آیات :
آثار بیماری قلب
أولم یهد للذین یرثون الارض من بعد أهلها أن لو نشاء أصبنهم بذنوبهم و نطبح علی قلوبهم فهم لا یسمعون(756)؛ آیا کسانی که وارث روی زمین بعد از صاحبان آن میشوند، عبرت نمیگیرند که اگر بخواهیم، آنها را نیز به گناهانش هلاک میکنیم، و بر دلهایشسان مهر مینهیم تا (صدای حق را) نشوند؟!
رحمت قلب منشا خیر است
ثم قست قلوبکم من بعد ذلک فهی کالحجاره أو أشد قسوه و ان من الحجاره لما یتفجر منه الانهر و ان منها لما یشقق فیخرج منه الماء و ان منها لما یهبط من خشیه الله و ما الله بغفل عما تعملون(757)؛ سپس دلهای شما بعد از این واقعه سخت شد؛ همچون سنگ یا سختتر! چرا که پارهای از سنگها میشکافد، و از آن نهرها جاری میشود؛ و پارهای از آنها شکاف برمی دارد، آب از آنها تراوش میکند؛ و پارهای از خوف خدا (از فراز کوه) به زیر میافتد؛ (اما دلهای شما، نه از خوف خدا میتپد، و نه سرچشمه علم و دانش و عواطف انسانی است!) و خداوند از اعمال شما غافل نیست.
قساوت قلب موجب عدم استفاده از درسهای زندگی
فلو لا اذ جاءهم بأسنا تضرعوا و لکن قست قلوبهم و زین لهم الشیطن ماکانوا یعملون فلما نسوا ما ذکروا به فتحنا علیهم أبواب کل شیء حتی اذ فرحوا بما أوتوا أخذنهم بغته فاذا هم مبلسون(758)؛ چرا هنگامی که مجازات ما به آنان رسید، (خضوع نکردند و) تسلیم نشدند؟! بلکه دلهای آنها قساوت پیدا کرد؛ و شیطان، هرکاری را که میکردند، در نظرشان زینت داد! (آری،) هنگامی که (اندرزها سودی نبخشید، و) آنچه را به آنها یادآوری شده بود فراموش کردند، درهای همه چیز (از نعمتها) را به روی آنها گشودیم؛ تا (کاملا) خوشحال شدند (و دل به آن بستند)؛ ناگهان آنها را گرفتیم (و سخت مجازات کردیم)؛ در این هنگام، همگی مأیوس شدند؛ (و درهای امید به روی آنها بسته شد).
قلبهای مریض - زمینه نفوذ شیطان
لیجعل ما یلقی الشیطن فتنه للذین فی قلوبهم مرض و القاسیه قلوبهم و ان الظلمین لفی شقاق بعید(759)؛ هدف این بود که خداوند القای شیطان را آزمونی قرار دهد برای آنها که در دلهایشان بیماری است، و آنها که سنگدلند؛ ظالمانت در عداوت شدید دور از حق قرار گرفتهاند!
آثار قساوت قلب
أفمن شرح الله صدره للاسلم فهو علی نور من ربه فویل للقسیه قلوبهم من ذکر الله أولئک فی ضلل مبین(760)؛ آیا کسی که خدا سینهاش را برای اسلام گشاده است و بر فراز مرکبی از نور الهی قرار گرفته (همچون کوردلان گمراه است؟!) وای بر آنان که قلبهای سخت در برابر ذکر خدا دارند! آنها در گمراهی آشکاری هستند!
قلب - مرکز ایمان
و اذ قال ابراهیم رب أرنی کیف تحی الموتی قال أولم تؤمن قال بلی و لکن لیطمئن قلبی قال فخذ أربعه من الطیر فصرهن الیک ثم اجعل علی کل جبل منهن جزءا ثم ادعهن یأتینک سعیا و اعلم أن الله عزیز حکیم(761)؛ و (به خاطر بیاور) هنگامی را که ابراهیم گفت: خدایا! به من نشان بده چگونه مردگان را زنده میکنی؟ فرمود: مگر ایمان نیاوردهای؟! عرض کرد: آری، ولی میخواهم قلبم آرامش یابد.
فرمود: در این صورت، چهار نوع از مرغان را انتخاب کن! و آنها را (پس از ذبح کردن،) قطعه قطعه کن (و در هم بیامیز)! سپس بر هر کوهی، قسمتی از آن را قرار بده، بعد آنها را بخوان، به سرعت به سوی تو میآیند! بدان خداوند قادر و حکیم است؛ (هو از ذرات بدن مردگان آگاه است، و هم توانایی بر جمع آنها دارد).
