تربیت
Tarbiat.Org

گنجینه معارف جلد 2
محمد رحمتی شهرضا

لغو

آیات :
اعراض از لغو از آثار ایمان‏
و الذین هم عن اللغو معرضون(1816)؛ و آنها که از لغو و بیهودگی روی گردانند؛
لزوم اعراض از لغو
و اذا سمعوا اللغو أعرضوا عنه و قالوا لنا أعملنا و لکم أعملکم سلم علیکم لا نبتغی الجهلین(1817)؛ و هرگاه سخن لغو و بیهوده بشنوند، از آن روی می‏گردانند و می‏گویند: اعمال ما از آن ماست و اعمال شما از آن خودتان؛ سلام بر شما (سلام وداع)؛ ما خواهان جاهلان نیستیم!
لغو در بهشت نیست‏
لا یسمعون فیها لغوا الا سلما و لهم رزقهم فیها بکره و عشیا(1818)؛ در آن جا هرگز گفتار لغو و بیهوده‏ای نمی‏شنوند؛ و جز سلام در آن جا سخنی نیست؛ و هر صبح و شام، روزی آنان در بهشت مقرر است.
عدم وجود کلمات لغو در بهشت‏
لا یسمعون فیها لغوا و لا تأثیما الا قیلا سلما سلما(1819)؛ در آن (باغهای بهشتی) نه لغو و بیهوده‏ای می‏شنوند نه سخنان گناه آلود؛ تنها چیزی که می‏شنوند سلام است سلام!
دنیا بدون آخرت همه لغو و عبث و باطل‏
أفحسبتم أنما خلقنکم عبثا و أنکم الینا لا ترجعون(1820)؛ آیا گمان کردید شما را بیهوده آفریده‏ایم، و بسوی ما باز نمی‏گردید؟
پوچی زندگی بی‏معنویت‏
فذرهم یخوضوا و یلعبوا حتی یلقوا یومهم الذی یوعدون(1821)؛ آنان را به حال خود واگذار تا در باطل خود فرو روند و بازی کنند تا زمانی که روز موعد خود را ملاقات نمایند!
مسئولیت اعضای بدن‏
و لا تقف ما لیس لک به علم ان السمع و البصر و الفؤاد کل أولئک کان عنه مسئولا(1822)؛ از آنچه به آن آگاهی نداری، پیروی مکن، چرا که گوش و چشم و دل، همه مسئولند.
روایات :
پرارج‏ترین مردم‏
أعظم الناس قدرا من ترک ما لا یعنیه(1823)؛ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم): پرارج‏ترین مردم، کسی است که آنچه را بیهوده است فرو گذارد.
سخن بیهوده‏
کل قول لیس لله فیه ذکر فلغو(1824)؛ امام علی (علیه السلام): هر سخنی که در آن یاد خدا نباشد، بیهوده است.
راه پرهیز از بیهوده‏گویی‏
لا تعرض لما لا یعنیک بترک ما یعینک(1825)؛ امام علی (علیه السلام): با فرو گذاشتن آنچه سودمند است، خود را در معرض آنچه بیهوده است قرار مده.
نتیجه فروگذاری لغو
کتب الی عبدالله بن العباس اما بعد فاطلب ما یعینک و اترک ما لا یعینک فان فی ترک ما لا یعینک درک ما یعینک(1826)؛ امام علی (علیه السلام) - در نامه خود به به عبدالله بن عباس - اما بعد، چیزی را بجوی که سودمند است و آنچه را که بیهوده است فرو گذاشتن چیزهای بیهوده، باعث رسیدن به کارهای سودمند است.
اعراض از بیهوده‏
فی المجتمع عن الصادق (علیه السلام) فی قوله تعالی: و الذین هم عن اللغو معرضون قال أن یتقول الرجل علیک بالباطل أو یأتیک بما لیس فیک فتعرض عنه لله(1827)؛ امام صادق (علیه السلام) - درباره آیه و کسانی که از بیهوده اعراض می‏کنند - یعنی آن که کسی درباره تو (حرف‏های) نادرستی بزند، یا چیزی که در تو نیست به تو نسبت دهد و تو به خاطر خدا، از او اعراض کنی.
