تربیت
Tarbiat.Org

گنجینه معارف جلد 2
محمد رحمتی شهرضا

ازدواج (2)

آیات :
دعای جهت همسر خوب‏
و الذین یقولون ربنا هب لنا من أزوجنا و ذریتنا قره أعین و اجعلنا للمتقین اماما(55)؛ و کسانی که می‏گویند: پروردگارا! از همسران و فرزندانمان مایه روشنی چشم ما قرارده، و ما را برای پرهیزگاران پیشواگرادان!
دستور به ازدواج‏
و أنکحوا الایمی منکم و الصلحین من عبادکم و امائکم ان یکونوا فقراء یغنهم الله من فضله و الله وسع علیم(56)؛ مردان و زنان بی‏همسر خود را همسر دهید، همچنین غلامان و کنیزان صالح و درستکارتان را؛ اگر فقیر و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود آنان را بی‏نیاز می‏سازد؛ خداوند گشایش دهنده و آگاه است!
تشویق به ازدواج‏
و اذ طلقتم النساء فبلغن أجلهن فلا تعضلوهن ان ینکحن أزواجهن اذ تراضوا بینهم بالمعروف ذلک یوعظ به من کان منکم یؤمن بالله و الیوم الاخر ذلکم ازکی لکم و أطهر و الله یعلم و أنتم لا تعلمون(57)؛ و هنگامی که زنان را طلاق دادید و عده خود را به پایان رساندند، مانع آنها نشوید که با همسران (سابق) خویش، ازدواج کنند! اگر در میان آنان، به طرز پسندیده‏ای تراضی برقرار گردد. این دستوری است که تنها افرادی از شما، که ایمان به خدا و روز قیامت دارند، از آن، پند می‏گیرند (و به آن، عمل می‏کنند). این (دستور)، برای رشد (خانواده‏های) شما مؤثرتر، و برای شستن آلودگیها مفیدتر است؛ و خدا می‏داند و شما نمی‏دانید.
ازدواج اجباری حرام است‏
یایها الذین ءامنوا لا یحل لکم أن ترثوا النساء کرها و لا تعضلوهن لتذهبوا ببعض ما ءاتیتموهن الا أن یأتین بفحشه مبینه و عاشروهن بالمعروف فان کرهتموهن فعسی أن تکرهوا شیئا و یجعل الله فیه خیرا کثیرا(58)؛ ای کسانی که ایمان آورده‏اید! برای شما حلال نیست که از زنان از روی اکراه (و ایجاد ناراحتی برای آنها،) ارث ببرید! و آنان را تحت فشار قرار ندهید که قسمتی از آنچه را به آنها داده‏اید (از مهر)، تملک کنید! مگر اینکه آنها عمل زشت آشکاری انجام دهند. و با آنان، بطور شایسته رفتار کنید! و اگر از آنها، (بجهتی) کراهت داشتید، (فورا تصمیم به جدایی نگیرید!) چه بسا چیزی خوشایند شما نباشد، و خداوند خیر فراوانی در آن قرار می‏دهد! خواستگاری از طرف دختر عیب ندارد
قال انی أرید أن أنکحک احدی ابنتی هتین علی أن تاجرنی ثمنی حجج فان أتممت عشرا فمن عندک و ما أرید أن أشق علیک ستجدنی ان شاء الله من الصلحین(59)؛ (شعیب) گفت: من می‏خواهم یکی از این دو دخترم را به همسری تو درآورم به این شرط که هشت سال برای من کار کنی؛ و اگر آن را تا ده سال افزایش دهی، محبتی از ناحیه توست؛ من نمی‏خواهم کار سنگینی بر دوش تو بگذارم؛ و ان شاء الله مرا از صالحان خواهی یافت.
تولد و تکثیر نسل از اهداف ازدواج‏
فاطر السموات و الارض جعل لکم من انفسکم أزواجا و من الانعم یذروکم فیه لیس کمثله شی‏ء و هو السمیع البصیر(60)؛ او آفریننده آسمانها و زمین است و از جنس شما همسرانی برای شما قرار داد و جفتهایی از چهارپایان آفرید؛ و شما را به این وسیله (بوسیله همسران) زیاد می‏کند؛ هیچ چیز همانند او نیست و او شنوا و بیناست!
آرامش و آسایش از اهداف ازدواج‏
و من ءایته أن خلق لکم من أنفسکم أزوجا لتسکنوا الیها و جعل بینکم مؤده و رحمه ان فی ذلک لایت لقوم یتفکرون(61)؛ و از نشانه‏های او اینکه همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید، و در میانتان مودت و رحمت قرار داد؛ در این نشانه هایی است برای گروهی که تفکر می‏کنند!
