تربیت
Tarbiat.Org

گنجینه معارف جلد 2
محمد رحمتی شهرضا

مرگ (2)

آیات :
اجل حتمی انسان‏
و یوم یحشرهم جمیعا یمعشر الجن قد استکثرتم من الانس و قال أولیاوهم من الانس استمتع بعضنا ببعض و بلغنا أجلنا الذی أجلت لنا قال النار مثواکم خلدین فیها الا ما شاء الله ان ربک حکیم علیم(1896)؛ در آن روز که (خدا) همه آنها را جمع و محشور میسازد، (می‏گوید:) ای جمعیت شیاطین و جن! شما افراد زیادی را انسانها را گمراه ساختید! دوستان و پیروان آنها از میان انسانها: پروردگارا! هر یک از ما دو گروه (پیشوایان و پیروان گمراه) از دیگری استفاده کردیم؛ (ما به لذات هوس آلود و زودگذر رسیدیم؛ و آنها بر ما حکومت کردند؛) و به اجلی که برای ما مقرر داشته بودی رسیدیم.
(خداوند) می‏گوید: آتش جایگاه شماست؛ جاودانه در آن خواهید ماند، مگر آنچه خدا بخواهد پروردگار تو حکیم و داناست.
سنت تغییرناپذیر الهی در اجل انسان‏
و لکل أمه أجل فاذا جاء أجلهم لا یستأخرون ساعه و لا یستقدمون(1897)؛ برای هر قوم و جمعیتی، زمان و سرآمد (معینی است؛ و هنگامی که سرآمد آنها فرا رسد، نه ساعتی از آن تأخیر می‏کنند، و نه بر آن پیشی می‏گیرند.
اجل حتمی و معین‏
و هو الذی یتوفات‏م بالیل و یعلم ما جرحتم بالنهار ثم یبعثکم فیه لبقضی أجل مسمی ثم الیه مرجعکم ثم ینبئکم بما کنتم تعلمون(1898)؛ او کسی است که (روح) شما را در شب (به هنگام خواب) می‏گیرد؛ و از آنچه در روزکرده‏اید، باخبر است؛ سپس در روز شما را (از خواب) بر می‏انگیزد؛ و (این وضع همچنان ادامه می‏یابد) تا سرآمد معینی فرا رسد؛ سپس بازگشت شما به سوی اوست؛ و سپس شما را از آنچه عمل می‏کردید، با خبر می‏سازد.
تقدیر غیر قابل تخلف مرگ‏
الذین قالوا لاخونهم و قعدوا لو أطاعونا ما قتلوا قل فادرءوا عن أنفسکم الموت ان کنتم صدقین(1899)؛ (منافقان) آنها هستند که به برادران خود - در حالی که از حمایت آنها دست کشیده بودند - گفتند: اگر آنها از ما پیروی می‏کردند، کشته نمی‏شدند! بگو: مگر شما می‏توانید مرگ افراد را پیش بینی کنید؟! پس مرگ را از خودتان دور سازید اگر راست می‏گویید!
چرا از مرگ می‏ترسیم‏
قل ان کانت لکم الدار الاخره عند الله خالصه من دون الناس فتمنوا الموت ان کنتم صدقین(1900)؛ بگو: اگر آن (چنان که مدعی هستید) سرای دیگر در نزد خدا، مخصوص شماست نه سایر مردم، پس آرزوی مرگ کنید اگر راست می‏گویید!
مرگ، واقعیت اجتناب ناپذیر
اینما تکونوا یدرککم الموت و لو کنتم فی بروج مشیده و ان تصبهم حسنه یقولوا هذه من عند الله و ان تصبهم سیئه یقولوا هذه من عندک قل کل من عند الله فمال هولاء القوم لا یکادون یفقهون حدیثا(1901)؛ هر جا باشید، مرگ شما را در می‏یابد؛ هر چند در برجهای محکم باشید! و اگر به آنها (منافقان) حسنه (و پیروزی) برسد، می‏گویند: این، از ناحیه خداست. و اگر سیئه (و شکستی) برسد، می‏گویند: این، از ناحیه توست. بگو: همه اینها از ناحیه خداست. پس چرا این گروه حاضر نیستند سخنی را درک کنند؟!
