آیات :
پاداش شهادت
قیل ادخل الجنه قال یلیت قومی یعلمون بما غفر لی ربی و جعلنی من المکرمین(1135)؛ (سرانجام او را شهید کردند و) به او گفته شد: وارد بهشت شو! گفت: ای کاش قوم من میدانستند... که پروردگارم مرا آمرزیده و از گرامی داشتگان قرار داده است!
آمرزش شهید
و لئن قتلتم فی سبیل الله أو متم لمغفره من الله و رحمه خیر مما یجمعون(1136)؛ اگر هم در راه خدا کشته شوید یا بمیرید، (زیان نکردهاید؛ زیرا) آمرزش و رحمت خدا، از تمام آنچه آنها (در طول عمر خود،) جمعآوری میکنند، بهتر است!
شهید زنده است
و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله أموت بل أحیا و لکن لا تشعرون(1137)؛ و به آنها که در راه خدا کشته میشوند، مرده نگویید! بلکه آنان زندهاند، ولی شما نمیفهمید!
عظمت مقام شهید
فرحین بماء ءاتاتم الله من فضله و یستبشرون بالذین لم یلحقوا بهم من خلفهم ألا خوف علیهم و لا هم یحزنون(1138)؛ آنها بخاطر نعمتهای فراوانی که خداوند از فضل خود به ایشان بخشیده است، خوشحالند؛ و بخاطر کسانی که هنوز به آنها ملحق نشدهاند (مجاهدان و شهیدان آینده) خوشوقتند؛ (زیرا مقامات برجسته آنها را در آن جهان میبینند؛ و میدانند) که نه ترسی بر آنهاست، و نه غمی خواهند داشت.
اجر شهید
فاستجاب لهم ربهم أنی لا أضیع عمل عمل منکم من ذکر أو أنثی بعضکم من بعض فالذین هاجروا و أخرجوا من دیرهم و أوذوا فی سبیلی و قتلوا و قتلوا لاکفرن عنهم سیئاتهم و لادخلنهم جنت تجری من تحتها الانهر ثوابا من عند الله و الله و الله عنده حسن الثواب(1139)؛ خداوند درخواست آنها را پذیرفت؛ (و فرمود:) من عمل هیچ عمل کنندهای از شما را، زن باشد یا مرد، ضایع نخواهم کرد؛ شما همنوعید، و از جنس یکدیگر! آنها که در راه خدا هجرت کردند، و از خانهای خود بیرون رانده شدند و در راه من آزار دیدند، و جنگ کردند و کشته شدند، بیقین گناهانشان را میبخشم؛ و آنها را در باغهای بهشتی، که از زیر درختانش نهرها جاری است، وارد میکنم. این پاداشی است از طرف خداوند؛ و بهترین پاداشها نزد پروردگار است.
اجر عظیم شهید
فلیقتل فی سبیل الله الذین یشرون الحیوه الدنیا بالاخره و من یقتل فی سبیل الله فیقتل أو یغلب فسوف نؤتیه أحرا عظیما(1140)؛ کسانی که در زندگی دنیا را به آخرت فروختهاند، باید در راه خدا پیکار کنند. او آنکس که در راه خدا پیکار کند، و کشته شود یا پیروز گردد، پاداش بزرگی به او خواهیم داد.
حیات واقعی شهید
و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله أموتا بل أحیاء ربهم یرزقون(1141)؛ (ای پیامبر!) هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند، مردگانند! بلکه آنان زندهاند، و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند.
روایات :
شهید سؤال قبر ندارد
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): من القی العدو فصبر حتی یقتل او یغلب لم یفتن فی قبره؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: هرکس رودرروی دشمن قرار گرفت (با دشمن درگیر شد) و استقامت کرد تا کشته و یا پیروز شد، در قبر مورد آزمایش قرار نمیگیرد (از او سوال نمیشود).
بالاترین نیکی
قال رسول الله (علیه السلام): فوق کل ذی بربر حتی یقتل الرجل فی سبیل الله فاذا قتل فی سبیل الله فلیس فوقه بر(1142)؛ فراتر از هر نیکی، نیکی است تا آنگاه که مرد در راه خدا کشته شود پس چون درز راه خدا کشته شد، بالاتر از آن نیکی و ارزشی وجود ندارد.
