تربیت
Tarbiat.Org

گنجینه معارف جلد 2
محمد رحمتی شهرضا

مسافرت (سفر)

آیات :
ارزش مسافرت با هدف تحصیل عبرت‏
أفلم یسیروا فی الارض فتکون لهم قلوب یعقلون بها أو اذان یسمعون بها فانها لا تعمی الابصر و لکن تعمی القلوب التی فی الصدور(1955)؛ آیا آنان در زمین سیر نکردند، تا دلهایی داشته باشند که حقیقت را با آن درک کنند؛ یا گوشهای شنوایی که با آن (ندای حق را) بشنوند؟! چرا که چشمهای ظاهر نابینا نمی شود، بلکه دلهایی که در سینه‏هاست کور می‏شود.
آثار سفر
قل سیروا فی الارض فانظروا کیف کان عقبه المجرمین(1956)؛ بگو: در روی زمین سیر کنید و ببینید عاقبت کار مجرمان به کجا رسید!
مسافرت برای مطالعات توحیدی‏
قل سیروا فی الارض فانظروا کیف بدأ الخلق ثم الله ینشی النشاه الاخره ان الله علی کل شی‏ء قدیر(1957)؛ بگو: در زمین بگردید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است؟ سپس خداوند (به همین‏گونه) جهان آخرت را ایجاد می‏کند؛ یقینا خدا بر هر چیز توانا است!
سفر تجاری‏
ان ربک یعلم أنک تقوم أدنی من ثلثی الیل و نصفه و ثلثه و طائفه من الذین معک و الله یقدر الیل و النهار علم أن لن تحصوه فتاب علیکم فاقرء وا ما تیسر من القرءان علم أن سیکون منکم مرضی و ءاخرون یضربون فی الارض یبتغون من فضل الله و ءاخرون یقتلون فی سبیل الله فاقرءوا تیسر منه و أقیموا الصلوه و ءاتوا الزکوه و أقرضوا الله قرضا حسنا و ما تقدموا لانفسکم من خیر تجدوه عند الله هو خیرا و أعظم أجرا و استغفروا الله أن الله غفور رحیم(1958)؛ پروردگارت می‏داند که تو و گروهی از آنها که با تو هستند نزدیک دو سوم از شب یا نصف یا ثبث آن را به پا می‏خیزند؛ خداوند شب و روز را اندازه‏گیری می‏کند؛ او می‏داند که شما نمی‏توانید مقدار آن را (به دقت) اندازه‏گیری کنید (برای عبادت کردن)، پس شما را بخشید؛ اکنون آنچه برای شما میسر است قرآن بخوانید او می‏داند بزودی گروهی از شما بیمار می‏شوند، و گروهی دیگر برای به دست آوردن فضل الهی (و کسب روزی) به سفر می‏روند، و گروهی دیگر در راه خدا جهاد می‏کنند (و تلاوت قرآن باز می‏مانند)، پس به اندازه‏ای که برای شما ممکن است از آن تلاوت کنید و نماز را بر پا دارید و زکات بپردازید و به خدا قرض الحسنه دهید [در راه او انفاق نمایید] و (بدانید) آنچه را از کارهای نیک برای خود از پیش می‏فرستید نزد خدا به بهترین وجه و بزرگترین پاداش خواهید یافت؛ و از خدا آمرزش بطلبید که خداوند آمرزنده و مهربان است!
مسافرت و عبرت آموزی‏
اولم یسیروا فی الارض فینظروا کیف کان عقبه الذین من قبلهم و کانوا أشد منهم قوه و ما کان الله لیعجزه من شی‏ء فی السموت و لا فی الارض انه کان علیما قدیرا(1959)؛ آیا آنان در زمین نگشتند تا ببینند عاقبت کسانی که پیش از آنها بودند چگونه بود؟! همانها که از اینان قویتر (و نیرومندتر) بودند؛ نه چیزی در آسمانها و نه چیزی در زمین از حوزه قدرت او بیرون نخواهد رفت؛ او دانا و تواناست!