ذکر خدا باعث آرامش قلب
الذین ءامنوا و تطمئن قلوبهم بذکر الله ألا بذکر الله تطمئن القلوب(762)؛ آنها کسانی هستند که ایمان آوردهاند، و دلهایشان به یاد خدا مطمئن (و آرام) است؛ آگاه باشید، تنها با یاد خدا دلها آرامش مییابد!
روایات :
دلهای دوست داشتنی
ان الله تعالی فی الارض أوانی، ألا و هی القلوب، فأحبها الی الله، أرقها و أصلبها؛ أرقها للاخوان، و أصفاها من الذنوب، وأصلبها فی ذات الله(763)؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم): همانا خداوند متعال در زمین ظرفهایی دارد. بدانید که آن ظرفها، همان دلها هستند. پس دوست داشتنیترین دلها نزد خداوند، رقتآمیزترین و صافترین و سختترین آنهاست: با رقتترین آنها برای برادران و صافترین آنها از گناهان و سختترین آنها در راه خدا.
توجه خداوند به دلهای بندگان
ان الله لا ینظر الی صورکم و لا الی أموالکم و لکن ینظر الی قلوبکم و أعمالکم(764)؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خداوند تبارک و تعالی، به چهرهها و داراییها شما نمینگرد، بلکه به دلها و کردههای شما مینگرد.
بهترین دل
ان هذه القلوب أوعیه فخیرها أوعاها(765)؛ امام علی (علیه السلام): این دلها ظرفهایی است و بهترین آنها پرگنجایشترین و نگاهدارندهترین آنهاست.
حکمت در دل
القلوب ما لم تخرقها الشهوات و یدنسها الطمع و یقسیها [یقسها] النعیم فسوف تکون أوعیه للحکمه(766)؛ مسیح (علیه السلام): اگر شهوتها دلها را از هم ندرد و طمع آلودهشان نسازد و نعمت و برخورداری، آنها را سخت نگرداند، به زودی ظرفهای حکمت خواهند شد.
سلامتی دل برای خود انسان
لا یسلم لک قلبک حتی تحب للمؤمنین نا تحب لنفسک(767)؛ امام علی (علیه السلام): دلت برای تو سالم نخواهند شد، مگر آنگاه که برای مؤمنان همان پسندی که برای خود میپسندی.
چگونگی به کارگیری دل
قال الرضا (علیه السلام): ان للقلوب اقبالا و ادبارا و نشاطا و فتور فاذا أقبلت بصرت و فهمت و اذا أدبرت کلت و ملت فخذوها عند اقبالها و نشاطها و اترکوها عند ادبارها و فتورها(768)؛ امام رضا (علیه السلام): همانا دلها را رویکردی هست و روی گردانی، نشاطی هست و رخوتی. پس هرگاه رو کنند، با فهم و بصیرت شوند و هرگاه پشت کنند، خسته و ملول گردند. بنابراین، به هنگام روی آوری و نشاطشان، به آنها چنگ زنید (و عبادت به کارشان کشید) و به هنگام رویگردانی و رخوتشان، آنها را به حال خود رها سازید.
نفاق دل
قال أمیر المؤمنین (علیه السلام): ایاکم و المراء و الخصومه فانهما یمرضان القلوب علی الاخوان و ینبت علیهما النفاق(769)؛ امام علی (علیه السلام): از بگو مگوی بیهوده و ستیزه کردن بپرهیزید؛ زیرا این دو کار، دلها را نسبت به برادران میکنند و از آنها نفاق میروید.
مرگ دل
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): أربع یمتن القلب الذنب علی الذنب و کثره متقشه النساء یعنی محادثتهن و مماراه الاحمق یقول و تقول و لا (یئول) الی خیر أبدا و مجالسه الموتی قیل و ما الموتی قال کل غنی مترف(770)؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم): چهار چیز دل را میمیراند: گناه روی گناه، همسخن شدن زیاد با زنان، بگو مگو کردن با احمق: تو میگویی و او میگوید و هرگز به راه نمیآید و همنشینی با مردگان. عرض شد: ای رسول خدا! منظور از مردگان چیست؟ فرمود: هر توانگر خوشگذران.