برترین قتل شهادت است
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): اشرف القتل الشهدا(1143)؛ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: والاترین قتل، کشته شدن شهیدان است.
برترین شهدا
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): افضل الشداء الذین یقاتلون فی الصف الاول فلا الاول فلا یلفتون وجوههم حتی یقتلوا، اولئک یتلبطون فی الغرف العلی من الجنه یضحک الیهم ربک فاذا ضحک ربک الی عبد فی موطن فلا حساب علیه(1144)؛ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: برترین شهیدان کسانی هستند که در صف اول خط مقدم پیکار میکنند و روی بر نمیگردانند تا کشته شوند، اینها هستند که جایگاه آنان غرفههای عالی بهشت است، و خداوند بر آنها متبسم است و اگر خداوند بر بندهای تبسم کند خشنود شود هیچ حسابی بر او نیست.
خون شهید
ان علی ابن الحسین (علیه السلام) کان یقول: قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) ما من قطره احب الی الله عزوجل من قطره دم فی سبیل الله(1145)؛ امام زین العابدین (علیه السلام) پیوسته از قول رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) میفرمود: هیچ قطرهای در نزد خداوند دوست داشتنیتر از قطره خونی که در راه خدا ریخته میشود نیست.
شفاعت شهید
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): یشفع الشهید فی السبعین من أهله(1146)؛ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم): شهید هفتاد نفر از بستگان خود را شفاعت میکند.
تبریک به شهیدان
قال أمیر المؤمنین (علیه السلام): ان الله کتب القتل علی قوم والموت علی آخرین وکل آتیه منیته کما کتب الله له فطوبی للمجاهدین فی سبیل الله و المقتولین فی طاعته(1147)؛ حضرت امام علی (علیه السلام) فرمود: خداوند برای گروهی کشته شدن و برای گروهی دیگر مرگ را مقرر نموده و هرکدام به اجل معین خود انسان که او مقدر کرده است میرسند پس خوشا به حال مجاهدان راه خدا و کشتگان راه اطاعت او.
شهید درد جراحت را احساس نمیکند
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): الشهید لایجد الم القتل الا کما یجد احدکم مس القرصه(1148)؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: شهید درد کشته شدن را احساس نمیکند، مگر در حدی که یکی از شما پوست دست خود را بین دو انگشت فشار دهد.
شهادت، کفاره گناهان
قال الباقر (علیه السلام): اول قطر من دم الشهید کفاره لذنوبه الا الدین فان کفارته قضاءه(1149)؛ امام باقر (علیه السلام) فرمود: اولین قطره خون شهید کفاره گناهان اوست مگر بدهیها، که کفاره آن ادای آن است.
هزار ضربه شمشیر به از مرگ در بستر
قال امیرالمؤمنین (علیه السلام): والذی نفس ابن ابی ابیطالب بیده لاف ضربه بالسیف اهون علی من میته علی الفراش(1150)؛ حضرت علی (علیه السلام) فرمود: قسم به کسی که جان فرزند ابیطالب در دست اوست - هزار ضربه شمشیر بر من آسانتر از مرگ در بستر است.
شهادت: نه مرگ در بستر
قال امیرالمؤمنین (علیه السلام) ایها الناس ان الموت لایفوته المقیم و لا یعجزه الهارب لیس عن الموت محیص و من لم یمت یقتل و ان افضل الموت القتل، والذی نفسی بیده لالف ضربه بالسیف اهون علی من میته علی فراش(1151)؛ حضرت علی (علیه السلام) فرمود: ای مردم همانا ایستادگان و فراریان را از مرگ گریزی نیست و هرکسی به مرگ طبیعی نمیرد کشته میشود و شهادت بهترین مرگ است و سوگند به خدائی که جانم در دست اوست، هزار ضربه شمشیر آسانتر است بر من از مرگ در بستر.
داستانها :
پیوند با شهیدان
جابر بن عبدالله انصاری از صحابه پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و از جوانان اصحاب آن حضرت به شمار میآمده است.
وی در جنگ خندق جوانی بوده در حدود شانزده ساله و تازه بالغ، در وقت وفات رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) تقریبا بیست و دو ساله و بنابراین در سنه 61 هجری، یعنی سال قیام ابا عبدالله الحسین (علیه السلام)، این مرد هفتاد و چند ساله بوده است. در آخر عمر نابینا شده بود. چشمهایش نمیدید، با یک مرد محدث بزرگواری به نام عطیه عوفی به کربلا آمد.