حتمیت مرگ‏
کل نفس ذائقه الموت و نبلوکم بالشر و الخیر فتنه و الینا ترجعون(1902)؛ هر انسانی طعم مرگ را می‏چشد! و شما را با بدیها و خوبیها آزمایش می‏کنیم؛ و سرانجام بسوی ما بازگردانده می‏شوید!
روایات :
قیامت در لحظه مرگ‏
اذا مات أحدکم فقد قامت قیامته، یری ماله من خیر و شر(1903)؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم): هرگاه یکی از شما بمیرد، قیامتش برپا شود. پس خدا را چنان بپرستید که گویی او را می‏بیند و هر لحظه از او آمرزش بخواهید.
دروازه آخرت‏
الموت باب الاخره(1904)؛ امام علی (علیه السلام): مرگ، دروازه آخرت است.
زمان مرگ تغییر ناپذیر است!
عن أبی عبدالله (علیه السلام) قال ان الموت الذی تفرون منه فانه ملاقیکم الی قوله تعلمون تعد السنین ثم تعد الشهور ثم تعد الایام ثم تعد الساعات ثم تعد النفس فاذا جاء أجلهم لا یستأخرون ساعه و لا یستقدمون(1905)؛ امام صادق (علیه السلام) - درباره آیه بگو: آن مرگی که از آن می‏گریزید، قطعا به سر وقت شما می‏آید(1906)... - سال‏ها را می‏شمری، بعد ماه‏ها را می‏شمری، بعد روزها را می‏شمری، سپس ساعت‏ها را می‏شمری و آن‏گاه نفس‏ها را می‏شمری پس، چون اجلشان فرا رسد نمی‏توانند ساعتی آن را عقب بیاندازند و نه پیش.
نعمت مرگ‏
عن أبی عبدالله (علیه السلام) قال: ان قوما فیما مضی قالوا لنبی لهم ادع لنا ربک یرفع عنا الموت فدعا لهم فرفع الله عنهم الموت فکثروا حتی ضاقت علیهم المنازل و کثر النسل و یصبح الرجل یطعم أباه وجده و أمه وجد جده و یوضیهم و یتعاهدهم فشغلوا عن طلب المعاش فقالوا سل لنا ربک أن یردنا الی حالنا التی کنا علیها فسأل نبیهم ربه فردهم الی حالهم(1907)؛ امام صادق (علیه السلام): در روزگار گذشته، عده‏ای به پیغمبری که داشتند، گفتند: دعا کن پروردگارت مرگ را از ما بگیرد. آن پیغمبر برایشان دعا کرد و خداوند مرگ را از آنان برداشت. پس، تعدادشان افزایش یافت، به حدی که منازل و خانه‏ها برایشان تنگ گشت و نسل زیاد شد و صبح که می‏شد هرکس مشغول غذا دادن به پدر و پدر بزرگ و مادر و پدر بزرگ خود می‏شد و آنها را نظافت می‏کرد و به سر و وضعشان می‏رسید. این بود که از کسب و کار افتادند. پس، گفتند: از پروردگارت تقاضا کن ما را به همان حالی که داشتیم بازگرداند. پیامبرشان نیز از پروردگار خویش خواهش کرد و خداوند آن جماعت را به حال اولشان بازگردانید.
هر جانداری، طعم مرگ را می‏چشد. و همانا روز رستاخیز پاداش‏هایتان به طور کامل به شما داده می‏شود. پس هر که را از آتش به دور دارند و در بهشت درآورند، قطعا کامیاب شده است و زندگی دنیا جز کالای پست پرفریبی نیست.
