آیات :
اعراض از لغو از آثار ایمان
و الذین هم عن اللغو معرضون(1816)؛ و آنها که از لغو و بیهودگی روی گردانند؛
لزوم اعراض از لغو
و اذا سمعوا اللغو أعرضوا عنه و قالوا لنا أعملنا و لکم أعملکم سلم علیکم لا نبتغی الجهلین(1817)؛ و هرگاه سخن لغو و بیهوده بشنوند، از آن روی میگردانند و میگویند: اعمال ما از آن ماست و اعمال شما از آن خودتان؛ سلام بر شما (سلام وداع)؛ ما خواهان جاهلان نیستیم!
لغو در بهشت نیست
لا یسمعون فیها لغوا الا سلما و لهم رزقهم فیها بکره و عشیا(1818)؛ در آن جا هرگز گفتار لغو و بیهودهای نمیشنوند؛ و جز سلام در آن جا سخنی نیست؛ و هر صبح و شام، روزی آنان در بهشت مقرر است.
عدم وجود کلمات لغو در بهشت
لا یسمعون فیها لغوا و لا تأثیما الا قیلا سلما سلما(1819)؛ در آن (باغهای بهشتی) نه لغو و بیهودهای میشنوند نه سخنان گناه آلود؛ تنها چیزی که میشنوند سلام است سلام!
دنیا بدون آخرت همه لغو و عبث و باطل
أفحسبتم أنما خلقنکم عبثا و أنکم الینا لا ترجعون(1820)؛ آیا گمان کردید شما را بیهوده آفریدهایم، و بسوی ما باز نمیگردید؟
پوچی زندگی بیمعنویت
فذرهم یخوضوا و یلعبوا حتی یلقوا یومهم الذی یوعدون(1821)؛ آنان را به حال خود واگذار تا در باطل خود فرو روند و بازی کنند تا زمانی که روز موعد خود را ملاقات نمایند!
مسئولیت اعضای بدن
و لا تقف ما لیس لک به علم ان السمع و البصر و الفؤاد کل أولئک کان عنه مسئولا(1822)؛ از آنچه به آن آگاهی نداری، پیروی مکن، چرا که گوش و چشم و دل، همه مسئولند.
روایات :
پرارجترین مردم
أعظم الناس قدرا من ترک ما لا یعنیه(1823)؛ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم): پرارجترین مردم، کسی است که آنچه را بیهوده است فرو گذارد.
سخن بیهوده
کل قول لیس لله فیه ذکر فلغو(1824)؛ امام علی (علیه السلام): هر سخنی که در آن یاد خدا نباشد، بیهوده است.
راه پرهیز از بیهودهگویی
لا تعرض لما لا یعنیک بترک ما یعینک(1825)؛ امام علی (علیه السلام): با فرو گذاشتن آنچه سودمند است، خود را در معرض آنچه بیهوده است قرار مده.
نتیجه فروگذاری لغو
کتب الی عبدالله بن العباس اما بعد فاطلب ما یعینک و اترک ما لا یعینک فان فی ترک ما لا یعینک درک ما یعینک(1826)؛ امام علی (علیه السلام) - در نامه خود به به عبدالله بن عباس - اما بعد، چیزی را بجوی که سودمند است و آنچه را که بیهوده است فرو گذاشتن چیزهای بیهوده، باعث رسیدن به کارهای سودمند است.
اعراض از بیهوده
فی المجتمع عن الصادق (علیه السلام) فی قوله تعالی: و الذین هم عن اللغو معرضون قال أن یتقول الرجل علیک بالباطل أو یأتیک بما لیس فیک فتعرض عنه لله(1827)؛ امام صادق (علیه السلام) - درباره آیه و کسانی که از بیهوده اعراض میکنند - یعنی آن که کسی درباره تو (حرفهای) نادرستی بزند، یا چیزی که در تو نیست به تو نسبت دهد و تو به خاطر خدا، از او اعراض کنی.
نگهداری زبان
قال (صلی الله علیه و آله و سلم): بلاء الانسان من اللسان(1828)؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم): سلامت انسان، در نگهداری زبان است.
گرفتاری با زبان
قال (صلی الله علیه و آله و سلم): بلاء الانسان من اللسان؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم): گرفتاری انسان، از زبان است.