سازندگی مسافرت‏
أولم یسیروا فی الارض فینظورا کیف کان عقبه الذین کانوا من قبلهم کانوا هم أشد منهم قوه و ءاثارا فی الارض فأخذهم الله بذنوبهم و ما کان لهم من الله من واق(1960)؛ آیا آنها روی زمین سیر نکردند تا ببینند عاقبت کسانی که پیش از آنان بودند چگونه بود؟! آنها در قدرت و ایجاد آثار مهم در زمین از اینها برتر بودند؛ ولی خداوند ایشان را به گناهانشان گرفت، و در برابر عذاب او مدافعی نداشتند!
سفر دینی‏
و ما کان المؤمنون لینفرو کافه فلو لانفر من کل فرقه منهم لیتفقهوا فی الدین و لینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم لعلهم یحذرون؛ شایسته نیست مؤمنان همگی (بسوی میدان جهاد) کوچ کنند؛ چرا از هر گروهی از آنان، طایفه‏ای کوچ نمی‏کند (و طایفه‏ای در مدینه بماند)، تا در دین (و معارف و احکام اسلام) آگاهی یابند و به هنگام بازگشت بسوی قوم خود، آنها را بیم دهند؟! شاید (از مخالفت فرمان پروردگار) بترسد، و خودداری کنند!
روایات :
تندرستی در سفر
سافروا تصحوا سافروا تغنموا(1961)؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم): مسافرت کنید، تا تندرست بمانید و غنیمت به دست آورید.
همسفر
سل عن الرفیق قبل الطریق و عن الجار قبل الدار(1962)؛ امام علی (علیه السلام): پیش از سفر، ببین همسفرت کیست و پیش از (خرید) خانه، ببین همسایه‏ات کیست.
سرگروه در سفر
اذا کان ثلاثه فی سفر فلیومروا أحدهم(1963)؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم): هرگاه سه نفر همسفر شدند، از میان خود یک نفر از خودشان را سرگروه کنند.
خدمتگزاری در سفر
سید القوم خادمهم(1964)؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم): بزرگ مردم (و سرگروه) کسی است که در سفر خدمتگزار آنان باشد.
تحفه سفر
قال النبی (صلی الله علیه و آله و سلم): اذا خرج أحدکم الی سفر ثم قدم علی أهله فلیهدهم و لیطرفهم و لو حجاره(1965)؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم): هرگاه یکی از شما به سفر رفت، در بازگشت حتی اگر شده یک قطعه سنگ برای خانواده‏اش هدیه و تحفه بیاورد.
صدقه در سفر
عن الصادق (علیه السلام) أنه قال: افتتح سفرک بالصدقه و اخرج اذا بدا لک فانک تشتری سلامه سفرک(1966)؛ امام صادق (علیه السلام): مسافرت خود را با صدقه دادن آغاز کن و هرگاه خواستی بیرون برو؛ زیرا (با صدقه دادن) سلامتی سفرت را می‏خری.
آداب سفر
عن أبی عبدالله (علیه السلام) قال قال لقمان لابنه: اذا سافرت مع قوم فأکثر استشار تهم فی أمرک و أمورهم و أکثر التبسم فی وجوههم و کن کریما علی زادک بینهم و اذا دعوک فأجبهم و اذا استعانوا بک فاعنهم و استعمل طول الصمت و کثره الصلاه و سخاء النفس بما معک من دابه أو ماء أو زاد(1967)؛ امام صادق (علیه السلام): لقمان به فرزندش گفت: هرگاه با عده‏ای همسفر شدی، در کارهای مربوط به خودت و آنها با ایشان زیاد مشورت کن و در روی آنان تبسم زیاد داشته باش، در زاد و توشه‏ات نسبت به آنان بخشنده باش، اگر تو را دعوت کردند قبول کن و اگر از تو کمک خواستند کمکشان کن و در سه چیز از آنان برتر باش، خاموشی، کثرت نماز و بخشندگی در مرکب یا دارایی و یا توشه‏ای که همراه داری.
