تربیت
Tarbiat.Org

گنجینه معارف جلد 2
محمد رحمتی شهرضا

تربیت (2)

آیات :
تعلیم و تربیت هدف بعثت انبیاء
ربنا وابعث فیهم رسولا منهم یتلوا علیهم ءایتک و یعلمهم الکتب و الحکمه و یزکیهم انک أنت العزیز الحکیم(445)؛ پروردگارا! در میان آنها پیامبری از خودشان برانگیز، تا آیات تو را بر آنان بخواند، و آنها را کتاب و حکمت بیاموزد، و پاکیزه کند؛ زیرا تو توانا و حکیمی (و بر این کار، قادری)!
مؤمن مسئول حفظ خانواده با تربیت صحیح‏
یا ایها الذین أامنوا قوا أنفسکم و أهلیکم نارا وقودها الناس و الحجاره علیها ملئکه غلاظ شداد لا یعصون الله ما أمرهم و یفعلون ما یؤمرون(446)؛ ای کسانی که ایمان آورده‏اید خود و خانواده خویش را از آتشی که هیزم آن انسانها و سنگهاست نگه دارید؛ آتشی که فرشتگانی بر آن گمارده شده که خشن و سختگیرند و هرگز فرمان خدا را مخالفت نمی‏کنند و آنچه را فرمان داده شده‏اند (به طور کامل) اجرا می‏نمایند!
حق والدین بر اولاد به خاطر تربیت‏
و اخفض لهما جناح الذل من الرحمه و قل رب ارحمهما کما ربیانی صغیرا(447)؛ و بالهای تواضع خویش را از محبت و لطف، در برابر آنان فرود آر! و بگو: پروردگارا! همان‏گونه که به آنها مرا در کوچکی تربیت کردند، مشمول رحمتشان قرار ده!
از عوامل تربیت‏
ان الله ربی و ربکم فاعبدوه هذا صراط مستقیم(448)؛ خداوند، پروردگار من و شماست؛ او را بپرستید (نه من، و نه چیز دیگر را)! این است راه راست!
تلاش برای تربیت‏
یایها الناس قد جاءتکم موعظه من ربکم و شفاء لما فی الصدور و هدی و رحمه للمؤمنین(449)؛ ای مردم! اندرزی از سوی پروردگارتان برای شما آمده است؛ و درمانی برای آنچه در سینه‏هاست؛ (درمانی برای دلهای شما؛) و هدایت و رحمتی است برای مؤمنان!
الگوهای تربیتی‏
لقد کان لکم فی رسول الله آسوه حسنه لمن کان یرجوا الله و الیوم الاخر و ذکر الله کثیرا(450)؛ مسلما برای شما در زندگی رسول خدا سرمشق نیکویی بود، برای آنها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد می‏کنند.
اثر پذیری انسان از انذار و بشارت در تربیت‏
اکان للناس عجبا أن أوحینا الی رجل منهم أن أنذر الناس و بشر الذین ءامنوا أن لهم قدم صدق عند ربهم قال الکفرون ان هذا لسحر مبین(451)؛ آیا برای مردم، موجب شگفتی بود که به مردی از آنها وحی فرستادیم که مردم را (از عواقب کفر و گناه) بترسان، و به کسانی که ایمان آورده‏اند بشارت ده که برای آنها، سابقه نیک (و پاداشهای مسلم) نزد پروردگارشان است؟! (اما) کافران گفتند: این مرد، ساحر آشکاری است!
روایات :
آموزش حب اهل بیت (علیهم السلام) به فرزند
أدبوا أولادکم علی ثلاث خصال: حب نبیکم، حب أهل بیته و قراءه القرآن(452)؛ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم): فرزندان خود را به سه ویژگی تربیت کنید: دوست داشتن پیامبرتان، دوست داشتن اهل بیت او و خواندن قرآن.
تربیت خانواده‏
علموا أنفسکم و أهلیکم الخیر و أدبوهم(453)؛ امام علی (علیه السلام): به خود و خانواده خود خوبی بیاموزید و آنان را تربیت کنید.
آغاز کردن تربیت خود
أفضل الادب مابدأت به نفسک(454)؛ امام علی (علیه السلام): بهترین ادب آن است که از خود آغاز کنی.
احترام به فرزند
أکرموا أولادکم و أحسنوا آدابهم(455)؛ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم): به فرزندان خود احترام بگذارید و آنها را نیکو تربیت کنید.
