تربیت
Tarbiat.Org

گنجینه معارف جلد 2
محمد رحمتی شهرضا

شهادت در راه خدا

آیات :
پاداش شهادت‏
قیل ادخل الجنه قال یلیت قومی یعلمون بما غفر لی ربی و جعلنی من المکرمین(1135)؛ (سرانجام او را شهید کردند و) به او گفته شد: وارد بهشت شو! گفت: ای کاش قوم من می‏دانستند... که پروردگارم مرا آمرزیده و از گرامی داشتگان قرار داده است!
آمرزش شهید
و لئن قتلتم فی سبیل الله أو متم لمغفره من الله و رحمه خیر مما یجمعون(1136)؛ اگر هم در راه خدا کشته شوید یا بمیرید، (زیان نکرده‏اید؛ زیرا) آمرزش و رحمت خدا، از تمام آنچه آنها (در طول عمر خود،) جمع‏آوری میکنند، بهتر است!
شهید زنده است‏
و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله أموت بل أحیا و لکن لا تشعرون(1137)؛ و به آنها که در راه خدا کشته می‏شوند، مرده نگویید! بلکه آنان زنده‏اند، ولی شما نمی‏فهمید!
عظمت مقام شهید
فرحین بماء ءاتات‏م الله من فضله و یستبشرون بالذین لم یلحقوا بهم من خلفهم ألا خوف علیهم و لا هم یحزنون(1138)؛ آنها بخاطر نعمتهای فراوانی که خداوند از فضل خود به ایشان بخشیده است، خوشحالند؛ و بخاطر کسانی که هنوز به آنها ملحق نشده‏اند (مجاهدان و شهیدان آینده) خوشوقتند؛ (زیرا مقامات برجسته آنها را در آن جهان می‏بینند؛ و می‏دانند) که نه ترسی بر آنهاست، و نه غمی خواهند داشت.
اجر شهید
فاستجاب لهم ربهم أنی لا أضیع عمل عمل منکم من ذکر أو أنثی بعضکم من بعض فالذین هاجروا و أخرجوا من دیرهم و أوذوا فی سبیلی و قتلوا و قتلوا لاکفرن عنهم سیئاتهم و لادخلنهم جنت تجری من تحتها الانهر ثوابا من عند الله و الله و الله عنده حسن الثواب(1139)؛ خداوند درخواست آنها را پذیرفت؛ (و فرمود:) من عمل هیچ عمل کننده‏ای از شما را، زن باشد یا مرد، ضایع نخواهم کرد؛ شما همنوعید، و از جنس یکدیگر! آنها که در راه خدا هجرت کردند، و از خانهای خود بیرون رانده شدند و در راه من آزار دیدند، و جنگ کردند و کشته شدند، بیقین گناهانشان را می‏بخشم؛ و آنها را در باغهای بهشتی، که از زیر درختانش نهرها جاری است، وارد می‏کنم. این پاداشی است از طرف خداوند؛ و بهترین پاداشها نزد پروردگار است.
اجر عظیم شهید
فلیقتل فی سبیل الله الذین یشرون الحیوه الدنیا بالاخره و من یقتل فی سبیل الله فیقتل أو یغلب فسوف نؤتیه أحرا عظیما(1140)؛ کسانی که در زندگی دنیا را به آخرت فروخته‏اند، باید در راه خدا پیکار کنند. او آن‏کس که در راه خدا پیکار کند، و کشته شود یا پیروز گردد، پاداش بزرگی به او خواهیم داد.
حیات واقعی شهید
و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله أموتا بل أحیاء ربهم یرزقون(1141)؛ (ای پیامبر!) هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند، مردگانند! بلکه آنان زنده‏اند، و نزد پروردگارشان روزی داده می‏شوند.