روایات :
ازدواج و دیدار خدا
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): من أحب أن یلقی الله طاهرا مطهرا فلیلقه بزوجه(62)؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم): هر که دوست دارد که پاک و پاکیزه خدا را دیدار کند، با داشتن همسر به دیدارش رود.
ازدواج و سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)
قال (صلی الله علیه و آله و سلم): النکاح سنتی فمن رغب عن سنتی فلیس منی(63)؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم): ازدواج سنت من است؛ پس هر که از سنت من روی گرداند از (امت) من نیست.
ازدواج و دوری از آسیب شیطان‏
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): ما من شاب تزوج فی حداثه سنه الا (عج) شیطانه یا ویله عصم منی ثلثی دینه فلیتق الله العبد فی الثلث الباقی(64)؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم): هیچ جوانی نیست که در دوره جوانی خود ازدواج کند، مگر آن که شیطان او فریاد برآورد که: وای بر او، وای بر او! دو سوم دینش را از (گزند) من حفظ کرد. بنابراین، انسان باید برای حفظ یک سوم دیگر، تقوای خدا در پیش گیرد.
ازدواج و عبادت خدا
عن النبی (صلی الله علیه و آله و سلم): أنه قال المتزوج النائم أفضل عند الله من الصائم القائم العزب(65)؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم): همسردار خفته، نزد خدا فضلیت دارد بر بی‏همسر روزه‏گیر شب زنده‏دار.
ازدواج و قبولی عبادات‏
قال أبو عبد الله (علیه السلام): رکعتان یصلیهما المتزوج أفضل من سبعین رکعه یصلیها أعزب(66)؛ امام صادق (علیه السلام): دو رکعت نمازی که همسردار می‏خواند، بهتر از هفتاد رکعت نمازی است که فرد بی‏همسر بخواند.
اهمیت کمک برای ازدواج‏
عن علی‏بن جعفر عن أخیه موسی بن جعفر (علیهم السلام) قال: ثلاثه یستظلون بظل عرش الله یوم القیامه یوم لا ظل الا ظله رجل زوج أخاه المسلم أو خدمه أوکتم له سرا(67)؛ امام کاظم (علیه السلام): سه نفرند که در روزی که سایه‏ای جز سایه عرش خدا نیست، در سایه عرش خدایند: مردی که برادر مسلمان خود را زن ذهذ، به او خدمت کند و رازدار او باشد.
دستور خداوند برای ازدواج‏
عن الرضا (علیه السلام) قال: نزل جبرئیل علی النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) فقال یا محمد ربک یقرئک السلام و یقول ان الابکار من النساء بمنزله الثمر علی الشجر و ذکر نحوه و زاد ثم لم ینزل حتی زوج ضباعه بنت الزبیر بن عبد المطلب المقداد بن الاسود الکندی ثم قال ایها الناس انما زوجت ابنه عمی المقداد لیتضع النکاح(68)؛ امام رضا (علیه السلام): جبرئیل نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و گفت: ای محمد! پروردگارت تو را سلام می‏رساند و می‏فرماید: دوشیزگان همچون میوه روی درخت هستند. میوه چون برسد برای آن دارویی جز چیدن نباشد وگرنه آفتاب آن را فاسد و باد آن را خراب می‏کند. دوشیزگان نیز هرگاه به مرحله رشد زنان برسند، آنان را دارویی جز شوهر دادن نباشد وگرنه از گمراهی و فساد ایمن نخواهند بود. پس، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بر منبر رفت و مردم را جمع کرد و فرمان خداوند عزوجل را به آگاهی آنان رساند.
ایمان ملاک ازدواج‏
عن أبی جعفر (علیه السلام) قال قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): من تزوج امرأه لا یتزوجها الا لجمالها لم یر فیها ما یجب و من تزوجها لمالها لا یتزوجها الا له و کله الله فعلیکم بذات الدین(69)؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم): هر که با زنی به خاطر زیبایی ازدواج کند، دلخواه خود را در او نبیند و هر زنی به خاطر مال و ثروتش ازدواج کند خداوند او را به همان مال و ثروت واگذارد، پس بر شما باد به (ازدواج با) زنان متدین.
عدم تأخیر در ازدواج‏
عن ابراهیم بن محمد الهمذانی قال کتبت الی أبی جعفر (علیه السلام): فی التزویج فأتانی کتابه بخطه قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) اذ جاءکم من ترضون خلقه و دینه فزوجوه الا تفعلوا تکن فتنه فی الارض و فساد کبیر(70)؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم): هرگاه کسی به خواستگاری نزد شما آمد و دینداری و امانتداری او را پسندیدید، به او زن بدهید؛ که اگر چنین نکنید، در روی زمین تبهکاری و فساد بسیار پدید خواهد آمد.