قبل از آنکه به سراغ تربت حسین (علیه السلام) برود، به سوی فرات رفت و غسل زیارت کرد و از سعد که گیاهی خوشبو بوده و آن را خشک میکردند و سپس میسائیدند و پودر میکردند و از آن به عنوان عطر و بوی خوش استفاده مینمودند، خودش را خوشبو کرد.
عطیه میگوید: وقتی که جابر از فرات بیرون آمد، گامها را آهسته برمی داشت و در هر گامی ذکری از اذکار الهی بر زبانش بود.
(جابر از دوستان امیرالمؤمنین و دوستان خاندان پیغمبر است، در حدود دوازده سال از ابا عبدالله بزرگتر و با آن حضرت خیلی محشور بوده است.)
خلاصه همینطور آهسته میآمد و ذکری بر لب داشت تا به نزدیکی قبر مقدس حسین بن علی (علیه السلام) رسید. در این هنگام دوبار یا سه بار فریاد کشید: حبیبی یا حسین،...، دوستم حسین جان، بعد گفت: حبیب با یجیب حبیبه؟ دوستی چرا جواب دوستش را نمیدهد؟ من جابر، دوست تو هستم، رفیق دیرین توام، پیر غلام تو هستم، چرا جواب نمیدهی؟
حسین عزیزم! حق داری جواب دوستت را ندهی، جواب پیر غلامت را ندهی، من میدانم با رگهای گردن تو چه کردند، من میدانم سر مقدس تو را از بدن جداست.
این سخنان را گفت و گفت تا افتاد و بیهوش شد. وقتی که به هوش آمد، سرش را برگرداند به این طرف و آن طرف و مثل کسی که با چشم باطن میبیند گفت: السلام علیکم ایتها الارواح التی حلت بفناء الحسین، سلام من بر شما مردانی که روح خودتان را فدای حسین کردید.
بعد جملهای گفت که پیوند با شهیدان را نشان میدهد، زیرا پس از آنکه گفت من چنین و چنان شهادت میدهم، چنین افزود: و من شهادت میدهم که ما هم با شما در این کار شریک هستیم.
عطیه تعجب کرد که یعنی چه؟ ما با اینها در این کار شریک باشیم؟! به جابر گفت: معنی این جملهات را نفهمیدم، ما که جهاد نکردیم، شمشیر به دست نگرفتیم، چرا شریک باشیم؟
جابر جواب داد: اصلی در اسلام هست که من از پیغمبر شنیدم که مضمون آن چنین است: کسی که واقعا (شهدا را) از ته دل دوست داشته باشد، روحش هم آهنگ باشد، در این عمل (با شهدا) شریک است. من اگر آن وقت شریک نمیکردم، حال نمیتوانستم (در این زیارت) شرکت کنم، از من جهاد برداشته شده بود (به سبب پیری و کوری) ولی این روح من پرواز میکرد تا در رکاب حسین باشد. چون روح ما با روح حسین بود، پس من حق دارم که ادعا کنم ما با آنها در این عمل (جهاد و شهادت) شریک هستیم(1152).
دعوا بر یر شهادت
جنگ در آستانه شروع شدن بود، مسلمانان مؤمن سعی میکردند که هر چه زودتر خود را به سپاهیان اسلام برسانند، در این میان جریان زیبایی پیش آمد که توجه همگان را به خود جلب مینمود و آن پدر و پسری بودند که برای نوبت گرفتن در جهاد و شهامت با هم منازعه و دعوا داشتند.
پسر میگفت: من میروم برای جهاد و تو در خانه بمان.
پدر میگفت: خیر تو بمان، من میروم به جهاد.
پسر میگفت: من هم میخواهم بروم کشته بشوم!
پدر جواب داد: من هم میخواهم بروم کشته بشوم!
آخرش قرعهکشی کردند، قرعه به نام پسر درآمد او رفت و شهید شد.
بعد از مدتی پدر پسر را در عالم خواب دید که در سعادت خیرهکنندهای است و به مقامات عالی نائل آمده است. به پدر گفت: پدرجان، آنچه را که خدا به وعده داده بود همه حق و راست بود، خداوند به وعده خود وفا کرد.
