با آن درک کنند؛ یا گوشهای شنوایی که با آن (ندای حق را) بشنوند؟! چرا که چشمهای ظاهر نابینا نمی شود، بلکه دلهایی که در سینههاست کور میشود.
آثار سفر
قل سیروا فی الارض فانظروا کیف کان عقبه المجرمین(1956)؛ بگو: در روی زمین سیر کنید و ببینید عاقبت کار مجرمان به کجا رسید!
مسافرت برای مطالعات توحیدی
قل سیروا فی الارض فانظروا کیف بدأ الخلق ثم الله ینشی النشاه الاخره ان الله علی کل شیء قدیر(1957)؛ بگو: در زمین بگردید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است؟ سپس خداوند (به همینگونه) جهان آخرت را ایجاد میکند؛ یقینا خدا بر هر چیز توانا است!
سفر تجاری
ان ربک یعلم أنک تقوم أدنی من ثلثی الیل و نصفه و ثلثه و طائفه من الذین معک و الله یقدر الیل و النهار علم أن لن تحصوه فتاب علیکم فاقرء وا ما تیسر من القرءان علم أن سیکون منکم مرضی و ءاخرون یضربون فی الارض یبتغون من فضل الله و ءاخرون یقتلون فی سبیل الله فاقرءوا تیسر منه و أقیموا الصلوه و ءاتوا الزکوه و أقرضوا الله قرضا حسنا و ما تقدموا لانفسکم من خیر تجدوه عند الله هو خیرا و أعظم أجرا و استغفروا الله أن الله غفور رحیم(1958)؛ پروردگارت میداند که تو و گروهی از آنها که با تو هستند نزدیک دو سوم از شب یا نصف یا ثبث آن را به پا میخیزند؛ خداوند شب و روز را اندازهگیری میکند؛ او میداند که شما نمیتوانید مقدار آن را (به دقت) اندازهگیری کنید (برای عبادت کردن)، پس شما را بخشید؛ اکنون آنچه برای شما میسر است قرآن بخوانید او میداند بزودی گروهی از شما بیمار میشوند، و گروهی دیگر برای به دست آوردن فضل الهی (و کسب روزی) به سفر میروند، و گروهی دیگر در راه خدا جهاد میکنند (و تلاوت قرآن باز میمانند)، پس به اندازهای که برای شما ممکن است از آن تلاوت کنید و نماز را بر پا دارید و زکات بپردازید و به خدا قرض الحسنه دهید [در راه او انفاق نمایید] و (بدانید) آنچه را از کارهای نیک برای خود از پیش میفرستید نزد خدا به بهترین وجه و بزرگترین پاداش خواهید یافت؛ و از خدا آمرزش بطلبید که خداوند آمرزنده و مهربان است!
مسافرت و عبرت آموزی
اولم یسیروا فی الارض فینظروا کیف کان عقبه الذین من قبلهم و کانوا أشد منهم قوه و ما کان الله لیعجزه من شیء فی السموت و لا فی الارض انه کان علیما قدیرا(1959)؛ آیا آنان در زمین نگشتند تا ببینند عاقبت کسانی که پیش از آنها بودند چگونه بود؟! همانها که از اینان قویتر (و نیرومندتر) بودند؛ نه چیزی در آسمانها و نه چیزی در زمین از حوزه قدرت او بیرون نخواهد رفت؛ او دانا و تواناست!
سازندگی مسافرت
أولم یسیروا فی الارض فینظورا کیف کان عقبه الذین کانوا من قبلهم کانوا هم أشد منهم قوه و ءاثارا فی الارض فأخذهم الله بذنوبهم و ما کان لهم من الله من واق(1960)؛ آیا آنها روی زمین سیر نکردند تا ببینند عاقبت کسانی که پیش از آنان بودند چگونه بود؟! آنها در قدرت و ایجاد آثار مهم در زمین از اینها برتر بودند؛ ولی خداوند ایشان را به گناهانشان گرفت، و در برابر عذاب او مدافعی نداشتند!