عبرت از مرگ اطرافیان‏
فی کتاب محمد بن محمد بن الاشعث باسناده أن مولانا علیا 7 قال ما رأیت ایمانا مع یقین أشبه منه بشک علی هذا الانسان انه کل یوم یودع الی القبور و یشیع و الی غرور الدنیا یرجع و عن الشهوه و الذنوب لا یقلع فلوکم یکن لابن آدم المسکین ذنب یتوکفه و لا حساب یقف علیه الاموت یبدد شمله و یفرق جمعه و یوتم [یوتم‏] ولده لکان ینبغی له .ن یحاذر ما هو فیه بأشد النصب و التعب(1908)؛ امام علی (علیه السلام): هیچ ایمان توأم با یقینی ندیدم که برای این انسان به شک شبیه‏تر باشد؛ او هر روز مردگان را به سوی گورستان تشیع می‏کند و به گور می‏سپارد ولی با این حال باز به دنیای فریبنده روی می‏آورد و از شهوت و گناهان دست نمی‏کشد، اگر این بینوا فرزند آدم را گناهی نبود که مرتکب شود و حساب و کتابی در کارش نبود، به جز همین مرگ که اجتماع او را پراکنده و جمعش را متفرق و فرزندانش را یتیم می‏کند، بی‏گمان سزاوارتر بود که از این دنیای پررنج و خستگی دوری کند.
مرگ برای همه است!
عن علی (علیه السلام) - من وصایاه لابنه الحسن - اعلم یا بنی أنک انما خلقت لل آخره لا للدنیا و للفناء لا للبقاء و للموت لا للحیاه و أنک فی قلعه و دار بلغه و طریق الی الاخره و أنک طرید الموت الذی لا ینجومنه هاربه و لا یفوته طالبه و لابد أنه مدرکه فکن منه علی حذر أن یدرکک و أنت علی حال سیئه ققد کنت تحدث نفسک منها بالتوبه فیحول بینک و بین ذلک فاذا أنت قد أهلکت نفسک(1909)؛ امام علی (علیه السلام) - از سفارش‏هایش به امام حسن (علیه السلام) - بدان ای فرزندم، که تو در حقیقت برای آخرت آفریده شده‏ای نه برای دنیا، برای رفتن، نه برای ماندن؛ برای مردن، نه برای زیستن. تو در منزلگاهی کوچ کردنی و در سرایی ناپایدار و عاریتی و در راه آخرت هستی. تو فراری مرگ هستی؛ مرگی که نمی‏توان از چنگ آن فرار کرد و نه جوینده‏اش از دست او به در رود، بلکه ناگزیر به او می‏رسد. پس، بترس از این که مرگت فرا رسد که در حال گناهی باشی که خودت را به توبه از آن وعده می‏داده‏ای و او نگذارد توبه کنی و آن گاه است که خود را به هلاکت انداخته‏ای.
مرگ، نزدیک است!
أنتم طرداء الموت ان اقمتم له أخذکم و ان فررتم منه أدرککم و هو ظلکم الموت معقود بنواصیکم(1910)؛ امام علی (علیه السلام): شما فراریان مرگ هستید. اگر برایش بایستید، شما را می‏گیرد و اگر هم از آن فرار کنید، به شما می‏رسد، او از سایه شما به شما نزدیک‏تر است. مرگ به پیشانی‏های شما گره خورده است.
مرگ در نظر مؤمن و کافر
قال محمد بن علی (علیه السلام) قیل لعلی بن الحسین (علیه السلام): ما الموت قال المؤمن کنزع ثیاب و سخه قمله و فک قیود و أغلال ثقیله و الاستبدال بأفخر الثیاب و أطیبها روائح و أوطا المراکب و انس المنازل و للکافر کخلع ثیاب فاخره و النقل عن المنازل أنیسه و الاستبذال بأوسخ الثیاب و أخشنها و أوحش المنازل و أعظم العذاب(1911)؛ امام سجاد (علیه السلام) - در پاسخ به پرسشی که: مرگ چیست؟ - (مرگ) برای مؤمن چون کندن جامه‏هایی چرکین و شپشی از تن است و از هم گسستن کند و زنجیرهای گرانبار و جایگزین کردن فاخرترین و خوشبوترین جامه‏ها و راهورترین مرکب‏ها و امن‏ترین منزل‏ها. و برای کافر به منزله کندن جامه‏هایی فاخر از تن و منتقل شدن از منزل‏هایی امن و جایگزین کردن آنها به کثیف‏ترین و خشن‏ترین جامه‏ها و وحشتناک‏ترین منزل‏ها و بزرگ‏ترین عذاب است.