نگهداری زبان‏
قال (صلی الله علیه و آله و سلم): بلاء الانسان من اللسان(1828)؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم): سلامت انسان، در نگهداری زبان است.
گرفتاری با زبان‏
قال (صلی الله علیه و آله و سلم): بلاء الانسان من اللسان؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم): گرفتاری انسان، از زبان است.
صدقه‏ای برای خود
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): أمسک لسانک فانها صدقه تصدق بها علی نفسک(1829)؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم): زبانت را نگه‏دار؛ زیرا نگه داشتن زبان، صدقه‏ای است که برای خودت می‏دهی.
پاداش نگهداری زبان‏
قال أمیرالمؤمنین (علیه السلام): من حفظ لسانه سترالله عورته(1830)؛ امام علی (علیه السلام): هر که زبانش را نگه دارد، خداوند عیبش را می‏پوشاند.
کلید خوبی و بدی‏
قال (علیه السلام): ان هذا اللسان مفتاح کل خیر و شر فینبغی للمؤمن أن یختم علی لسانه کما یختم علی ذهبه و فضته(1831)؛ امام باقر (علیه السلام): راستی که این زبان، کلید هر خوبی و بدی است. پس، سزاوار است که مؤمن بر زبان خود مهر زند، همان‏گونه که بر کیسه زر و سیم خویش مهر می‏زند.
داستانها :
از کودکی بزرگ بود!
هنوز در رحم مادر بود که پدرش در سفر بازرگانی شام در مدینه درگذشت. جدش عبدالمطلب، کفالت او را عهده گرفت. از کودکی آثار عظمت و فوق‏العادگی از چهره و رفتار و گفتارش پیدا بود. عبدالمطلب به فراست دریافته بود که نوه‏اش آینده‏ای درخشان دارد. هشت ساله بود که جدش عبدالمطلب درگذشت. و طبق وصیت او ابوطالب عموی بزرگش عهده‏دار کفالت او شد. ابوطالب نیز از رفتار عجیب این کودک که با سایر شباهت نداشت در شگفت می‏ماند.
هرگز دیده نشد مانند کودکان همسالش نسبت به غذا حرص و علاقه نشان بدهد، به غذای اندک اکتفا می‏کرد و از زیاده روی امتناع می‏ورزید. بر خلاف کودکان همسالش و بر خلاف عادت و تربیت آن زمان، موهای خویش را مرتب می‏کرد و سر و صورت خود را تمیز نگه می‏داشت.
روزی ابوطالب از او خواست که در حضور او جامه‏هایش را بکند و به بستر برود، او این دستور را با کراهت تلقی کرد و چون نمی‏خواست از دستور عموی خویش تمرد کند به عمو گفت: روی خویش را برگردان تا بتوانم جامه‏ام را بکنم، ابوطالب از این سخن کودک در شگفت شد. زیرا در عرب آن روز حتی مردان بزرگ از عریان کردن همه قسمتهای بدن خود احتراز نداشتند.
ابوطالب می‏گوید: من هرگز از او دورغ نشنیدم، کار ناشایسته و خنده بیجا ندیدم، به بازیهای بچه‏ها رغبت نمی‏کرد، تنهایی و خلوت را دوست می‏داشت و در همه حال متواضع بود(1832).
مجلس مبارک، کدام است؟
عبادبن کثیر می‏گوید: به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: از کنار قصه‏گویی، عبور کردم که داستان سرائی می‏کرد(1833) و می‏گفت: کسی که در این مجلس بنشیند، بدبخت نگردد.