زنده کردن دل
قال أمیر المؤمنین (علیه السلام): ما جفت الدموع الا لقسوه القلوب و ما قست القلوب الا لکثره الذنوب(771)؛ لقمان (علیه السلام) - در اندرز به فرزندش - فرزندم! با دانشمندان بنشین و زانو به زانوی آنان بزن؛ زیرا خداوند متعال، همچنان که زمین را با بارش آسمان حیات میبخشد، دلها را با نور حکمت زنده میکند.
نرمی دل
لما شکا الیه رجل قساوه قلبه - اذا أردت أن یلین قلبک فاطعم المسکین وامسخ رأس الیتیم(772)؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) - خطاب به مردی که از سختدلی خود نزد آن حضرت شکوه کرد - اگر میخواهی دلت نرم شود، مستمند را اطعام کن و بر سر یتیم دست نوازش بکش.
زنگار دل
قال لقمان لابنه: یا بنی جالس العلما و زاحمهم برکبتیک فان الله عزوجل یحیی القلوب بنور الحکمه کما یحیی الارض بوابل السماء(773)؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم): همچنان که آهن اگر آب به آن رسد زنگ میزند، این دلها نیز زنگار میبندد. عرض شد: چگونه میتوان دلها را صیقل داد؟ فرمود: بسیار به یاد مرگ بودن و تلاوت قرآن.
داستانها :
صفای دل
در روزگار پیش، مردم چین و روم، در نقاشی و نگارگری شهرت جهانی داشتند و هر کدام هنرمندان خود را از دیگری برتر میدانستند: چینیان گفتند: ما نقاشتر هستیم و رومیان گفتند: ما راکر و فر است و نقاشی ما بهتر است.
تا این که سلطان هر دو قوم آنها را طلبید و گفت: میخواهم شما را بیاموزم تا دریابم که کدامیک هنرمندتر هستید. آنها این پیشنهاد را پذیرفتند. در آنجا دو کاخ ربروی هم وجود داشت، شاه پیشنهاد کرد که هنرمندان رومی وارد یکی از دو کاخ گردند و در را به روی خود ببندند و هنرمندان چینی نیز وارد کاخ دیگر شده و در را به روی خود ببندند. سپس این دو گروه بدون اطلاع از کار همدیگر، هر روز وسایل و امکانات و رنگهای مختلف از شاه میطلبیدند و شاه دستور میداد تا آنچه لازم دارند، در اختیارشان گذاشته شود. ولی هنرمندان رومی، هیچگونه رنگ و وسیله و ابزاری نخواستند. هنرمندان چینی، با آنهمه ابزار و رنگهای مختلف، نگارها و نقشهای گوناگون و چشمگیری، بر دیوارهای کاخ، ترسیم کردند و در زیبا و جلوه دادن آنها، نهایت دقت را نمودند. ولی هنرمندان رومی از صبح تا شب، فقط به صیقل دادن و صاف و پاک کردن سنگهای دیوار کاخ پرداختند؛ به طوری که همه کاخ همانند آینهای شد که عکس هر چیزی در آن دیده میشد. چینیها، کاخ را به صورت نگارستان درآوردند. رومیان، کاخ را به صورت آینه، تبدیل کردند:
روز موعود فرا رسید. شاه و کارشناسان همراهش، برای دیدن هنرنمائیهای رومیان و چینیها به سوی دو کاخ روانه شدند. نخست به کاخ چینیها وارد شدند، از نگارهای خوشرنگ و ظریف هنرمندان چینی شگفتزده شدند صدها آفرین گفتند و چیره دستی آنها را ستودند. سپس وارد کاخ رومیان شدند. درهای هر دو کاخ باز شده بود و پردهها کنار رفته بود. شاه و همراهان دیدند همه شکلها و نقشهای چینیان در کاخ اول، در آینه سنگهای صیقل زده کاخ رومیان زیباتر از خود آن نگارها، دیده میشود، یعنی علاوه بر این که درون همه کاخ، آیینه صاف و پاک شده، نگارهای کاخ دیگر را نیز در خود منعکس کرده است. آنها از مشاهده هنر بسیار ظریف و زیبای هنرمندان رومی، شگفتزده شدند چرا که:
هرچه اینجا بود، آنجا به نمود - دیده را از دیده خانه میربود
در این مسابقه هوش و آزمون، هنرمندان رومی برنده شدند. چرا که زیبایی هنر هود را بیدرنگ و بو و صاف و ساده، نشان دادند و در عین اینکه همه زیباییها در آن منعکس بود.
