تربیت
Tarbiat.Org

گنجینه معارف جلد 2
محمد رحمتی شهرضا

حق الناس (2)

آیات :
لزوم مراعات قسط و عدل در حقوقی مالی‏
و لا تقربوا مال الیتیم الا بالتی هی أحسن حتی یبلغ أشده و أوفوا الکیل بالقسط لا نکلف نفسا الا وسعها و اذا قلتم فاعدلوا ولو کان ذا قربی و بعهد الله أفوا ذلکم وصات‏م به لعلکم تذکرون(608)؛ و به مال یتیم، جز به بهترین صورت (و برای صلاح)، نزدیک نشوید، تا به حد رشد خود برسد! و حق پیمانه و وزن را بعدالت ادا کنید! - هیچ‏کس را، جز بمقدار تواناییش، تکلیف نمی‏کنیم - و هنگامی که سخنی می‏گویید، عدالت را رعایت نمایید، حتی اگر در مورد نزدیکان (شما) بوده باشد و به پیمان خدا وفا کنید، این چیزی است که خداوند شما را به آن سفارش می‏کند، تا متذکر شوید!
مراعات حقوقی مالی مردم در تجارت‏
و الی مدین أخاهم شعیبا قال یقوم اعبدوا الله مالکم من اله غیره قد جاءتکم بینه من ربکم فاوفوا الکیل و المیزان و لا تبخسوا الناس أشیاءهم و لا تفسدوا فی الارض بعد اصلحها ذلکم خیر لکم ان کنتم مؤمنین(609)؛ و به سوی مدین، برادرشان شعیب را (فرستادیم)؛ گفت: ای قوم من! خدا را بپرستید، که جز او معبودی ندارید! دلیل روشنی از طرف پروردگارتان برای شما آمده است؛ بنابراین، حق پیمانه و وزن را ادا کنید! و از اموال مردم چیزی نکاهید! و در روی زمین، بعد از آنکه (در پرتو ایمان و دعوت انبیاء) اصلاح شده است، فساد نکنید! این برای شما بهتر است اگر ایمان هستید!
توجه به حقوقی مالی فقرا
و الذین فی أموالهم حق معلوم للسائل و المحروم(610)؛ و آنها که در اموالشان حق معمولی است ... برای تقاضا کننده و محروم.
رابطه تقوی و حفظ حقوق مردم‏
یایها الذین ءامنوا اذا تداینتم بدین الی أجل مسمی فاکتبوه و لیکتب بینکم کاتب بالعدل و لا یأب کاتب أن یکتب کما علمه الله فلیکتب و لیملل الذی علیه الحق و لیتق الله ربه و لا یبخس منه شیئا فأن کان الذی علیه الحق سفیها أو ضعیفا أو لا یستطیع أن یمل هو فلیملل ولیه بالعدل و استشهدوا و شهیدین من رجالکم فان لم یکونا رجلین فرجل و امرأتان ممن ترضون من الشهداء أن تضل احدات ما فتذکر احدات ما الاخری و لایأب الشهداء اذا ما دعوا و لا تسمئوا أن تکتبوه صغیرا أو کبیرا الی أجله ذلکم أقسط عند الله و أقوم للشهده و أدنی ألا ترتابوا الا أن تکون تجره حاضره تدیرونها بینکم فلیس علیکم جناح ألا تکتبوا و أشهدوا اذا تبایعتم و لا یضار کاتب و لا شهید و ان تفعلوا فأنه فسوق بکم و اتقوا الله و یعملکم الله و الله بکل شی‏ء علیم(611)؛ ای کسانی که ایمان آورده‏اید! هنگامی که بدهی مدت‏داری (به خاطر وام با داد و ستد) به یکدیگر پیدا کنید، آن را بنویسید! و باید نویسنده‏ای از روی عدالت، (سند را) در میان شما بنویسد! و کسی که قدرت بر نویسندگی دارد، نباید از نوشتن - همان‏طور که خدا به او تعلیم داده - خودداری کند! پس باید بنویسد، و آن کس که حق بر عهده اوست، باید املا کند، و از خدا که پروردگار اوست بپرهیزد، و چیزی را فروگذار ننماید! و اگر کسی که حق بر ذمه! اوست، سفینه (یا از نظر عقل) ضعیف (و مجنون) است، یا (به خاطر لال بودن،) توانایی بر املا کردن ندارد، باید ولی او (به جای او،) با رعایت عدالت، املا کند! و دو