امام صادق (علیه السلام) فرمود: هیهات، هیهات که در آن مجلس، بدبختی نباشد! او خطا گفت و از دهانش سخن نادرستی بیرون آمده، خداوند متعال غیر از فرشتگان بزرگواری که کارشان نوشتن اعمال است، فرشتگان سیاحت کننده‏ای دارد. وقتی که به مجلسی بر می‏خورند که مردمش در آن مجلس از محمد و آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) گفتگو می‏نمایند، به آن می‏گویند: بایستید که شما به حاجت خود رسیدید.
سپس آن فرشتگان در آن مجلس بنشینند و همراه آنها، کسب دانش کنند، و وقتی که برخاستند، آن فرشتگان بیماران آنها را عیادت می‏نمایند، و در تشیع جنازه آنها، حاضر می‏گردند، و از غائبشان خبر می‏گیرند؛ فذلک الذی لایشقی به جلیس؛ این است مجلسی که هرکس در آن بنشیند، بدبخت نشود.
یعنی مجلس مبارک و سعادتمندانه، آن مجلسی است که در آن از محمد و آلش (صلی الله علیه و آله و سلم) یاد گردد نه مجلسی که داستانهای دروغین و مطالب بیهوده و لغو در آن گفته شود(1834).
پناه بر خدا!
استاد قرائتی می‏فرمودند: در بعضی شب‏های جمعه که در نجف بودم توفیقی بود که به کربلا می‏رفتم و از آنجا که دعا زیر گنبد امام حسین (علیه السلام) مستجاب است، از استادم پرسیدم: چه دعا و درخواستی از خدا در آنجا داشته باشم؟ ایشان فرمودند: دعا کن هر چه مفید نیست، علاقه‏اش از دل تو بیرون رود. بسیارند کسانی که علاقمند به مطالعه یا کاری هستند که علم یا کار بی‏فایده است. در دعا نیز می‏خوانیم: اعوذ بک من علم لا ینفع خداوندا! از علم بدون منفعت به تو پناه می‏برم.
اوضاع کواکب‏
عبدالملک بن اعین - برادر زراره بن اعین - با آنکه از راویان حدیث بود، به نجوم احکامی و تأثیر اوضاع کواکب اعتقاد راسخ داشت. کتابهای زیادی در این باب جمع کرده بود و به آنها مراجعه می‏کرد. هر تصمیمی که می‏خواست بکند، اول به سراغ کتابهای نجومی می‏رفت و به محاسبه می‏پرداخت تا ببیند اوضاع کواکب چه حکم می‏کند. تدریجا این کار برایش عادت شده و نوعی وسواس در او ایجاد کرده بود. به طوری که در همه کارها به نجوم مراجعه می‏کرد. حس کرد که این کار امور زندگی او را فلج کرده است و روزبروز بر وسواسش افزوده می‏شود، و اگر این وضع ادامه پیدا کند و به سعد و نحس روزها و ساعتها و طالع نیک و بد و امثال اینها ترتیب اثر بدهد، نظم زندگیش به کلی بهم می‏خورد. از طرفی هم در خود توانایی مخالفت و بی‏اعتنایی نمی‏دید و همیشه به احوال مردمی که بی‏اعتنا به این امور، به دنبال کار خود می‏روند و به خدا توکل می‏کنند و هیچ درباره این چیزها فکر نمی‏کنند، رشک می‏برد.
این مرد روزی حال خود را با امام صادق (علیه السلام) در میان گذاشت. عرض کرد: من به این علم مبتلا شده‏ام و دست و پایم بسته شده و نمی‏توانم از آن دست بردارم.
امام صادق (علیه السلام) با تعجب از او پرسید: تو به این چیزها معتقدی و عمل می‏کنی؟
- بلی، یا بن رسول الله!
- من به تو فرمان می‏دهم که بروی تمام کتابها را آتش بزنی.
فرمان امام به قلبش نیرو بخشید، رفت و تمام آنها را آتش زد و خود را راحت کرد(1835).