دعا برای تربیت‏
و أعنی علی تربیتهم و برهم(456)؛ امام سجاد (علیه السلام): خدایا! مرا در تربیت و نیکی به فرزندان یاری فرما.
بهترین ارث‏
ان خیر ما ورث الاباء لابنائهم الادب لا المال(457)؛ امام صادق (علیه السلام): بهترین ارثی که پدران برای فرزندان باقی می‏گذارند، ادب است نه ثروت.
راه تربیت خود
کفاک أدبا لنفسک اجتناب ما تکرهه من غیرک(458)؛ امام علی (علیه السلام): برای تربیت کردن خود همین بس که از آنچه در دیگران نمی‏پسندی دوری کنی.
بهترین ادب‏
أفضل الادب أن یقف الانسان عنده حده و لا یتعدی قدره(459)؛ امام علی (علیه السلام): بهترین ادب آن است که انسان در حد و مرز خود بماند و از اندازه خویش فراتر نرود.
تربیت، حق فرزند
و أما حق الصغیر فرحمته و تثقیفه و تعلیمه و العفو عنه و الستر علیه و الرفق به و المعونه له و الستر علی جرائر حداثته، فانه سبب للتوبه و المداره له و ترک مماحکته، فان ذلک أدنی لرشده(460)؛ امام سجاد (علیه السلام): حق کودک خردسال این است که بر او رحمت آری، در پرورش فکری و آموزش وی بکوشی، از خطایش بگذری و پرده‏پوشی کنی، با او بسازی و کمکش کنی، لغزشهای کودکانه‏اش را بپوشی، که این خود سبب پشیمانی و اصلاح حال اوست. باید با کودک مدارا کرد و با و در نیفتاد که این روش، برای رشد کودک مناسبتر است.
داستانها :
تربیت صحیح‏
پیشوایان گرامی اسلام علاوه بر این که در بیانات خود راه پرورش صحیح کودک را به مردم آموخته‏اند، عملا نیز آن برنامه‏ها را در مورد تربیت فرزندان خود به کار برده و آنان را با بهترین صفات پسندیده پرورش داده‏اند. برای مزید توجه آقایان محترم و تتمیم بحث امروز قسمتی از روش‏های عملی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه (علیهم السلام) را در احیای شخصیت کودکان به عرض شما می‏رسانم:
علی بن ابی طالب (علیه السلام) در کودکی در دامن پر مهر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) تربیت شده و تمام صفات عالیه انسانی را از رهبر عالیقدر اسلام فرا گرفته است. زندگی درخشان و سراسر افتخار آن حضرت بهترین گواه حسن تربیت او در دوران کودکی است.
یکی از صفات بارز علی (علیه السلام) شخصیت و استقلال اراده بود که با پرورش حکیمانه حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) از طفولیت در آن حضرت آشکار شد. گرچه علی (علیه السلام) از نظر جسم و جان یک کودک عادی نبود و در وجود ممتاز آن حضرت، استعداد و شایستگی‏های مخصوص وجود داشت، ولی مراقبت‏های مستقیم رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در آشکار نمودن قابلیت‏های درونی آن حضرت دارای نتایج فوق العاده مهم بود.
روزی که آن حضرت به نبوت مبعوث شد، علی (علیه السلام) کودک ده ساله‏ای بود، ولی شخصیت یک انسان کامل داشت. نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، اسلام را به وی عرضه کرد و او را به پذیرش این آیین آسمانی دعوت نمود و با این عمل شایستگی و شخصیت بزرگ آن حضرت را تأیید فرمود. علی (علیه السلام) نیز با واقع بینی و ردایت کامل به دعوت به دعوت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) توجه کرد و در کمال آزادگی و استقلال، به ندای آن حضرت جواب مثبت داد.
اغلب حوادث سهمگین و شکستهای سخت زندگی، روحیه مردان با شخصیت را در هم می‏شکند، خود را می‏بازند و دچار زبونی و حقارت می‏شوند، ولی در ایام قبل از هجرت با آن که بزرگترین طوفان وحشت در سر راه اسلام و مسلمین پدید آمد و امواج شکننده آن، همه چیز و همه‏کس را تهدید می‏کرد، علی بن ابی طالب (علیه السلام)، - جوان نیرومند اسلام - هرگز خود را نباخت و به شخصیت آهنین او کمترین آسیبی نرسید.
این اثبات و استقامات، صرف نظر از شایستگی فطری علی (علیه السلام) معلول تربیت‏های عمیق و نافذ مربی ارجمندش حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بود که او را این چنین نیرومند و با شخصیت بار آورده است.