مردانگی در سفر
أما مروه السفر فبذل الزاد و المزاح فی غیر ما یسخط الله و قله الخلاف علی من تصحبه و ترک الروایه علیهم اذا أنت فارقتهم(1968)؛ امام صادق (علیه السلام): مردانگی در سفر عبارت است از: بخشیدن از ره توشه خود به همراهان، شوخی کردن به گونه‏ای که خشم خدا را همراه نداشته باشد، کمی مخالفت و ناسازگاری یا همسفران و ترک بدگویی از همراهان بعد از جدا شدن از آنان.
کدام سفر؟!
قال لا یخرج الرجل فی سفر یخاف منه علی دینه و صلاته(1969)؛ امام علی (علیه السلام): انسان نباید به سفری برود که می‏ترسد در آن به دین و نمازش لطمه‏ای وارد آید.
تفریح در سفر
قال دخلت علی أبی عبدالله (علیه السلام) و هو فی منزل أخیه عبدالله بن محمد فقلت له جعلت فداک ما خولک الی هذا المنزل قال طلب النزهه(1970)؛ امام صادق (علیه السلام) - در پاسخ به عمرو بن حریث که در منزل برادر امام، عبدالله بن محمد خدمت ایشان رسید و گفت: فدایت شوم! چه شده که به این جا آمده‏اید؟ - برای گردش.
داستانها :
همسفر حج‏
مردی از سفر حج برگشته بود؛ سرگذشت مسافرت خودش و همراهانش را برای امام صادق (علیه السلام) تعریف می‏کرد؛ مخصوصا یکی از همسفران خویش بسیار می‏ستود که چه مرد بزرگواری بود، ما به معیت چنین مرد شریفی مفتخر بودیم، یکسره مشغول طاعت و عبادت بود، همینکه در منزلی فرود می‏آمدیم او فورا به گوشه‏ای می‏رفت و سجاده خویش را پهن می‏کرد و به عبادت مشغول می‏شد.
امام صادق (علیه السلام) فرمود: پس چه کسی کارهای او را انجام می‏داد و حیوان او را تیمار می‏کرد؟!
آن مرد گفت: البته افتخار این کارها با ما بود؛ او فقط به کارهای مقدس خویش مشغول بود و کاری به کارها نداشت.
امام صادق (علیه السلام) فرمود: بنابراین همه شما از او برتر بوده‏اید(1971).
توشه بر دوش به سوی آخرت!
زهری می‏گوید: در شبی تاریک و سرد، علی بن حسین (علیه السلام) را دیدم که مقداری آذوقه به دوش گرفته، می‏رود. عرض کردم: یا بن رسول الله! این چیست، به کجا می‏برید؟ حضرت فرمودند: زهری، من مسافرم! این توشه سفر من است. می‏برم در جای محفوظی بگذارم تا هنگام مسافرت دست خالی و بی‏توشه نباشم!
گفتم: یا بن رسول الله! این غلام من است، اجازه بفرما این بار را به دوش بگیرد و هرجا می‏خواهی ببرد.
فرمودند: تو بگذار من خودم بار خود را ببرم، تو راه خود را بگیر و برو و با من کاری نداشته باش!
زهری بعد از چند روز حضرت را دید، عرض کرد: یا بن رسول الله! من از سفری که آن شب درباره‏اش سخن می‏گفتی، اثری ندیدم!
حضرت فرمود: سفر آخرت را می‏گفتم و سفر مرگ نظرم بود که برای آن آماده می‏شدم! سپس آن حضرت هدف خود را از بردن آن توشه در شب به خانه‏های نیازمندان توضیح داد و فرمود: آمادگی برای مرگ با دوری جستن از حرام و خیرات دادن به دست می‏آید(1972).
