تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه ، جلد26
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

پیک وحی الهی بر او نازل شده

به دنبال آیات گذشته که سخن از معاد و مقدمات رستاخیز و بخشی از حوادث آن روز بزرگ می گفت ، در این آیات به بحث از حقانیت قرآن و صدق گفتار پیامبر اسلام (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) می پردازد ، و در حقیقت آنچه را در آیات قبل پیرامون معاد آمده است تاءکید می کند و با ذکر قسمهای آگاهی بخش ، مطلب را مؤکد می سازد .

نخست می فرماید : ((قسم به ستارگانی که باز می گردند)) (فلا اقسم بالخنس ) . ** در این که لا در لااقسم نافیه است یا زائده و برای تاکید مفسران در اینجا بحثهائی دارند و چون در آغاز سوره قیامت در همین در این زمینه بحث کرده ایم نیازی به تکرار نیست . ***

@@تفسیر نمونه جلد 26 صفحه 189@@@

((حرکت می کنند و از دیده ها پنهان می شوند)) (الجوار الکنس ) .

((خنس )) جمع ((خانس )) از ماده ((خنس )) (بر وزن شمس ) در اصل به معنی انقباض و باز گشت و پنهان شدن است ، و شیطان را از این جهت ((خناس )) می گویند که خود را مخفی می کند ، و هنگامی که نام خدا برده شود منقبض می شود همان گونه که در حدیث آمده است الشیطان یوسوس الی العبد فاذا ذکر الله خنس ((شیطان پیوسته بندگان خدا را وسوسه می کند و هنگامی که خدا را یاد کنند بر می گردد)) . ** لسان العرب ماده خنس . ***

((جوار)) جمع ((جاریه )) به معنی رونده سریع است .

((کنس )) جمع ((کانس )) از ماده ((کنس )) (بر وزن شمس ) به معنی مخفی شدن است و ((کناس )) (بر وزن پلاس ) به لانه پرندگان و مخفیگاه آهوان و حیوانات وحشی گفته می شود .

در اینکه منظور از این سوگندها چیست بسیاری از مفسران معتقدند که اشاره به پنج ستاره سیار منظومه شمسی است که با چشم غیر مسلح دیده می شود (عطارد ، زهره ، مریخ ، مشتری ، و زحل ) .

توضیح اینکه اگر در چند شب متوالی چشم به آسمان بدوزیم به این معنی پی می بریم که ستارگان آسمان دستجمعی تدریجا طلوع می کنند و با هم غروب می نمایند بی آنکه تغییری در فواصل آنها به وجود آید ، گویی مرواریدهایی هستند که روی یک پارچه سیاه در فواصل معینی دوخته شده اند ، و این پارچه را از یک طرف بالا می آورند و از طرف دیگر پایین می کشند ، تنها پنج ستاره است که از این قانون کلی مستثنا است ، یعنی در لابلای ستارگان دیگر حرکت

@@تفسیر نمونه جلد 26 صفحه 190@@@

می کند گویی پنج مروارید ندوخته روی این پارچه آزاد قرار گرفته اند ، و در لابلای آنها می غلطند !

اینها همان پنج ستاره بالا است که عضو خانواده منظومه شمسی می باشد ، و حرکات آنها به خاطر نزدیکیشان با ما است ، و گرنه سایر ستارگان آسمان نیز دارای چنین حرکاتی هستند اما چون از ما بسیار دورند ما نمی توانیم حرکات آنها را احساس کنیم ، این از یکسو .

از سوی دیگر : توجه به این نکته لازم است که علمای هیئت این ستارگان را ((نجوم متحیره )) نامیده اند زیرا حرکات آنها روی خط مستقیم نیست ، و به نظر می رسد که مدتی سیر می کنند بعد کمی بر می گردند ، دو مرتبه به سیر خود ادامه می دهند که درباره علل آن در علم ((هیئت )) بحثهای فراوانی شده است .

آیات فوق ممکن است اشاره به همین باشد که این ستارگان دارای حرکتند (الجوار) و در سیر خود رجوع و باز گشت دارند (الخنس ) و سرانجام به هنگام طلوع سپیده صبح و آفتاب مخفی و پنهان می شوند ، شبیه آهوانی که شبها در بیابانها برای به دست آوردن طعمه می گردند ، و به هنگام روز از ترس صیاد و حیوانات وحشی در ((کناس )) خود مخفی می شوند (الکنس ) .

