آیات :
زندگی زاهدانه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)
یأیها النبی قل لازوجک ان کنتن تردن الحیوه الدنیا و زینتها فتعالین أمتعکن و أسرحکن سراحا جمیلا(953)؛ ای پیامبر! به همسرانت بگو: اگر شما زندگی دنیا و زرق و برق آن را میخواهید بیایید با هدیهای شما را بهرهمند سازم و شما را بطرز نیکویی رها سازم!
مذمت زهدهای افراطی
یبنی ءادم خذوا زینتکم عند کل مسجد و کلوا و اشربوا و لاتسرفوا انه لایجب المسرفین(954)؛ ای فرزندان آدم! زینت خود را به هنگام رفتن به مسجد با خود بردارید! و (از نعمتهای الهی) بخورید و بیاشامید، ولی اسراف نکنید که خداوند مسرفان را دوست نمیدارد!
ریاضتهای افراطی - بدعت در دین
قل من حرم زینه الله التی أخرج لعباده و الطیبت من الرزق قل هی للذین ءامنوا فی الحیوه الدنیا خالصه یوم القیمه کذلک نفصل الایت لقوم یعلمون(955)؛ بگو: چه کسی زینتهای الهی را برای بندگان خود آفریده، و روزیهای پاکیزه را حرام کرده است؟! بگو: اینها در زندگی برای کسانی است که ایمان آوردهاند؛ (اگر چه دیگران نیز با آنها مشارکت دارند؛ ولی) در قیامت، خالص (برای مؤمنان) خواهد بود. این گونه آیات (خود) را برای کسانی که آگاهند، شرح میدهیم!
بسته شدن راه هدایت در اثر توجه به دنیا و زهد نداشتن
و ذر الذین اتخذوا دینهم لعبا و لهوا و غرتهم الحیوه الدنیا و ذکر به أن تبسل نفس بما کسبت لیس لها من دون الله ولی و لاشفیع و ان تعدل کل عدل لا یؤخذ منها أولئک الذین أبسلوا بما کسبوا لهم شراب من خمیم و عذاب ألیم بما کانوا یکفرون(956)؛ و رها کن کسانی را که آیین (فطری) خود را به بازی و سرگرمی گرفتند، و زندگی دنیا، آنها را مغرور ساخته، و با این (قرآن)، به آنها یادآوری نما، تا گرفتار (عواقب شوم) اعمال خود نشوند! (و در قیامت) جز خدا، نه یاوری دارند، و نه شفاعت کنندهای! و (چنین کسی) هرگونه عوضی بپردازید، از او پذیرفته نخواهد شد؛ آنها کسانی هستند که گرفتار اعمالی شدهاند که خود انجام دادهاند؛ نوشابهای از آب سوزان برای آنهاست؛ از عذاب دردناکی بخاطر اینکه کفر میورزیدند (و آیات الهی انکار) میکردند.
مال و تجمل مایه ارزش انسان نیست
اهم یقسمون رحمت ربک نحن قسمنا بینهم معیشتهم فی الحیثوه الدنیا و رفعنا بعضهم فوق بعض درجت لیتخذ بعضهم بعضا سخریا و رحمت ربک خیر مما یجمعون(957)؛ آیا آنان رحمت پروردگارت را تقسیمکنند؟! ما معیشت آنها را در حیات دنیا در میانشان تقسیم کردیم و بعضی را بر بعضی برتری دادیم تا یکدیگر را مسخر کرده (و با هم تعاون نمایند)؛ و رحمت پروردگارت از تمام آنچه جمعآوری میکنند بهتر است!
مذمت تجمل دنیا
من کان یرید الحیوه الدنیا و زینتها نوف الیهم أعملهم فیها و هم فیها لایبخسون(958)؛ کسانی که زندگی دنیا و زینت آن را بخواهند، (نتیجه) اعمالشان را در همین دنیا به طور کامل به آنها میدهیم؛ و چیزی کم و کاست و از آنها نخواهند شد!
مظاهر دنیا
اعملوا أنما الحیوه الدنیا لعب و لهو و زینه و تفاخر بینکم و تکاثر فی الاموال و الاولد کمثل غیب أعجب الکفار نباته ثم یهیج فترات مصفرا ثم یکون حطما و فی الاخره عذاب شدید و مغفره من الله و رضون و ما الحیوه الدنیا الا متع الغرور(959)؛ بدانید زندگی دنیا تنها بازی و سرگرمی و تجمل پرستی و فخرفروشی در میان شما و افزون طلبی در اموال و فرزندان است، همانند بارانی که محصولش کشاورزان را در شگفتی فرو میبرد، سپس خشک میشود بگونهای که آن را زرد رنگ میبینی؛ سپس تبدیل به کاه میشود! و در آخرت عذاب شدید است یا مغفرت و رضای الهی؛ و (به هر حال) زندگی دنیا چیزی جز متاع فریب نیست!
روایات :
عبادت خدا با زهد
ما تعبدوا لله بشیء مثل الزهد فی الدنیا(960)؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم): خداوند را با هیچ عبادتی همانند دل برکندن از دنیا نپرستیدند.
خیر و بیرغبتی به دنیا
عن أبی عبدالله (علیه السلام) قال: سمعته یقول جعل الخیر کله فی بیت و جعل مفتاحه الزهد فی الدنیا(961)؛ امام صادق (علیه السلام): همه خیر در اتاقی نهاده شده و کلید آن بیرغبتی به دنیا قرار داده شده است.