ویران کننده خوشی‏ها
عن علی بن أبی طالب (علیه السلام) قال قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): أکثروا من ذکر هادم اللذات فقیل یا رسول الله و ما هادم اللذات قال (صلی الله علیه و آله و سلم): الموت فان أکیس المؤمنین أکثرهم ذکر اللموت و أحسنهم للموت استعدادا(1912)؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم): ویران کننده خوشی‏ها را فراوان یاد کنید. عرض شد: ای رسول خدا! ویران کننده خوشی‏ها چیست؟ فرمود: مرگ؛ زیرک‏ترین مؤمنان کسی است که مرگ را بیشتر یاد کند و برای آن آماده‏تر باشد.
زنده کردن دل با یاد مرگ‏
أکثروا ذکر الموت، فما من عبد أکثر ذکره الا أحیا الله قلبه و هون علیه الموت(1913)؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم): مرگ را فراوان یاد کنید؛ زیرا هیچ بنده‏ای آن را بسیار یاد نکرد، مگر این که خداوند دلش را زنده گردانید و مردن را بر او آسان ساخت.
آمادگی برای مرگ‏
یا بنی أکثر من الموت و ذکر ما تهجم علیه و تفضی بعد الموت الیه حتی یأتیک و قد أخذت منه جذرک و شددت له أرزک و لا یأتیک بغته فیبهرک(1914)؛ امام علی (علیه السلام) - به فرزند بزرگوارش امام حسن (علیه السلام) - فرمود: فرزندم! بسیار به یاد مرگ باش و به یاد آنچه در آن افتی و پس از مرگ به سوی آن کشانده شوی، تا آن گاه که بر تو درآید، با تمام توان در برابرش آماده و کمر خود را برای آن بسته باشی، نه آن که ناگهان بر تو درآید و نفست را ببرد.
ناخوش داشتن مرگ‏
عن علی بن أبی طالب (علیه السلام) قال: جاء رجل الی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) فقال: ما لی یا رسول الله لا أحب الموت فقال له ألک مال قال نعم قال فقدمته قال لا ثم لا تب الموت(1915)؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) - به مردی که پرسید: علت ناخوش داشتن مرگ چیست؟ - فرمود: آیا ثروتی داری؟ عرض کرد: آری. فرمود: آیا آن را برای آخرت خود پیش فرستاده‏ای؟ عرض کرد: خیر. فرمود: از این جاست که مرگ را دوست نداری.
انتقال از دنیا به آخرت‏
الامام الحسن (علیه السلام) - أیضا - لانکم أخربتم آخرتکم، و عمرتم دنیاکم، و أنتم تکرهون النقله من العمران الی الخراب(1916)؛ امام حسن (علیه السلام) - نیز در پاسخ به همین پرسش - زیر شما آخرت خود را ویران کرده‏اید و دنیایتان را آباد و دوست ندارید از آبادانی به ویرانه منتقل شوید.
داستانها :
علاقه به مرگ چرا؟
از حضرت علی (علیه السلام) سوال شد که چرا مرگ را دوست داری (و گاهی می‏فرمایی که انس من به مردن از علاقه طفل به پستان مادرش بیشتر است) در پاسخ فرمود: چون نمونه الطاف خدا را در دنیا دیدم یقین پیدا کردم که آن خدائی که در دنیا آنقدر به من لطف کرد و مرا در راه فرشتگان و پیامبرانش سوق داد در روز قیامت هم مرا فراموش نخواهد کرد، آری من از مقصد و نوع برخورد و پذیرایی‏های آن خدای بزرگ در آن روز حساس دلهره‏ای ندارم(1917).