این احتمال نیز وجود دارد که منظور از ((کنس )) پنهان شدن آنها در شعاع خورشید است ، به این معنی که به هنگام گردش در اطراف خورشید گاه به نقطه ای می رسند که در کنار خورشید قرار می گیرند و مطلقا پیدا نیستند که علماء نجوم از آن تبیر به ((احتراق )) می کنند ، و این نکته لطیفی است که با توجه و دقت در وضع این ستارگان روشن می شود .

بعضی نیز ((کنس )) را اشاره به قرار گرفتن این ستارگان در برجهای آسمانی می دانند که شباهت به پنهان شدن آهوان در لانه هایشان دارد البته معلوم است که سیارات منظومه شمسی منحصر به این پنج ستاره نیستند ، و سه ستاره دیگر

@@تفسیر نمونه جلد 26 صفحه 191@@@

به نامهای ((اورانوس )) ((پلوتون )) ((و نپتون )) وجود دارد که تنها با دوربینهای نجومی قابل مشاهده اند و با کره زمین مجموعا نه سیاره منظومه شمسی را تشکیل می دهند (البته بسیاری از این سیارات نهگانه ((قمر)) یا ((قمرهایی )) دارند که حساب آنها از این جمع جدا است ) .

ضمنا تعبیر به ((جواری )) جمع ((جاریه )) که یکی از معانی آن کشتیهای در حال حرکت است تعبیر لطیفی است که شباهت حرکت این ستارگان را در اوقیانوس آسمان به حرکت کشتیها بر صفحه دریاها نشان می دهد .

به هر حال گویا قرآن مجید می خواهد با این سوگندهای پر معنی و آمیخته با نوعی ابهام اندیشه ها را به حرکت در آورد و متوجه وضع خاص و استثنایی این سیارات در میان خیل عظیم ستارگان آسمان کند ، تا بیشتر در آن فکر کنند و به عظمت پدید آورنده این دستگاه عظیم آشناتر شوند .

بعضی از مفسران تفسیرهای دیگری برای آیات فوق کرده اند که چون قابل ملاحظه نبود از ذکر آن خودداری شد .

در حدیثی از امیر مؤمنان نیز آمده است که در تفسیر این آیات فرمود : هی خمسة انجم : زحل ، و المشتری و المریخ ، و الزهره ، و عطارد : ((آنها پنج ستاره اند : زحل و مشتری و مریخ و زهره و عطارد)) . ** مجمع البیان جلد 10 صفحه 446 . ***

سپس به دومین سوگند پرداخته ، می گوید : ((قسم به شب هنگامی که پشت کند و به آخر رسد)) (و اللیل اذا عسعس ) .

((عسعس )) از ماده ((عسعسة )) در اصل به معنی تاریکی رقیق است و از آنجا که در ابتدا و انتهای شب تاریکی رقیق تر می شود این معنی در مورد روی

@@تفسیر نمونه جلد 26 صفحه 192@@@

آوردن یا پشت کردن شب به کار می رود ، و اطلاق کلمه ((عسس )) به ماءموران شب گرد نیز به همین مناسبت است .

گرچه این واژه همانگونه که گفتیم دو معنی کاملا مختلف دارد ، ولی در اینجا به قرینه آیه بعد که سخن از صبح می گوید منظور همان پایان گرفتن شب است ، و در حقیقت شبیه سوگندی است که در آیه 33 سوره مدثر آمده و اللیل اذا ادبر .

اصولا شب همانگونه که قبلا اشاره کرده ایم یکی از مواهب بزرگ الهی است ، هم مایه آرامش روح و جسم است ، و هم سبب تعدیل حرارت آفتاب و ادامه حیات موجودات ، ولی تکیه روی پایان شب ممکن است به خاطر این باشد که رو به سوی روشنایی و نور می رود ، و از این گذشته بهترین زمان برای نیایش و عبادت پروردگار است ، و آغاز حرکت و جنبش در عالم حیات .

و سرانجام به سراغ سومین و آخرین قسم رفته ، می فرماید : ((و سوگند به صبح هنگامی که تنفس کند)) ! (و الصبح اذا تنفس ) .

چه تعبیر جالبی ؟ صبح را به موجود زنده ای تشبیه کرده که نخستین تنفسش با طلوع سپیده آغاز می شود ، و روح حیات در همه موجودات می دمد ، گویی در زیر دست و پای لشکر زنگی شب نفسش بریده بود ، و با درخشیدن اولین شعاع نور از زیر چنگال او آزاد می شود و نفس تازه می کند ! .