پرهیز از هر حرف!
آیت الله جوادی آملی حفظه الله فرمودند: مرحوم علامه طباطبایی (رحمه الله) در بسیاری از امور دنیایی کم‏حافظه بودند. اسم بسیاری از افراد، آدرس‏ها و شماره تلفن‏ها از یادشان می‏رفت، در این امور حافظه ضعیفی داشتند اما هر جا سخن از بحث تفسیر می‏شد، مرتب آیه را می‏خواند و تفسیرش را بیان می‏نمود. اگر گوشه‏ای از قرآن در شخصی ظهور پیدا کرد و آن شخص هم امین وحی خدا و در محضر قرآن بود، مشمول وعده خداوند می‏شود. ایشان تلاش می‏کردند که با ابزار عقل در محضر قرآن و سنت باشد، مواظب بود که هر غذایی را نخورد، هر کتابی را مطالعه نکند، هر درسی را نگوید و هر حرفی را گوش ندهد(1836).
اثر پرهیز از لغو و بیهوده‏
حضرت آیت الله مرحوم حاج شیخ محمود حلبی (قدس سره) در یکی از سخنرانی‏هایشان می‏فرمودند: این قصه را تاکنون نشنیده‏اید، سنی‏ها آن را نقل کرده‏اند. بعضی از آنها بافهم هستند و زیرکانه ما را تأیید می‏کنند و شاید از علنی گفتن ترس دارند. نوع اهل سیر و سلوک عامه با شیعیان موافق هستند و به وجود امام زمان (علیه السلام) معتقدند، یکی از آنها شیخ عبدالوهاب شعرانی صاحب کتاب الیواقیت و الجواهر است. این کتاب عجیب، مشکلات فتوحات محی الدین عربی را در دو جلد مختصر حل کرده است، شعرانی خیلی ملا بوده است، ایشان کتاب دیگری به نام لواقح الانوار دارد. در آن کتاب این قصه را نوشته است؛ شیخ حسن عراقی که از علمای سنی اهل سیر و سلوک بوده این داستان را نقل کرده است. وی صد و سی سال عمر کرده و مرد پهلوانی بوده است. روزی شیخ حسن عراقی به شعرانی می‏گوید: رفیق دوست داری زندگینامه مرا بدانی؟ شعرانی گفت: بله! شیخ حسن گفت: من در سن هفده، هیجده سالگی جوان خوش سیمایی بودم، روزهای جمعه با رفقای همکار برای خوشگذرانی به بیرون شهر دمشق می‏رفتیم. همه ما هم سن و سال و کاسب بودیم. روزی همینطور که مشغول بازی و لهو و لعب بودیم یک مرتبه در قلبم القا شد که آیا ما برای این کارها آفریده شده‏ایم؟! آیا ما را برای همین چموشی‏ها و بازی‏ها و زدن و خوردن و عمر گذراندن به این دنیا آورده‏اند؟! این در نفسم القا شد:
ای خوش آن جلوه که ناگاه رسد - ناگهان بر دل آگاه رسد
یکمرتبه تکان خوردم، گفتم: ما خلقنا لهذا ما برای این کارها خلق نشده‏ایم، اینها کار حیوانات است، جست و خیز کردن، به یکدیگر ور رفتن و دنبال هم دویدن کار حیوانات است. از رفقا دور شدم و راه دمشق را پیش گرفتم. رفقا گفتند: داش حسن! کجا می‏روی؟ تازه اول گرمی بازی است. گفتم: شما را به بازی سپردم، خداحافظ شما، ما رفتیم. به طرف شهر دمشق به راه افتادم، حال دیگری پیدا کرده بودم.
این اولین برقی است که به قلب می‏خورد و انسان را زیر و رو می‏کند.