لازمه زهد
عن أبی الطفیل قال سمعت أمیر المؤمنین (علیه السلام) یقول: الزهد فی الدنیا قصر الأمل و شکر کل نعمه و الورع عن کل ما حرم الله عزوجل(962)؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم): بیرغبتی به دنیا همان کوتاه کردن آرزو و به جای آوردن شکر هر نعمت و پرهیز از محرمات الهی است.
زهد و اطمینان به خدا
الزهد لیس بتحریم الحلال، ولکن أن یکون بما فی یدی الله أوثق بما فی یدیه(963)؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم): زهد، حرام کردن حلال نیست، بلکه این است که انسان اطمینانش به آنچه در دست خداست بیشتر باشد، از آنچه در دست خود اوست.
جوانب زهد
قال (علیه السلام): الزهد کلمه بین کلمتین، من القرآن قال الله سبحانه: لکیلا تأسوا علی ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم فمن لم یأس علی الماضی، ولم یفرح بالاتی فقد أخذ الزهد بطرفیه(964)؛ امام علی (علیه السلام): زهد فراهم آمده از دو جمله است. خداوند متعال فرمود: تا بر آنچه از دستتان رفته.... بنابراین، کسی که برای از دست رفته، افسوس نخورد و برای آنچه به دستش میرسد شاد نشود، هر دو جانب زهد را به دست آورده است.
کلید آخرت
قال الصادق (علیه السلام): الزهد مفتاح باب الاخره و البراءه من النار و هو تر کک کل شیء یشغلک عن الله تعالی من غیر، تأسف علی فوتها و لا اعجاب فی ترکها و لا انتظار فرج منها و لا طلب محمده علیها و لا عوض لها بل تری فوتها راحه و کونها آفه و تکون أبدا هاربا من الافه معتصما بالراحه(965)؛ امام صادق (علیه السلام): زهد، کلید در آخرت است و برائت از آتش. زهد، آن است که هرچه تو را از خدا باز دارد، رها کنی، بی آن که بر از دست دادن آن افسوس بخوری و نه بر اثر فرو گذاشتن آن دچار غرور و خودپسندی بشوی و نه چشمداشت گشایشی از آن داشته باشی و نه خواهان ستایشی در قبال این کار و نه طالب عوض و جبران آن باشی. بلکه از دست دادن آن را مایه آسایش و بودن آن را آفتی بدانی و همواره از آفت گریزان باشی و به آسایش چنگ زنی.
زهد و مرگ
عن حفص بن غیاث قال سمعت موسی بن جعفر (علیه السلام): عند قبر و هو یقول ان شیئا هذا آخره لحقیق أن یرهد فی أوله و ان شیئا هذا أوله لحقیق أن یخاف من آخره(966)؛ امام کاظم (علیه السلام)، بر سر گوری حاضر شد و فرمود: چیزی که آخرش این است، سزاوار است که همان آغاز به آن دل بسته نشود و چیزی که آغازش این است، به جاست که که از عاقبت آن بترسید.
دوری از حرام
ازهد الناس من ترک الحرام(967)؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم): زاهدترین مردم، کسی است که از حرام دوری میکند.
زهد و قناعت
یقول الله: یا ابن آدم، ارض بما آتیتک تکن من أزهد الناس(968)؛ امام سجاد (علیه السلام): خداوند میفرماید: ای پسر آدم! به آنچه تو را دادهام خرسند و قانع باش، تا از زاهدترین مردمان باشی.
صبر و زهد
ان أصبرکم علی البلاء لازهدکم فی الدنیا(969)؛ امام کاظم (علیه السلام): همانا صبورترین شما در برابر بلاها، زاهدترین شما به دنیاست.
داستانها :
جاهل یا تند میرود یا کند
ربیع بن خثیم معروف به خواجه ربیع از اصحاب امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) است، او از زهاد ثمانیه یعنی یکی از هشت زاهد معروف دنیا بشمار میرود. ربیع بن خثیم در زهد و عبادت کارش به جایی کشیده بود که در دوران آخر عمرش قبری برای خودش آماده کرده بود و در لحدی که در آن کنده بود، گاهی از اوقات میرفت و میخوابید و خویشتن را موعظه کرد، میگفت: ای ربیع! یادت نرود عاقبت باید بیایی ایجا.
او هیچ گاه سخنی غیر از ذکر خدا نمیگفت، تنها جملهای که غیر از ذکر خدا و دعا از او شنیدند آن وقتی بود که اطلاع پیدا کرد عدهای حسین بن علی (علیه السلام) فرزند پیغمبر خدا را شهید کردهاند، لذا در اظهار تأثر و تأسف از چنین حادثهای یک جمله بیان کرد که مضمون آن این است: وای بر این امت که فرزند پیغمبرشان را شهید کردند.
میگویند بعدها از این سخن استغفار نمود و میگفت: چرا من این چند کلمه را غیر از ذکر خدا بوده است به زبان آوردهام.
او بیست سال از عمرش را در عبادت گذارنید و یک کلمه هم به اصطلاح، حرف دنیا را نزد. در حالی که در این فاصله شاهد شهادت سه امام بزرگوار، یعنی امام علی (علیه السلام)، امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) بوده است
همین آدم در دوران امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) جزو سپاهیان حضرت بشمار میآمده است. یک روز خدمت امام آمد و عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! ما درباره این جنگ شک داریم! میترسیم این جنگ شرعی نباشد!