تقوا و مهربانی توأمند
الامام الحسن (علیه السلام) - لرجل جاء الیه یستشیره فی تزویج ابنته - زوجها من رجل تقی، فانه ان أحبها أکرمها وان أبعضها لم یظلمها(71)؛ امام حسن (علیه السلام): خطاب به مردی که با ایشان درباره ازدواج دختر خود مشورت کرد: او را مردی باتقوا شوهر بده؛ زیرا اگر دختر تو را دوست داشته باشد، گرامیش می‏دارد و اگر دوستش نداشته باشد، به او ستم نمی‏کند.
داستانها :
جویبر و ذلفا
- چقدر خوب بود زن می‏گرفتی و خانواده تشکیل می‏دادی و به این زندگی انفرادی خاتمه می‏دادی، تا هم حاجت تو به زن برآورده شود و هم آن زن برآورده شود و هم آن زن در کار دنیا و آخرت کمک تو باشد.
- یا رسول الله! نه مال دارم و نه جمال، نه حسب دارم و نه جمال، نه حسب دارم و نه نسب، چه کسی به من زن می‏دهد؟ و کدام زن رغبت می‏کند که همسر مردی فقیر و کوتاه‏قد و سیاهپوست و بدشکل مانند من بشود.
- ای جویبر! خداوند به وسیله اسلام ارزش افراد و اشخاص را عوض کرد. بسیاری از اشخاص در دسوره جاهلیت، محترم بودند و اسلام آنها را پایین آورد. بسیاری از اشخاص در جاهلیت، خوار و بی‏مقدار بودند و اسلام قدر و منزلت آنها را بالا برد. خداوند به وسیله اسلام، نخوتهای جاهلیت و افتخار به نسب و فامیل را منسوخ کرد. اکنون همه مردم از سفید و سیاه، قریشی و غیر قریشی، عربی و عجمی در یک درجه‏اند. هیچکس بر دیگری برتری ندارد مگر به وسیله تقوا و طاعت. من در میان مسلمانان فقط کسی را از تو بالاتر می‏دانم که تقوا و عملش از تو بهتر باشد. اکنون به آنچه دستور می‏دهم عمل کن.
اینها کلماتی بود که در یکی از روزها که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به ملاقات اصحاب صفه آمده بود، میان او و جویبر رد و بدل شد.
جویبر از اهل یمامه بود. در همانجا بود که شهرت و آوازه اسلام و ظهور پیغمبر خاتم را شنید. او هر چند تنگدست و سیاه و کوتاه قد بود، اما با هوش و حق‏طلب و با اراده بود. بعد از شنیدن آوازه اسلام، یکسره به مدینه آمد تا از نزدیک جریان را ببیند. طولی نکشید که اسلام آورد و در سلک مسلمانان درآمد، اما چون نه پولی داشت و نه منزلی و نه آشنایی، موقتا به دستور رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در مسجد به سر می‏برد. تدریجا در میان کسان دیگری که مسلمان می‏شدند و در مدینه می‏ماندند، افرادی دیگر هم یافت شدند که آنها نیز مانند جوبیر فقیر و تنگدست بودند، و به دستور پیغمبر در مسجد به سر می‏بردند. تا آنکه به پیغمبر وحی شد مسجد جای سکونت نیست، اینها باید در خارج مسجد منزل کنند. رسول خدا نقطه‏ای در خارج از مسجد در نظر گرفت و سایبانی در آنجا ساخت، و آن عده را به زیر آن سایبان منتقل کرد. آنجا را صفه می‏نامیدند، و ساکنین آنجا که. فقیر بودند و هم غریب، اصحاب صفه خوانده می‏شدند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و اصحاب، به احوال و زندگی آنها رسیدگی می‏کردند.
یک روز رسول خدا به سراغ این دسته آمده بود. در میان چشمش به جویبر افتاد، به فکر رفت که جوبیر را از این وضع خارج کند و به زندگی او سر و سامانی بدهد، اما چیزی که هرگز به خاطر جوبیر نمی‏گذشت - بااطلاعی که از وضع خودش داشت - این بود که روزی صاحب زن و خانه و سرسامان بشود. این بود که تا رسول خدا به او پیشنهاد ازدواج کرد، با تعجب جواب داد: مگر ممکن است کسی به زناشوئی با من تن بدهد.
ولی رسول خدا زود او را از اشتباه خودش خارج ساخت، و تغییر وضع اجتماعی - که در اثر اسلام پیدا شده بود - به او گوشزد فرمود. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از آنکه جویبر را از اشتباه بیرون آورد و او را به زندگی مطمئن و امیدوار ساخت، دستور داد یکسره به خانه زیادبن لبید انصاری برود و دخترش ذلفا را برای خود خواستگاری کند.