صدقهای برای خود
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): أمسک لسانک فانها صدقه تصدق بها علی نفسک(1829)؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم): زبانت را نگهدار؛ زیرا نگه داشتن زبان، صدقهای است که برای خودت میدهی.
پاداش نگهداری زبان
قال أمیرالمؤمنین (علیه السلام): من حفظ لسانه سترالله عورته(1830)؛ امام علی (علیه السلام): هر که زبانش را نگه دارد، خداوند عیبش را میپوشاند.
کلید خوبی و بدی
قال (علیه السلام): ان هذا اللسان مفتاح کل خیر و شر فینبغی للمؤمن أن یختم علی لسانه کما یختم علی ذهبه و فضته(1831)؛ امام باقر (علیه السلام): راستی که این زبان، کلید هر خوبی و بدی است. پس، سزاوار است که مؤمن بر زبان خود مهر زند، همانگونه که بر کیسه زر و سیم خویش مهر میزند.
داستانها :
از کودکی بزرگ بود!
هنوز در رحم مادر بود که پدرش در سفر بازرگانی شام در مدینه درگذشت. جدش عبدالمطلب، کفالت او را عهده گرفت. از کودکی آثار عظمت و فوقالعادگی از چهره و رفتار و گفتارش پیدا بود. عبدالمطلب به فراست دریافته بود که نوهاش آیندهای درخشان دارد. هشت ساله بود که جدش عبدالمطلب درگذشت. و طبق وصیت او ابوطالب عموی بزرگش عهدهدار کفالت او شد. ابوطالب نیز از رفتار عجیب این کودک که با سایر شباهت نداشت در شگفت میماند.
هرگز دیده نشد مانند کودکان همسالش نسبت به غذا حرص و علاقه نشان بدهد، به غذای اندک اکتفا میکرد و از زیاده روی امتناع میورزید. بر خلاف کودکان همسالش و بر خلاف عادت و تربیت آن زمان، موهای خویش را مرتب میکرد و سر و صورت خود را تمیز نگه میداشت.
روزی ابوطالب از او خواست که در حضور او جامههایش را بکند و به بستر برود، او این دستور را با کراهت تلقی کرد و چون نمیخواست از دستور عموی خویش تمرد کند به عمو گفت: روی خویش را برگردان تا بتوانم جامهام را بکنم، ابوطالب از این سخن کودک در شگفت شد. زیرا در عرب آن روز حتی مردان بزرگ از عریان کردن همه قسمتهای بدن خود احتراز نداشتند.
ابوطالب میگوید: من هرگز از او دورغ نشنیدم، کار ناشایسته و خنده بیجا ندیدم، به بازیهای بچهها رغبت نمیکرد، تنهایی و خلوت را دوست میداشت و در همه حال متواضع بود(1832).
مجلس مبارک، کدام است؟
عبادبن کثیر میگوید: به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: از کنار قصهگویی، عبور کردم که داستان سرائی میکرد(1833) و میگفت: کسی که در این مجلس بنشیند، بدبخت نگردد.
امام صادق (علیه السلام) فرمود: هیهات، هیهات که در آن مجلس، بدبختی نباشد! او خطا گفت و از دهانش سخن نادرستی بیرون آمده، خداوند متعال غیر از فرشتگان بزرگواری که کارشان نوشتن اعمال است، فرشتگان سیاحت کنندهای دارد. وقتی که به مجلسی بر میخورند که مردمش در آن مجلس از محمد و آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) گفتگو مینمایند، به آن میگویند: بایستید که شما به حاجت خود رسیدید.
سپس آن فرشتگان در آن مجلس بنشینند و همراه آنها، کسب دانش کنند، و وقتی که برخاستند، آن فرشتگان بیماران آنها را عیادت مینمایند، و در تشیع جنازه آنها، حاضر میگردند، و از غائبشان خبر میگیرند؛ فذلک الذی لایشقی به جلیس؛ این است مجلسی که هرکس در آن بنشیند، بدبخت نشود.
یعنی مجلس مبارک و سعادتمندانه، آن مجلسی است که در آن از محمد و آلش (صلی الله علیه و آله و سلم) یاد گردد نه مجلسی که داستانهای دروغین و مطالب بیهوده و لغو در آن گفته شود(1834).
پناه بر خدا!