- چرا؟
- چون ما داریم با اهل قبله میجنگیم که مثل ما شهادتین میگویند، مثل ما نماز میخوانند.
از طرفی ربیع خود را شیعه میدانست و نمی خواست صریحا از علی کنارهگیری کند، لذا گفت: یا امیرالمؤمنین! خواهش میکنم به من کاری واگذار کنید که در آن شک وجود نداشته باشد، من را به جایی و دنبال مأموریتی بفرست که در آن تردید نباشد.
حضرت هم پذیرفت و او را به یکی از سرحدات فرستاد که اگر جنگی شد، طرف مقابلش کفار و مشرکین و غیر مسلمانها باشند!
این یک نمونهای بود از زهاد و عبادی که در آن عصر بودهاند، اما این زهد و عبادت چقدر ارزش دارد؟! این هیچ ارزشی هم ندارد، آدم در رکاب مردی مانند علی (علیه السلام) باشد ولی در راهی که علی (علیه السلام) دارد راهنمایی میکند و فرمان جهاد میدهد شک کند و عمل به احتیاط نماید!
اسلام بصیرت و عمل را با هم میخواهد. این آدم (خواجه ربیع) بصیرت ندارد چرا که در وقتی که جنایتها و ستمگریها و اسلام شکنیهای معاویه و یزید را میبیند، آقا به گوشهای میرود و شب و روز را فقط به نماز و ذکر خدا میپردازد و تازه برای یک جمله که به عنوان اظهار تأسف از شهادت فرزند پیغمبر گفته است استغفار میجوید. این با تعلیمات اسلامی جور در نمیآید. همیشه، الجاهل مفرط او مفرط؛ جاهل یا تند میرود یا کند. یا فقط به ذکر و دعا و عبادت اکتفا میکند و جنبه سیاسی و اجتماعی اسلام را ترک و یا بلعکس به عبادات و جنبههای معنوی آن پشت پا میزند و فقط به ابعاد سیاسی و اقتصادی و اجتماعی آن میاندیشد و این هر دو خطاست(970).
مرد حق و حقیقت
ادیب محقق، حکیم متأله، فقیه بزرگوار، طبیب عالیقدر، عالم ربانی، مرحوم آقای شیرازی اصفهانی قدس الله سره، راستی مرد حق و حقیقت بود. از خود و خودی رسته و به حق پیوسته بود. با همه مقامات علمی و شخصیت اجتماعی، احساس وظیفه نسبت به ارشاد و هدایت جامعه و عشق سوزان به حضرت ابا عبدالحسین (علیه السلام) موجب شده بود که منبر برود و موعظه کند، مواعظ و اندرزهایش چون از جان بیرون میآمد، لاجرم بر دل مینشست.
ایشان هر وقت به قم میآمد، علمای طراز اول قم با اصرار از او میخواستند که منبر برود و موعظه نماید. منبرش بیش از آنکه قال باشد حال بود. از امامت جماعت پرهیز داشت، سالی در ماه مبارک رمضان با اصرار زیاد او را وادار کردند که یک ماهه در مدرسه صدر اقامه جماعت کند، با اینکه مرتب نمیآمد و قید منظم آمدن سر ساعت معین را تحمل نمیکرد، جمیعت بیسابقهای برای اقتدا شرکت میکردند، به طوری که جماعتهای اطراف خلوت شد. او هم چون این را فهمید، دیگر ادامه نداد. مردم اصفهان عموما او را میشناختند و به او ارادت میورزیدند، همچنانکه حوزه علمیه قم به او ارادت داشتند. هنگام ورودش به قم، علمای قم با اشتیاق به زیارتش میشتافتند ولی او از قید مریدی و مرادی مانند قیود دیگر آزاد بود(971).
علی و عاصم
حضرت علی (علیه السلام) بعد از خاتمه جنگ جمل(972) وارد شهر بصره شد. در خلال ایامی که در بصره بود، روزی به عیادت یکی از یارانش، به نام علاء بن زیاد حارثی رفت. این مرد خانه مجلل و وسیعی داشت. علی (علیه السلام) همینکه آن خانه را با آن عظمت و وسعت دید، به او گفت: این خانه وسیع، به چه کار تو را در دنیا میخورد، در صورتی که به خانه وسیعی در آخرت محتاجتری؟! ولی اگر بخواهی میتوانی که همین خانه وسیع دنیا را وسیلهای برای رسیدن به خانه وسیع آخرت قرار دهی، به اینکه در این خانه از مهمان پذیرایی کنی، صله رحم نمایی، حقوق مسلمانان را در را در این خانه ظاهر و آشکار کنی، این خانه را وسیله زنده ساختن و آشکار نمودن حقوق قرار دهی، و از انحصار مطامع شخصی و استفاده! فردی خارج نمایی.
علاء گفت: یا امیرالمؤمنین! من از برادرم عاصم پیش تو شکایت دارم(973).
- چه شکایتی داری؟
- تارک دنیا شده، جامه کهنه پوشیده، گوشهگیر و منزوی شده، همه چیز و همهکس را رها کرده.
- او را حاضر کنید.