این تعبیر شبیه تعبیری است که در سوره مدثر بعد از سوگند به شب آمده است که می فرماید : و الصبح اذا اسفر : ((سوگند به صبح هنگامی که نقاب از چهره بر گیرد)) گویی ظلمت شب همچون نقاب سیاهی بر صورت صبح افتاده ، به هنگام سپیده دم نقاب را کنار می زند و چهره نورانی و پر فروغ خود را که نشانه

@@تفسیر نمونه جلد 26 صفحه 193@@@

زندگی و حیات است به جهانیان نشان دهد .

در آیه بعد به چیزی که تمام این سوگندها به خاطر آن یاد شده پرداخته می فرماید : ((یقینا این قرآن کلام فرستاده بزرگواری است (جبرییل امین ) که از سوی خداوند برای پیامبرش آورده )) (انه لقول رسول کریم ) .

و این پاسخی است به آنها که پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) را متهم می کردند که قرآن را خود ساخته و پرداخته ، و به خدا نسبت داده است .

در این آیه و آیات بعد پنج وصف برای جبرییل پیک وحی خدا بیان شده ، که در حقیقت اوصافی است که برای هر فرستاده جامع الشرائط لازم است .

نخست توصیف او به ((کریم )) بودن که اشاره به ارزش وجودی او است ، آری او نزد خداوند بزرگ وجودی است با ارزش و با اهمیت .

سپس به اوصاف دیگر او پرداخته ، می افزاید : ((او صاحب قدرت است ، و نزد خداوند صاحب عرش مقامی والا دارد)) (ذی قوة عند ذی العرش مکین ) ** مکین از ماده مکانت به معنی مقام و منزلت است ، و به طوری که کلمات راغب در مفردات و بعضی دیگر از مفسران استفاده می شود تین ماده در اصل اسم مکان از ماده کون است سپس بر اثر کثرت استعمال آن را به منزله ماده فعل قرار داده و تسکین از آن مشتق شده است مانند تمسکن که از ماده سکون است . ***

((ذی العرش )) اشاره به ذات پاک خداوند است ، گرچه او صاحب تمام عالم هستی است ولی از آنجا که عرش خواه به معنی عالم ماوراء طبیعت باشد ، و یا مقام علم مکنون خداوند ، اهمیت بیشتری دارد ، او را به صاحب عرش بودن

@@تفسیر نمونه جلد 26 صفحه 194@@@

توصیف می کند .

تعبیر به ((ذی قوة )) (صاحب قدرت ) درباره جبرییل به خاطر آن است که برای دریافت چنین پیام بزرگ و ابلاغ دقیق آن قدرت و نیروی عظیمی لازم است ، و اصولا هر رسول و فرستاده ای باید در حدود رسالت خود صاحب قدرت باشد ، مخصوصا باید از هر گونه فراموشکاری در زمینه پیامی که مسؤول ابلاغ آن است بر کنار باشد .

((مکین )) به معنی کسی است که صاحب منزلت و ((مکانت )) است ، اساسا باید رسول شخص بزرگ و فرد بر جسته ای باشد که بتواند نمایندگی و رسالت او را به عهده گیرد ، و کاملا مقرب و نزدیک به او باشد ، و مسلما تعبیر به ((عند)) (نزد) به معنی حضور مکانی نیست ، چرا که خداوند مکان ندارد بلکه حضور مقامی و قرب معنوی است .

و در چهارمین و پنجمین توصیف می گوید : ((او فرمانروای فرشتگان و امین است )) (مطاع ثم امین ) .

تعبیر به ((ثم )) که برای اشاره به بعید به کار می رود ناظر به این حقیقت است که پیک وحی خدا در عالم فرشتگان نافذ الکلمه و مورد اطاعت است ، و از همه اینها گذشته در ابلاغ رسالت خویش نهایت امانت را دارد .

از روایات استفاده می شود که گاه جبرییل امین برای ابلاغ آیات قرآن از سوی گروه عظیمی از فرشتگان همراهی می شد و مسلما در میان آنها مطاع بود و یک رسول باید در میان همراهانش مطاع باشد .

در حدیثی آمده است به هنگام نزول این آیات پیغمبر اکرم (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) به جبرییل فرمود : ما احسن ما اثنی علیک ربک ! : ذی قوة عند ذی العرش

@@تفسیر نمونه جلد 26 صفحه 195@@@

مکین مطاع ثم امین ، فما کانت قوتک ؟ و ما کانت امانتک ؟ : ((چه خوب خداوند تو را ستوده است که فرموده : صاحب قدرت است ، و در نزد خداوند صاحب عرش قرب و مقام دارد و در آنجا فرمانروا است و امین ، نمونه ای از قدرت و امانت خود را بیان کن )) !