سفر دینی
و ما کان المؤمنون لینفرو کافه فلو لانفر من کل فرقه منهم لیتفقهوا فی الدین و لینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم لعلهم یحذرون؛ شایسته نیست مؤمنان همگی (بسوی میدان جهاد) کوچ کنند؛ چرا از هر گروهی از آنان، طایفهای کوچ نمیکند (و طایفهای در مدینه بماند)، تا در دین (و معارف و احکام اسلام) آگاهی یابند و به هنگام بازگشت بسوی قوم خود، آنها را بیم دهند؟! شاید (از مخالفت فرمان پروردگار) بترسد، و خودداری کنند!
روایات :
تندرستی در سفر
سافروا تصحوا سافروا تغنموا(1961)؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم): مسافرت کنید، تا تندرست بمانید و غنیمت به دست آورید.
همسفر
سل عن الرفیق قبل الطریق و عن الجار قبل الدار(1962)؛ امام علی (علیه السلام): پیش از سفر، ببین همسفرت کیست و پیش از (خرید) خانه، ببین همسایهات کیست.
سرگروه در سفر
اذا کان ثلاثه فی سفر فلیومروا أحدهم(1963)؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم): هرگاه سه نفر همسفر شدند، از میان خود یک نفر از خودشان را سرگروه کنند.
خدمتگزاری در سفر
سید القوم خادمهم(1964)؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم): بزرگ مردم (و سرگروه) کسی است که در سفر خدمتگزار آنان باشد.
تحفه سفر
قال النبی (صلی الله علیه و آله و سلم): اذا خرج أحدکم الی سفر ثم قدم علی أهله فلیهدهم و لیطرفهم و لو حجاره(1965)؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم): هرگاه یکی از شما به سفر رفت، در بازگشت حتی اگر شده یک قطعه سنگ برای خانوادهاش هدیه و تحفه بیاورد.
صدقه در سفر
عن الصادق (علیه السلام) أنه قال: افتتح سفرک بالصدقه و اخرج اذا بدا لک فانک تشتری سلامه سفرک(1966)؛ امام صادق (علیه السلام): مسافرت خود را با صدقه دادن آغاز کن و هرگاه خواستی بیرون برو؛ زیرا (با صدقه دادن) سلامتی سفرت را میخری.
آداب سفر
عن أبی عبدالله (علیه السلام) قال قال لقمان لابنه: اذا سافرت مع قوم فأکثر استشار تهم فی أمرک و أمورهم و أکثر التبسم فی وجوههم و کن کریما علی زادک بینهم و اذا دعوک فأجبهم و اذا استعانوا بک فاعنهم و استعمل طول الصمت و کثره الصلاه و سخاء النفس بما معک من دابه أو ماء أو زاد(1967)؛ امام صادق (علیه السلام): لقمان به فرزندش گفت: هرگاه با عدهای همسفر شدی، در کارهای مربوط به خودت و آنها با ایشان زیاد مشورت کن و در روی آنان تبسم زیاد داشته باش، در زاد و توشهات نسبت به آنان بخشنده باش، اگر تو را دعوت کردند قبول کن و اگر از تو کمک خواستند کمکشان کن و در سه چیز از آنان برتر باش، خاموشی، کثرت نماز و بخشندگی در مرکب یا دارایی و یا توشهای که همراه داری.
مردانگی در سفر
أما مروه السفر فبذل الزاد و المزاح فی غیر ما یسخط الله و قله الخلاف علی من تصحبه و ترک الروایه علیهم اذا أنت فارقتهم(1968)؛ امام صادق (علیه السلام): مردانگی در سفر عبارت است از: بخشیدن از ره توشه خود به همراهان، شوخی کردن به گونهای که خشم خدا را همراه نداشته باشد، کمی مخالفت و ناسازگاری یا همسفران و ترک بدگویی از همراهان بعد از جدا شدن از آنان.