روایات :
شهید سؤال قبر ندارد
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): من القی العدو فصبر حتی یقتل او یغلب لم یفتن فی قبره؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: هرکس رودرروی دشمن قرار گرفت (با دشمن درگیر شد) و استقامت کرد تا کشته و یا پیروز شد، در قبر مورد آزمایش قرار نمی‏گیرد (از او سوال نمی‏شود).
بالاترین نیکی‏
قال رسول الله (علیه السلام): فوق کل ذی بربر حتی یقتل الرجل فی سبیل الله فاذا قتل فی سبیل الله فلیس فوقه بر(1142)؛ فراتر از هر نیکی، نیکی است تا آنگاه که مرد در راه خدا کشته شود پس چون درز راه خدا کشته شد، بالاتر از آن نیکی و ارزشی وجود ندارد.
برترین قتل شهادت است‏
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): اشرف القتل الشهدا(1143)؛ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: والاترین قتل، کشته شدن شهیدان است.
برترین شهدا
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): افضل الشداء الذین یقاتلون فی الصف الاول فلا الاول فلا یلفتون وجوههم حتی یقتلوا، اولئک یتلبطون فی الغرف العلی من الجنه یضحک الیهم ربک فاذا ضحک ربک الی عبد فی موطن فلا حساب علیه(1144)؛ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: برترین شهیدان کسانی هستند که در صف اول خط مقدم پیکار می‏کنند و روی بر نمی‏گردانند تا کشته شوند، اینها هستند که جایگاه آنان غرفه‏های عالی بهشت است، و خداوند بر آنها متبسم است و اگر خداوند بر بنده‏ای تبسم کند خشنود شود هیچ حسابی بر او نیست.
خون شهید
ان علی ابن الحسین (علیه السلام) کان یقول: قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) ما من قطره احب الی الله عزوجل من قطره دم فی سبیل الله(1145)؛ امام زین العابدین (علیه السلام) پیوسته از قول رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می‏فرمود: هیچ قطره‏ای در نزد خداوند دوست داشتنی‏تر از قطره خونی که در راه خدا ریخته می‏شود نیست.
شفاعت شهید
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): یشفع الشهید فی السبعین من أهله(1146)؛ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم): شهید هفتاد نفر از بستگان خود را شفاعت می‏کند.
تبریک به شهیدان‏
قال أمیر المؤمنین (علیه السلام): ان الله کتب القتل علی قوم والموت علی آخرین وکل آتیه منیته کما کتب الله له فطوبی للمجاهدین فی سبیل الله و المقتولین فی طاعته(1147)؛ حضرت امام علی (علیه السلام) فرمود: خداوند برای گروهی کشته شدن و برای گروهی دیگر مرگ را مقرر نموده و هرکدام به اجل معین خود انسان که او مقدر کرده است می‏رسند پس خوشا به حال مجاهدان راه خدا و کشتگان راه اطاعت او.
شهید درد جراحت را احساس نمی‏کند
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): الشهید لایجد الم القتل الا کما یجد احدکم مس القرصه(1148)؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: شهید درد کشته شدن را احساس نمی‏کند، مگر در حدی که یکی از شما پوست دست خود را بین دو انگشت فشار دهد.
شهادت، کفاره گناهان‏
قال الباقر (علیه السلام): اول قطر من دم الشهید کفاره لذنوبه الا الدین فان کفارته قضاءه(1149)؛ امام باقر (علیه السلام) فرمود: اولین قطره خون شهید کفاره گناهان اوست مگر بدهی‏ها، که کفاره آن ادای آن است.
هزار ضربه شمشیر به از مرگ در بستر
قال امیرالمؤمنین (علیه السلام): والذی نفس ابن ابی ابیطالب بیده لاف ضربه بالسیف اهون علی من میته علی الفراش(1150)؛ حضرت علی (علیه السلام) فرمود: قسم به کسی که جان فرزند ابیطالب در دست اوست - هزار ضربه شمشیر بر من آسانتر از مرگ در بستر است.