جاذبه امام حسن (علیه السلام)
مردی از اهل شام که در اثر تبلیغات دستگاه معاویه گول خورده بودو خاندان پیامبر را دشمن می‏داشت، وارد مدینه شد. در شهر امام حسن (علیه السلام) را دید. پیش آن حضرت آمد و شروع به ناسزا گفتن کرد و هر چه از دهانش می‏آمد به آن بزرگوار گفت. حضرت با کمال مهر و محبت به وی می‏نگریست. چون آن مرد از سخنان زشت فراغت یافت، امام به او سلام کرده، لبخندی زد و سپس فرمود: ای مرد! من خیال می‏کنم تو در این شهر مسافر غریبی هستی و شاید هم اشتباه کرده‏ای. در عین حال اگر از ما طلب رضایت کنی، ما از تو راضی می‏شویم. اگر چیزی از ما بخواهی به تو می‏دهیم؛ اگر راهنمایی بخواهی، هدایتت می‏کنیم؛ اگر برهنه‏ای لباست می‏دهیم؛ اگر محتاجی بی‏نیازت می‏کنیم، اگر آواره‏ای پناهت می‏دهیم؛ اگر حاجتی داری برآورده می‏کنیم و چنانچه با همه وسایل مسافرت بر خانه وارد شوی، تا هنگام رفتنت مهمان ما می‏شوی و ما می‏توانیم با کمال شوق و محبت از شما پذیرایی کنیم؛ چه این که ما خانه‏ای وسیع و وسایل پذیرایی از هر جهت در اختیار داریم.
وقتی مرد شامی سخنان پر از مهر و محبت آن بزرگوار را شنید سخت گریست و در حال خجلت و شرمندگی عرض کرد: گواهی می‏دهم تو خلیفه خدا بر روی زمین هستی؛ الله اعلم حیث یججعل رسالته(1973) و خداوند؛ داناتر است به اینکه رسالت خویش را در کدام خانواده قرار دهد و تو ای حسن و پدرت! دشمن‏ترین خلق خدا نزد من بودید و اکنون تو محبوب‏ترین خلق خدا پیش منی!
سپس مرد به خانه امام حسن (علیه السلام) وارد شد و هنگامی که در مدینه بود به عنوان مهمان آن حضرت پذیرایی شد و از ارادتمندان آن خاندان گردید.
رفیقان همسفر
پیامبران گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) با گروهی به مسافرت رفته بودند، در بین سفر فرمود: گوسفندی را ذبح کرده، از آن غذا کنند.
یکی از آنها گفت: من ذبح کردن گوسفند را به عهده می‏گیرم.
دیگری گفت: پوست کندن آن را من انجام می‏دهم.
سومی قطعه قطعه کردن او را پذیرفت.
و چهارمی پختن و آماده کردن آن را به عهده گرفت.
حضرت فرمود: من هم هیزم جمع می‏کنم.
عرض کردند: یا رسول الله! این کار را نیز ما انجام می‏دهیم.
فرمود: می دانم که شما می‏توانید این کار را انجام دهید، ولی خداوند از کسی که با رفقای خویش همسفر بودذه و برای خود امتیازی قائل شود، راضی نیست. سپس حضرت برخاست و به جمع آوری هیزم پرداخت(1974).
قافله‏ای که به حج می‏رفت‏
قافله‏ای از مسلمانان که آهنگ مکه داشت، همینکه به مدینه رسید چند روزی توقف و استراحت کرد، و بعد از مدینه به مقصد مکه به راه افتاد. در بین راه مکه و مدینه، در یکی از منازل، اهل قافله با مردی روبرو شدند که با آنها آشنا بود. آن مرد در ضمن صحبت با آنها، متوجه شخصی در میان آنها شد که سیمای صالحین داشت و با چابکی و نشاط مشغول خدمت و رسیدگی به کارها و حوائج اهل قافله بود؛ در لحظه اول او را شناخت. با کمال تعجب از اهل قافله پرسید: این شخصی را که مشغول خدمت و انجام کارهای شماست می‏شناسید؟
اهل قافله گفتند: نه، او را نمی‏شناسیم؛ این مرد در مدینه به قافله ما ملحق شد. مردی صالح و متقی و پرهیزگار است. ما از او تقاضا نکرده‏ایم که برای ما کاری انجام دهد، ولی او خودش مایل است که در کارهای دیگران شرکت کند و به آنها کمک کند. آن مرد گفت: معلوم است او را نمی‏شناسید، اگر می‏شناختید این طور گستاخ نبودی، هرگر حاضر نمی‏شدید مانند یک خادم به کارهای شما رسیدگی کند.