حسن و حسین (علیهم السلام) نیز از مزایای بهترین تربیت برخوردار شدند و در کودکی از جد گرامی و پدر و مادر ارجمند خود تمام کمالات را فرا گرفتند. مأمون عباسی در حضور رجال بزرگ کشور درباره شخصیت پر از ارزش آنان گفت:
و بایع الحسن و الحسین (علیهم السلام) و هما ابنا دون الست سنین و لم یبایع صبیا غیر هما(461)؛ رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با حسن و حسین (علیهم السلام) بیعت کرد. با آن که سن آن دو از شش سال کمتر بود و پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) با هیچ کودکی جز آن دو نفر بیعت نکرد!
استعداد فطری و پرورش صحیح به قدری آن دو کودک را پر ارج و با شخصیت نموده که در سن کمتر از شش سال لایق بیعت شده‏اند!
روز جمعه‏ای خلیفه دوم مسلمین روی منبر بود. حسین (علیه السلام) که کودک خردسالی بود، وارد مسجد شد و گفت: از منبر پدرم پایین بیا! عمر گریه کرد و گفت: راست گفتی، این منبر پدر توست، نه منبر پدر من!
ممکن بود کسانی تصور کنند حضرت حسین (علیه السلام) در مجلس عمومی به دستور پدرش علی بن ابی طالب (علیه السلام) چنین سخنی گفته است و برای آن حضرت مشکلاتی پیش آید، لذا امیر المؤمنین (علیه السلام) از وسط مجلس به پا خواست و به صدای بلند فرمود: به خدا قسم، گفته حسین (علیه السلام) از ناحیه من نیست. عمر نیز قسم یاد کرد و گفت: یا اباالحسن! راست می‏گویی، من هرگز شما را در گفته فرزندت متهم نمی‏کنم. یعنی حسین (علیه السلام) را می‏شناسم، او با این کودک است، شخصیت ممتاز و اراده مستقلی دارد و این گفتار از فکر خود او سرچشمه گرفته است!
علی (علیه السلام) مکرر در حضور مردم از فرزندان خود پرسشهای علمی می‏کرد. گاهی جواب سؤالات مردم را به آنان محول می‏فرمود. یکی از نتایج درخشان این عمل، احترام به کودکان و احیای شخصیت آنان بود.
روزی علی (علیه السلام) از فرزندان خود، حضرت امام حسن و حسین (علیهم السلام) در چند موضوع سؤالاتی کرد و هر یک از آنان با عباراتی کوتاه جوابهای حکیمانه دادند.
ثم التفت الی الحارث الاعور فقال یا حارث علموا هذه الحکم أولادکم فانها زیاده فی العقل و الحزم و الرأی(462)؛ سپس حضرت علی (علیه السلام) متوجه حارث اعور که در مجلس حاضر بود گردید و فرمود: این سخنان حکیمانه را به فرزندان خودتان بیاموزید، زیرا موجب تقویت عقل و اندیشه آنان می‏گردد.
پدری که با فرزندان خود چنین رفتار کند و سخنان آنها را سرمشق فرزندان جامعه قرار دهد، با این عمل از آنان به بهترین وضعی احترام کرده و بزرگترین شخصیت و استقلال را در ضمیرشان ایجاد نموده است(463). کودک با شخصیت‏
در طول قرن‏ها متمادی خانواده هایی که تعالیم اسلام را در برنامه تربیت کودک به خوبی اجرا نمودند و فرزندان خود را بر طبق دستور رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پرورش دادند، به نتایج درخشانی نایل شدند و فرزندان لایق و شایسته بار آوردند. به طور نمونه چند جمله تاریخی را درباره دو کودک مستقل و متکی به نفس به عرض شما می‏رسانم:
عبدالملک مروان بر عبادبن اسلم بکری خشمگین شد. به حجاج‏بن یوسف، والی عراق دستور داد او را به قتل برساند و سر بریده‏اش را به شام نزد وی بفرستد. حجاج قسی القلب و خونخوار برای اجرای امر عبدالملک، عباد بن اسلم را احضار کرد و مطلب را به او گفت. عباد سخت ناراحت شد. حجاج را قسم داد که از قتل من بگذر، زیرا اداره زندگی بیست و چهار نفر زن و کودک به عهده من است و با قتل من زندگی آن‏ها به کلی متلاشی می‏شود. حجاج بعد از شنیدن این سخنان، دستور داد عائله! او را به دار الاماره آوردند. موقعی که بیست و چهار زن و بچه به دارالاماره قدم گذاردند و از تصمیم حجاج، آگاه شدند و وضع رقت بار سرپرست خود را در برابر وی مشاهده کردند، به کلی خود را باختند، ولی بر خلاف انتظار، میان شیون و فریاد آن‏ها دختر بچه ماهرویی از جا برخاست تا سخن بگوید. حجاج پرسید: تو با عبادب ن اسلم چه نسبتی داری؟ جواب داد: من دختر او هستم. و سپس در کمال اطمینان و صراحت گفت: امیر! سخنان مرا گوش کن و این اشعار را خواند:
احجاج اما ان تمن بترکه - علینا و اما ان تقلنا معا
احجاج لا تفجع به ان قتنته - ثمانا و عشرا اثنتین و رابعا
احجاج لا تترک علیه بناته - و خالاته یند بنه الدمر انجعا
ای حجاج! یا بر ما منت بگذار و از کشتن او بگذر یا همه ما را با و به قتل برسان! ای حجاج! راضی نشو با کشتن او بیست و چهار نفر زن و بچه را به مصیبت طاقت فرسایی دچار کنی. ای حجاج! کاری نکن که عائله‏ای یک عمر در مصیبت او داغدار و اشکبار باشند.