شهادت: نه مرگ در بستر
قال امیرالمؤمنین (علیه السلام) ایها الناس ان الموت لایفوته المقیم و لا یعجزه الهارب لیس عن الموت محیص و من لم یمت یقتل و ان افضل الموت القتل، والذی نفسی بیده لالف ضربه بالسیف اهون علی من میته علی فراش(1151)؛ حضرت علی (علیه السلام) فرمود: ای مردم همانا ایستادگان و فراریان را از مرگ گریزی نیست و هرکسی به مرگ طبیعی نمیرد کشته می‏شود و شهادت بهترین مرگ است و سوگند به خدائی که جانم در دست اوست، هزار ضربه شمشیر آسانتر است بر من از مرگ در بستر.
داستانها :
پیوند با شهیدان‏
جابر بن عبدالله انصاری از صحابه پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و از جوانان اصحاب آن حضرت به شمار می‏آمده است.
وی در جنگ خندق جوانی بوده در حدود شانزده ساله و تازه بالغ، در وقت وفات رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) تقریبا بیست و دو ساله و بنابراین در سنه 61 هجری، یعنی سال قیام ابا عبدالله الحسین (علیه السلام)، این مرد هفتاد و چند ساله بوده است. در آخر عمر نابینا شده بود. چشمهایش نمی‏دید، با یک مرد محدث بزرگواری به نام عطیه عوفی به کربلا آمد.
قبل از آنکه به سراغ تربت حسین (علیه السلام) برود، به سوی فرات رفت و غسل زیارت کرد و از سعد که گیاهی خوشبو بوده و آن را خشک می‏کردند و سپس می‏سائیدند و پودر می‏کردند و از آن به عنوان عطر و بوی خوش استفاده می‏نمودند، خودش را خوشبو کرد.
عطیه می‏گوید: وقتی که جابر از فرات بیرون آمد، گامها را آهسته برمی داشت و در هر گامی ذکری از اذکار الهی بر زبانش بود.
(جابر از دوستان امیرالمؤمنین و دوستان خاندان پیغمبر است، در حدود دوازده سال از ابا عبدالله بزرگتر و با آن حضرت خیلی محشور بوده است.)
خلاصه همین‏طور آهسته می‏آمد و ذکری بر لب داشت تا به نزدیکی قبر مقدس حسین بن علی (علیه السلام) رسید. در این هنگام دوبار یا سه بار فریاد کشید: حبیبی یا حسین،...، دوستم حسین جان، بعد گفت: حبیب با یجیب حبیبه؟ دوستی چرا جواب دوستش را نمی‏دهد؟ من جابر، دوست تو هستم، رفیق دیرین توام، پیر غلام تو هستم، چرا جواب نمی‏دهی؟
حسین عزیزم! حق داری جواب دوستت را ندهی، جواب پیر غلامت را ندهی، من می‏دانم با رگهای گردن تو چه کردند، من می‏دانم سر مقدس تو را از بدن جداست.
این سخنان را گفت و گفت تا افتاد و بیهوش شد. وقتی که به هوش آمد، سرش را برگرداند به این طرف و آن طرف و مثل کسی که با چشم باطن می‏بیند گفت: السلام علیکم ایتها الارواح التی حلت بفناء الحسین، سلام من بر شما مردانی که روح خودتان را فدای حسین کردید.
بعد جمله‏ای گفت که پیوند با شهیدان را نشان می‏دهد، زیرا پس از آنکه گفت من چنین و چنان شهادت می‏دهم، چنین افزود: و من شهادت می‏دهم که ما هم با شما در این کار شریک هستیم.