پدر پیر آمد خدمت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) عرض کرد: یا رسول الله! اگر چه من پیر شدهام، اگر چه استخوانهای من ضعیف و سست است اما خیلی آرزوی شهادت دارم. یا رسول الله! من آمدهام از شما خواهش کنم تا دعا کنید که خدا به من شهادت روزی کند. پیغمبر دست به دعا برداشت و فرمود: خدایا! برای بنده مؤمنت شهادت روزی فرما.
یک سال طول نکشید که جریان احد پیش آمد و این مرد در احد شهید شد(1153).
گریه بر شهید
حضرت حمزه عموی پیامبر از مکه به مدینه مهاجرت کرده بود و لذا کسی را نداشت. جنگ احد فرا رسید، حمزه در جنگ فعالانه شرکت کرد و از سایر رزمندگان بهتر درخشید تا مظلومانه به فیض شهادت رسید و به همین مناسبت لقب سیدالشهداء یعنی سالار شهیدان را به او دادند.
جنگ احد به پایان رسید، خانواده شهدا در سوگ عزیزانشان نشسته بودند و با گریههایشان خاطره آنان را بزرگ میداشتند.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از احد برگشت، وقتی به مدینه وارد شدند دیدند که در خانه همه شهدا گریه هست جز خانه حمزه، حضرت فقط یک جمله فرمود: اما حمزه فلا بواکی له، یعنی همه شهدا گریه کننده دارند جز حمزه که گریه کننده ندارند.
تا این جمله را فرمود، صحابه رفتند به خانههایشان و گفتند: پیامبر فرمود: حمزه گریه کننده ندارد. ناگهان زنانی که برای فرزندان خودشان یا شوهرانشان یا پدرانشان میگریستند، به احترام پیامبر و به احترام جناب حمزه بن عبدالمطلب به خانه حمزه آمدند و برای آن جناب گریستند و بعد از این دیگر سنت شد که هرکس برای هر شهیدی که میخواست بگرید، اول میرفت خانه جناب حمزه و برای او میگریست.
این جریان نشان داد که اسلام با اینکه با گریه بر میت (میت عادی) چندان روی خوشی نشان نداده است، مایل است که مردم بر شهید بگریند، زیرا شهید حماسه آفریده است و گریه بر شهید شرکت در حماسه او و هماهنگی با روح او موافقت با نشاط او و حرکت در موج اوست(1154).
آثار یقین
روزی جوانی روی زمین افتاد که حالش غیر عادی به نظر میرسید. سرش آزاد روی تنش نمیایستاد و دائما به این طرف و آن طرف حرکت میکرد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نگاهی به چهره جوان کرد، دید رنگش زرد شده، چشمهایش در کاسه سر فرو رفته، اندامش باریک و لاغر شده است. از او پرسید: در چه حالی؟
- در حال یقینم یا رسول الله.
- هر یقینی آثاری دارد که حقیقت آن را نشان میدهد، علامت و اثر یقین تو چیست؟
- یقین من همان است که مرا قرین درد قرار داده، شبها خواب را از چشم من گرفته است و روزها را با تشنگی به پایان میرسانم؛ دیگر از تمام دنیا و مافیها روگردانده و به آن سوی دیگر رو کردهام؛ مثل این است که عرش پروردگار را در موقف حساب، و همچنین حشر جمیع خلائق را میبینم؛ مثل این است بهشتیان را در نعیم و دوزخیان را در عذاب الیم مشاهده میکنم؛ مثل این است که صدای لهیب آتش جهنم همین الان در گوشم طنین انداخته است.
رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رو به مردم کرد و فرمود: این بندهای است که خداوند قلب او را با نور ایمان روشن کرده است. بعد رو به آن جوان کرد و فرمود: این حالت نیکو را برای خود نگهدار. جوان عرض کرد: یا رسول الله! دعا کن خداوند جهاد و شهادت در راه حق را نصیبم فرماید. رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دعا کرد. طولی نکشید که جهادی پیش آمد، و آن جوان در آن جهاد شرکت کرد. دهمین نفری که در آن جنگ شهید شد، همان جوان بود(1155).