سخنان محکم و نافذ دختر بچه، حجاج سنگدل را به گریه درآورد و از کشتن عباد بن اسلم گذشت و با عبدالملک درباره او مکاتبه کرد و سرانجام عفو خلیفه را جلب نمود(464).
تعلیم و تربیت‏
عن أبی عبدالله (علیه السلام) أنه قال لست أحب أن أری الشاب منکم الا غاد یا فی حالین اما عالما أو متعلما فان لم یفعل فرط فان فرط ضیع أثم و ان أثم سکن النار و الذی بعث محمدا بالحق(465)؛ امام صادق (علیه السلام) فرموده: دوست ندارم جوانی را از شما مسلمانان ببینم، مگر آن که روز او به یکی از دو حالت آغاز شود. یا تحصیل کرده و عالم باشد، یا متعلم و دانشجو. اگر هیچ یک از این دو حالت در وی نباشد و با نادانی به سر برد در ادای وظیفه کوتاهی نموده است. مسامحه در ادای وظیفه تضییع حق جوانی است. تضییع جوانی به گناهکاری منجر می‏شود و اگر مرتکب گناه شود، به خداوندی که پیامبر اکرم را به نبوت فرستاده قسم، که در عذاب الهی مسکن خواهد گزید.
معاذ بن جبل انصاری یکی از صحابه معروف رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است. او دارای عقل رسا، هوش سرشار، صورت زیبا، جود و سخاوت، حسن ادب و اخلاق بود.
روزی که قبول اسلام کرد، هجده سال داشت. معاذ در مکتب آسمانی با مراقبت مخصوص رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به کسب دانش و فراگرفتن علوم اسلامی اشتغال یافت. در پرتوی استعداد فطری و کوشش و مجاهدت پی‏گیر خود، در ظرف چند سال تحصیل، قسمت قابل ملاحظه‏ای از معارف اسلامی را آموخت و در ردیف فضلای صاحب نظر قرار گرفت. در سال فتح مکه سنش در حدود بیست و شش سال بود. موقعی که مکه معظمه از دست مشرکین خارج شد و حکومت اسلامی در آن مستقر گردید، لازم بود که یک فرد شایسته و لایق در آن شهر گمارده شود تا مقررات اسلام را در عبادات و معاملات به مردم بیاموزد و قوانین حقوقی و جزایی اسلام را برای آنان تدریس نماید(466).
رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) معاذ بن جبل بیست و شش ساله را برای امور علمی مکه تعیین فرمود و کرسی تدریس قوانین و فقه اسلام را به وی محول کرد. در واقع او را به سمت رئیس فرهنگ آن شهر برگزید و به مردم معرفی نمود(467). این خود یک نمونه از مراقبت اولیای اسلام در آموزش و پرورش نسل جوان است(468).
توحید و عشق به خدا
تحسین به موقع یکی از بهترین وسایل مسرور کردن کودک است. این امر در نظر اسلام، صرف نظر از فوائد تربیتی، باعث نیل به اجر اخروی و پاداش الهی اسن. اولیای گرامی اسلام عملا به این اصل بزرگ تربیتی، توجه کامل داشتند و اطفال خود را در مقابل کارهای پسندیده و سخنان خوب، مورد تحسین و محبت‏های مخصوص خود قرار می‏دادند.