نفر از مردان (عادل) خود را (بر این حق) شاهد بگیرید! و اگر دو مرد نبودند، یک مرد و دو زن، از کسانی که مورد رضایت و اطمینان شما هستند، انتخاب کنید! (و این دو زن، باید با هم شاهد قرار گیرند،) تا اگر یکی انحرافی یافت، دیگری به او یادآوری کند. و شهود نباید به هنگامی که آنها را (برای شهادت) دعوت می‏کنند، خودداری نمایند! و از نوشتن (بدهی خود،) چه کوچک باشد یا بزرگ، ملول نشوید (هر چه باشد بنویسد)! این، در نزد خدا به عدالت نزدیکتر، و برای شهادت مستقیم‏تر، و برای جلوگیری از تردید و شک (و نزاع و گفتگو) بهتر می‏باشد؛ مگر اینکه داد و ستد نقدی باشد که بین خود، دست به دست می‏کنید. در این صورت، گناهی بر شما نیست که آن را ننویسد. ولی هنگامی که خرید و فروش (نقدی) می‏کنید، شاهد بگیرید! و نباید به نویسنده و شاهد، (به خاطر حقگویی،) زیانی برسد (و تحت فشار قرار گیرند)! و اگر چنین کنید، از فرمان پروردگار خارج شده‏اید. از خدا بپرهیزید! و خداوند به شما تعلیم می‏دهد؛ خداوند به همه چیز داناست.
کیفر شدید کسانی که نسبت به حق الناس بی‏تفاوتند
ویل للمطففین الذین اذا اکتالوا علی الناس یستوفون(612)؛ وای بر کم فروشان! آنان که وقتی برای خود پیمانه می‏کنند، حق خود را بطور کامل می‏گیرند؛
مراعات حق ایتام‏
و ءاتوا الیتمی أمولهم و لا تتبدلوا الخبیث بالطیب و لا تأکلوا أموالهم الی أمولکم انه کان حوبا کبیرا(613)؛ و اموال یتیمان را (هنگامی که به حد رشد رسیدند) به آنها بدهید! و اموال بد (خود) را، با اموال خوب (آنها) عوض نکنید! و اموال آنان را همراه اموال خودتان (با مخلوط کردن یا تبدیل نمودن) نخورید، زیرا این گناه بزرگی است!
مذمت تجاوز به حق ارث دیگران‏
و تأکلون التراث أکلا لما(614)؛ و میراث را (از راه مشروع و نامشروع) جمع کرده می‏خورید.
روایات :
اهمیت رعایت حقوق مردم‏
جعل الله سبحانه حقوق عباده مقدمه لحقوقه، فمن قام بحقوق عباد الله کان ذلک مؤدیا الی قیام بحقوق الله(615)؛ امام علی (علیه السلام): خداوند پاک حقوق مردم را بر حقوق خود مقدم داشت، پس هر که حقوق بندگان خدا را رعایت کند، این کار به رعایت کردن حقوق خدا بینجامد.
حق زمامدار و مردم‏
فأعظم مما افترض الله تبارک و تعالی من تلک الحقوق حق الوالی علی الرعیه و حق الرعیه علی الوالی(616)؛ امام علی (علیه السلام): از میان آن حقوق که خداوند سبحان واجب فرموده مهم‏ترین آن حق زمامدار بر مردم است و حق مردم بر زمامدار.
موارد حق الناس‏
عن أبی جعفر (علیه السلام) قال: من حق المؤمن علی أخیه المؤمن أن یشبع جوعته و یواری عورته و یفرج عنه کربته و یقضی دینه فاذا مات خلفه فی أهله و ولده(617)؛ امام باقر (علیه السلام): از حقوق مؤمن بر مؤمن این است که گرسنگی او رابزدایدت بدن برهنه‏اش را بپوشاند، اندوهش را بر طرف سازد، قرضش را بپردازد و پس ارز مرگش زن و فرزندان او را سرپرستی کند.
ایمان و حق الناس‏
عن أبی عبدالله (علیه السلام): أنه قال من عظم دین الله عظم حق اخوته و من استخف بدینه استخف باخوانه(618)؛ امام صادق (علیه السلام): هرکس که دین خدا را ارج نهد، به حقوق برادران نیز ارج می‏نهد و هر که دین خدا را خفیف شمارد، به برادران خود نیز اهمیتی ندهد.