کدام سفر؟!
قال لا یخرج الرجل فی سفر یخاف منه علی دینه و صلاته(1969)؛ امام علی (علیه السلام): انسان نباید به سفری برود که میترسد در آن به دین و نمازش لطمهای وارد آید.
تفریح در سفر
قال دخلت علی أبی عبدالله (علیه السلام) و هو فی منزل أخیه عبدالله بن محمد فقلت له جعلت فداک ما خولک الی هذا المنزل قال طلب النزهه(1970)؛ امام صادق (علیه السلام) - در پاسخ به عمرو بن حریث که در منزل برادر امام، عبدالله بن محمد خدمت ایشان رسید و گفت: فدایت شوم! چه شده که به این جا آمدهاید؟ - برای گردش.
داستانها :
همسفر حج
مردی از سفر حج برگشته بود؛ سرگذشت مسافرت خودش و همراهانش را برای امام صادق (علیه السلام) تعریف میکرد؛ مخصوصا یکی از همسفران خویش بسیار میستود که چه مرد بزرگواری بود، ما به معیت چنین مرد شریفی مفتخر بودیم، یکسره مشغول طاعت و عبادت بود، همینکه در منزلی فرود میآمدیم او فورا به گوشهای میرفت و سجاده خویش را پهن میکرد و به عبادت مشغول میشد.
امام صادق (علیه السلام) فرمود: پس چه کسی کارهای او را انجام میداد و حیوان او را تیمار میکرد؟!
آن مرد گفت: البته افتخار این کارها با ما بود؛ او فقط به کارهای مقدس خویش مشغول بود و کاری به کارها نداشت.
امام صادق (علیه السلام) فرمود: بنابراین همه شما از او برتر بودهاید(1971).
توشه بر دوش به سوی آخرت!
زهری میگوید: در شبی تاریک و سرد، علی بن حسین (علیه السلام) را دیدم که مقداری آذوقه به دوش گرفته، میرود. عرض کردم: یا بن رسول الله! این چیست، به کجا میبرید؟ حضرت فرمودند: زهری، من مسافرم! این توشه سفر من است. میبرم در جای محفوظی بگذارم تا هنگام مسافرت دست خالی و بیتوشه نباشم!
گفتم: یا بن رسول الله! این غلام من است، اجازه بفرما این بار را به دوش بگیرد و هرجا میخواهی ببرد.
فرمودند: تو بگذار من خودم بار خود را ببرم، تو راه خود را بگیر و برو و با من کاری نداشته باش!
زهری بعد از چند روز حضرت را دید، عرض کرد: یا بن رسول الله! من از سفری که آن شب دربارهاش سخن میگفتی، اثری ندیدم!
حضرت فرمود: سفر آخرت را میگفتم و سفر مرگ نظرم بود که برای آن آماده میشدم! سپس آن حضرت هدف خود را از بردن آن توشه در شب به خانههای نیازمندان توضیح داد و فرمود: آمادگی برای مرگ با دوری جستن از حرام و خیرات دادن به دست میآید(1972).