پس ای برادر! غافل از صفای دل مباش! دلی که از رسوبات گناه و آلودگی صیقل زده شود، آیینه میگردد و حقیقت راستین در آن منعکس میشود. حجاب ندارد که مانع دیدار یار شود:
آن صفای آینه، وصف دل است - صورت بیمنتها را قابل است
اهل صیقل رستهاند از بو و رنگ - هر دمی بینند خوبی، بیدرنگ
نقش و قشر علم را بگذاشتند - رایت علم الیقین افراشتند
کس نیاید بر دل ایشان ظفر - چون صدف گشتند ایشان پرگهر
برترند از عرش و کرسی و خلا - ساکنان مقعد صدق خدا (774)
معاقبه خیال و فکر باطل
یکی از علمای بزرگ اخلاق نقل میکرد که یکی از آقایان اهل منبر میگفت: من در آغاز منبرم سلام بر امام حسین (علیه السلام) میکنم و اگر جواب نشنوم منبر نمیروم! این حالت روحانی از آنجا برای من پیدا شد که روزی وارد مجلس مهمی شدم و واعظ معروفی را بر منبر دیدم، این خیال در دل من پیدا شد که بعد از او سخنرانی جالبی کنم و او را بشکنم! به خاطر این خیال غلط تصمیم گرفتم چهل روز به منبر نروم. به دنبال این کار (معاقبه خویشتن در مقابل در مقابل یک فکر و خیال باطل) این نورانیت در قلب من پیدا شد که پاسخ سلامم را به حضرت، میشنوم(775).
سوزاندن دل
حضرت حجه الاسلام و المسلمین جناب حاج آقا فاطمینیا (مدظلله العالی) میفرمودند که یکی از صالحان برایم نقل کرد:
پیرزنی آمد خدمت حاج شیخ رجبعلی خیاط تهرانی که اهل مکاشفه بود و گفت: آقا پسرم جوان است و مریض شده هر چه حکیم و دوا کردهام بی فایده بوده و تمام اطباء جوابش کردهاند؛ یک فکری بکنید.
صاحبان مکاشفقه میدانند که اینها گاهی حال برای مکاشفه دارند گاهی ندارند این نیست که همیشه در حال مکاشفه باشند، این ائمه معصومینند که همیشه در این حال هستند. بقیه گاهی سیمشان وصل میشود و گاهی نمیشود آنهایی که سیمشان وصل میشود اینها دیدنی هستند.
گفت: حاج شیخ رجبعلی در آن وقت سرحال بود. شیخ سرش را پائین انداخت لحظاتی تأمل کرد، بعد فرمود: پسرت سلاخ است؟! گفت: بله. شیخ فرمود: خوب نمیشود، گفت: چرا؟ فرمود: بخاطر اینکه گوسالهای را جلوی مادرش کشته، و پسر شما دو سه روز بیشتر زنده نیست. دل سوزانده آنهم دل یک حیوان و آن هم مادرش آه کشیده و پسر تو هم میمیرد.
مادر جوان گفت: آشیخ یک کار بکن پسرم نمیرد و بعد شروع به گریه کرد.
آشیخ فرمود: آخه من چه کار کنم؟! دست من که نیست! ایشان دل سوزانده و آه آن حیوان گرفته و نمیشود کاری کرد. بعد هم آن جوان مرد.
ببینید! این دل یک حیوانی را سوزانید و به این روز افتاد و آن وقت تو دل انسان که اشرف کائنات است میرنجانی و به درد میآوری؟ وای بحال آن آدمهایی که دل انسانها را بسوزانند، جواب خدا را چه میخواهند بدهند؟ ای مردم مواظب باشید(776)!