زیادبن لبید از ثروتمندان و محترمین اهل مدینه بود. افراد قبیله وی احترام زیادی برایش قائل بودند. هنگامی که جوبیر وارد خانه زیاد شد، گروهی از بستگان و افراد قبیله لبید در آنجا جمع بودند.
جویبر پس از نشستن مکثی کرد و سپس سر را بلند کرد و به زیاد گفت: من از طرف پیغمبر پیغامی برای تو دارم، محرمانه بگوییم یا علنی؟
- پیغام پیغمبر برای من افتخار است، البته علنی بگو.
- پیغمبر مرا فرستاده که دخترت ذلفا را برای خودم خواستگاری کنم.
- پیغمبر خودش این موضوع را به تو فرموده؟!
- من که از پیش خودم حرفی نمی‏زنم؛ همه مرا می‏شناسند، اهل دروغ نیستم.
- عجیب است، رسم ما نیست دختر خود را جز به هم شأنهای خود از قبیله خودمان بدهیم. تو برو، من خودم به حضور پیغمبر خواهم آمد و در مورد این موضوع با خود ایشان مذاکره خواهم کرد.
جویبر از جا حرکت کرد و از خانه بیرون رفت، اما همان‏طور که می‏رفت با خودش می‏گفت: به خدا قسم، آنچه قرآن تعلیم داده است و آن چیزی که نبوت محمد برای آن است، غیر این چیزی است که زیاد می‏گوید.
هرکس نزدیک بود این سخنان را که جویبر با خود زیر لب زمزمه می‏کرد می‏شنید. ذلفا دختر زیبای لبید که به جمال و زیبایی معروف بود، سخنان جویبر را شنید، آمد پیش پدر تا از ماجرا آگاه شود.
- بابا! این مرد که همین الان از خانه بیرون رفت با خودش چه زمزمه می‏کرد و مقصودش چه بود؟
- این مرد به خواستگاری تو آمده بود، و ادعا می‏کرد پیغمبر او را فرستاده است.
- نکند واقعا پیغمبر او را فرستاده باشد و رد کردن تو، او را تمرد امر پیغمبر محسوب گردد.
- به عقیده تو، من چه کنم؟
- به عقیده من، زود او را قبل از آنکه به حضور پیغمبر برسد به خانه برگردان و خودت برو به حضور پیغمبر، و تحقیق کن قضیه چه بوده است.
زیاد جویبر را با احترام به خانه برگردانید و خودش به حضور پیغمبر شتافت. همینکه آن حضرت را دید، عرض کرد: یا رسول الله! جویبر به خانه ما آمد و چنان پیغامی از طرف شما آورد؛ می‏خواهم عرض کنم رسم و عادت جاری ما این است که دختران خود را فقط به هم شأنهای خودمان از اهل قبیله که همه که همه انصار و یاران شما هستند بدهیم.
- ای زیاد، جویبر مؤمن است، آن شأنیها که تو گمان می‏کنی، امروز از میان رفته است. مرد مؤمن هم شأن زن مؤمنه است.
زیاد به خانه برگشت و یکسره به سراغ دخترش ذلفا رفت و ماجرا را نقل کرد. سپس گفت: دخترم! به عقیده من پیشنهاد رسول خدا را رد نکن، مطلب مربوط به من است، جوبیر هر چه هست من باید راضی باشم، چون رسول خدا به این امر راضی است، من هم راضی هستم.
زیاد، ذلفا را به عقد جویبر درآورد. مهر او را از مال خودش تعیین کرد. جهاز خوبی برای عروس تهیه دید. از جوبیر پرسیدند: آیا خانه‏ای در نظر گرفته‏ای که عروس را به خانه ببری؟
- من چیزی که فکرد نمی‏کردم این بود که روزی دارای زن و زندگی بشوم. پیغمبر ناگهان آمد و به من چنین و چنان گفت و مرا به خانه زیاد فرستاد.
زیاد از مال خود خانه و اثاث کامل فراهم کرد، به علاوه دو جامه مناسب برای داماد آماده کرد، عروس را با آرایش و عطر و زیور کامل به آن خانه منتقل کردند.
شب تاریک شد، جویبر نمی‏دانست خانه‏ای که برای او در نظر گرفته شده کجاست. جویبر به آن خانه و حجله راهنمایی شد. همینکه چشمش به آن خانه و آن همه لوازم و عروس آن چنان زیبا افتاد، گذشته به یادش آمد. با خود اندیشید که من مردی فقیر و غریب وارد این شهر شدم. هیچ چیز نداشتم، نه مال و نه جمال و نه نسب و نه فامیل، خداوند به وسیله اسلام، این همه نعمت برایم فراهم کرد. این اسلام است که این چنین تحولی در مردم به وجود آورده که فکرش را هم نمی‏شد کرد. من چقدر باید خدا را شکر کنم.