جاذبه امام حسن (علیه السلام)
مردی از اهل شام که در اثر تبلیغات دستگاه معاویه گول خورده بودو خاندان پیامبر را دشمن میداشت، وارد مدینه شد. در شهر امام حسن (علیه السلام) را دید. پیش آن حضرت آمد و شروع به ناسزا گفتن کرد و هر چه از دهانش میآمد به آن بزرگوار گفت. حضرت با کمال مهر و محبت به وی مینگریست. چون آن مرد از سخنان زشت فراغت یافت، امام به او سلام کرده، لبخندی زد و سپس فرمود: ای مرد! من خیال میکنم تو در این شهر مسافر غریبی هستی و شاید هم اشتباه کردهای. در عین حال اگر از ما طلب رضایت کنی، ما از تو راضی میشویم. اگر چیزی از ما بخواهی به تو میدهیم؛ اگر راهنمایی بخواهی، هدایتت میکنیم؛ اگر برهنهای لباست میدهیم؛ اگر محتاجی بینیازت میکنیم، اگر آوارهای پناهت میدهیم؛ اگر حاجتی داری برآورده میکنیم و چنانچه با همه وسایل مسافرت بر خانه وارد شوی، تا هنگام رفتنت مهمان ما میشوی و ما میتوانیم با کمال شوق و محبت از شما پذیرایی کنیم؛ چه این که ما خانهای وسیع و وسایل پذیرایی از هر جهت در اختیار داریم.
وقتی مرد شامی سخنان پر از مهر و محبت آن بزرگوار را شنید سخت گریست و در حال خجلت و شرمندگی عرض کرد: گواهی میدهم تو خلیفه خدا بر روی زمین هستی؛ الله اعلم حیث یججعل رسالته(1973) و خداوند؛ داناتر است به اینکه رسالت خویش را در کدام خانواده قرار دهد و تو ای حسن و پدرت! دشمنترین خلق خدا نزد من بودید و اکنون تو محبوبترین خلق خدا پیش منی!
سپس مرد به خانه امام حسن (علیه السلام) وارد شد و هنگامی که در مدینه بود به عنوان مهمان آن حضرت پذیرایی شد و از ارادتمندان آن خاندان گردید.
رفیقان همسفر
پیامبران گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) با گروهی به مسافرت رفته بودند، در بین سفر فرمود: گوسفندی را ذبح کرده، از آن غذا کنند.
یکی از آنها گفت: من ذبح کردن گوسفند را به عهده میگیرم.
دیگری گفت: پوست کندن آن را من انجام میدهم.
سومی قطعه قطعه کردن او را پذیرفت.
و چهارمی پختن و آماده کردن آن را به عهده گرفت.
حضرت فرمود: من هم هیزم جمع میکنم.
عرض کردند: یا رسول الله! این کار را نیز ما انجام میدهیم.
فرمود: می دانم که شما میتوانید این کار را انجام دهید، ولی خداوند از کسی که با رفقای خویش همسفر بودذه و برای خود امتیازی قائل شود، راضی نیست. سپس حضرت برخاست و به جمع آوری هیزم پرداخت(1974).
قافلهای که به حج میرفت
قافلهای از مسلمانان که آهنگ مکه داشت، همینکه به مدینه رسید چند روزی توقف و استراحت کرد، و بعد از مدینه به مقصد مکه به راه افتاد. در بین راه مکه و مدینه، در یکی از منازل، اهل قافله با مردی روبرو شدند که با آنها آشنا بود. آن مرد در ضمن صحبت با آنها، متوجه شخصی در میان آنها شد که سیمای صالحین داشت و با چابکی و نشاط مشغول خدمت و رسیدگی به کارها و حوائج اهل قافله بود؛ در لحظه اول او را شناخت. با کمال تعجب از اهل قافله پرسید: این شخصی را که مشغول خدمت و انجام کارهای شماست میشناسید؟
اهل قافله گفتند: نه، او را نمیشناسیم؛ این مرد در مدینه به قافله ما ملحق شد. مردی صالح و متقی و پرهیزگار است. ما از او تقاضا نکردهایم که برای ما کاری انجام دهد، ولی او خودش مایل است که در کارهای دیگران شرکت کند و به آنها کمک کند. آن مرد گفت: معلوم است او را نمیشناسید، اگر میشناختید این طور گستاخ نبودی، هرگر حاضر نمیشدید مانند یک خادم به کارهای شما رسیدگی کند.