مرگ و شادی‏
امام جواد (علیه السلام) نهمین امام بر حق (علیه السلام) به عیادت یکی از اصحابش که بیمار شده بود رفت و در بالین او نشست و دید او گریه می‏کند و در مورد مرگ، بی‏تابی می‏نماید. فرمود: ای بنده خدا! از مرگ می‏ترسی؟ از این جهت که نمی‏دانی، مرگ چیست؟ آیا اگر چرک و کثافت، تو را فرا گیرد و موجب ناراحتی تو گردد، و جراحات و زخمهای پوستی در بدن تو پدید آید و بدانی که غسل کردن شستشو در حمام، همه این چرکها و زخمها را از بین می‏برد، آیا نمی‏خواهی که وارد حمام شوی و بدنت را شستشو نمائی و از زخم‏ها و آلودگی‏ها پاک گردی؟ و یا میل نداری به حمام بروی و دوست داری با همان آلودگی و زخم‏ها باشی!
بیمار عرض کرد: البته دوست دارم در این صورت به حمام بروم و بدنم را بشویم، امام جواد (علیه السلام) فرمود: مرگ (برای مؤمن) همان حمام است، و آن آخرین پاکسازی آلودگی گناه، و از همه اندوه و امور رنج‏آور رهیده‏ای و به سوی خوشحالی و شادی روی آروده‏ای!
بیمار از فرموده امام جواد (علیه السلام) قلبی آرام پیدا کرد و خاطرش آسوده شد، عافیت و نشاط پیدا کرد و دلهره و نگرانیش از بین رفت(1918).
مرگ و زندگی دست خدا
یک نفر می‏گفت: من در هر عملی، به خصوص علم و طب استادم، از جمله حرف‏هایش این بود که می‏گفت: چون از روی موازین پزشکی مواظب مزاج و حال خودم هستم، تا چهل سال دیگر زنده و سالم می‏مانم. در آن هنگام او شصت‏ساله بود، فردای آن روز، هنگام ظهر، ماست و خیار خورد و دلش درد گرفت، به جای اینکه تشخیص دهد از سردی است، این طور تشخیص داد که چون ماست ضد صفر است و من هم صفرایم زیاد است تمام صفرا را دفع کند، بنابراین یک شیشه آبلیمو را هم سر کشید تا به نظر خودش، مزاجش متعادل شود. همین قدر بدانید که عصر همان روز مرد و جنازه‏اش را از خانه بیرون بردند. بدین ترتیب ثابت شد که، مرگ و زندگی انسان، در دست خدا است، و انسان از خود قدرتی ندارد(1919).
مرگ‏های ناگهانی‏
در کنار مصائب جمعی و گروهی، بلایای فردی و شخصی وجود دارد که نه قابل پیش‏بینی است و نه قابل پیش‏گیری. بی‏خبر و به طور ناگهانی می‏آید و برق آسا به زندگی خاتمه می‏دهد. در روزگار گذشته این قبیل وقایع بسیار روی داده که بعضی از آنها در تاریخ ثبت گردیده و برخی به دست فراموشی سپرده شده است. در این جا یک مورد از حوادث فردی ذکر می‏شود.
یعقوب بن داود، وزیر مقتدر و نافذ الکلمه مهدی عباسی بود. برادری داشت به نام عمر بن داود که او نیز به اعتبار برادرش مورد توجه مردم بود. روزی عمر تصمیم گرفت با جمعی از دوستان و بستگان خود به گردش بروند. وسایل آسایش فراهم آمد و مقدار لازم، خوراک و میوه‏های گوناگون آماده شد. اما در آن روز به طور ناگهانی عمر درگذشت و همه بستگان به شگفت آمدند. علت مرگ این بود که سبدی انگور نزد وی بردند، او دو حبه از خوشه‏ای بر گرفت و به دهان افکند بدون اینکه بر حبه‏ها دندان بزند و پوستشان را بشکافد، به پایین فرستاد، اما حبه‏ها در گلو ماندند، نه فرو رفتند و نه بیرون آمدند تا نفس عمر قطع شد و از دنیا رفت.
برادر زاده‏اش داود بن علی در عزای او ضمن اشعاری گفت: عمر صبح در کمال سلامتی و خوشی با دوستان و بستگان به سر برد، اما اکنون میت خانواده است و در قبری نزد آرامگاه پدرش که از توده‏های سنگ و ریگ پوشیده شده، آرمیده است(1920).