همان وقت حالت رضایت و شکرگزاری به درگاه ایزد متعال در وی پیدا شد، به گوشه‏ای از اطاق رفت و به تلاوت قرآن و عبادت پرداخت. یک وقت به خود آمد که ندای اذان صبح به گوشش رسید. آن روز را شکرانه نیت روزه کرد. وقتی که زنان به سراغ ذلفا رفتند، وی را بکر و دست نخورده یافتند. معلوم شد جویبر اصلا به نزدیک ذلفا نیامده است. قضیه را از زیاد پنهان نگاه داشتند.
دو شبانه روز دیگر به همین منوال گذشت. جوبیر روزها روزه می‏گرفت و شبها به عبادت و تلاوت می‏پرداخت. کم‏کم این فکر برای خانواده عروس پیدا شد که شاید جویبر ناتوانی جنسی دارد و احتیاج به زن در او نیست.
ناچار مطلب را با خود زیاد در میان گذاشتند. زیاد قضیه را به اطلاع پیغمبر اکرم رسانید. پیغمبر اکرم جویبر را طلبید. و به او فرمود: مگر در تو میل به زن وجود ندارد؟!
- از قضا این میل در من شدید است.
- پس چرا تاکنون نزد عروس نرفته‏ای؟
- یا رسول الله! وقتی که وارد آن خانه شدم و خود را در میان آن همه نعمت دیدم، در اندیشه فرو رفتم که خداوند به این بنده ناقابل چه قدر عنایت فرموده، حالت شکر و عبادت در من پیدا شد. لازم دانستم قبل از هر چیزی خدای خود را شکرانه عبادت کنم. از امشب نزد همسرم خواهم رفت.
رسول خدا عین جریان را به اطلاع زیاد بن لبید رسانید. جویبر و ذلفا با هم عروسی کردند و با هم به خوشی به سر بردند. جهادی پیش آمد. جویبر با همان نشاطی که مخصوص مردان با ایمان است، زیر پرچم اسلام در آن جهاد شرکت کرد و شهید شد. بعد از شهادت جویبر، هیچ زنی به اندازه ذلفا خواستگار نداشت، و برای هیچ زنی به اندازه ذلفا حاضر نبودند پول خرج کنند(72).
ازدواج آسان‏
ملا محمد صالح مازندرانی (قدس سره) او که از خانواده تهی‏دستی بود، از مازندران به اصفهان سفر کرد و تحصیلات خود را در شهر آغاز کرد. بعد از گذراندن تحصیلات مقدماتی، به درس علامه محمد تقی مجلسی (متوفی 1070 قمری) راه یافت. در مجلس درس علامه محمد تقی مجلسی چنان ترقی کرد، که همتای علمای بزرگ شد و در اندک زمانی بر اغلب آن‏ها فایق آمد. محمد تقی مجلسی نیز نسبت به او علاقه بسیاری پیدا کرد و در مسایل علمی به نظرات او تکیه می‏کرد. مدتی گذشت؛ تا این که علامه مجلسی دریافت که محمد صالح تمایل به ازدواج دارد. خود، این موضوع را با او در میان گذاشت و از او اجازه خواست تا همسری برایش انتخاب کند. عرق شرم، بر پیشانی محمد صالح نشست. با خجالت به استاد جواب مثبت داد. استاد به خانه رفت و دختر فاضله‏اش، آمنه بیگم، را که در آن زمان در حد کمال علمی بود را نزد خود فراخواند. به او گفت: همسری برایت در نظر گرفته‏ام که در نهایت فقر ولی در منتهای فضل و کمال و شایستگی است. البته این امر به رضایت تو بستگی دارد. آن بانوی صالحه پاسخ دادن فقر بر مردان عیب نیست.
و بدین گونه رضایت خود را اعلام کرد. سرانجام مراسم ازدواج برگزار شد(73).
دین داماد
نوح بن مریم که قاضی مرو بود وقتی که می‏خواست دخترش را شوهر بدهد، با یکی از همسایگانش که زرتشتی مذهب بود مشورت کرد که دختر به چه کسی بدهد و با که وصلت کند؟ او در جواب گفت: بسیار جای تعجب است، این که مردم پیرو نظر تو هستند و تو از من نظر می‏خواهی! قاضی اصرار کرد که باید نظرت را بگویی!
همسایه زرتشتی گفت: نظر شخص اول ایران که کسری باشد در مقام ازدواج دختر، به مال و ثروت داماد است و نظر شخص اول کشور روم قیصر باشد، در این مقام به زیبائی و جمال اوست و نظر شخص اول اسلام (بلکه بشریت) که پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) باشد معطوف به دین داماد است. حال، تو به خودت نگاه کن و ببین از چه کسی تبعیت می‏کنی، از همان پیروی کن! پس مدارج دین داماد، حتی عروس، نماینده شخصیت اوست؛ یعنی شخصیت هر شخصی با معیارهای الهی سنجیده می‏شود(74).