استاد قرائتی میفرمودند: در بعضی شبهای جمعه که در نجف بودم توفیقی بود که به کربلا میرفتم و از آنجا که دعا زیر گنبد امام حسین (علیه السلام) مستجاب است، از استادم پرسیدم: چه دعا و درخواستی از خدا در آنجا داشته باشم؟ ایشان فرمودند: دعا کن هر چه مفید نیست، علاقهاش از دل تو بیرون رود. بسیارند کسانی که علاقمند به مطالعه یا کاری هستند که علم یا کار بیفایده است. در دعا نیز میخوانیم: اعوذ بک من علم لا ینفع خداوندا! از علم بدون منفعت به تو پناه میبرم.
اوضاع کواکب
عبدالملک بن اعین - برادر زراره بن اعین - با آنکه از راویان حدیث بود، به نجوم احکامی و تأثیر اوضاع کواکب اعتقاد راسخ داشت. کتابهای زیادی در این باب جمع کرده بود و به آنها مراجعه میکرد. هر تصمیمی که میخواست بکند، اول به سراغ کتابهای نجومی میرفت و به محاسبه میپرداخت تا ببیند اوضاع کواکب چه حکم میکند. تدریجا این کار برایش عادت شده و نوعی وسواس در او ایجاد کرده بود. به طوری که در همه کارها به نجوم مراجعه میکرد. حس کرد که این کار امور زندگی او را فلج کرده است و روزبروز بر وسواسش افزوده میشود، و اگر این وضع ادامه پیدا کند و به سعد و نحس روزها و ساعتها و طالع نیک و بد و امثال اینها ترتیب اثر بدهد، نظم زندگیش به کلی بهم میخورد. از طرفی هم در خود توانایی مخالفت و بیاعتنایی نمیدید و همیشه به احوال مردمی که بیاعتنا به این امور، به دنبال کار خود میروند و به خدا توکل میکنند و هیچ درباره این چیزها فکر نمیکنند، رشک میبرد.
این مرد روزی حال خود را با امام صادق (علیه السلام) در میان گذاشت. عرض کرد: من به این علم مبتلا شدهام و دست و پایم بسته شده و نمیتوانم از آن دست بردارم.
امام صادق (علیه السلام) با تعجب از او پرسید: تو به این چیزها معتقدی و عمل میکنی؟
- بلی، یا بن رسول الله!
- من به تو فرمان میدهم که بروی تمام کتابها را آتش بزنی.
فرمان امام به قلبش نیرو بخشید، رفت و تمام آنها را آتش زد و خود را راحت کرد(1835).
پرهیز از هر حرف!
آیت الله جوادی آملی حفظه الله فرمودند: مرحوم علامه طباطبایی (رحمه الله) در بسیاری از امور دنیایی کمحافظه بودند. اسم بسیاری از افراد، آدرسها و شماره تلفنها از یادشان میرفت، در این امور حافظه ضعیفی داشتند اما هر جا سخن از بحث تفسیر میشد، مرتب آیه را میخواند و تفسیرش را بیان مینمود. اگر گوشهای از قرآن در شخصی ظهور پیدا کرد و آن شخص هم امین وحی خدا و در محضر قرآن بود، مشمول وعده خداوند میشود. ایشان تلاش میکردند که با ابزار عقل در محضر قرآن و سنت باشد، مواظب بود که هر غذایی را نخورد، هر کتابی را مطالعه نکند، هر درسی را نگوید و هر حرفی را گوش ندهد(1836).