پیام سعد
ماجرای پرانقلاب و غمانگیز احد به پایان رسید. مسلمانان با آنکه در آغاز کار با یک حمله سنگین و مبارزه جوانمردانه گروهی از دلاوران مشرکین قریش را به خاک افکندند و آنان را وادار به فرار کردند، اما در اثر غفلت و تخلف عدهای از سربازان طولی نکشید که اوضاع برگشت و مسلمانان غافلگیر شدند و گروه زیادی کشته دادند. اگر مقاومت شخص رسول اکرم و عده معدودی نبود، کار مسلمانان یکسره شده بود. اما آنها در آخر توانستند، قوای خود را جمع و جور کنند و جلوی شکست نهایی را بگیرند.
چیزی که بیشتر سبب شد مسلمانان روحیه خویش را ببازند، شایعه دروغی بود مبنی بر کشته شدن رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم): این شایعه روحیه مسلمانان را ضعیف کرد و بر عکس به مشرکین قریش جرأت و نیرو بخشید. ولی قریش همینکه فهمیدند این شایعه دروغ است و رسول اکرم زنده است، همان مقدار پیروزی را مغتنم شمرده، به سوی مکه حرکت کردند. از مسلمانان، گروهی کشته شدند و گروهی مجروح روی زمین افتاده بودند و گروه زیادی پراکنده شده بودند. جمعیت اندکی نیز در کنار رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) باقی مانده بود. آنها که مجروح روی زمین افتاده بودند و هم آنان که پراکنده شده و فرار کرده بودند، هیچ نمیدانستند عاقبت کار به کجا کشیده و آیا رسول اکرم شخصا زنده است یا مرده؟
در این میان مردی از مسلمانان فراری، از کنار یکی از مجروحین به نام سعد بن ربیع - که دوازده زخم کاری برداشته بود - عبور کرد و به او گفت: از قراری شنیدهام پیغمبر کشته شده است! سعد گفت: اما خدای محمد زنده است و هرگز نمیمیرد.
به او گفت: پیغمبر مرا فرستاده خبر تو را برایش ببرم که زندهای یا مرده؟
سعد گفت: سلام مرا به پیغمبر برسان و بگو سعد از مردگان است، زیرا چند لحظهای بیشتر از زندگی او باقی نمانده است و بگو سعد گفت: خداوند به تو بهترین پاداشها که سزاوار یک پیغمبر است، بدهد.
آنگاه گفت: این پیغام را هم از طرف من به انصار و یاران پیغمبر ابلاغ کن، بگو سعد میگوید: عذری نزد خدا نخواهید داشت، اگر به پیغمبر شما آسیبی برسد و شما جان در بدن داشته باشید.
هنوز مرد انصاری از کنار سعد بن ربیع دور نشده بود که سعد جان به جان آفرین تسلیم کرد(1156).
دعای مستجاب
خدایا! مرا به خاندانم برنگردان!
این جملهای بود که هند، زن عمرو بن الجموح، پس از آنکه شوهرش مسلح شد و برای شرکت در جنگ احد راه افتاد، از زبان شوهرش شنید. این اولین بار بود که عمرو بن الجموح با مسلمانان در جهاد شرکت میکرد. تا آن وقت شرکت نکرده بود، زیرا پایش لنگ بود و اتفاقا به شدت میلنگید و مطابق حکم صریح قرآن مجید، بر آدم کور و لنگ و آدم بیمار جهاد واجب نیست(1157). او هر چند خود شخصا در جهاد شرکت نمیکرد، اما چهار شیر پسر داشت که همواره در رکاب رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) حاضر بودند و هیچکس گمان نمیکرد و انتظار نداشت که عمرو با عذر شرعی که دارد، خصوصا با فرستادن چهار پسر برومند، سلاح برگیرد و به سربازان ملحق شود. خویشاوندان عمرو همینکه از تصمیم وی آگاه شدند آمدند مانع شوند، گفتند: اولا تو شرعا معذوری، ثانیا چهار فرزند سرباز دلاور داری که با پیغمبر حرکت کردهاند، لزومی ندارد خودت نیز به سربازی بروی!
گفت: به همان دلیل که فرزندانم آرزوی سعادت ابدی و بهشت جاویدان دارند، من هم دارم. عجب! آنها برومند و به فیض شهادت نائل شوند و من در خانه پیش شماها بمانم. ابدا ممکن نیست.