ازدواج با کنیز
حضرت زین العابدین (علیه السلام) کنیزی داشت. او را در راه خدا آزاد کرد و سپس وی را به همسری قانونی خود درآورد و با او ازدواج کرد. جاسوس مخصوص خلیفه، این جریان را برای عبدالملک مروان گزارش داد. عبدالملک به حضور حضرت زین العابدین (علیه السلام) نامه تندی به این مضمون نوشت. به اطلاع من رسیده است که با کنیز آزاد کرده خود، ازدواج نموده‏اید؛ با آن که می‏دانستید در خاندان قریش، زنان وزین و با شخصیتی وجود داشت که ازدواج با آن‏ها باعث مجد و عظمت شما می‏شد و فرزندان نجیب و شایسته‏ای می‏آورند. شما با این ازدواج، نه بزرگی خود را در نظر گرفتی و نه حیثیت فرزندان خویش را مراعات کردی!
حضرت سجاد (علیه السلام) در جواب نوشت: نامه شما که حاوی نکوهش من در ازدواج کنیز آزاد شده‏ام بود، رسید. نوشته بودید که در زنان قریش کسانی هستند که ازدواج با آن‏ها سبب افتخار من و مایه پدید آمدن فرزندان نجیب است. بدانید فوق مقام رفیع رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مقامی نیست و کسی در شرف و فضیلت بر آن حضرت فزونی ندارد.
یعنی ازدواج با خانواده قریش برای فرزندان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) باعث مجد و عظمت نخواهد شد.
ما هرگز به دگران افتخار نمی‏کنیم. کنیزی داشتم برای رضای خدا آزاد کردم تا از اجر الهی برخوردار شوم. سپس وی را بر طبق قانون اسلام به همسری خود درآوردم. او زنی شریف و با ایمان، متقی و پرهیزگار است. کسی که در دین خدا به پاکی و نیکی قدم برداشته، فقر و گمنامی یا سابقه کنیزی، به شخصیت او ضرر نمی‏زند. اسلام، اختلافات طبقاتی را محو کرد. اسلام، پستی‏های موهوم را از میان برد و نقایص را با تعالیم عالیه خویش جبران کرد. اسلام ریشه‏های ملامت و سرزنش‏های دوران جاهلیت را از بیخ وبن برانداخت(75).
مشورت در همه جا!
پیشوای گرامی اسلام از چهارده قرن قبل به پسران و دختران مسلمان در ازدواج قانونی، آزادی و اختیار داده و حق برگزیدن همسر را به خودشان تفویض نموده است. ولی اعطای این آزادی بدان معنی نیست که جوانان، خود را از راهنمایی دگران بی‏نیاز بدانند و بدون مشورت در امر ازدواج خویش اقدام کنند. بلکه بر عکس واقع‏بینی و عاقبت اندیشی، اخلاق و ادب و خیر و صلاح، آنان را ملزم می‏کند که در مسئله زناشویی از فکر افراد آزموده استفاده کنند. با والدین و دیگر بزرگسالان مشورت نمایند و از خودسری بپرهیزند و با احراز مصلحت به تصمیم خویش جامه عمل بپوشانند. پسران و دختران جوان باید همواره به این نکته توجه داشته باشند که ازدواج منشأ بسیاری از خوش بختی‏ها و بدبختی‏هاست. با ازدواج، زندگی مشترک آدمیان آغاز می‏شود و جوانان در مسیر تازه‏ای قدم می‏گذارند. طرفین ازدواج، به فرمان عقل و دین، موظفند در امر زناشویی که یکی از مهمترین مسائل حیاتی است، دقت کنند و با مشورت و بررسی همه جانبه، برای خود همسر شایسته‏ای انتخاب نمایند و ناسنجیده و بی‏حساب تصمیم نگیرند.
عن علی (علیه السلام) شاور قبل أن تعزم و فکر أن تقدم(76)؛ علی (علیه السلام) فرموده است: قبل از تصمیم، مشورت‏نما و پیش از اقدام کار فکر کن!