عبادت خدا با رعایت حق الناس‏
عن أبی عبدالله (علیه السلام) قال: ما عبد الله بشی‏ء أفضل من أداء حق المؤمن(619)؛ امام صادق (علیه السلام): خداوند به چیزی برتر از ادای حق مؤمن عبادت نشده است.
حقوق مؤمنین بر یکدیگر
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): للمؤمن علی المؤمن سبعه حقوق واجبه من الله عزوجل علیه الاجلال له فی عینه و الواد له فی صدره و المواساه له فی ماله و أن یحرم غیبته و أن یعوده فی مرضه و أن یشیع جنازته و أن لا یقول فیه بعد موته الا خیرا(620)؛ امام صادق (علیه السلام): مؤمن بر مؤمن هفت حق دارد که خداوند سبحان آنها را بر او واجب کرده است و درباره آنها از او بازخواست می‏کند: او را در چشم خود بزرگ شمارد، در دل دوستش بدارد، با مال و دارایی یاریش رساند، بر او همان پسندد که بر خود می‏پسندد، غیبت او را حرام بداند، در بیماری به عیادتش برود، در تشیع جنازه‏اش شرکت کند و بعد از مرگ جز به خوبی از او یاد نکند.
حقوق دیگر مؤمنین‏
عن معلی‏بن خنیس قال سألت أبا عبدالله (علیه السلام): عن حق المؤمن فقال سبعون حقالا أخبرک الا بسبعه فانی علیک مشفق أخشی ألا تحمتل فقلت بلی ان شاء الله فقال لا تشبع و یجوع و لا تکتسی و یعری و تکون دلیله(621)؛ امام صادق (علیه السلام) - در پاسخ از حق مؤمن - مؤمن را بر مؤمن هفتاد حق است که من تنها هفت حق برایت می‏گویم:... تا او گرسنه است تو سیر نخوری، تا او برهنه است تو نپوشی و راهنمای او باشی.
میزان حقوق مؤمنین‏
عن أبی عبدالله: فی بیان حقوق المؤمن علی المؤمن أیسر حق منها أن تحب له ما تحب لنفسک و تکره له ما تکره لنفسک(622)؛ امام صادق (علیه السلام) - در بیان حقوق مؤمن بر مؤمن - کم‏ترین این حقوق آن است که برای او همان چیزی را دوست داشته باشی که برای خود دوست داری و بر او نپسندی آنچه را بر خود نمی‏پسندی.
مقام رعایت کننده حق الناس‏
قال أعرف الناس بحقوق اخوانه و أشدهم قضاء لها أعظمهم عند الله شأنا(623)؛ امام عسگری (علیه السلام): آن که به حقوق برادران خود آشناتر باشد و در رعایت کردن آنها کوشاتر، نزد خداوند ارجمندتر است.
داستانها :
ابن سبابه‏
عبدالرحمن بن سبابه کوفی جوانی نورس بود که پدرش از دنیا رفت. مرگ پدر از یک طرف، فقر و بیکاری از طرف دیگر، روح حساس او را رنج می‏داد. روزی در خانه نشسته بود که کسی در خانه را زد. یکی از دوستان پدرش بود. به او تسلیت گفت و دلداری داد. سپس پرسید: آیا از پدرت سرمایه‏ای باقی مانده است؟
- نه.
- این هزار درهم را بگیر، اما بکوش که اینها را سرمایه کنی و از منافع آنها خرج کنی.
این را گفت و از دم در برگشت و رفت. عبدالرحمن خوشحال و خرم پیش مادرش رفت و کیسه پول را به او نشان داد و جریان را نقل کرد. طبق توصیه پدرش به فکر کاسبی افتاد. نگذاشت به فردا بکشد. تا شب آن پول را تبدیل به کالا کرد. دکانی برای خود در نظر گرفت و مشغول کار و کسب شد. طولی نکشید که کار و کسبش بالا گرفت. حساب کرد دید، گذشته از اینکه با این سرمایه زندگی خود را اداره کرده، مبلغ زیادی بر سرمایه افزوده شده است. فکر کرد به حج برود. با مادرش مشورت کرد. مادر گفت: اول برو پیش همان دوست پدرت و هزار درهم او را که سرمایه برکت زندگی ما شده بده، بعد برو به مکه.