آنها گفتند: مگر این شخص کیست؟! آن مرد گفت: این، علی بن الحسن زین العابدین است. جمعیت آشفته به بلند شدند خواستند برای معذرت، دست و پای امام را ببوسند؛ آنگاه به عنوان گله گفتند: این چه کاری بود که شما با ما کردید؟! ممکن بود خدای ناخواسته ما جسارتی نسبت به شما بکنیم، و مرتکب گناهی بزرگ بشویم.
امام سجاد (علیه السلام) فرمود: من عمدا شما را - که مرا نمیشناختید - برای همسفری انتخاب کردم، زیرا گاهی با کسانی که مرا میشناسند مسافرت میکنم، آنها به خاطر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) زیاد به من عطوفت و مهربانی میکنند، نمیگذارند که من عهدهدار کار و خدمتی بشوم، از این رو مایلم همسفرانی انتخاب کنم که مرا نمیشناسند و از معرفی خودم هم خودداری میکنم تا بتوانم به سعادت خدمت رفقا نائل شوم(1975).
اشعار :
اثر مسافرت
بسیار سفر باید تا پخته شود خامی. (سعدی)
دوری از بلا با سفر
درخت اگر متحرک شدی ز جای به جای - نه جور اره کشیدی و نی جفای تبر (انوری)
شادی و آرامش در سفر
سفر آزموده کند مرد را - هم از دل براند غم و درد را (نصرالله فلسفی)
نکات :
اسلام با تأمین بودجه برای واماندگان در سفر، به مسأله سفر، تجارت و سیاحت بها داده است. (ابن السبیل در زکات)
از بهترین زمانهای موعظه، در آستانه سفر است. یعقوب در آستانه سفر فرزندان به آنان گفت: یا بنی لا تدخلوا من باب واحد
برای پیشرفت و زندگی بهتر، باید سفر کرد.
سیر و سفر باید هدفدار باشد.
سیر و سفر باید عبرتآموز باشد.
سفر یکی از لوازم رزندگی بشر، برای رفع نیازها و کسب تجربههاست، که خداوند اسباب آن را در خشکی و دریا، در اختیار بشر قرار داده و آن را به عنوان یکی از نعمتهای طولانی دارد.
هجرت و سفر برای کسب علم، تاریخی بس طولانی دارد.
تحصیل علم پایان و حدی ندارد. پیامبری چون موسی نیز برای فراگیری علم باید آماده سفر طولانی شود.
حضرت موسی (علیه السلام) داشت:
1- سفر هرب. ففررت منکم لما خفتکم (شعراء، 21)
2- سفر طلب. فلما أتاها نودی من شاطی الواد الایمن (قصص، 30)
3- سفر طرب. و لما جاء موسی لمیقاتنا (اعراف، 143)
4- سفر تعب. لقد لقینا من سفرنا هذا نصبا (تفسیر کشف الاسرار)
از آداب سفر، داشتن همسفر تدارک غذا است: همچنان که اصحاب کهف نیز پول نقد همراه داشتند. فابعثوا بورقکم هذه (کهف، 19)
جهانگردی، سیر سفر، مطالعه طبیعت و گردشهای هدفدار، یک وظیفه و ارزش است. قل سیروا فی الارض فانظروا
گردش در طبیعت، انسان را به فکر وا میدارد. قل سیروا... فانظروا
مطالعه دقیق در آفرینش، شک و تردید خود را بر طرف کرده و خدا را بهتر میتوانیم بشناسیم. فانظروا...
سیر و سفر باید هدفدار باشد.
سیر و سفر باید عامل توجه و به دور از غفلت باشد.
تجربه و علم، به سیر و سفر نیاز دارد.
سیر و سفر و مشاهده بخشهایی از زمین یکی از وسایل هدایت است.
هنگام سوار شدن بر مرکب برای سفر، خدا را سپاس گوییم و به یاد سفر نهایی باشیم. تذکروا نعمه ربکم اذا استویتم علیه و تقولوا... انا الی ربنا لمنقلبون