عاصم را احضار کردند و آوردند. علی (علیه السلام) رو به او کرد و فرمود: ای دشمن جان خود! شیطان، عقل تو را ربوده است، چرا به زن و فرزند خویش رحم نکردی؟ آیا تو خیال میکنی که خدایی که نعمتهای پاکیزه دنیا را برای تو حلال و روا ساخته ناراضی میشود و از اینکه تو از آنها بهرهببری؟ تو در نزد خدا کوچکتر از این هستی.
عاصم: یا امیرالمؤمنین! تو خودت هم که مثل من هستی، تو هم که به خود سختی میدهی و در زندگی بر خد سخت میگیری، تو هم که جامه نرم نمیپوشی و غذای لذیذ نمیخوری؛ بنابراین من همان کار را میکنم که تو میکنی، و همان راه را میروم که تو میروی.
- اشتباه میکنی، من با تو فرق دارم، سمتی دارم که تو نداری، من در لباس پیشوایی و حکومتم، وظیفه حاکم و پیشوا وظیفه دیگری است. خداوند بر پیشوایان عادل فرض کرده که ضعیفترین طبقات ملت خود را مقیاس زندگی شخصی خود قرار دهند و آن طوری زندگی کنند که تهیدستترین مردم زندگی میکنند تا سختی فقر و تهیدستی به آن طبقه اثر نکند؛ بنابراین من وظیفهای دارم و تو وظیفهای(974).
امام صادق (علیه السلام) و گروهی از متصوفه
سفیان ثوری(975) که در مدینه میزیست، بر امام صادق (علیه السلام) وارد شد. امام را دید جامهای سپید و بسیار لطیف پوشیده است. به عنوان اعتراض گفت: این جامه سزاوار تو نیست. تو نمیبایست خود را به زیورهای دنیا آلوده سازی، از تو انتظار میرود که زهد بورزی و تقوی داشته باشی و خود را از دنیا دور نگهداری. امام صادق (علیه السلام) فرمود: می خواهم سخنی به تو بگویم، خوب گوش کن که از برای دنیا و آخرت تو مفید است. اگر راستی اشتباه کردهای و حقیقت نظر دین اسلام را درباره این موضوع نمیدانی، سخن من برای تو بسیار سودمند خواهد بود؛ اما اگر منظورت این است که در اسلام بدعتی بگذاری و حقایق را منحرف و وارونه سازی، مطلب دیگری است و این سخنان به تو سودی نخواهد داد. ممکن است تو وضع ساده و فقیرانه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و صحابه آن حضرت را در آن زمان، پیش خود مجسمسازی و فکر کنی که یک نوع تکلیف و وظیفهای برای همه مسلمین تا روز قیامت هست که عین آن وضع را نمونه قرار دهند، و همیشه فقیرانه زندگی کنند؛ اما من به تو بگویم که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در زمانی و محیطی که فقر و سختی و تنگدستی بر آن مستولی یود، عموم مردم از داشتن لوازم اولیه زندگی محروم بودند. وضع خاص زندگی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و صحابه آن حضرت، مربوط به وضع عمومی آن روزگار بود. ولی اگر در عصری و روزگاری وسائل زندگی فراهم شد، و شرائط بهرهبرداری از موهبتهای الهی موجود گشت، سزاوارترین مردم برای بهرهبردن از آن نعمتها نیکان و صالحانند، نه فاسقان و بدکاران؛ مسلمانانند نه کافران. تو چه چیز را در من عیب شمردی؟! به خدا قسم من در عین اینکه میبینی که از نعمتها و موهبتهای الهی استفاده میکنم، از زمانی که به حد رشد و بلوغ رسیدهام، شب و روزی بر من نمیگذرد مگر آنکه مراقبت هستم که اگر در مالم پیدا شود فورا آن را به موردش برسانم.
سفیان نتوانست جواب منطق امام را بدهد، سرافکنده و شکست خورده بیرون رفت، و به یاران و هم مسلکان خود پیوست و ماجرا را گفت. آنها تصمیم گرفتند که دسته جمعی بیایند و با امام مباحثه کنند. جمعی به اتفاق آمدند و گفتند: رفیق ما نتوانست خوب دلائل خودش را ذکر کند اکنون ما آمدهایم با دلایل روشن خود تو را محکم سازیم. امام صادق (علیه السلام) فرمود: دلیلهای شما چیست؟ بیان کنید.
جمعیت گفتند: دلیلهای ما از قرآن است. امام فرمود: چه دلیلی بهتر از قرآن؟ بیان کنید آماده شنیدن هستم.
جمعیت گفتند: ما دو آیه از قرآن را دلیل بر مدعای خودمان و درستی مسلکی که اتخاذ کردهایم میآوریم، و همین برای ما کافی است. خداوند در قرآن کریم یک جا گروهی از صحابه را این طور ستایش میکند: در عین اینکه خودشان در تنگدستی و زحمتند، دیگران را بر خویش مقدم دارند؛ کسانی که از صفت بخل، محفوظ بمانند، آنانند رستگاران(976). در جای دیگر قرآن میگوید: در عین اینکه به غذا احتیاج و علاقه دارند، آن را به فقیر و یتیم و اسیر میخورانند(977).