عبدالرحمن پیش آن مرد رفت و کیسه‏ای دارای هزار درهم جلو او گذاشت و گفت: پولتان را بگیرید.
آن مرد اول خیال کرد که مبلغ پول کم بوده است و عبدالرحمن پس از چندی عین پول را به او برگردانده است، گفت: اگر این مبلغ کم است، مبلغی دیگر بیفزایم؟
عبدالرحمن گفت: خیر، کم نیست، بسیار پول بابرکتی بود. و چون من اکنون از خودم دارای سرمایه‏ای هستم و به این مبلغ نیازمند نیستم، آمدم تا ضمن اظهار تشکر از لطف شما، پولتان را رد کنم. خصوصا که الان عازم سفر حج هستم و میل داشتم پول شما خدمت خودتان باشد. عبدالرحمن این را گفت و از آن خانه خارج شد، و بار سفر حج بست.
پس از انجام مراسم حج، به مدینه آمد، همراه جمعیت به محضر امام صادق (علیه السلام) رفت، جمعیت انبوهی در خانه حضرت گرد آمده بودند. عبدالرحمن که جوانی نورس بود، رفت پشت سر همه نشست و شاهد رفت و آمدها و سؤال و جوابهایی که از امام می‏شد بود. همینکه مجلس کمی خلوت شد، امام صادق (علیه السلام) با اشاره او را نزدیک طلبیده پرسید: شما کاری دارید؟
- من عبدالرحمن پسر سیابه کوفی بجلی هستم.
- احوال پدرت چطور است؟
- پدرم به رحمت خدا رفت.
- ای وای، ای وای، خدا او را رحمت کند، آیا از پدرت ارثی هم برای شما باقی ماند؟
- خیر، هیچ چیز از او باقی نماند.
- پس چطور توانستی حج کنی؟
- قضیه از این قرار است: ما بعد از پدرمان خیلی پریشان بودیم، مرگ پدر از یک طرف و فقر و پریشانی از طرف دیگر بر ما فشار می‏آورد، تا آنکه روزی از دوستان پدرم هزار درهم آورد و ضمن تسلیت به ما، گفت من این پول را سرمایه کنم. همین کار را کردم و از سود آن اقدام به سفر حج نمودم... .
همینکه سخن عبدالرحمن به اینجا رسید، امام پیش از اینکه او داستان را به آخر برساند فرمود: بگو هزار درهم دوست پدرت را چه کردی؟
- با اشاره مادرم، قبل از حرکت به خودش رد کردم.
- احسنت، حالا میل داری نصیحتی بکنم؟!
- قربانت گردم! البته!
- بر تو باد به راستی و درستی، آدم راست و درست شریک مال مردم است...(624).
حق برادر مسلمانان‏
عبدالاعلی، پسر أعین، از کوفه عازم مدینه بود. دوستان و پیروان امام صادق (علیه السلام) در کوفه، فرصت را مغتنم شمرده، مسائل زیادی که مورد احتیاج بود نوشتند و به عبدالاعلی دادند که جواب آنها را از امام بگیرد و با خود بیاورید. ضمنا از وی درخواست کردند که یک مطلب خاص را شفاها از امام بپرسد و جواب بگیرد، و آن مربوط به موضوع حقوقی بود که یک نفر مسلمان بر سایر مسلمانان پیدا می‏کنند.
عبدالاعلی وارد مدینه شد و به محضر امام رفت. سؤالات کتبی را تسلیم کرد و سؤال شفاهی را نیز مطرح نمود، اما بر خلاف انتظار او، امام به همه سؤالات جواب داد، مگر درباره حقوق مسلمان بر مسلمان. عبدالاعلی آن روز چیزی نگفت و بیرون رفت. امام در روزهای دیگر هم یک کلمه درباره این موضوع نگفت.
عبدالاعلی عازم خروج از مدینه شد و برای خداحافظی به محضر امام رفت، فکر کرد مجددا سؤال خود را مطرح کند، عرض کرد: یابن رسول الله! سؤال آن روز من بی‏جواب ماند.
- من عمدا جواب ندادم.
- چرا؟
- زیرا می‏ترسم حقیقت را بگویم و شما عمل نکنید و از دین خدا خارج گردید.