در راه مسجد جامع عبور کردم، انبوه جمعیت برای نماز جمعه جمع شده بودند، جمعیت مرا به طرف خود متوجه ساخت. وارد مسجد شدم و به تماشا ایستادم، خطیب جمعه مشغول خطبه خواندن بود، خطیب به مناسبتی سخن از مهدی به میان آورد و شروع به برشمردن اوصاف او کرد. سخنان او درباره مهدی دلم را تکان داد. کم‏کم به مهدی محبت پیدا کردم فکر کردم آیا می‏شود که ماهم این مهدی را ببینیم؟! آیا می‏شود به لقاء او نایل شویم؟! کم‏کم گفتار خطیب در دلم سلسله جنبانی کرد.
شیخ حسن می‏گوید: دیدم در دلم سلسله جنبانی محبت مهدی شده، اندک اندک از محبت به عشق است.
کم‏کم محبتم زیاد شد، بطوری که در خواب و بیداری، در حال رفتن و نشستن، در حال سکوت و نطق به یاد مهدی بودم، به عشق او بودم، به آرزوی دیدارش به سر می‏بردم.
کم‏کم در وادی مسجد و محراب و نماز خواندن و تسبیح به دست گرفتن افتادم، آتشی در دلم مشتعل شده بود. یک شب بعد از نماز مغرب در مسجد نشسته بودم و در عالم حال بودم، در حال یار بودم، یک وقت متوجه شدم که از پشت دستی به شانه‏ام خورد و فرمود: حسن! گفتم: بله؟ فرمود: که را می‏طلبی؟ گفتم: مهدی را فرمود: من مهدی هستم، برخیز! برخیز بیا! من می‏خواهم به خانه تو بیایم، من جلو افتادم و حضرت به دنبال من آمد، به خانه رسیدیم، در را باز کردم. او وارد خانه شد و نشست و به من فرمود: پشت سر من بنشین! من پشت سر حضرت نشستم، شروع کرد با من سخن گفتن. آتش دل مرا خاموش کردن و سوز فراق را به ساز وصالش منقلب ساختن، سپس فرمود: برخیز و پشت سر من نماز بخوان! آقا برخاست و تا صبح پانصد رکعت نماز خواند، من هم پانصد رکعت نماز خواندم، دعاهایی هم خواند و من نیز یاد داد. فردا و فردا شب نیز اوراد و اذکاری به من تعلیم داد. یک روز سؤال کردم: آقا جان! عمر شما چقدر است؟ فرمودند: عمر من پانصد و اندی است.
شیخ حسن عدد دقیق آن را که بین پانصد ششصد است ذکر کرده است ولی من عدد را فراموش کرده‏ام این عدد تقریبا با سن امام زمان در قرن نهم هجری که شیخ حسن می‏زیسته تطابق دارد.
بعد از حدود هفت شبانه روز، یک روز صبح فرمود: حسن! من می‏خواهم بروم. گفتم: قربانت بروم! تازه اول ساز و سوز من است! تازه اول ناز و نیاز من است! مرا کجا می‏گذاری؟! من هم همراهت می‏آیم. فرمود: نه، بنا نیست تو همراه من بیایی، حسن! بدان این معامله‏ای که با تو کردم و چند شبانه روز در خانه‏ات ماندم تاکنون برای احدی انجام نداده‏ام. پسر! بعد از این تو به احدی نیاز نداری، به همین دستورهای نماز تا آخرت عمرت عمل کن!
من گریه و ناله کردم، به او التماس کردم که مرا به همراه خود ببرد و در جوار خود جای دهد، حضرت فرمود: مصلحت نیست. حکمت اجازه نمی‏دهد. تو همین جا بمان! او رفت و من به داغ فراقش گرفتار شدم(1837).
توجه به قرآن، اصلی‏ترین سند اسلام‏
امام باقر (علیه السلام) به شاگردانش فرمود: هنگامی که من مطلبی و حدیثی را برای شما بازگو کردم، از من بپرسید در کجای قرآن است؟
آنگاه پس از گرفتاری فرمود: پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از گفتگوهای بی‏اساس، و تباه نمودن مال و زیاد سؤال کردن: نهی نمود.