همینکه سخنشان به اینجا رسید، یک نفر که در حاشیه مجلس نشسته بود و به سخنان آنها گوش میداد گفت: آنچه من تا کنون فهمیدهام این است که شما خودتان هم به سخنان خود عقیده ندارید، شما این حرفها را وسیله قرار دادهاید تا مردم را به مال خودشان بیعلاقه کنید، تا به شما بدهند و شما عوض آنها بهرهمند شوید، لهذا عملا دیده نشده که شما از غذاهای خوب احتراز و پرهیز داشته باشید. امام صادق (علیه السلام) فرمود: عجالتا این حرفها را رها کنید، اینها فائده ندارد. بعد رو به جمعیت کرد و فرمود: اول بگویید آیا شما که به قرآن استدلال میکنید، محکم و متشابه و ناسخ و منسوخ، قرآن را تمیز میدهید، یا نه؟! هرکس از این امت که گمراه شد از همین راه گمراه شد که بدون اینکه اطلاع صحیحی از قرآن داشته باشد و به آن تمسک کرد.
جمعیت گفتند: البته فی الجمله اطلاعاتی در این زمینه داریم، ولی کاملا نه. امام صادق (علیه السلام) فرمود: بدبختی شما هم از همین است. احادیث پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هم مثل آیات قرآن است، اطلاع و شناسایی کامل لازم دارد. اما آیاتی که از قرآن خواندید، این آیات بر حرمت استفاده از نعمتهای الهی دلالت ندارد. این آیات مربوط به گذشت و بخشش و ایثار است. قومی را ستایش میکند که در وقت معینی دیگران را بر خودشان مقدم داشتند و مالی را که بر خودشان حلال بود به دیگران دادند، و اگر هم نمیدادند گناهی و خلافی مرتکب نشده بودند. خداوند به آنان امر نکرده بود که باید چنین کنند، و البته در آن وقت نهی هم نکرده بود که نکنند، آنان پاداش خواهد داد. پس این آیات با مدعای شما تطبیق نمیکند، زیرا شما مردم را منع میکنید و ملامت مینمایید، بر اینکه مال خودشان و نعمتهائی که خداوند به آنها ارزانی داشته استفاده کنند. آنها آن روز آن طور بذل و بخشش کردند، ولی بعد در این زمینه دستور کامل و جامعی از طرف خداوند رسید که حدود این کار را معین کرد، و البته این دستور که بعد رسید، ناسخ عمل آنهاست، ما باید تابع این دستور باشیم نه تابع آن عمل. خداوند برای اصلاح حال مؤمنین و به واسطه رحمت خاص خویش، نهی کرد که شخص، خود و عائله خود را در مضیقه بگذارد و آنچه در کف دارد به دیگران بخشد، زیرا در میان عائله شخص، ضعیفان و خردسالان و پیران فرتوت پیدا میشوند که طاقت تحمل ندارند. اگر بنا شود که من گرده نانی که در اختیار دارم انفاق کنم، عائله من که عهدهدار آنها هستم تلف خواهند شد. لهذا رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: کسی که چند دانه خرما یا چند قرص نان یا چند دینار دارد و قصد انفاق آنها را دارد، در درجه اول بر پدر و و مادر خود باید انفاق کند، و در درجه دوم خودش و زن و فرزندش، و در درجه سوم خویشاوندان و برادران مؤمنش، و در درجه چهارم خیرات و مبرات. این چهارمی بعد از همه آنهاست. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) وقتی شنید مردی از انصار مرده و کودکان صغیری از او باقی مانده، و او دارایی مختصر خود را در راه خدا داده است فرمود: اگر قبلا به من اطلاع داده بودید، نمیگذاشتم او در قبرستان مسلمین دفن کنند؛ او کودکانی باقی میگذارد که دستشان پیش مردم دراز باشد! پدرم امام باقر (علیه السلام) برای من نقل کرد که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: همیشه در انفاقات خود از عائله خود شروع کنید، و به ترتیب نزدیکی؛ هرکس نزدیکتر است مقدمتر است. علاوه بر همه اینها، در نص قرآن مجید از روش و مسلک شما نهی میکند، آنجا که میفرماید: متقین کسانی هستند که در مقام انفاق و بخشش نه تند روی میکنند و نه کندروی، راه اعتدال و میانه را پیش میگیرند(978). در آیات زیادی از قرآن نهی میکند از اسراف و تند روی در بذل و بخشش، همانطور که از بخل و خست نهی میکند، قرآن برای این کار حد وسط و میانه روی را تعیین کرده است، نه اینکه انسان هر چه دارد به دیگران بخشد، و خودش تهیدست بماند، آنگاه دست به دعا بردارد که خدایا به من روزی بده. خداوند چه دعایی را هرگز مستجاب نمیکند، زیرا پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: خداوند دعای چند دسته را مستجاب نمیکند. اول، کسی که از خداوند بدی برای پدر و مادر خود بخواهد. دوم، کسی که مالش را به قرض داده از طرف مقابل، شاهد و گواه و سندی نگرفته باشد، و او مال را خورده است؛ حالا این شخص دست - دعا برداشته از خداوند چاره میخواهد. البته دعای این آدم مستجاب نمیشود، زیرا او به دست خودش راه چاره را از بین برده و مال خویش را بدون سند و گواه به او داده است. سوم - کسی که از خداوند دفع شر زنش را بخواهد، زیرا چاره این کار در دست خود شخص است، او میتواند اگر واقعاً از دست این زن ناراحت است، عقد ازدواج را با طلاق فسخ کند. چهارم - آدمی که در خانه خود نشسته و دست روی دست گذاشته، و از خداوند روزی میخواهد، خداوند در جواب این بنده طمع کار جاهل میگوید: بنده من! مگر نه اینست که من راه حرکت و جنبش را برای تو باز کردهام؟! مگر نه اینست که من اعضاء و جوارح سالم به تو دادهام؟! به تو دست و پا و چشم و گوش و عقل دادهام که ببینی و بشنوی و فکر کنی و حرکت نمایی و دست بلند کنی؟ در خلقت همه اینها هدف و مقصودی در کار بوده؛ شکر این نعمتها به اینست که تو اینها را به کار واداری. بنابراین من بین تو و خودم حجت را تمام کردهام که در راه طلب گام برداری، و دستور مرا راجع به سعی و جنبش اطاعت کنی، و بار دوش دیگران نباشی. البته اگر با مشیت کلی من سازگار بود، به تو روزی وافر خواهم داد، و اگر هم به علل و مصالحی زندگی تو توسعه پیدا نکرد، البته تو سعی خود را کرده وظیفه خویش را انجام دادهای و مذور خواهی بود. پنجم - کسی که خداوند به او مال و ثروت فراوان داده و او با بذل و بخششهای زیاد آنها را از بین برده است، و بعد دست به دعا برداشته که خدایا به من روزی بده، خداوند در جواب او میگوید: مگر من به تو روزی فراوان ندادم؟ چرا میانه روی نکردی؟! مگر من دستور نداده بودم که در بخشش باید میانه روی کرد؟! مگر من از بذل و بخششهای بیحساب نهی نکرده بودم؟ ششم - کسی که درباره قطع رحم دعا کند، و از خداوند چیزی بخواهد که مستلزم قطع رحم است، (یا کسی که قطع رحم کرده بخواهد درباره موضوعی دعا کند). خداوند در قرآن کریم مخصوصا به پیغمبر خویش طرز و روش بخشش را آموخت، زیار داستانی واقع شد که مبلغی طلا پیش پیغمبر بود، و او میخواست آنها را به مصرف فقرا برساند، و میل نداشت حتی یک شب آن پول در خانهاش بماند، لهذا در یک روز تمام طلاها را به این و آن داد. بامداد دیگر سائلی پیدا شد و با اصرار از پیغمبر کمک میخواست، پیغمبر هم چیزی در دست نداشت که به سائل بدهد، از اینرو خیلی ناراحت و غمناک شد. اینجا بود که آیه قرآن نازل شد، و دستور کار را داد، آیه آمد که: نه دستهای خود را به گردن خود ببند و نه تمام گشاده داشته باش که بعد تهیدست بمانی و مورد ملامت فقرا واقع شوی(979). اینها است احادیثی که از پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رسیده، آیات قرآن هم مضمون این احادیث را تأیید میکند، و البته کسانی که اهل قرآن و مؤمن به قرآنند، به مضمون آیات قرآن ایمان دارند. به ابوبکر به هنگام مرگ گفته شد راجع به مالت وصیتی بکن، گفت یک پنجم مالم را انفاق شود و باقی متعلق به ورثه باشد، و یک پنجم کم نیست. ابوبکر به یک پنجم مال خویش وصیت کرد، و حال آنکه مریض حق دارد در مرض موت تا یک سوم هم وصیت کند و اگر میدانست بهتر اینست از تمام حق خود استفاده کند، به یک سوم وصیت میکرد. سلمان و ابوذر را که شما به فضل و تقوی و زهد میشناسید، سیره و روش آنها هم همینطور بود که گفتم. سلمان وقتی که نصیب سالانه خویش را از بیت المال میگرفت، بهاندازه یک سال مخارج خود - که او را به سال دیگر برساند - ذخیره میکرد. به او گفتند: تو با اینهمه زهد و تقوی در فکر ذخیره سال هستی؟ شاید همین امروز یا فردا بمیری و به آخر سال نرسی؟ او در جواب گفت: شاید هم نمردم، چرا شما فقط فرض مردن را صحیح میدانید؛ یک فرض دیگر هم وجود دارد و آن اینکه زنده بمانم، و اگر زنده بمانم خرج دارم و حوائجی دارم. ای نادانها شما از این نکته غافلید که نفس انسان اگر به مقدار کافی وسیله زندگی نداشته باشد، در اطاعت حق، کندی و کوتاهی میکند، و نشاط و نیروی خود را در راه حق از دست میدهد، و همین قدر که به قدر کافی وسیله فراهم شد آرام میگیرد. و اما ابوذر، وی چند شتر و چند گوسفند داشت که از شیر آنها استفاده میکرد، و احیانا اگر میلی در خود به خوردن گوشت میدید، یا مهمانی برایش میرسید، یا دیگران را محتاج میدید، از گوشت آنها استفاده میکرد و اگر میخواست به دیگران بدهد، برای خودش نیز برابر دیگران سهمی منظور میکرد. چه کسی از اینها زاهدتر بود؟ پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره آنان چیزها گفت که همه میدانید. هیچ گاه این اشخاص تمام دارایی خود را به نام زهد و تقوی از دست نداند، و از این راهی که شما امروز پیشنهاد میکنید که مردم از هر چه دارند صرفنظر کنند و خود و عائله خود را در سختی بگذارند، نرفتند. من به شما رسما این حدیث را که پدرم از پدر و اجدادش از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کردهاند اخطار میکنم؛ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: عجیبترین چیزها حالی است که مؤمن پیدا میکند، که اگر بدنش با مقراض قطعه قطعه بشود برایش خیر و سعادت خواهد بود، و اگر هم ملک شرق و غرب به او داده شود باز برایش خیر و سعادت است.