اثر پرهیز از لغو و بیهوده
حضرت آیت الله مرحوم حاج شیخ محمود حلبی (قدس سره) در یکی از سخنرانیهایشان میفرمودند: این قصه را تاکنون نشنیدهاید، سنیها آن را نقل کردهاند. بعضی از آنها بافهم هستند و زیرکانه ما را تأیید میکنند و شاید از علنی گفتن ترس دارند. نوع اهل سیر و سلوک عامه با شیعیان موافق هستند و به وجود امام زمان (علیه السلام) معتقدند، یکی از آنها شیخ عبدالوهاب شعرانی صاحب کتاب الیواقیت و الجواهر است. این کتاب عجیب، مشکلات فتوحات محی الدین عربی را در دو جلد مختصر حل کرده است، شعرانی خیلی ملا بوده است، ایشان کتاب دیگری به نام لواقح الانوار دارد. در آن کتاب این قصه را نوشته است؛ شیخ حسن عراقی که از علمای سنی اهل سیر و سلوک بوده این داستان را نقل کرده است. وی صد و سی سال عمر کرده و مرد پهلوانی بوده است. روزی شیخ حسن عراقی به شعرانی میگوید: رفیق دوست داری زندگینامه مرا بدانی؟ شعرانی گفت: بله! شیخ حسن گفت: من در سن هفده، هیجده سالگی جوان خوش سیمایی بودم، روزهای جمعه با رفقای همکار برای خوشگذرانی به بیرون شهر دمشق میرفتیم. همه ما هم سن و سال و کاسب بودیم. روزی همینطور که مشغول بازی و لهو و لعب بودیم یک مرتبه در قلبم القا شد که آیا ما برای این کارها آفریده شدهایم؟! آیا ما را برای همین چموشیها و بازیها و زدن و خوردن و عمر گذراندن به این دنیا آوردهاند؟! این در نفسم القا شد:
ای خوش آن جلوه که ناگاه رسد - ناگهان بر دل آگاه رسد
یکمرتبه تکان خوردم، گفتم: ما خلقنا لهذا ما برای این کارها خلق نشدهایم، اینها کار حیوانات است، جست و خیز کردن، به یکدیگر ور رفتن و دنبال هم دویدن کار حیوانات است. از رفقا دور شدم و راه دمشق را پیش گرفتم. رفقا گفتند: داش حسن! کجا میروی؟ تازه اول گرمی بازی است. گفتم: شما را به بازی سپردم، خداحافظ شما، ما رفتیم. به طرف شهر دمشق به راه افتادم، حال دیگری پیدا کرده بودم.
این اولین برقی است که به قلب میخورد و انسان را زیر و رو میکند.
در راه مسجد جامع عبور کردم، انبوه جمعیت برای نماز جمعه جمع شده بودند، جمعیت مرا به طرف خود متوجه ساخت. وارد مسجد شدم و به تماشا ایستادم، خطیب جمعه مشغول خطبه خواندن بود، خطیب به مناسبتی سخن از مهدی به میان آورد و شروع به برشمردن اوصاف او کرد. سخنان او درباره مهدی دلم را تکان داد. کمکم به مهدی محبت پیدا کردم فکر کردم آیا میشود که ماهم این مهدی را ببینیم؟! آیا میشود به لقاء او نایل شویم؟! کمکم گفتار خطیب در دلم سلسله جنبانی کرد.
شیخ حسن میگوید: دیدم در دلم سلسله جنبانی محبت مهدی شده، اندک اندک از محبت به عشق است.
کمکم محبتم زیاد شد، بطوری که در خواب و بیداری، در حال رفتن و نشستن، در حال سکوت و نطق به یاد مهدی بودم، به عشق او بودم، به آرزوی دیدارش به سر میبردم.
کمکم در وادی مسجد و محراب و نماز خواندن و تسبیح به دست گرفتن افتادم، آتشی در دلم مشتعل شده بود. یک شب بعد از نماز مغرب در مسجد نشسته بودم و در عالم حال بودم، در حال یار بودم، یک وقت متوجه شدم که از پشت دستی به شانهام خورد و فرمود: حسن! گفتم: بله؟ فرمود: که را میطلبی؟ گفتم: مهدی را فرمود: من مهدی هستم، برخیز! برخیز بیا! من میخواهم به خانه تو بیایم، من جلو افتادم و حضرت به دنبال من آمد، به خانه رسیدیم، در را باز کردم. او وارد خانه شد و نشست و به من فرمود: پشت سر من بنشین! من پشت سر حضرت نشستم، شروع کرد با من سخن گفتن. آتش دل مرا خاموش کردن و سوز فراق را به ساز وصالش منقلب ساختن، سپس فرمود: برخیز و پشت سر من نماز بخوان! آقا برخاست و تا صبح پانصد رکعت نماز خواند، من هم پانصد رکعت نماز خواندم، دعاهایی هم خواند و من نیز یاد داد. فردا و فردا شب نیز اوراد و اذکاری به من تعلیم داد. یک روز سؤال کردم: آقا جان! عمر شما چقدر است؟ فرمودند: عمر من پانصد و اندی است.
شیخ حسن عدد دقیق آن را که بین پانصد ششصد است ذکر کرده است ولی من عدد را فراموش کردهام این عدد تقریبا با سن امام زمان در قرن نهم هجری که شیخ حسن میزیسته تطابق دارد.