چندی قبل جوانی به منزلم آمد که سخت ناراحت و مضطرب به نظر می‏رسید. او می‏گفت یک سال پیش با زن بیوه‏ای آشنا شدم و پس از چند بار ملاقات، دل به او باختم. با آن که بیست و پنج سال از من بزرگ‏تر بود و دو پسر جوانی از دو شوهر سابق خود داشت، به فکر افتادم با وی ازدواج کنم. من پیشنهاد کردم، او هم موافقت نمود. مطلب را با مادرم در میان گذاردم. او با نگرانی به پدرم گفت و هر دو با این ازدواج مخالفت کردند. گفت و گو بسیار شد. پس از چند روز مادرم گریان نزد من آمد و با التماس درخواست نمود که از این فکر منصرف شوم. پدرم نیز با تندی ملاتم می‏کرد و مرا از این ازدواج منع می‏نمود؛ ولی من که این وصلت را مایه خوشبختی و سعادت خود تصور می‏کردم، همچنان در عزم خویش راسخ بودم. سرانجام پدرم گفت: اگر با این کار اقدام نمایی، دیگر مجاز نیستی به منزلم رفت و آمد نمایی. از گفته پدر ناراحت شدم. زیرا با نداشتن مسکن، ازدواج ما به تأخیر می‏افتاد. این موضوع را به اطلاع زن مورد علاقه‏ام رساندم. او با گشاده‏رویی مرا به خانه خود دعوت نمود و گفت: در همین منزل عروسی خواهیم کرد. خیلی خوشحال شدم. به منزل پدرم رفتم. فرش و اثاثیه را که با کار چندین ساله برای ازدواج خود تهیه کرده بودم، به منزل زن منتقل نمودم و با مهر سنگینی با او رسما ازدواج کردم.
چند ماهی بیشتر نگذشت که از طرفی علاقه من نسبت به زن کاهش یافت و از طرف دیگر زن از من پول زیادتری مطالبه می‏کرد و مرا به علت کمی درآمد سرزنش می‏نمود. رفته رفته بنای ناسازگاری گذارد و کار ما به اختلاف کشید.
بر اثر پریشانی فکری و تشویش خاطر، به موقع، سرکار خود حاضر نمی‏شدم و نمی‏توانستم به درستی انجام وظیفه کنم. اولیای مؤسسه چند بار تذکر دادند، مفید نیفتاد و بر اثر بی‏نظمی اخراجم نمودند.
موقعی که زن متوجه شد بیکار شده‏ام، مرا به منزل راه نداد. اثاثیه‏ام را مطالبه کردم، انکار کرد. مقاومت نمودم، فریاد زدم، بچه‏های زن از منزل خارج شدند و تهدیدم کردند. اکنون در سخت‏ترین شرایط به سر می‏برم.
پدرم ناراحت و خشمگین است و مرا به منزل راه نمی‏دهد. مادرم رنجیده خاطر و ناراضی است و به من اعتنا نمی‏کند. از مؤسسه اخراجم نموده‏اند و بیکار مانده‏ام اثاثی که محصول چندین سال کار و کوششم بود، از دست داده‏ام. زنم مرا طرد نموده و به خانه‏اش نمی‏پذیرد. از من شکایت نموده و با مطالبه نفقه و مهریه، درخواست طلاق کرده است. بچه‏های جوان زن، آبرو و حیات مرا تهدید می‏کنند و با این همه گرفتاری، نمی‏دانم آتیه من چه خواهد شد.
جوان در حالیکه یک پرده اشک روی چشمش را گرفته بود، می‏گفت این زن مرا به خاک سیاه‏نشانده و زندگی را بر من تلخ و غیر قابل تحمل نموده است. قرار و آرام ندارم و شب و روزم با رنج و ناراحتی می‏گذرد. نشاطم از دست رفته و در سنین جوانی فرسوده و ناتوان شده‏ام. از سخنان او این حدیث به خاطرم آمد.
عن أبی عبد الله (علیه السلام) قال کان من دعا رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) أعوذ بک من امراه تشیبنی قبل مشیبی(77)؛ امام صادق (علیه السلام) می‏فرمود: از دعای رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) این بود که: خدایا به تو پناه می‏برم از زنی که مرا پیر می‏کند قبل از آن که زمان پیری‏ام فرا رسیده باشد.
خلاصه این که جوانان باید با هوشیاری همسر خود را برگزینند و از آزادی و اختیارات قانونی خویش سوء استفاده نکنند. باید در امر ازدواج پیرو عقل و مصلحت باشند و از خودسری و لجاجت بپرهیزند. با والدین و دیگر بزرگسالان با تجربه و خیرخواه، مشورت کنند. مراقب باشند که احساسات موقت و عشق‏های زودگذر، آنان را کور و کر نکند و خویشتن را اسیر ازدواجی نامتناسب و خانمان برانداز ننمایند و با دست خود موجبات بدبختی و تیره‏روزی خویش را فراهم نیاورند.