یکی از شاگردان پرسید: ای پسر پیامبر! همین‏هائی که فرمودی (پیامبر از آنها نهی کرده) در کجای قرآن است؟
امام باقر (علیه السلام) در پاسخ گفت: خداوند می‏فرماید: لا خیر فی کثیر من نجواهم الا من أمر بصدقه أو معروف او اصلاح بین الناس(1838)؛ در بسیاری از سخنان در گوشی (و جلسات محرمانه) آنها خیر و سودی نیست، مگر کسی که به این وسیله، امر به کمک به دیگران یا کار نیک یا اصلاح در میان مردم کند. و نیز می‏فرماید: و لا تؤتوا السفهاء اموالهم التی جعل الله لکم قیاما(1839)؛ و اموال خود را که خداوند وسیله قوام زندگی شما قرار داده به دست سفیهان ندهید.
و نیز می‏فرماید: لا تسالوا عن أشیاء ان تبد لکم تسؤکم(1840)؛ از مسائلی که اگر برای شما آشکار گردد شما را ناراحت می‏کند(1841).
اشعار :
دوری و دوستی‏
عزلت آن به که در این زمانه کم‏گیری دوست - با اهل زمانه صحبت از دور نکوست (خیام)
حد سخن‏
خواهی که پایدار بمانی علی الدوام - با مردم زمانه سلامی و والسلام (اشرف الدین)
آفرینش آسمان و زمین بیهوده نیست!
تو پنداری که بر هرزه است این ایوان چون مینو - تو پنداری که هرزه است این ایوان چون مینا (سنائی)
آفرینش انسان بیهوده نیست!
جهان را نه بر بیهده کرده‏اند - تو را نز پی بازی آورده‏اند (اسدی)
نکوهش بسیار گفتن‏
سعدیا بسیار گفتن عمر ضایع کردن است. (سعدی)
گزیده گوی‏
کم گوی و گزیده گوی چون در - تا ز اندک تو جهان شود پر (نظامی)
نکات :
لهو به سرگرمی‏هایی گفته می‏شود که انسان را از هدف اصلی و مسائل اساسی باز می‏دارد لعب انجام کاری مثل بازی است که قصدی در آن نیست. (مفردات راغب)
دل مؤمن خاشع است و آگاهانه احساس مسئولیت می‏کند و می‏داند که به زودی از تمام کارهای خرد و کلانش مورد باز پرسی قرار می‏گیرد، و بر او حساب می‏کنند. وی می‏داند که زندگی جدی است، و بیهودگی و پوچی در آن وجود ندارد. در حالی که آن کس که نمی‏داند فراسوی زندگی او پاداشی است، و می‏باید زندگی خود را به گونه‏ای درآورد که با رهنمود آن پاداش مناسب باشد، زندگی را سرگرمی و بازیچه می‏گیرد.
کسی که بیماری خطرناکی دارد، اگر بر گروهی بگذرد که بازی می‏کنند آیا همراه آنها به بازی خواهد ایستاد؟ هرگز ... همچنین است حال مؤمن، زیرا دل او سخت مشغول اندیشیدن به هدفها و مسئولیئهای خویش در زندگی که او را از مسائل کوچک و کم ارزش زندگی باز می‏دارد. حتی اگر چیز بیهوده‏ای نیز پیش آید و بخواهد او را سرگرم دارد وی اهتمامی دان نمی‏ورزد، قرآن درباره ایشان نمی‏گوید: آنان خود به جستجوی بیهودگی نمی‏پردازند بلکه می‏گوید: عن اللغو معرضون - یعنی اگر کسی بکوشد و بخواهد بر آنان تأثیر گزارد، آنان تحت تأثیر او و بیهوده او قرار نمی‏گیرند و از آن روی بر می‏گردانند.