خیر مؤمن در گرو این نیست که حتما فقیر و تهیدست باشد؟ خیر مؤمن ناشی از روح ایمان و عقیده او است، زیرا در هر حالی از فقر و تهیدستی یا ثروت و بینیازی واقع شود، میداند در این حال وظیفهای دارد و آن وظیفه را به خوبی انجام میدهد. اینست که عجیبترین چیزها حالتی است که مؤمن به خود میگیرد، که همه پیشامدها و سختی و سستیها برایش خیر و سعادت میشود. نمیدانم همین مقدار که امروز بیرای شما گفتم کافی است یا بر آن بیفزایم؟ هیچ میدانید که در صدر اسلام، آن هنگام که عده مسلمانان کم بود، قانون جهاد این بود که یک نفر مسلمان در برابر ده نفر کافر ایستادگی کند، و اگر ایستادگی نمیکرد گناه و جرم و تخلف محسوب میشد، ولی بعد که امکانات بیشتری پیدا شد، خداوند به لطف و رحمت خود تخفیف بزرگی داد، و این قانون را به این نحو تغییر داد که هر فرد مسلمان موظف است که فقط در برابر دو کافر ایستادگی کند نه بیشتر. از شما مطلبی راجع به قانون قضا و محاکم قضائی اسلامی سوال میکنم: فرض کنید یکی از شما در محکمه هست و موضوع نفقه زن او در بین است، و قاضی حکم میکند که نفقه زنت را باید بدهی. در اینجا چه میکند؟ آیا عذر میآورد که بنده زاهد هستم و از متاع دنیا اعراض کردهام؟! آیا این عذر موجه است؟! آیا به عقیده شما حکم قاضی به اینکه باید خرج زنت را بدهی، مطابق حق و عدالت است یا آن که ظلم و جور است؟ اگر بگویید این حکم، ظلم و ناحق است، یک دروغ واضح گفتهاید، و به همه اهل اسلام با این تهمت ناروا جور و ستم کردهاید، و اگر بگویید حکم قاضی صحیح است، پس عز شما باطل است و قبول دارید که طریقه و روش شما باطل است. مطلب دیگر: مواردی هست که مسلمان در آن موارد یک سلسله انفاقهای واجب یا غیر واجب انجام میدهد، مثلا زکات یا کفاره میدهد، حالا اگر فرض کنیم معنای زهد، اعراض از زندگی و مایحتاجهای زندگی است، و فرض کنیم همه مردم مطابق دلخواه شما زاهد شدند، و از زندگی و مایحتاج آن رو گرداندند، پس تکلیف کفارات و صدقات واجبه چه میشود؟ تکلیف زکاتهای واجب - که به طلا و نقره و گوسفند و شتر و گاو و خرما و کشمش و غیره تعلق میگیرد - چه میشود؟ مگر نه اینست که این صدقات فرض شده که تهیدستان زندگی بهتری پیدا کنند، و از مواهب زندگی بهرهمند شوند! این خود میرساند که هدف، دین و مقصود از این مقررات، رسیدن به مواهب زندگی و بهرهمند شدن از آن است و اگر مقصود و هدف دین فقیر بودن بود، و حد اعلای تربیت دینی این بود که بشر از متاع این جهان اعراض کند و در فقر و مسکنت و بیچارگی زندگی کند، پس فقرا به آن هدف عالی رسیدهاند و نمیبایست به آنان چیزی داد تا از حال خوش و سعادتمندانه خود خارج نشوند و آنان نیز چون غرق در سعادتند نباید بپذیرند. اساسا اگر حقیقت این است که شما میگویید شایسته نیست که کسی مالی را در کف نگاه دارد، باید هر چه به دستش میرسد همه را ببخشد، و دیگر محلی برای زکات باقی نمیماند. پس معلوم شد که شما بسیار طریقه زشت و خطرناکی را پیش گرفتهاید، و به سوی بد مسلکی مردم را دعوت میکنید. راهی که میروید و مردم دیگر را هم به آن میخوانید، ناشی از جهالت به قرآن و اطلاع نداشتن از قرآن و از سنت پیغمبر و از احادیث پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است. اینها احادیثی نیست که قابل تشکیک باشد، احادیثی است که قرآن به صحت آنها گواهی میدهد. ولی شما احادیث معتبر پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را اگر با روش شما درست درنیاید رد میکنید و این خود نادانی دیگری است. شما در معانی آیات قرآن و نکتههای لطیف و شگفتانگیزی که از آن استفاده میشود تدبر نمیکنید. فرق بین ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه را نمیدانید. امر و نهی را تشخیص نمیدهید. جواب مرا راجع به قصه سلیمان بن داود بدهید که، از خداوند ملکی را مسألت کرد که برای کسی بالاتر از آن میسر نباشد(980). خداوند هم چنان ملکی به او داد. البته سلیمان جز حق نمیخواست. نه خداوند در قرآن و نه هیچ فرد مؤمنی این را بر سلیمان عیب نگرفت گه چرا چنین ملکی را در دنیا خواسته. همچنین است داود پیغمبر که قبل از سلیمان بود. و همچنین است داستان یوسف که به پادشاه رسما میگوید: خزانه داری را به من بده که من هم امینم و دانای کار(981). بعد کارش به جایی رسید که امور کشورداری مصر تا حدود یمن به او سپرده شد، و از اطراف و اکناف - در اثر قحطی که پیش آمد - میآمدند و آذوقه میخریدند و بر میگشتند. و البته نه یوسف میل به عمل ناحق کرد و نه خداوند در قرآن این کار را بر یوسف عیب گرفت. همچنین است قصه ذوالقرنین که بندهای بود که خدا را دوست میداشت. و خدا نیز او را دوست میداشت. اسباب جهان را در اختیارش قرار گرفت و مالک مشرق و مغرب جهان شد. ای گروه! از این راه ناصواب دست بردارید و خدا را به آداب واقعی اسلام متأدیب کنید. از آنچه خدا امر و نهی کرده تجاوز کنید و از پیش خود نتراشید. در مسائلی که نمیدانید مداخله نکنید، علم آن مسائل را از اهلش بخواهید، درصدد باشید که ناسخ را از منسوخ و محکم را از متشابه و حلال را از حرام شناسید. این برای شما بهتر و آسانتر و از نادانی دورتر است. جهالت را رها کنید که طرفدار جهالت زیاد است، بخلاف زیاد است، بخلاف دانش که طرفداران کمی دارد. خداوند فرمود بالاتر از هر صاحب دانشی دانشمندی است(982).