آنها گفتند: مگر این شخص کیست؟! آن مرد گفت: این، علی بن الحسن زین العابدین است. جمعیت آشفته به بلند شدند خواستند برای معذرت، دست و پای امام را ببوسند؛ آنگاه به عنوان گله گفتند: این چه کاری بود که شما با ما کردید؟! ممکن بود خدای ناخواسته ما جسارتی نسبت به شما بکنیم، و مرتکب گناهی بزرگ بشویم.
امام سجاد (علیه السلام) فرمود: من عمدا شما را - که مرا نمی‏شناختید - برای همسفری انتخاب کردم، زیرا گاهی با کسانی که مرا می‏شناسند مسافرت می‏کنم، آنها به خاطر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) زیاد به من عطوفت و مهربانی می‏کنند، نمی‏گذارند که من عهده‏دار کار و خدمتی بشوم، از این رو مایلم همسفرانی انتخاب کنم که مرا نمی‏شناسند و از معرفی خودم هم خودداری می‏کنم تا بتوانم به سعادت خدمت رفقا نائل شوم(1975).
اشعار :
اثر مسافرت‏
بسیار سفر باید تا پخته شود خامی. (سعدی)
دوری از بلا با سفر
درخت اگر متحرک شدی ز جای به جای - نه جور اره کشیدی و نی جفای تبر (انوری)
شادی و آرامش در سفر
سفر آزموده کند مرد را - هم از دل براند غم و درد را (نصرالله فلسفی)
نکات :
اسلام با تأمین بودجه برای واماندگان در سفر، به مسأله سفر، تجارت و سیاحت بها داده است. (ابن السبیل در زکات)
از بهترین زمان‏های موعظه، در آستانه سفر است. یعقوب در آستانه سفر فرزندان به آنان گفت: یا بنی لا تدخلوا من باب واحد
برای پیشرفت و زندگی بهتر، باید سفر کرد.
سیر و سفر باید هدفدار باشد.
سیر و سفر باید عبرت‏آموز باشد.
سفر یکی از لوازم رزندگی بشر، برای رفع نیازها و کسب تجربه‏هاست، که خداوند اسباب آن را در خشکی و دریا، در اختیار بشر قرار داده و آن را به عنوان یکی از نعمت‏های طولانی دارد.
هجرت و سفر برای کسب علم، تاریخی بس طولانی دارد.
تحصیل علم پایان و حدی ندارد. پیامبری چون موسی نیز برای فراگیری علم باید آماده سفر طولانی شود.
حضرت موسی (علیه السلام) داشت:
1- سفر هرب. ففررت منکم لما خفتکم (شعراء، 21)
2- سفر طلب. فلما أتاها نودی من شاطی الواد الایمن (قصص، 30)
3- سفر طرب. و لما جاء موسی لمیقاتنا (اعراف، 143)
4- سفر تعب. لقد لقینا من سفرنا هذا نصبا (تفسیر کشف الاسرار)
از آداب سفر، داشتن همسفر تدارک غذا است: هم‏چنان که اصحاب کهف نیز پول نقد همراه داشتند. فابعثوا بورقکم هذه (کهف، 19)
جهانگردی، سیر سفر، مطالعه طبیعت و گردش‏های هدفدار، یک وظیفه و ارزش است. قل سیروا فی الارض فانظروا
گردش در طبیعت، انسان را به فکر وا می‏دارد. قل سیروا... فانظروا
مطالعه دقیق در آفرینش، شک و تردید خود را بر طرف کرده و خدا را بهتر می‏توانیم بشناسیم. فانظروا...
سیر و سفر باید هدفدار باشد.
سیر و سفر باید عامل توجه و به دور از غفلت باشد.
تجربه و علم، به سیر و سفر نیاز دارد.
سیر و سفر و مشاهده بخش‏هایی از زمین یکی از وسایل هدایت است.
هنگام سوار شدن بر مرکب برای سفر، خدا را سپاس گوییم و به یاد سفر نهایی باشیم. تذکروا نعمه ربکم اذا استویتم علیه و تقولوا... انا الی ربنا لمنقلبون