لغو در سخنان امامان اهل بیت (علیهم السلام) تفسیر شده است به گوش فرا دادن بدانچه گوش دادن به آن حلال و روا نیست، که شامل فحش، و کندکاو در آیات می‏شود.
در حدیثی لغو به آوازه خوانی، و سرگرمیهای بیهوده، و در حدیثی دیگر به شنودن سخن قصاص و داستان پردازان خیالباف تفسیر شده است. اما امام امیر مؤمنان (علیه السلام) گوید: هر سخنی که در آن یادی از خدا نباشد لغو است.
اسلام، برای طرف کردن خستگی و ایجاد نشاط راه‏های مناسب و سالمی را به ما ارائه کرده است ما را به سیر و سفر، ورزش و شنا، کارهای متنوع و مفید، دید و بازدید، گفتگوهای علمی و انتقال تجربه، رابطه با فرهیختگان و مهم‏تر از همه ارتباط با آفریدگار هستی و یاد او که تنها آرام‏بخش دل‏هاست، سفارش کرده است. چرا خود را سرگرم لذت‏جویی که پایانش دوزخ است خیری نیست. من تلذذ لمعاصی الله اورثه الله ذلا هرکس با گناه و از طریق آن لذت‏جویی کند، خداوند او را خوار و ذلیل می‏نماید.
برای فلاح و رستگاری، خشوع در نماز، اعراض از لغو پرداخت زکات، پاکدامنی، عفت، امانتداری، وفای به عهد و دوام و پایداری در نماز، لازم است.
در طول تاریخ، مراسم مذهبی دستخوش تحریف و یا آمیخته به اموری لغو شده است.
شخص حکیم، هرگز کار لغو نمی‏کند و اعمالش برل اساس حکمت و مصلحت است.
اولیای خدا کار لغو و بی‏جهت نمی‏کنند، گرچه در ظاهر خلاف به نظر آید.
ستایش بهشت به اینکه در آنجا لغوی نمی شنوند، هم توصیه به امروز ماست که از لغوی دوری کنیم و هم اشاره به این است که سخنان یاوه کفار و شنیده‏هایی که مؤمنان را در دنیا رنج می‏داد، در آنجا نیست.
دوری و پرهیز از لغو، مخصوص مسلمانان نیست، قرآن درباره خوبان اهل کتاب نیز می‏فرماید: و اذا سمعوا اللغوا أعرضوا عنه ... اهل کتاب با ایمان، از لغو گریزانند.
لغو، به کاری و سخن بیهوده می‏گویند. دوری از لغو در دنیا، بهره‏اش، محفوظ ماندن از لغو در قیامت است. نشانه ایمان، دوری از لغو است. و الذین هم عن اللغو معرضون (مؤمن باید در تمام کارها و سخنان خود هدف صحیح داشته باشد.) دوری از لغو، به اندازه‏ای مهم است که بکر شده است. لغو یعنی امر بیهوده که هم در کلام و هم در عمل قابل بروز است و مؤمنین به اعراض از آن سفارش شده‏اند. از جمله ویژگی‏های بهشت آن است که لغو و بیهودگی در آنجا نیست. لا لغو فیها لا تأثیم (طور، 23) اعراض از لغو در گفتن، شنیدن، دیدن و معاشرت، کمالی است که در همه ادیان الهی از آن ستایش شده است. سمعوا اللغوا أعرضوا عنه (آیه فوق در توصیف گروهی از اهل کتاب است.)
مؤمن واقعی کسی است که نه تنها به مجلس لغو نمی‏رود و به سخن لغو گوش نمی‏دهد، بلکه اگر کلام بیهوده‏ای هم شنید، عکس العمل نشان می‏دهد.
لغو، میوه جهل و بیهوده‏گو، جاهل است.
کیفر کسانی که علیه قرآن تبلیغات سوء می‏کنند و مردم را از شنیدن آن باز می‏دارند و به کار لغو دستور می‏دهند، بسیار سخت است.