روزی علی (علیه السلام) در منزل نشسته و دو طفل خردسال آن حضرت، عباس بن علی و زینب (علیهم السلام) در طرف راست و چپ آن حضرت نشسته بودند.
علی (علیه السلام) به عباس فرمود: بگو یک! گفت یک! فرمود: بگو دو! عرض کرد: حیا می‏کنم با زبانی که یک گفته‏ام، دو بگویم. علی (علیه السلام) به منظور تشویق و تحسین کودک، چشم‏های فرزند خود را بوسید. و این خود اشاره به یک لطیفه توحیدی است. یعنی موحدین و یکتا پرستان هرگز به شرک و دوپرستی نمی‏گرایند.
سپس علی (علیه السلام) به حضرت زینب (علیهم السلام)، که در طرف چپ نشسته بود، توجه فرمود. در این موقع زینب (علیهم السلام) عرض کرد: پدر جان! آیا ما را دوست داری؟ حضرت فرمود: بلی! فرزندان ما پاره‏های جگر ما هستند. عرض کرد: دو محبت در دل مردان با ایمان نمی‏گنجد؛ حب خدا و حب اولاد. ناچار باید گفت نسبت به ما شفقت و مهربانی است و محبت خالص، مخصوص ذات لایزال الهی است. این جمله توحیدی از زبان حضرت زینب (علیهم السلام) دختر خردسال آن حضرت نیز شایان تحسین و تمجید بود. در آن موقع، علی (علیه السلام) نسبت به این دو کودک، ابراز مهر و محبت بیشتری فرمود و در واقع تشدید محبت و عطوفت خود را پاداش آن دو طفل قرار داد و بدین وسیله آنان را تحسین و تمجید فرمود(469).
محیط خانه علی (علیه السلام) ملا مال از توحید و یکتا پرستی است، مملو از مهر خداوند و عشق الهی است. اطفال آن خانواده نیز به همان روش تربیت شده‏اند و دلهای کودکانه آنها مانند پدر بزرگوار خود لبریز از عشق به خدای یگانه و حب حضرت احدیت است(470).
اثر بیان نافذ در تربیت‏
یونس بن عمار از اصحاب امام صادق (علیه السلام) بود. زمانی دچار بیماری برص شد و لکه‏های سفیدی بر صورتش آشکار گردید. این عارضه، او را به سختی ملول و آزرده خاطر ساخت. به علاوه بر اثر این عارضه، او را به سختی ملول و آزرده خاطر ساخت. به علاوه بر اثر این عارضه کسانی درباره‏اش سخنانی ناروا می‏گفتند و آن گفته‏ها قدر و منزلش را در جامعه کاهش داد و نمی‏توانست مانند گذشته در مجامع عمومی حضور یابد و با مردم سخن بگوید.
تصمیم گرفت حضور امام صادق (علیه السلام) برود و اوضاع و احوال خودرا به عرض آنجناب برساند و چاره‏جویی کند. شرفیاب شد و توضیح داد که از طرفی گرفتار بیماری برص هستم و از طرف دیگر سخنان دردناک بعضی از اشخاص به شدت مرا رنج می‏دهد و سخت متأثرم. امام (علیه السلام) برای آن که روحیه او را تقویت کند و مشکل اجتماعی‏اش را حل نماید، به وی فرمود: لقد کان مؤمن آل فرعون مکنع الاصابع فکان یقول هکذا و یمد یدیه و یقول یا یقول یا قوم اتبعوا المرسلین(471)؛ دست مؤمن آل فرعون عیب مادر زادی داشت. انگشتانش خمیده و به هم چسبیده بود. اما موقع سخن گفتن، بدون احساس ضعف و انکسار، دست معیوب خود را به سوی مردم دراز می‏کرد و می‏فرمود: ای مردم! از فرستادگان خدا پیروی کنید.