عطیه تعجب کرد که یعنی چه؟ ما با اینها در این کار شریک باشیم؟! به جابر گفت: معنی این جمله‏ات را نفهمیدم، ما که جهاد نکردیم، شمشیر به دست نگرفتیم، چرا شریک باشیم؟
جابر جواب داد: اصلی در اسلام هست که من از پیغمبر شنیدم که مضمون آن چنین است: کسی که واقعا (شهدا را) از ته دل دوست داشته باشد، روحش هم آهنگ باشد، در این عمل (با شهدا) شریک است. من اگر آن وقت شریک نمی‏کردم، حال نمی‏توانستم (در این زیارت) شرکت کنم، از من جهاد برداشته شده بود (به سبب پیری و کوری) ولی این روح من پرواز می‏کرد تا در رکاب حسین باشد. چون روح ما با روح حسین بود، پس من حق دارم که ادعا کنم ما با آنها در این عمل (جهاد و شهادت) شریک هستیم(1152).
دعوا بر یر شهادت‏
جنگ در آستانه شروع شدن بود، مسلمانان مؤمن سعی می‏کردند که هر چه زودتر خود را به سپاهیان اسلام برسانند، در این میان جریان زیبایی پیش آمد که توجه همگان را به خود جلب می‏نمود و آن پدر و پسری بودند که برای نوبت گرفتن در جهاد و شهامت با هم منازعه و دعوا داشتند.
پسر می‏گفت: من میروم برای جهاد و تو در خانه بمان.
پدر می‏گفت: خیر تو بمان، من می‏روم به جهاد.
پسر می‏گفت: من هم می‏خواهم بروم کشته بشوم!
پدر جواب داد: من هم می‏خواهم بروم کشته بشوم!
آخرش قرعه‏کشی کردند، قرعه به نام پسر درآمد او رفت و شهید شد.
بعد از مدتی پدر پسر را در عالم خواب دید که در سعادت خیره‏کننده‏ای است و به مقامات عالی نائل آمده است. به پدر گفت: پدرجان، آنچه را که خدا به وعده داده بود همه حق و راست بود، خداوند به وعده خود وفا کرد.
پدر پیر آمد خدمت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) عرض کرد: یا رسول الله! اگر چه من پیر شده‏ام، اگر چه استخوانهای من ضعیف و سست است اما خیلی آرزوی شهادت دارم. یا رسول الله! من آمده‏ام از شما خواهش کنم تا دعا کنید که خدا به من شهادت روزی کند. پیغمبر دست به دعا برداشت و فرمود: خدایا! برای بنده مؤمنت شهادت روزی فرما.
یک سال طول نکشید که جریان احد پیش آمد و این مرد در احد شهید شد(1153).
گریه بر شهید
حضرت حمزه عموی پیامبر از مکه به مدینه مهاجرت کرده بود و لذا کسی را نداشت. جنگ احد فرا رسید، حمزه در جنگ فعالانه شرکت کرد و از سایر رزمندگان بهتر درخشید تا مظلومانه به فیض شهادت رسید و به همین مناسبت لقب سیدالشهداء یعنی سالار شهیدان را به او دادند.
جنگ احد به پایان رسید، خانواده شهدا در سوگ عزیزانشان نشسته بودند و با گریه‏هایشان خاطره آنان را بزرگ می‏داشتند.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از احد برگشت، وقتی به مدینه وارد شدند دیدند که در خانه همه شهدا گریه هست جز خانه حمزه، حضرت فقط یک جمله فرمود: اما حمزه فلا بواکی له، یعنی همه شهدا گریه کننده دارند جز حمزه که گریه کننده ندارند.
تا این جمله را فرمود، صحابه رفتند به خانه‏هایشان و گفتند: پیامبر فرمود: حمزه گریه کننده ندارد. ناگهان زنانی که برای فرزندان خودشان یا شوهرانشان یا پدرانشان می‏گریستند، به احترام پیامبر و به احترام جناب حمزه بن عبدالمطلب به خانه حمزه آمدند و برای آن جناب گریستند و بعد از این دیگر سنت شد که هرکس برای هر شهیدی که می‏خواست بگرید، اول می‏رفت خانه جناب حمزه و برای او می‏گریست.