بعد از حدود هفت شبانه روز، یک روز صبح فرمود: حسن! من میخواهم بروم. گفتم: قربانت بروم! تازه اول ساز و سوز من است! تازه اول ناز و نیاز من است! مرا کجا میگذاری؟! من هم همراهت میآیم. فرمود: نه، بنا نیست تو همراه من بیایی، حسن! بدان این معاملهای که با تو کردم و چند شبانه روز در خانهات ماندم تاکنون برای احدی انجام ندادهام. پسر! بعد از این تو به احدی نیاز نداری، به همین دستورهای نماز تا آخرت عمرت عمل کن!
من گریه و ناله کردم، به او التماس کردم که مرا به همراه خود ببرد و در جوار خود جای دهد، حضرت فرمود: مصلحت نیست. حکمت اجازه نمیدهد. تو همین جا بمان! او رفت و من به داغ فراقش گرفتار شدم(1837).
توجه به قرآن، اصلیترین سند اسلام
امام باقر (علیه السلام) به شاگردانش فرمود: هنگامی که من مطلبی و حدیثی را برای شما بازگو کردم، از من بپرسید در کجای قرآن است؟
آنگاه پس از گرفتاری فرمود: پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از گفتگوهای بیاساس، و تباه نمودن مال و زیاد سؤال کردن: نهی نمود.
یکی از شاگردان پرسید: ای پسر پیامبر! همینهائی که فرمودی (پیامبر از آنها نهی کرده) در کجای قرآن است؟
امام باقر (علیه السلام) در پاسخ گفت: خداوند میفرماید: لا خیر فی کثیر من نجواهم الا من أمر بصدقه أو معروف او اصلاح بین الناس(1838)؛ در بسیاری از سخنان در گوشی (و جلسات محرمانه) آنها خیر و سودی نیست، مگر کسی که به این وسیله، امر به کمک به دیگران یا کار نیک یا اصلاح در میان مردم کند. و نیز میفرماید: و لا تؤتوا السفهاء اموالهم التی جعل الله لکم قیاما(1839)؛ و اموال خود را که خداوند وسیله قوام زندگی شما قرار داده به دست سفیهان ندهید.
و نیز میفرماید: لا تسالوا عن أشیاء ان تبد لکم تسؤکم(1840)؛ از مسائلی که اگر برای شما آشکار گردد شما را ناراحت میکند(1841).
اشعار :
دوری و دوستی
عزلت آن به که در این زمانه کمگیری دوست - با اهل زمانه صحبت از دور نکوست (خیام)
حد سخن
خواهی که پایدار بمانی علی الدوام - با مردم زمانه سلامی و والسلام (اشرف الدین)
آفرینش آسمان و زمین بیهوده نیست!
تو پنداری که بر هرزه است این ایوان چون مینو - تو پنداری که هرزه است این ایوان چون مینا (سنائی)
آفرینش انسان بیهوده نیست!
جهان را نه بر بیهده کردهاند - تو را نز پی بازی آوردهاند (اسدی)
نکوهش بسیار گفتن
سعدیا بسیار گفتن عمر ضایع کردن است. (سعدی)
گزیده گوی
کم گوی و گزیده گوی چون در - تا ز اندک تو جهان شود پر (نظامی)
نکات :
لهو به سرگرمیهایی گفته میشود که انسان را از هدف اصلی و مسائل اساسی باز میدارد لعب انجام کاری مثل بازی است که قصدی در آن نیست. (مفردات راغب)
دل مؤمن خاشع است و آگاهانه احساس مسئولیت میکند و میداند که به زودی از تمام کارهای خرد و کلانش مورد باز پرسی قرار میگیرد، و بر او حساب میکنند. وی میداند که زندگی جدی است، و بیهودگی و پوچی در آن وجود ندارد. در حالی که آن کس که نمیداند فراسوی زندگی او پاداشی است، و میباید زندگی خود را به گونهای درآورد که با رهنمود آن پاداش مناسب باشد، زندگی را سرگرمی و بازیچه میگیرد.