خویشاوندان عمرو از او دست برنداشتند و دائما یکی پس از دیگری میآمدند که او را منصرف کنند. عمرو برای خلاصی از دست آنها به خود رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ملتجی شد: یا رسول الله! فامیل من میخواهند مرا در خانه حبس کنند و نگذارند در جهاد در راه خدا شرکت کنم. به خدا قسم آرزو دارم با این پای لنگ به بهشت بروم.
- یا عمرو! آخر تو عذر شرعی داری، خدا تو را معذور داشته است، بر تو جهاد واجب نیست.
- یا رسول الله! میدانم، در عین حال که بر من واجب نیست باز هم... .
رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: مانعش نشوید، بگذارید برود، آرزوی شهادت دارد، شاید خدا نصیبش کند.
از تماشاییترین صحنههای احد، صحنه مبارزه عمرو بن الجموع بود که با پای لنگ، خود، را به قلب سپاه دشمن میزد و فریاد میکشید: آرزوی بهشت دارم.
یکی از پسران وی نیز پشت سر پدر حرکت میکرد. آن قدر این دو نفر مشتاقانه جنگیدند تا کشته شدند. پس از خاتمه جنگ، بسیاری از زنان مدینه از شهر بیرون آمدند تا از نزدیک از قضایا آگاه کردند، خصوصا که خبرهای وحشتناکی به مدینه رسیده بود. عایشه همسر پیغمبر یکی از آنان زنان بود. عایشه اندکی که از شهر بیرون رفت، چشمش به هند، زن عمرو بن الجموح افتاد در حالی که سه جنازه بر روی شتری گذاشته بود و مهار شتر را به طرف مدینه میکشید.
عایشه پرسید: چه خبر؟
- الحمدالله، پیغمبر سلامت است، ایشان سالم هستند دیگر غمی نداریم. خبر دیگر اینکه: رد الله الذین کفروا بغیظهم؛ خداوند کفار را در حالی که پر از خشم بودند برگردانید. این جنازهها از کیست؟
- اینها جنازه برادرام و پسرم و شوهرم است.
- کجا میبری؟
- میبرم به مدینه دفن کنم.
هند این را گفت و مهار شتر را به طرف مدینه کشید، اما شتر به زحمت پشت سر هند راه میرفت و عاقبت خوابید. عایشه گفت: بار حیوان سنگین است، نمیتواند بکشد.
- این طور نیست، این شتر ما بسیار نیرومند است. معمولا بار دو شتر را به خوبی حمل میکند. باید علت دیگری داشته باشد، این را گفت و شتر را حرکت داد، تا خواست حیوان را به طرف مدینه ببرد، دو مرتبه زانو زد و همین که روی حیوان را به طرف احد کرد، دید به تندی راه افتاد. هند دید وضع عجیبی است. حیوان حاضر نیست به طرف مدینه برود، اما به طرف احد به آسانی و سرعت راه میرود. با خود گفت: شاید رمزی در کار باشد. هند در حالی که مهار شتر را میکشید و جنازهها بر روی حیوان بودند، یکسره به احد برگشت و به حضور پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رسید: یا رسول الله! جنازهها بر روی حیوان گذاشتهام که به مدینه ببرم و دفن کنم، وقتی که این حیوان را به طرف مدینه میخواهم ببرم از من اطاعت نمیکند، اما به طرف احد خوب میآید. چرا؟
- آیا شوهرت وقتی که به احد میآمد چیزی گفت؟
- یا رسول الله! پس از آنکه راه افتاد، این جمله را از او شنیدم: خدایا! مرا به خاندانم برنگردان.
- پس همین است، دعای خالصانه این مرد شهید مستجاب شده است، خداوند نمیخواهد این جنازه برگردد. در میان شما انصار کسانی یافت میشوند که اگر خدا را به چیزی بخوانند و قسم بدهند، خداوند دعای آنها را مستجاب میکند. شوهر تو عمرو بن الجموح یکی از آن کسان است.
با نظر رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم): هر سه نفر را در همان احد دفن کردند. آنگاه رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رو کرد به هند و فرمود: این سه نفر در آن جهان پیش هم خواهند بود.
- یا رسول الله! از خداوند بخواه من هم پیش آنها بروم(1158).