این جریان نشان داد که اسلام با اینکه با گریه بر میت (میت عادی) چندان روی خوشی نشان نداده است، مایل است که مردم بر شهید بگریند، زیرا شهید حماسه آفریده است و گریه بر شهید شرکت در حماسه او و هماهنگی با روح او موافقت با نشاط او و حرکت در موج اوست(1154).
آثار یقین‏
روزی جوانی روی زمین افتاد که حالش غیر عادی به نظر می‏رسید. سرش آزاد روی تنش نمی‏ایستاد و دائما به این طرف و آن طرف حرکت می‏کرد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نگاهی به چهره جوان کرد، دید رنگش زرد شده، چشمهایش در کاسه سر فرو رفته، اندامش باریک و لاغر شده است. از او پرسید: در چه حالی؟
- در حال یقینم یا رسول الله.
- هر یقینی آثاری دارد که حقیقت آن را نشان می‏دهد، علامت و اثر یقین تو چیست؟
- یقین من همان است که مرا قرین درد قرار داده، شبها خواب را از چشم من گرفته است و روزها را با تشنگی به پایان می‏رسانم؛ دیگر از تمام دنیا و مافیها روگردانده و به آن سوی دیگر رو کرده‏ام؛ مثل این است که عرش پروردگار را در موقف حساب، و همچنین حشر جمیع خلائق را می‏بینم؛ مثل این است بهشتیان را در نعیم و دوزخیان را در عذاب الیم مشاهده می‏کنم؛ مثل این است که صدای لهیب آتش جهنم همین الان در گوشم طنین انداخته است.
رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رو به مردم کرد و فرمود: این بنده‏ای است که خداوند قلب او را با نور ایمان روشن کرده است. بعد رو به آن جوان کرد و فرمود: این حالت نیکو را برای خود نگهدار. جوان عرض کرد: یا رسول الله! دعا کن خداوند جهاد و شهادت در راه حق را نصیبم فرماید. رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دعا کرد. طولی نکشید که جهادی پیش آمد، و آن جوان در آن جهاد شرکت کرد. دهمین نفری که در آن جنگ شهید شد، همان جوان بود(1155).
پیام سعد
ماجرای پرانقلاب و غم‏انگیز احد به پایان رسید. مسلمانان با آنکه در آغاز کار با یک حمله سنگین و مبارزه جوانمردانه گروهی از دلاوران مشرکین قریش را به خاک افکندند و آنان را وادار به فرار کردند، اما در اثر غفلت و تخلف عده‏ای از سربازان طولی نکشید که اوضاع برگشت و مسلمانان غافلگیر شدند و گروه زیادی کشته دادند. اگر مقاومت شخص رسول اکرم و عده معدودی نبود، کار مسلمانان یکسره شده بود. اما آنها در آخر توانستند، قوای خود را جمع و جور کنند و جلوی شکست نهایی را بگیرند.
چیزی که بیشتر سبب شد مسلمانان روحیه خویش را ببازند، شایعه دروغی بود مبنی بر کشته شدن رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم): این شایعه روحیه مسلمانان را ضعیف کرد و بر عکس به مشرکین قریش جرأت و نیرو بخشید. ولی قریش همینکه فهمیدند این شایعه دروغ است و رسول اکرم زنده است، همان مقدار پیروزی را مغتنم شمرده، به سوی مکه حرکت کردند. از مسلمانان، گروهی کشته شدند و گروهی مجروح روی زمین افتاده بودند و گروه زیادی پراکنده شده بودند. جمعیت اندکی نیز در کنار رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) باقی مانده بود. آنها که مجروح روی زمین افتاده بودند و هم آنان که پراکنده شده و فرار کرده بودند، هیچ نمی‏دانستند عاقبت کار به کجا کشیده و آیا رسول اکرم شخصا زنده است یا مرده؟
در این میان مردی از مسلمانان فراری، از کنار یکی از مجروحین به نام سعد بن ربیع - که دوازده زخم کاری برداشته بود - عبور کرد و به او گفت: از قراری شنیده‏ام پیغمبر کشته شده است! سعد گفت: اما خدای محمد زنده است و هرگز نمی‏میرد.