عن ابراهیم الکرخی قال قلت لابی عبدالله (علیه السلام) ان صاحبتی هلکت و کانت لی موافقه و قد هممت أن أتزوج فقال لی انظر أین تضع نفسک و من تشرکه فی مالک و تطلعه علی دینک و سرک(78)؛ ابراهیم کرخی به امام صادق (علیه السلام) عرض کرد: همسرم که زنی شایسته و موافق بود، از دنیا رفته است و اینک قصد ازدواج دارم. حضرت فرمود: دقت کن که خود را در کجا قرار می‏دهی و با کدام خانواده پیمان ازدواج می‏بندی! متوجه باش که چه کسی را شریک ثروت خود می‏سازی و او را بر دین و اسرار خویش واقف و مطلع می‏نمایی(79).
اشعار :
دولت مرد
زن پرهیزکار زاینده - مرد را دولتی است پاینده (مکتبی)
زن ناپاک‏
بود بیش اندوه مرد از دو تن - ز فرزند ناپاک و ناپاک زن (اسدی)
دوزخ دنیایی مرد
دد زن بد در سرای مرد نکو - هم در این عالم است دوزخ او ولیمه‏
گفت پیغمبر رسول راستین - از ولیمه پنج مورد گفته دین
اولش تزویج مرد و زن بود - دومی فرزند و زائیدن بود
سومی در ختنه اولاد دان - و آن خرید خانه از چهارم بخوان
پنجمش آن زائر بیت خدا - آنکه دارد سعی مروه با صفا
نکات :
اهمیت ازدواج‏
در روایات می‏خوانیم: ازدواج سبب حفظ نیمی از دین است. دو رکعت نماز کسی که همسر دارد از هفتاد رکعت نماز افراد غیر متأهل بهتر است. خواب افراد متأهل از روزه بیداران غیر متأهل بهتر است. (میزان الحکمه)
برخلاف کسانی که ازدواج را عامل فقر می‏پندارند، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: ازدواج روزی را بیشتر می‏کند. همچنین فرمودند: کسی که از ترس تنگدستی ازدواج را ترک کند، از ما نیست و به خدا سوءظن برده است. (میزان الحکمه) در روایات می‏خوانیم: کسی که برای ازدواج برادران دینی خود اقدامی کند، در روز قیامت مورد لطف خاص خداوند قرار می‏گیرد. (کافی، ج 5، ص 331) قرآن نسبت به تشکیل خانواده و اقدام برای ازدواج، دستور اکید داده (نور، 32) قرآن کریم سفارش کرده که در ازدواج از فقر نترسید، اگر تنگ دست باشند، خداوند از فضل و کرم خود، شما را بی‏نیاز خواهد کرد. (نور، 32) ازدواج وسیله آرامش است. (روم، 21) در ازدواج فامیل‏ها به هم نزدیک شده و دلها مهربان می‏شوند و زمینه تربیت نسل پاک و روحیه تعاون فراهم می‏شود. (میزان الحکمه) در روایات می‏خوانیم: برای ازدواج عجله کنید و دختری که وقت ازدواج او فرا رسیده، مثل میوه‏ای رسیده است که از درخت جدا نشود فاسد می‏شود. (میزان الحکمه)
انتخاب همسر. معیار انتخاب همسر در نزد مردم معمولا چند چیز است: ثروت، زیبایی، حسب و نسب. ولی در حدیث می‏خوانیم: علیک بذات الدین تو در انتخاب همسر، محور را عقیده و تفکر و بینش او قرار ده. (کنز العمال، ح 46602) در حدیث دیگر می‏خوانیم: چه بسا زیبایی که سبب هلاکت و ثروت که سبب طغیان باشد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: هرگاه کسی به خواستگاری دختر شما آمد که دین و امانت‏داری او را پسندید، جواب رد ندهید وگرنه به فتنه و فساد بزرگی مبتلا می‏شوید. امام حسن (علیه السلام) به کسی که برای ازدواج دخترش مشورت می‏کرد فرمود: داماد با تقوا انتخاب کن که اگر دخترت را دوست داشته باشد گرامیش می‏دارد و اگر دوستش نداشته باشد، به خاطر تقوایی که دارد به او ظلم نمی‏کند.
در روایات می‏خوانیم: به افرادی که اهل مشروبات الکلی هستند و افراد بداخلاق و کسانی که خط فکری سالمی ندارند و آنان که در خانواده‏های فاسد رشد کرده‏اند، دختر ندهید.
ناگفته نماند که ازدواج دو نوع است: دائم و موقت که برای هر دو در قرآن و روایات اسلامی. توصیه‏ها و دستورات خاصی آمده است، متأسفانه ازدواج دائم، بخاطر برخی آداب و رسوم بی‏منطق و بهانه‏گیری بعضی بستگان و توقعات خانواده عروس و داماد و آرزوهای دور و دراز، به صورت یک معما و گردنه صعب العبور در آمده است و ازدواج موقت نیز آن گونه زشت و ناپسند شمرده شده که فحشا جای آن را جای آن را گرفته است.