اشعار :
خون ناحق
دیدی که خون ناحق پروانه شمع را - چندان امان ندارد که شب را سحر کند (حکیم شفائی)
شهادت و مردی
سر بردم دم تیغ تو نهادیم به مردی - کس نست مردم در این عرصه به مرادنگی ما (فروغی بسطامی)
دل و شهادت
من و دل گر فدا شویم چه باک - غرض اندر میان میان سلامت اوست (حافظ)
فدای جای و دل
کشیدم در برت ناگاه و شد در تاب گیسویت - نهادم بر لبت لب را و جان و دل فدا کردم (حافظ)
کار جان
جمال عشق خواهی جان فدا کن - که هرگز کار کار جان از تن نیاید (سیف فرغانی)
نکات :
در روایات آمده است که شهید، هفت ویژگی اعطایی از جانب خداوند دارد: اولین قطره خونش، موجب آمرزش گناهانش میگردد. سر در دامن حورالعین مینهند. به لباسهای بهشتی آراسته میگردد. معطر به خوش بوترین عطرها میشود. جایگاه خود را در بهشت مشاهده میکند. اجازه سیر و گردش در تمام بهشت به او داده میشود. پردهها کنار رفته و به وجه خدا نظاره میکند. (وسائل الشیعه، ج 11، ص 10.)
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از شخصی شنید که دعا میگوید: اسئلک خیر ما تسئل خدایا! بهترین چیزی که از تو درخواست میشود به من عطا کن، فرمود: اگر این دعا مستجاب شود، در راه خدا شهید میشود. (مستدرک، ج 2، ص 243.)
در روایات آمده است: بالاتر از هر نیکی، نیکوتری هست، مگر شهادت که هرگاه شخصی شهید شود، بالاتر از آن خیری متصور نیست. (بحارالانوار، ج 74، ص 61.)
در روز قیامت، شهید مقام شفاعت دارد. (بحارالانوار، ج 2، ص 15.)
از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است که فرمود: در قیامت لغزشهای شهید به خودش نیز نشان داده نمیشود. (وسائل الشیعه، ج 11، ص 9.)
شهدای صف اول حمله و خط شکن، مقامشان برتر است. (میزان الحکمه.)
مجاهدان از درب مخصوص وارد بهشت میشوند.
قبل از همه به بهشت میروند.
در بهشت جایگاه مخصوصی دارند. (بحار، ج 97، ص 11.)
تنها شهید است که آرزو میکند به دنیا بیاید و دوباره شهید شود. (کنز العمال، ج 4، ص 290.)
امامان ما شهید شدند. بسیاری از انبیا و رهروان و پیروان آنان نیز شهید شدند.
حضرت علی (علیه السلام) با داشتن دهها فضیلت اختصاصی، تنها وقتی که در آستانه شهادت قرار گرفت فرمود: فزت و رب الکعبه او اول کسی بود که ایمان آورد، جای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خوابید، برادر پیامبر شد، تنها خانه او به مسجد پیامبر درب داشت، پدر امامان و همسر زهرا (علیهم السلام) بود. بتشکن بود، ضربت روز خندق او، از عبادت ثقلین افضل شد. اما در هیچ یک از موارد مذکور نفرمود: فزت
علی (علیه السلام) در جنگ احد ناراحت بود که چرا به شهادت نرسیده است تا اینکه مژده شهادت در آینده را از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) دریافت نمود.
سخاوتمند، هنرمند و عالم مال، هنر و علم خود را که بخشی از وجود اوست جاودانه میکند، اما شهید، خودش را جاودانه میکند. (حماسه حسینی، ج 3، ص 40.)
در عالم حیوانات نیز گوسفند مرده و بیارزش است، گوسفندی که به سوی قبله و با نام خدا ذبح شود، ارزش دارد.
همان گونه که کور، مفهوم بینایی را درک نمیکند، زندگان دنیا حیات شهدا را درک نمیکنند.
وقتی انفاق مال در راه خدا، قابلیت رشد تا هفتصد برابر و بیشتر را دارد، دادن خون و جان، در راه خدا چگونه است؟
شهادت، پایان زندگی نیست، آغاز حیات است. بسیاری از زندگان مردهاند، ولی کشتگان راه خدا زندهاند.
شهادت، باختن و از دست دادن نیست بلکه یافتن و به دست آوردن است.
کشته شدن، آن گاه ارزشمند است که در راه خدا باشد.
تصور هلاکت و یا خسارت برای شهید، تفکری انحرافی است که باید اصلاح شود.