امام (علیه السلام) با این بیان کوتاه هم جواب سخنان بی‏اساس مردم را می‏داد و هم خاطر نشان می‏کرد که ممکن است یک نفر انسان شریف و پاکدل که خدمتگزار دین خداست، به عارضه‏ای مبتلا باشد، همانطور که مؤمن آل فرعون دچار بود و از طرف دیگر هم با نقل قضیه مؤمن آل فرعون روحیه یونس را تقویت می‏کرد و به وی می‏فهماند که به سبب عارضه لکه‏های صورت نباید از مردم کناره‏گیری کنی و اطمینان و شخصیت خویش را از دست بدهی! و باید همچنان با شهامت، به انجام وظایف تبلیغی خود مشغول باشی، چنانکه مؤمن آل فرعون، دست معیوب خود را به سوی مردم دراز می‏کرد و آنان را به پیروی از انبیای الهی دعوت می‏نمود، یعنی همان طوری که نقص عضو انگشتان دست، اراده مؤمن آل فرعون را متزلزل نکرد و نتوانست شخصیت معنوی او را در هم بشکند، لکه‏های صورت نیز نباید، اراده شما را تضعیف کند و از انجام وظایف اجتماعی باز دارد.
بیان امام صادق (علیه السلام) خاطر پریشان یونس بن عمار را آرام کرد و او را برای تجدید آمیزش با مردم و سازش با محیط، تقویت و تشویق نمود و به شخصیت تزلزل یافته‏اش قرار و استقرار بخشید.
آری! بیان نافذ مربیان بزرگ در جبران شکست‏های روحی افراد و تقویت شخصیت و اراده آنان اثر بسیار درخشان دارد(472).
اشعار :
تربیت در دوران جوانی‏
درختی کز جوانی کوژ برخاست - چو خشک و پیر گردد کی شود راست؟ (نظامی)
تربیت بی‏فایده‏
به کوشش نروید گل از شاخ بید. (سعدی)
تربیت نااهل‏
پرتو نیکان نگیرد هر که بنیادش بد است - تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است (سعدی)
تربیت ناکس‏
ناکس به تربیت نشود ای حکیم کس. (سعدی)
تربیت شاگرد با سیلی استاد
تمتعی که من از فضل در جهان بردم - همان جفای پدر بود و سیلی استاد (ظهیر)
نکات :
در تربیت، هشدار و بشارت باید در کنار هم باشد.
در تربیت، بیم و امید لازم است.
در تربیت افراد، ضمن این این که راههای خطا جلوگیری می‏کنید، راه‏های صحیح را نیز با استدلال بیان کنید. لا تسجدوا للشمس و ... و اسجدوا لله ...
بازگویی صحنه‏های قیامت، عامل انذار و تربیت است. قرآن، پیامبر را مأمور می‏کند تا چنین روزی را به یاد مردم بیاندازد.
یکی از راه‏های تربیت و ارشاد، بیان تاریخ گذشتگان و الگوهای مثبت است و قرآن بارها این روش را به کار برده است.
گفتگو با خداوند، کلید رشد و تربیت انسان است.
دستورات الهی وسیله رسد و تربیت انسان است.
برای تربیت باید هشدارها تکرار شود.
در تربیت و ارشاد، گاهی باید از اهرم تهدید (آن هم تهدید مبهم) استفاده کرد.
در تربیت و تعلیم، با استفاده از شیوه سؤال، وجدان مخاطبان را بیدار کنیم و فکرها را به کار اندازیم. قل من یرزقکم ...
در تربیت باید افراد را میان بیم و امید نگاه داشت.
در تبلیغ و تربیت، بشارت و انذار هر دو لازم است.
نقل کمالات دیگران یکی از راه‏های تربیت است. من المؤمنین رجال ...
معرفی الگو، یکی از شیوه‏های تربیت است.
در تربیت، احتمال تأثیر کافی است و یقین لازم نیست. لعلهم یرجعون
در تبلیغ و تربیت، از شیوه‏ها و استدلال‏های روشن استفاده کنیم.
با اعمال خود، فرزندان را تربیت کنید.
تربیت و آموختن آداب اسلامی را قبل از بلوغ کودکان شروع کنیم. الذین لم یبلغوا الحلم
خداوند در مراحل تربیت، اصولی را اجرا می‏کند:
اول: با رحمت و مهربانی رفتار می‏کند. و لو رحمناهم و کشفنا ما بهم من ضر للجوا دوم: با عذاب تنبیهی: و لقد أخذناهم بالعذاب فما استکانوا سوم: با عذاب نهایی که مایه بیچارگی و درماندگی است. عذاب شدید
رفتار نیاکان در تربیت فرزندان مؤثر است، هر چند بر آن سفارش هم نکنند.
اولین مرحله تربیت، کانون خانواده است. و أمر أهلک
شروع تربیت و ارشاد باید از طریق گفتگوی صمیمانه باشد. فقولا له قولا لینا حتی با سرکش‏ترین افراد نیز باید ابتدا با نرمی و لطافت سخن گفت.