مرگ ترس ندارد!
یکی از علاقمندان و نزدیکان مرحوم آیت الله کوهستانی (رحمه الله) نقل می‏کند: یکی از اهالی محل از دنیا رفت، ما به اتفاق عده‏ای از اهل محل جهت تجهیز میت در قبرستان بودیم. یکی از مؤمنین مشغول کندن قبر بود، در این اثنا مرحوم آقاجان آیت الله کوهستانی برای اقامه نماز و تفقد از صاحبان عزا در مراسم شرکت کردند. شخصی به آقاجان گفت: چه کار کنیم، مرگ خیلی سخت است، خدا چگونه می‏خواهد با ما معامله کند. معظم‏له در جوابش فرمود: اگر عمل داشته باشی چیزی نیست، مثل این است که پیراهن کثیف را از تنت بیرون کنی و پیراهن تمیز بپوشی!(1921) مرگ و مغفرت‏
عصر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. بانوئی دردمند و رنجور از دنیا رفت، هرکس باخبر می‏شد طبق معمول می‏گفت: آیا زن از دنیا راحت شد، چنانکه روزمره شنیده شد، چنانکه روزمره شنیده می‏شود که اگر کسی در این دنیا بسیار در رنج و درد باشد و بمیرد می‏گویند راحت شد، بلال حبشی نیز بر این اساس، به حضور رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و گفت: ماتت فلانه فاستراحت؛ فلان زن مرد و راحت شد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از این سخن بلال خشمگین شد و به او فرمود: انما استراح من غفر له؛ بدانکه کسی راحت شود که مورد آمرزش قرار گیرد. یعنی هر کسی که - در هر حال باشد - بمیرد، راحت نمی‏شود، بلکه آغاز ناراحتی او است؛ جز کسی که بر اثر ایمان و تقوی، آمرزیده گردد، چنین کسی راحت می‏شود(1922).
چرا از مرگ می‏ترسیم؟
شخصی از پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) پرسید چرا از مرگ می‏ترسیم؟ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: آیا مال داری؟ گفت بله. فرمود: آیا در راه خدا داده‏ای؟ گفت نه. فرمود: به همین خاطر می‏ترسی.
نظیر همین سؤال را شخص دیگری از امام حسن (علیه السلام) کرد؛ امام جواب داد: شما تمام کوشش خودتان را صرف آبادی دنیا کرده‏اید و برای آخرت کار نیکی ندارید و به همین خاطر از مرگ می‏ترسید که از جای آباد به جای خراب منتقل می‏شوید انکم اخربتم آخرتکم و عمرتم دنیاکم فانتم تکرهون النقله من العمران الی الخراب(1923).
اشعار :
مرگ حتمی است!
آخر به دل خاک فرو خواهی شد. (خیام)
فرار از مرگ محال است!
آدمی را از مرگ چاره نیست. (ابوالفضل بیهقی)
مرگ همه را در بر می‏گیرد!
اگر پادشاه همه کشور است - وگر پاک شایسته پیغمبر است
سرانجامشان رفت باید به گور - که نگریزد از گور نزدیک و دور (فردوسی)
مرگ پادشاه و فقیر
اگر تاج داری وگر درد و رنج - همان بگذری زین سرای سپنج (فردوسی)
تا زمان مرگ نیکی کن!
اگر تخت یابی وگر تاج و گنج - وگر چند پوینده باشی برنج
سرانجام جای تو خاک است و خشت - جز از بذر نیکی نیایدت کشت (فردوسی)
مرگ آخر کار است!
اگر شاهی گدایی آخرش مرگ - اگر زرین کلاهی آخرش مرگ!