کسی که بیماری خطرناکی دارد، اگر بر گروهی بگذرد که بازی میکنند آیا همراه آنها به بازی خواهد ایستاد؟ هرگز ... همچنین است حال مؤمن، زیرا دل او سخت مشغول اندیشیدن به هدفها و مسئولیئهای خویش در زندگی که او را از مسائل کوچک و کم ارزش زندگی باز میدارد. حتی اگر چیز بیهودهای نیز پیش آید و بخواهد او را سرگرم دارد وی اهتمامی دان نمیورزد، قرآن درباره ایشان نمیگوید: آنان خود به جستجوی بیهودگی نمیپردازند بلکه میگوید: عن اللغو معرضون - یعنی اگر کسی بکوشد و بخواهد بر آنان تأثیر گزارد، آنان تحت تأثیر او و بیهوده او قرار نمیگیرند و از آن روی بر میگردانند.
لغو در سخنان امامان اهل بیت (علیهم السلام) تفسیر شده است به گوش فرا دادن بدانچه گوش دادن به آن حلال و روا نیست، که شامل فحش، و کندکاو در آیات میشود.
در حدیثی لغو به آوازه خوانی، و سرگرمیهای بیهوده، و در حدیثی دیگر به شنودن سخن قصاص و داستان پردازان خیالباف تفسیر شده است. اما امام امیر مؤمنان (علیه السلام) گوید: هر سخنی که در آن یادی از خدا نباشد لغو است.
اسلام، برای طرف کردن خستگی و ایجاد نشاط راههای مناسب و سالمی را به ما ارائه کرده است ما را به سیر و سفر، ورزش و شنا، کارهای متنوع و مفید، دید و بازدید، گفتگوهای علمی و انتقال تجربه، رابطه با فرهیختگان و مهمتر از همه ارتباط با آفریدگار هستی و یاد او که تنها آرامبخش دلهاست، سفارش کرده است. چرا خود را سرگرم لذتجویی که پایانش دوزخ است خیری نیست. من تلذذ لمعاصی الله اورثه الله ذلا هرکس با گناه و از طریق آن لذتجویی کند، خداوند او را خوار و ذلیل مینماید.
برای فلاح و رستگاری، خشوع در نماز، اعراض از لغو پرداخت زکات، پاکدامنی، عفت، امانتداری، وفای به عهد و دوام و پایداری در نماز، لازم است.
در طول تاریخ، مراسم مذهبی دستخوش تحریف و یا آمیخته به اموری لغو شده است.
شخص حکیم، هرگز کار لغو نمیکند و اعمالش برل اساس حکمت و مصلحت است.
اولیای خدا کار لغو و بیجهت نمیکنند، گرچه در ظاهر خلاف به نظر آید.
ستایش بهشت به اینکه در آنجا لغوی نمی شنوند، هم توصیه به امروز ماست که از لغوی دوری کنیم و هم اشاره به این است که سخنان یاوه کفار و شنیدههایی که مؤمنان را در دنیا رنج میداد، در آنجا نیست.
دوری و پرهیز از لغو، مخصوص مسلمانان نیست، قرآن درباره خوبان اهل کتاب نیز میفرماید: و اذا سمعوا اللغوا أعرضوا عنه ... اهل کتاب با ایمان، از لغو گریزانند.
لغو، به کاری و سخن بیهوده میگویند. دوری از لغو در دنیا، بهرهاش، محفوظ ماندن از لغو در قیامت است. نشانه ایمان، دوری از لغو است. و الذین هم عن اللغو معرضون (مؤمن باید در تمام کارها و سخنان خود هدف صحیح داشته باشد.) دوری از لغو، به اندازهای مهم است که بکر شده است. لغو یعنی امر بیهوده که هم در کلام و هم در عمل قابل بروز است و مؤمنین به اعراض از آن سفارش شدهاند. از جمله ویژگیهای بهشت آن است که لغو و بیهودگی در آنجا نیست. لا لغو فیها لا تأثیم (طور، 23) اعراض از لغو در گفتن، شنیدن، دیدن و معاشرت، کمالی است که در همه ادیان الهی از آن ستایش شده است. سمعوا اللغوا أعرضوا عنه (آیه فوق در توصیف گروهی از اهل کتاب است.)
مؤمن واقعی کسی است که نه تنها به مجلس لغو نمیرود و به سخن لغو گوش نمیدهد، بلکه اگر کلام بیهودهای هم شنید، عکس العمل نشان میدهد.
لغو، میوه جهل و بیهودهگو، جاهل است.
کیفر کسانی که علیه قرآن تبلیغات سوء میکنند و مردم را از شنیدن آن باز میدارند و به کار لغو دستور میدهند، بسیار سخت است.