نگاه بر دل
مردی بادیه نشین و بیسواد نزد رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رفت و عرض کرد: ای رسول خدا، شما دعاهای زیادی را به مردم تعلیم فرمودهاید، ولی به من بیسواد و عاجز هستم و نمیتوانم تمام آنها را به خاطر بسپارم. به من دعایی بیاموز که برایم کافی باشد. حضرت فرمود: بگو، خداوندا تو پروردگار من هستی و من بنده توام. این جمله برایت کافی است. مرد با خوشحالی از نزد پیامبر رفت، ولی چون فردی عامی و بیسواد بود، نتوانست دعا را درست بخواند. او شب و روز این جمله را تکرار میکرد: خداوندا، تو بنده من هستی و من پروردگار توام! هرگاه این جمله از دهان او خارج میشد، غلغلهای در آسمانها و در ملکوت اعلی میافتاد و فرشتگان از گستاخی این مرد به لرزه میافتادند. تا این که جبرئیل نزد پیامبر رفت و عرض کرد: ای پیامبر خدا، به آن مرد عامی جملهای فرمودهای که از معنی آن اطلاعی ندارد و آن طوری بیان میکند که کفر میباشد. به دستور پیامبر، آن مرد را حاضر کردند. پیامبر از وی پرسید: دعایی را که به تو آموختم، چگونه بیان میکنی؟ مرد عرض کرد: از تعلیم شما بسیار شاد و خرسند میباشم و هر وقت این جمله را بیان میکنم، منتظر ثواب آن هستم. سپس جملهاش را برای پیامبر تکرار کرد. حضرت فرمود: تو عکس آن چیزی را که من به تو آموختهام بیان میداری. زنهار بعد از این، چنین مگو که کافر میشوی. مرد بسیار غمگین و دل شکسته گردید عرض کرد: ای رسول خدا، مدتی، من ندانسته کفر گفتهام، اکنون بفرمائید چگونه گذشته را جبران کنم؟ جبرئیل از طرف خداوند نازل شد و عرض کرد: یا رسول الله، خداوند فرموده است: اگر غلط بر بنده من روا نیست. من به بنده نگاه میکنم نه بر زبان او اگر بندهای بر زبانش سهوی جاری شود ولی دل او پرایمان باشد، ما خطای او را صواب به حساب میآوریم(777).
قلب سلیم
یوم لا ینفع مال و لا بنون الا من أتی الله بقلب سلیم(778)؛ قیامت روزی است که نه مال و ثروت برای انسان نفعی دارد و نه فرزندان. چیزی که در آن روز آدمی را منتفع میسازد، این است که هر فردی با قلبی سالم از شرک و نفاق و دلی منزه از فساد اخلاق در پیشگاه الهی حضور به هم رساند.
امام صادق (علیه السلام) در تفسیر این آیه(779) فرمودهاند که: صاحب قلب سلیم کسی است که پروردگار خود را ملاقات نماید و در دلش کسی جز او نباشد و قلبی که در آن شرک و شک وجود دارد، سلیم نیست.
عنه: صاحب النیه الصادقه صاحب القلب السلیم(780)؛ و نیز فرموده است: آن کس که نیت صادقانه دارد، صاحب قلب سلیم است.
انس میگوید: روزی حضور پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) نشسته بودیم. به طرفی اشاره کرد و فرمود: هم اکنون از این راه یکی از اهل بهشت بر شما ظاهر خواهد شد. طولی نکشید که مردی از انصار از آن راه آمد و سلام کرد، در حالی که آب وضوی ریش خود را با دست راست خشک میکرد و بند نعلینش را به دست چپ آویخته بود. فردای آن روز و همچنین روز سوم نیز، پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) آن سخن را تکرار فرمود و همان شخص از آن راه آمد.
روز سوم پس از آن که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از جا حرکت کرد و مجلس را ترک فرمود، عبدالله بن عمرو بن عاص از پی آن مرد انصاری به راه افتاد و به وی گفت: بین من و پدرم اختلافی روی داده و من قسم یاد کردهام، سه روز نزد او نروم، اگر موافقت نمایید، میخواهم این سه روز را نزد شما بگذرانم. آن مرد در کمال صفا و سادگی گفت: مانعی ندارد.
عبدالله بن عمرو بن عاص میگوید: سه شب نزد وی ماندم و پیوسته مراقب اعمالش بودم. در خلال این سه شب ندیدم که برای عبادت برخیزد. فقط گاه به گاه در بستر از این پهلو به آن پهلو میشد، ذکر خدا میگفت و پس از طلوع فجر برای فریضه صبح بر میخواست. اما در این مدت من از او سخنی جز خیر و خوبی نشنیدم. سه روز منقضی شد. موقع رفتن خواستم اعمال او را ناچیز وانمود کنم. به وی گفتم: بین من و پدرم اختلافی روی نداده بود. ولی من سه روز پی در پی از پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره شما چنین و چنان شنیدم. خواستم بدانم در پیشگاه الهی چه اعمالی انجام میدهی که به این مقام رسیدهای؛ اما در این مدت از تو عمل فوق العادهای ندیدم. پس چه چیز به تو رفعت بخشیده است؟ مرد پاسخ داد: اعمال من چیزی جز آن چه مشاهده کردی نیست.