نکات :
آمادگی برای مرگ، نشانه اولیای خداست. (جمعه، 6)
جایگاه مرگ در زندگی انسان‏ها همچون گردنبند بر روی سینه دختران است. خط الموت علی ولد آدم مخط القلاده علی جیده الفتاه(1924)
مرگ، پایان راه نیست، بلکه به منزله تغییر در حیات و شیوه زندگی است، مانند لباسی که تعویض می‏شود. (بحارالانوار، ج 6، ص 154) هرکس از انسان‏ها به نحوی از این جهان رخت بر می‏بندند، بعضی با سخت‏ترین حالات و عده‏ای مثل بو کردن گل. (بحارالانوار، ج 6، ص 152) ترس انسان از مرگ مانند ترس راننده‏ای است که یا سوخت ندارد آه من قله الزاد و طول الطریق. (نهج البلاغه، حکمت 77) یا بار قاچاق و کالای ممنوعه حمل می‏کند (گناهکار است) و یا آماده رانندگی نیست، وگرنه ترس چرا؟ منافقان از مرگ می‏ترسند. صله رحم، مرگ و حساب روز قیامت را آسان می‏کند. تفکر در تحولات مرگ و حیات، بهترین دلیل بر اثبات وجود خداوند است. در بینش الهی، هدف از حیات و مرگ، تکامل و بازگشت به منبع کمال است. مرگ در رحمت از زندگی در لعنت الهی است.
اولیای خدا، نه تنها از مرگ نمی‏ترسند، بلکه اشتیاق به مرگ نیز دارند. همانگونه که حضرت علی علیه السلام می‏فرماید: و الله لابن أبی طالب انس بالموت من الطفل بثدی امه؛ یعنی به خدا سوگند علاقه فرزند ابوطالب به مرگ، از علاقه طفل شیرخوار به سینه
باید بگونه‏ای زندگی کنیم که هر لحظه آماده مرگ باشیم. ترسیدن از مرگ، نشانه صدق و یقین است.
وقتی مرگ از راه می‏رسد شوخی‏ها، تعارفات و خیالات می‏گریزند، تنها انسان می‏ماند و اعمال او. در لحظه‏ی مرگ، انسان باور می‏کند که متاع دنیا کم است و آخرت بهتر و باقی است.
در لحظه مرگ، انسان باور می‏کند که دنیا غنچه‏ای است که برای هیچکس شکفته نمی‏شود و دوستان دنیوی مگسانند دور شیرینی.
انسان اگر به مرتبه یقین برسد، هر چند به مرگ نزدیک‏تر می‏شود، احساس قرب و وصول به لقا و دیدار الهی می‏کند. به همین دلیل حضرت علی (علیه السلام) وقتی ضربه شمشیر را بر فرق خود.
مرگ، همانند سفر است. راننده در صورتی از سفر می‏ترسد که یا راه را نمی‏شناسد، یا بنزین ندارد یا تخلف نموده است، یا جنس قاچاق حمل می‏کند و یا در مقصد، محل سکونت ندارد. در حالی که مؤمن واقعی، راه را می‏داند الیه المصیر سوخت بین راه دارد عمل صالحا تخلفاتش را با توبه جبران کرده است، جنس قاچاق یعنی عمل خلاف ندارد و محل سکونتش را نیز می‏داند جنه الماوی و لذا نمی‏ترسد.
امام حسین (علیه السلام) در کربلا هر چه به ظهر عاشورا و زمان شهادت نزدیک می‏شد، صورتش برافروخته و شکوفاتر می‏گردید، و وقتی در شب آخر از یارانش پرسیدند: مرگ نزد شما چگونه است؟ جملاتی را در جواب عرضه داشتند که نشان دهنده یقین آنان به حقانیت راهشان بود، آنها مرگ را شیرین می‏دانستند و حتی برخی از آنان در همان شب آخر یا یکدیگر مزاح می‏کردند. ترس از مرگ، در واقع ترس از کیفر کارهای خود ماست. مرگ به سراغ همه می‏آید، حتی پیامبران. حساس‏ترین زمان زندگی، لحظه مرگ است و حساس‏ترین مسئله، موضوع دین و عقیده و حساس‏ترین مخاطب، نسل انسان است.
گرچه با مرگ، انسان از دنیا می‏رود، اما پرونده عمل او با کارهایی نظیر وصیت باز می‏ماند.
مرگ: نابودی نیست، بلکه باز پس گرفتن کامل روح از جسم است.