به او گفت: پیغمبر مرا فرستاده خبر تو را برایش ببرم که زنده‏ای یا مرده؟
سعد گفت: سلام مرا به پیغمبر برسان و بگو سعد از مردگان است، زیرا چند لحظه‏ای بیشتر از زندگی او باقی نمانده است و بگو سعد گفت: خداوند به تو بهترین پاداشها که سزاوار یک پیغمبر است، بدهد.
آنگاه گفت: این پیغام را هم از طرف من به انصار و یاران پیغمبر ابلاغ کن، بگو سعد می‏گوید: عذری نزد خدا نخواهید داشت، اگر به پیغمبر شما آسیبی برسد و شما جان در بدن داشته باشید.
هنوز مرد انصاری از کنار سعد بن ربیع دور نشده بود که سعد جان به جان آفرین تسلیم کرد(1156).
دعای مستجاب‏
خدایا! مرا به خاندانم برنگردان!
این جمله‏ای بود که هند، زن عمرو بن الجموح، پس از آنکه شوهرش مسلح شد و برای شرکت در جنگ احد راه افتاد، از زبان شوهرش شنید. این اولین بار بود که عمرو بن الجموح با مسلمانان در جهاد شرکت می‏کرد. تا آن وقت شرکت نکرده بود، زیرا پایش لنگ بود و اتفاقا به شدت می‏لنگید و مطابق حکم صریح قرآن مجید، بر آدم کور و لنگ و آدم بیمار جهاد واجب نیست(1157). او هر چند خود شخصا در جهاد شرکت نمی‏کرد، اما چهار شیر پسر داشت که همواره در رکاب رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) حاضر بودند و هیچکس گمان نمی‏کرد و انتظار نداشت که عمرو با عذر شرعی که دارد، خصوصا با فرستادن چهار پسر برومند، سلاح برگیرد و به سربازان ملحق شود. خویشاوندان عمرو همینکه از تصمیم وی آگاه شدند آمدند مانع شوند، گفتند: اولا تو شرعا معذوری، ثانیا چهار فرزند سرباز دلاور داری که با پیغمبر حرکت کرده‏اند، لزومی ندارد خودت نیز به سربازی بروی!
گفت: به همان دلیل که فرزندانم آرزوی سعادت ابدی و بهشت جاویدان دارند، من هم دارم. عجب! آنها برومند و به فیض شهادت نائل شوند و من در خانه پیش شماها بمانم. ابدا ممکن نیست.
خویشاوندان عمرو از او دست برنداشتند و دائما یکی پس از دیگری می‏آمدند که او را منصرف کنند. عمرو برای خلاصی از دست آنها به خود رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ملتجی شد: یا رسول الله! فامیل من می‏خواهند مرا در خانه حبس کنند و نگذارند در جهاد در راه خدا شرکت کنم. به خدا قسم آرزو دارم با این پای لنگ به بهشت بروم.
- یا عمرو! آخر تو عذر شرعی داری، خدا تو را معذور داشته است، بر تو جهاد واجب نیست.
- یا رسول الله! می‏دانم، در عین حال که بر من واجب نیست باز هم... .
رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: مانعش نشوید، بگذارید برود، آرزوی شهادت دارد، شاید خدا نصیبش کند.
از تماشایی‏ترین صحنه‏های احد، صحنه مبارزه عمرو بن الجموع بود که با پای لنگ، خود، را به قلب سپاه دشمن می‏زد و فریاد می‏کشید: آرزوی بهشت دارم.