آنگاه امام چنین به سخن خود ادامه داد: همانا از جمله سخت‏ترین تکالیف الهی درباره بندگان سه‏چیز است: یکی رعایت عدل و انصاف میان خود و دیگران، آن اندازه که با برادر مسلمان خود آن چنان رفتار کند که دوست دارد او با خودش چنان رفتار کند. دیگر اینکه مال خود را از برادران مسلمان مضایقه نکند و با آنها به مواسات رفتار کند. سوم یاد کردن خدا است در همه حال، اما مقصودم از یاد کردن خدا این نیست که پیوسته سبحان الله و الحمدلله بگوید، مقصودم این است که شخص آن چنان باشد تا با کار حرامی مواجه شد، یاد خدا که همواره در دلش هست جلوی او را بگیرد(625).
مزد نامعین‏
روزی سلیمان بن جعفر جعفری و امام رضا (علیه السلام) به دنبال کاری با هم بیرون رفته بودند، غروب آفتاب شد و سلیمان خواست به منزل خویش برود. علی بن موسی الرضا به او فرمود: بیا به خانه ما و امشب با ما باش. سلیمان جعفری اطاعت کرد و به اتفاق امام به خانه امام رفتند. امام، غلامان خود رذا دید که مشغول گلکاری بودند؛ ضمنا چشم امام به یک نفر بیگانه افتاد که او هم با آنان مشغول گلکاری بود، پرسید: این کیست؟
غلامان گفتند: این شخص را ما اجیر گرفته‏ایم تا به ما کمک کند.
- بسیار خوب، چقدر مزد برایش تعیین کرده‏اید؟
- بالاخره یک چیزی به او خواهیم داد و او را راضی خواهیم کرد.
آثار ناراحتی و خشم در چهره امام پدید آمد و رو آورد به طرف غلامان تا با تازیانه آنها را تأدیب کند. سلیمان جعفری جلو آمد و عرض کرد: چرا خودت را ناراحت می‏کنی؟
امام فرمود: من مکرر دستور داده‏ام که تار کاری را طی نکرده‏اید و مزد آن را معین نکرده‏اید، هرگز کسی را به کار نگیرید، اول اجرأت و مزد طرف را تعیین کنید بعد از او کار بکشید. اگر مزد و اجرت کار را تعیین کنید، آخر کار هم می‏توانید چیزی بیشتر به او بدهید. البته او هم که ببیند شما بیش از اندازه‏ای که معین شده به او می‏دهید، از شما ممنون و متشکر می‏شود و شما را دوست می‏دارد و علاقه بین شما و او محکمتر می‏شود. اگر هم فقط به همان اندازه که قرار گذاشته‏اید، اکتفا کنید شخص از شما ناراضی نخواهد بود. ولی اگر مزد را تعیین نکنید و کسی را به کار بگمارید، آخر کار هر اندازه که به او بدهید، باز گمان نمی‏برد که شما به او محبت کرده‏اید، بلکه می‏پندارد شما از مزدش کمتر به او داده‏اید(626).
قصاص از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)
پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در آخرین روزهای عمر شریفش به مسجد آمد و پس از حمد و ثنای الهی فرمودند: ای مردم! خدایم حکم کرده و قسم یاد نموده که از ظلم نگذرد، مگر آن که عفو مظلوم و یا قصاص را در پی داشته باشد. من شما را سوگند می‏دهم که هرکس مورد ظلم من قرار گرفته، بر خیزد و مرا قصاص کند؛ زیرا قصاص در دنیا در نزد من بهتر از قصاص در آخرت است.
شخصی به نام سوادة بن قیس از جا برخاست و گفت: پدر و مادرم فدای تو باد ای رسول خدا! روزی شما از طائف بر می‏گشتید و من به استقبال شما آمده بودم. شما بر ناقه سوار بودید و چوب ممشوق در دست داشتید. پس چوب را بلند کردید تا به ناقه بزنید، اما به شکم من اصابت کرد و من نمی‏دانم عمدی بود یا از روی خطا! پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: پناه بر خدای ای سواده، که عمدا زده باشم، آنگاه فرمودند: ای بلال نزد دخترم فاطمه برو و چوب ممشوق را از او بگیر و بیاور!