قرق حمام
راه و روش جبارانه خلفای اموی و بعد از آنها خلفای عباسی، در سایر طبقات مردم اثر کرده بود. مردم تدریجا راه و رسمی که اسلام برای زندگی و معاشرت معین کرده بود، از یاد میبردند، سیرت و رفتار ساده و بردارانه رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و علی مرتضی (علیه السلام) و نیکان صحابه از خاطرهها محو میشد. مردم آنچنان به راه روش جبارانه خلفا خو گرفته بودند که کمکم احساس زشتی هم نسبت به آن نمیکردند. امام صادق (علیه السلام) روزی خواست به حمام برود، صاحب طبق سنت و عادت معمول که در مورد محترمین و شخصیتها رایج شده بود، عرض کرد: اجازه بده حمام را برایت قرق کنم.
- نه، لازم نیست.
- چرا؟!
- مؤمن، سبک بارتر از این حرفها است(983).
اشعار :
خوشی زاهد
اندرین دیر کهن کار سبکباران خوش است. (حافظ)
ساده زیستی و زهد
سعادت از طلبی ساده زندگانی کن. (نظام وفا)
راه زهد
زاهدی در پلاس پوشی نیست - زاهد پاک باش و اطلس پوش (سعدی)
نیت زهد
زهد با نیت پاک است نه با جامه پاک - ای بس آلوده که پاکیزه ردائی دارد (پروین)
نکات :
اسلام، همواره مردم را به بهرهبردن از نعمتهای پاک و حلال خداوند، سفارش نموده و با هرگونه رهبانیت و زهد بیجا مبارزه مینماید.
خودسازی و زهد و تقوی، منافاتی با بهرهگیری از طیبات ندارد.
کسانی که دستشان به اموال مردم یا اموال دولتی رسید، ولی با کرامت و زهد از کنارش گذشتند و حرص و طمع آنان را آلوده نکرد، حزب اللهی هستند و کسانی که پشت خود را ذخیره اموال میبندند، مؤمن واقعی نیستند. فمن شرب منه فلیس منی و من لم یطعمه فأنه منی
زهد و بیاعتنایی به دنیا، باید اخلاق رزمنده مؤمن باشد.
اسلام، با زهد نابجا و ریاضت نامشروع و رهبانیت، مخالف است.
حضرت علی (علیه السلام) در نامهای به نماینده خود، به خاطر حضورش در سر سفره اشراف او را توبیخ نمود. (نهج البلاغه، نامه 45.) یعنی آن حضرت برای آنکه منش زهد به اشرافیگری کشیده نشود، فردی را فدای مکتب نمود.
امام صادق (علیه السلام) خطاب به گروهی که اظهار زهد کرده و مردم را دعوت میکردند که همانند آنان زندگی را بر خود سخت بگیرند... فرمود: شما درباره یوسف پیامبر، چگونه فکر میکنید که به پادشاه مصر گفت: اجعلنی علی خزائن الارض و کار یوسف پیامبر به آنجا رسید که همه کشور و اطراف آن تا یمن را در اختیار گرفت ... در عین حال نیافتیم کسی را که این کار را بر عیب گرفته باشد.
به هنگام ضرورت، بیان لیاقت و شایستگی خود منافاتی با توکل و زهد و اخلاص ندارد.
زینتها، وسیله آزمایش است معلوم شود چه کسی فریفته شده و خود را میفروشد و چه کسی با قناعت و زهد و برخورد کریمانه، آنها را مقدمه عمل صالح قرار میدهد.
زهد و سادگی برای انبیا، شایسته است و زندگی کاخنشینی دور از شأن و زی انبیا میباشد.
قناعت و زهد و سادگی به تنهایی عامل نجات نیست، عمل نیک هم لازم است.
کسانی که وابستگی کمتری به دنیا دارند، بهتر و زودتر ایمان میآورند.
برای عدم وابستگی به زرق و برق دنیا، به نماز پناهنده شویم.
روح پاک، روحی است که از وابستگی به دنیا و آلودگی به شرک، کفر، نفاق، تکبر و همه امراض قلبی پاک باشد.
وابستگی و دلبستگی به غیر خدا و پرستش غیر او - هرکس و هر چه باشد - ظلم است.