یکی از پسران وی نیز پشت سر پدر حرکت می‏کرد. آن قدر این دو نفر مشتاقانه جنگیدند تا کشته شدند. پس از خاتمه جنگ، بسیاری از زنان مدینه از شهر بیرون آمدند تا از نزدیک از قضایا آگاه کردند، خصوصا که خبرهای وحشتناکی به مدینه رسیده بود. عایشه همسر پیغمبر یکی از آنان زنان بود. عایشه اندکی که از شهر بیرون رفت، چشمش به هند، زن عمرو بن الجموح افتاد در حالی که سه جنازه بر روی شتری گذاشته بود و مهار شتر را به طرف مدینه می‏کشید.
عایشه پرسید: چه خبر؟
- الحمدالله، پیغمبر سلامت است، ایشان سالم هستند دیگر غمی نداریم. خبر دیگر اینکه: رد الله الذین کفروا بغیظهم؛ خداوند کفار را در حالی که پر از خشم بودند برگردانید. این جنازه‏ها از کیست؟
- اینها جنازه برادرام و پسرم و شوهرم است.
- کجا می‏بری؟
- می‏برم به مدینه دفن کنم.
هند این را گفت و مهار شتر را به طرف مدینه کشید، اما شتر به زحمت پشت سر هند راه می‏رفت و عاقبت خوابید. عایشه گفت: بار حیوان سنگین است، نمی‏تواند بکشد.
- این طور نیست، این شتر ما بسیار نیرومند است. معمولا بار دو شتر را به خوبی حمل می‏کند. باید علت دیگری داشته باشد، این را گفت و شتر را حرکت داد، تا خواست حیوان را به طرف مدینه ببرد، دو مرتبه زانو زد و همین که روی حیوان را به طرف احد کرد، دید به تندی راه افتاد. هند دید وضع عجیبی است. حیوان حاضر نیست به طرف مدینه برود، اما به طرف احد به آسانی و سرعت راه می‏رود. با خود گفت: شاید رمزی در کار باشد. هند در حالی که مهار شتر را می‏کشید و جنازه‏ها بر روی حیوان بودند، یکسره به احد برگشت و به حضور پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رسید: یا رسول الله! جنازه‏ها بر روی حیوان گذاشته‏ام که به مدینه ببرم و دفن کنم، وقتی که این حیوان را به طرف مدینه می‏خواهم ببرم از من اطاعت نمی‏کند، اما به طرف احد خوب می‏آید. چرا؟
- آیا شوهرت وقتی که به احد می‏آمد چیزی گفت؟
- یا رسول الله! پس از آنکه راه افتاد، این جمله را از او شنیدم: خدایا! مرا به خاندانم برنگردان.
- پس همین است، دعای خالصانه این مرد شهید مستجاب شده است، خداوند نمی‏خواهد این جنازه برگردد. در میان شما انصار کسانی یافت می‏شوند که اگر خدا را به چیزی بخوانند و قسم بدهند، خداوند دعای آنها را مستجاب می‏کند. شوهر تو عمرو بن الجموح یکی از آن کسان است.
با نظر رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم): هر سه نفر را در همان احد دفن کردند. آنگاه رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رو کرد به هند و فرمود: این سه نفر در آن جهان پیش هم خواهند بود.
- یا رسول الله! از خداوند بخواه من هم پیش آنها بروم(1158).
اشعار :
خون ناحق‏
دیدی که خون ناحق پروانه شمع را - چندان امان ندارد که شب را سحر کند (حکیم شفائی)
شهادت و مردی‏
سر بردم دم تیغ تو نهادیم به مردی - کس نست مردم در این عرصه به مرادنگی ما (فروغی بسطامی)
دل و شهادت‏
من و دل گر فدا شویم چه باک - غرض اندر میان میان سلامت اوست (حافظ)
فدای جای و دل‏
کشیدم در برت ناگاه و شد در تاب گیسویت - نهادم بر لبت لب را و جان و دل فدا کردم (حافظ)
کار جان‏
جمال عشق خواهی جان فدا کن - که هرگز کار کار جان از تن نیاید (سیف فرغانی)
نکات :
در روایات آمده است که شهید، هفت ویژگی اعطایی از جانب خداوند دارد: اولین قطره خونش، موجب آمرزش گناهانش می‏گردد. سر در دامن حورالعین می‏نهند. به لباس‏های بهشتی آراسته می‏گردد. معطر به خوش بوترین عطرها می‏شود. جایگاه خود را در بهشت مشاهده می‏کند. اجازه سیر و گردش در تمام بهشت به او داده می‏شود. پرده‏ها کنار رفته و به وجه خدا نظاره می‏کند. (وسائل الشیعه، ج 11، ص 10.)