بلال به خانه حضرت زهرا (علیهم السلام) رفت و گفت، آن چوب را به من بده! آن حضرت فرمودند: امروز چه وقت آن چوب است؟ پدرم با آن چوب می‏خواهد چه بکند؟ بلال گفت: پدرم با مردم وداع کرده است! حضرت زهرا صیحه‏ای کشید و گفت و گفت: واحزناه ای حبیب خدا و ای محبوب قلبها! سپس چوب مخصوص را به بلال داد و آن را به مسجد آورده و به محضر رسول خدا تقدیم کرد.
پیامبر فرمودند: سواده کجاست؟ عرض کرد: اینجا هستم یا رسول الله! حضرت فرمودند: بیا قصاص بنما تا راضی شوی! سواده گفت: یا رسول الله! شکم خود را برهنه بنمایید. حضرت لباس خود را کنار زدند. سواده گفت: ای رسول خدا! آیا اجازه می‏دهید لبانم را بر شکم مبارک شما بگذارم؟ حضرت اجازه دادند. سواده شکم مبارک آن حضرت را بوسید و گفت: خدایا به شکم مطهر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تو را سوگند می‏دهم که مرا از عذاب قیامت حفظ بنمایی.
حضرت فرمود: ای سواده! آیا عفو می‏کنی یا قصاص می‏نمایی؟ سواده گفت: عفو می‏کنم ای رسول خدا! سپس حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: خدایا! سواده از رسول تو گذشت، تو هم او را عفو بنما(627)! شکایت همسایه‏
شخصی به حضور رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و از همسایه‏اش شکایت کرد که مرا اذیت می‏کند و از من سلب آسایش کرده است. رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: تحمل کن و سر و صدا علیه همسایه‏ات راه نینداز، بلکه او روش خود را تغییر دهد. بعد از چندی دو مرتبه آمد و شکایت کرد. این دفعه نیز رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: تحمل کن . برای سومین بار آمد و گفت: یا رسول الله! این همسایه من، دست از روش خویش بر نمی‏دارد و همان‏طور موجبات ناراحتی من و خانواده‏ام را فراهم می‏سازد. این دفعه رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به او فرمود: روز جمعه که رسید، بر اسباب و اثاث خودت را بیرون بیاور و سر راه مردم که می‏آیند و می‏روند و می‏بینند بگذار؛ مردم از تو خواهند پرسید که چرا اثاثت اینجا ریخته است؟ بگو از دست همسایه بد و شکایت او را به همه مردم بگو.
شاکی همین کار را کرد. همسایه موذی که خیال می‏کرد پیغمبر برای همیشه دستور تحمل و بردباری می‏دهد، نمی‏دانست آنجا که پای دفع ظلم و دفاع از حقوق به میان بیاید، اسلام حیثیت و احترامی برای متجاوز قائل نیست. لهذا همینکه از موضوع اطلاع یافت، به التماس افتاد و خواهش کرد آن مرد، اثاث خود را به منزل برگرداند و در همان وقت متعهد شد که دیگر به هیچ نحو موجبات آزار همسایه خود را فراهم نسازد(628).
اشعار :
لطف خدا بر انسان بی‏آزار
خدا را بر آن بنده بخشایش است - که خلق از وجودش در آسایش است (سعدی)
مردم آزار بی‏حاصل‏
زنبور درشت بی‏مروت را گوی - باری چون عسل نمی‏دهی نیش مزن (سعدی)
نیازار تا نیازارند
انگشت مکن رنجه به در کوفتن کس - تا کس نکند رنجه به در کوفتنت مشت (ناصر خسرو)
غرور بر آزار
مشو شادمان گر بدی کرده‏ای - که آزرده گردی گر آزرده‏ای (فردوسی)
نکات :
توبه تنها در ساقط شدن حق الله دارد اما حق الناس بدون رضایت صاحبان حق، ساقط نخواهد شد.
پیغمبر گرامی اسلام فرمود: درهمی که انسان از ربا به دست می‏آورد گناهش نزد خدا از سی و شش زنا بزرگتر است! و از هر ربا بالاتر آبروی مسلمان است! (المحجه البیضاء، ج 5، ص 253.)
این مقایسه به خاطر آن است که زنا هر اندازه قبیح و زشت است جنبه حق الله دارد، ولی رباخواری، و از آن بدتر ریختن آبروی مردم از طریق غیبت، یا غیر آن، جنبه حق الناس دارد.