از هم جدا شدیم. فلما ولیت دعانی فقال ما هو الا ما رأیت غیر أنی لا أجد علی أحد من المسلمین فی نفسی غشا و لاحسدا علی خیر أعطاه الله ایاه قال عبدالله هی التی بلغت بک و هی التی لانطیق(781)؛ راه خود را در پیش گرفتم که بروم، مرا صدا زد و گفت: اعمال من همان بود که دیدی، جز آن که در دلم نسبت به هیچ یک از مسلمانان کینه و حسدی نمییابم و بر نعمت و خیری که خداوند به دیگران اعطا نموده است، رشک نمیبرم. عبدالله گفت: این سلامت دل و پاکی ضمیر است که تو را به این مقام رسانده و ما قادر نیستیم که این چنین باشیم(782).
اشعار :
گوهر صدق
اخلاص عمل به محضر یار بیار - بگذر ز زبان، دل سوی دلدار بیار
در بحر دل از گوهر صدقی داری - ما طالب اوئیم و خریدار بیار
سفره دل
دل سفره نیست که آدم پیش همه کس باز کند.
سخن اثر دل است!
هر چه به دل هست ز پاک و پلید - در سخن آید اثر آن پدید (جامی)
به دست آوردن دل
اگر بر آب روی خسی باشی و اگر بر هوا پری مگسی باشی، دل به دست آور تا کسی باشی. (خواجه عبدالله انصاری)
هنر دلجویی
تا توانی دلی به دست آور - دل شکستن هنر نمیباشد
چشم دل باز کن که جان بینی - آنچه نادیدنی است از آن بینی (هاتف)
نکات :
مراد از قلب در قرآن، روح و مرکز ادراکات است. سه نوع قلب را قرآن معرفی میکند: قلب سلیم، قلب منیت و قلب مریض.
الف: قلبی که در آن جز خدا نیست. الیس فیه احد سواه (نور الثقلین، ج 4، ص 57.) ب: قلبی که پیرو راهنمای (تفسیر صافی) د: قلبی که با یاد خدا، آرام میگیرد. (فتح، 4) ه: قلبی که در برابر خداوند، خاشع است. (حدید، 16)
قلب مؤمن، هم با یاد خداوند آرام میگیرد و هم از قهر او میترسد؛ همانند کودکی که هم به والدین آرام میگیرد و هم از آنان حساب میبرد.
ویژگیهای قلب مریض
الف: قلبی که از خدا غافل است و لایق رهبری نیست. لا تطع من أغفلنا قلبه (کهف، 28)
ب: دلی که به دنبال فتنه و دستاویز میگردد. فأما الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنه (آل عمران، 7.) ج: دلی که قساوت دارد. جعلنا قلوبهم قاسیه (مائده، 13) د: دلی که زنگ گرفته است. بل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون (مطففین، 14) ه: دلی که مهر خورده است. طبع الله علیها بکفرهم (نساء، 155)
قلب منیب، آن است که بعد از توجه به انحراف و خلاف، توبه و انابه کرده و به سوی خدا باز گردد. ویژگی بارز آن تغییر حالات در رفتار و گفتار انسان است.
خداوند در آیات قرآنی، نه صفت برای قلب کفار بیان کرده است: الف: انکار. قلوبهم منکره (نحل، 22) ب: تعصب. فی قلوبهم الحمیه (فتح، 26) ج: انحراف. صرف الله قلوبهم (توبه، 127) د: قساوت. فویل للقاسیه قلوبهم (زمر، 22)
ه: موت. لا تسمع الموتی (روم، 52) و: زنگار. بل ران علی قلوبهم (مطففین، 14) ز: مرض. فی قلوبهم مرض (بقره، 14) ح: ضیق. یجعل صدره ضیقا (انعام، 125) ط: طبع. طبع الله علیها بکفرهم (نساء، 155)
قلب انسان، متغیر است. لذا مؤمنان اینچنین دعا میکنند: ربنا لا تزع قلوبنا بعد اذ هدیتنا؛ خدایا! دلهای ما را بعد از آنکه هدایت نمودی، منحرف مساز. (آل عمران، 8)