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از شخصی شنید که دعا می‏گوید: اسئلک خیر ما تسئل خدایا! بهترین چیزی که از تو درخواست می‏شود به من عطا کن، فرمود: اگر این دعا مستجاب شود، در راه خدا شهید می‏شود. (مستدرک، ج 2، ص 243.)
در روایات آمده است: بالاتر از هر نیکی، نیکوتری هست، مگر شهادت که هرگاه شخصی شهید شود، بالاتر از آن خیری متصور نیست. (بحارالانوار، ج 74، ص 61.)
در روز قیامت، شهید مقام شفاعت دارد. (بحارالانوار، ج 2، ص 15.)
از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است که فرمود: در قیامت لغزش‏های شهید به خودش نیز نشان داده نمی‏شود. (وسائل الشیعه، ج 11، ص 9.)
شهدای صف اول حمله و خط شکن، مقامشان برتر است. (میزان الحکمه.)
مجاهدان از درب مخصوص وارد بهشت می‏شوند.
قبل از همه به بهشت می‏روند.
در بهشت جایگاه مخصوصی دارند. (بحار، ج 97، ص 11.)
تنها شهید است که آرزو می‏کند به دنیا بیاید و دوباره شهید شود. (کنز العمال، ج 4، ص 290.)
امامان ما شهید شدند. بسیاری از انبیا و رهروان و پیروان آنان نیز شهید شدند.
حضرت علی (علیه السلام) با داشتن دهها فضیلت اختصاصی، تنها وقتی که در آستانه شهادت قرار گرفت فرمود: فزت و رب الکعبه او اول کسی بود که ایمان آورد، جای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خوابید، برادر پیامبر شد، تنها خانه او به مسجد پیامبر درب داشت، پدر امامان و همسر زهرا (علیهم السلام) بود. بت‏شکن بود، ضربت روز خندق او، از عبادت ثقلین افضل شد. اما در هیچ یک از موارد مذکور نفرمود: فزت
علی (علیه السلام) در جنگ احد ناراحت بود که چرا به شهادت نرسیده است تا اینکه مژده شهادت در آینده را از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) دریافت نمود.
سخاوتمند، هنرمند و عالم مال، هنر و علم خود را که بخشی از وجود اوست جاودانه می‏کند، اما شهید، خودش را جاودانه می‏کند. (حماسه حسینی، ج 3، ص 40.)
در عالم حیوانات نیز گوسفند مرده و بی‏ارزش است، گوسفندی که به سوی قبله و با نام خدا ذبح شود، ارزش دارد.
همان گونه که کور، مفهوم بینایی را درک نمی‏کند، زندگان دنیا حیات شهدا را درک نمی‏کنند.
وقتی انفاق مال در راه خدا، قابلیت رشد تا هفتصد برابر و بیشتر را دارد، دادن خون و جان، در راه خدا چگونه است؟
شهادت، پایان زندگی نیست، آغاز حیات است. بسیاری از زندگان مرده‏اند، ولی کشتگان راه خدا زنده‏اند.
شهادت، باختن و از دست دادن نیست بلکه یافتن و به دست آوردن است.
کشته شدن، آن گاه ارزشمند است که در راه خدا باشد.
تصور هلاکت و یا خسارت برای شهید، تفکری انحرافی است که باید اصلاح شود.