غیبت جنبه حق الناس دارد اگر دسترسی به صاحب غیبت دارد و مشکل تازه‏ای ایجاد نمی‏کند، از او عذرخواهی کند، هرچند بصورت سر بسته باشد، مثلاً بگوید من گاهی بر اثر نادانی و بیخبری از شما غیبت کرده‏ام مرا ببخش، و شرح بیشتری ندهد، مبادا عامل فساد تازه‏ای شود و اگر دسترسی به طرف ندارد یا او را نمی‏شناسد، یا از دنیا رفته است برای او استغفار کند، و عمل نیک انجام دهد، شاید به برکت آن خداوند متعال وی را ببخشد و طرف مقابل را راضی سازد.
وصیت به حق الله، حق الناس، قضای نماز و عبادات دیگر، پرداخت حقوق واجبه مانند خمس، زکات، دیون، بدهکاری‏های مردم جزء وصیت واجب است.
شکی نیست که عفو، در مسائل شخصی است، نه در حق الناس و بیت المال.
کم فروشی، حرام و مراعات حق الناس واجب است. أوفوا الکیل...
انبیاء بر سلامت نظام اقتصادی جامعه نظارت داشتند.
مراعات حقوق همه انسان‏ها لازم است، نه تنها مؤمنین. لا تبخسوا الناس
باید حقوق مالی و مادی مادر و دایه در برابر شیر دادن فرزند پرداخت شود یا نظر آنان جلب شود و این امر از مصادیق حق الناس است.
تنظیم معاملات نقدی مفید است، ولی ضرورت آن به اندازه معاملات نسیه نیست. چون در معاملات موعددار، ممکن است طرفهای معامله و یا شاهدان از دنیا بروند یا فراموش کنند، بنابراین لازم است نوشته هم بشود.
جامعه اسلامی باید یکدیگر را در حفظ حقوق حمایت کنند. زیرا هر معامله‏ای، نیاز به کاتب و چند شاهد دارد.
در زمانی که در تمام جزیره العرب به گفته مورخان، 17 باسواد بیشتر نبوده، این همه سخن از نوشتن، نشانه توجه اسلام به حفظ حقوق است.
توجه به حقوق طبقه محروم و اقشار ضعیف، از سوی مسئولان و سرپرستان لازم است.
توجه به حقوق طبقه محروم و اقشار ضعیف، از سوی مسئولان و سرپرستان لازم است.
افراد آگاه به حقوق مردم، در برابر مظلومان مسئولند. و لا تکتموا الشهاده
رعایت حقوق خانواده و خویشاوندان، لازمه تقواست.
متجاوزان به حقوق دیگران، در ردیف کفار، گرفتار عذاب جاویدان می‏شوند.
تجاوز به حقوق یک فرد، تهدید امنیت جامعه است.
مراعات حقوق مردم همه‏جا مهم است و مکان بردار نیست.
تضییع حقوق دیگران و پرداخت نکردن مزد و پاداش کارها به طور کامل، ظلم است. یوف الیکم و أنتم لا تظلمون
رعایت حقوق خویشاوندان و وفاداری به پیمان، واجب و بی‏اعتنایی به آنها برخاسته از روح تجاوزگری است. أولئک هم المعتدون
تضییع حقوق مردم، یا از سر جهل است یا بخل و یا ناتوانی و یا... که هیچکدام درباره خداوند وجود ندارد.
وفای به عهد مانند احترام به والدین و رد امانت، تنها از حقوق اسلامی نیست، بلکه از حقوق انسانی است. لذا هر خردمند و عاقلی باید آن را مراعات کند.
احترام به والدین از حقوق انسانی است، نه از حقوق اسلامی، از حقوق دائمی است، نه از حقوق موسمی و موقت.
مراعات حقوق دیگران در نماز را در این می‏بینیم که حتی یک نخ غصبی، نباید در لباس نمازگزار باشد.
حقوق مردم به قدری مهم است که عجله در داوری حتی اگر از پیامبر معصوم سر زند باید همراه با استغفار باشد.
تجاوز به حقوق مردم (حتی غیر مسلمان و در هر شکل) ناروا و سزاوار پیگیری و مؤاخذه است.
تجاوز به حقوق مردم سبب محرومیت از هدایت و افتادن در گرداب گمراهی و سرگردانی و حسرت است.