جبرییل در پاسخ عرض کرد : اما نمونه قوت من اینکه ماءمور نابودی شهرهای قوم لوط شدم ، و آن چهار شهر بود ، در هر شهر چهار صد هزار مرد جنگجو وجود داشت ، به جز فرزندان آنها ، من این شهرها را از بین برداشتم و به آسمان بردم تا آنجا که فرشتگان آسمان صدای حیوانات آنها را شنیدند ، سپس به زمین آوردم ، و زیر و رو کردم !

و اما نمونه امانت من این است که هیچ دستوری به من داده نشده که از آن دستور کمترین تخطی کرده باشم . ** مجمع البیان جلد 10 صفحه 446 - همین مضمون در تفسیر الدرالمنثور ذیل آیات مورد بحث نیز آمده است . ***

سپس به نفی نسبت ناروایی که به پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) می دادند پرداخته می افزاید : مصاحب شما دیوانه نیست (و ما صاحبکم بمجنون ) .

تعبیر به ((صاحب )) که به معنی ملازم و رفیق و همنشین است ، علاوه بر اینکه از مقام تواضع پیامبر نسبت به همه مردم حکایت می کند ، که او هرگز قصد برتری جویی نداشت ، اشاره به این است که او سالیان دراز در میان شما زندگی کرده ، و همنشین با افراد شما بوده است ، و او را به عقل و درایت و امانت شناخته اید ، چگونه نسبت جنون به او می دهید ؟ ! جز اینکه او بعد از بعثت ، تعلیماتی با خود آورده که با تعصبها و تقلیدهای کورکورانه و هوا و هوسهای شما سازگار نیست ،

@@تفسیر نمونه جلد 26 صفحه 196@@@

لذا برای اینکه خود را از اطاعت دستورات او معاف کنید چنین نسبت ناروایی را به او می دهید .

نسبت ((جنون )) از جمله نسبتهایی است که طبق آیات قرآن به همه پیامبران الهی از سوی دشمنان لجوج و معاند داده شده : کذلک ما اتی الذین من قبلهم من رسول الا قالوا ساحر او مجنون : ((اینگونه است که هیچ پیامبری قبل از اینها به سوی قومی فرستاده نشد مگر اینکه گفتند ساحر است یا دیوانه )) (ذاریات - 52) .

عاقل در منطق آنها کسی بود که همرنگ با محیط فاسد باشد ، و دنباله رو شهوات آنها ، نان را به نرخ روز خورد ، و از هر حرکت اصلاحی و انقلابی دوری کند ، و با این معیار و ضابطه ، همه پیامبران از دیدگاه تاریک دنیا پرستان دیوانه بودند .

بعد برای تاءکید ارتباط پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) با جبرییل امین می افزاید : ((او به طور مسلم جبرییل را در افق روشن و آشکار مشاهده کرد)) (و لقد رآه بالافق المبین ) منظور از افق مبین همان ((افق اعلی )) و افق آشکار کننده فرشتگان است که پیامبر جبرییل را در آن مشاهده کرد .

بعضی آیه 7 سوره نجم را که می فرماید : و هو بالافق الاعلی شاهد بر این تفسیر دانسته اند ، ولی همانگونه که در تفسیر سوره نجم بیان کردیم این آیه همچون سایر آیات این سوره حقیقت دیگری را بازگو می کند که با مراجعه به آن روشن خواهد شد .

بعضی نیز گفته اند : پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) جبرییل را در صورت اصلیش دو بار مشاهده کرد : یکی در آغاز بعثتش که جبرییل بر آن حضرت در افق بالا ظاهر گشت ، و تمامی شرق و غرب را پوشانده بود ، و آنچنان عظمت داشت که پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) به

@@تفسیر نمونه جلد 26 صفحه 197@@@

هیجان آمد .

مرتبه دوم در جریان معراج بود که پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) او را در آسمانهای بالا ، در صورت اصلیش مشاهده کرد ، و آیه مورد بحث را نیز اشاره به آن می دانند .

این احتمال نیز وجود دارد که منظور مشاهده خداوند از طریق شهود باطنی بوده باشد برای توضیح بیشتر در این زمینه به جلد 22 صفحه 486 به بعد (سوره نجم آیات 5 تا 13) مراجعه فرمایید ،

سپس می افزاید : ((پیامبر نسبت به آنچه از طریق وحی از عالم غیب دریافت داشته بخیل نیست )) (و ما هو علی الغیب بضنین ) .

همه را بی کم و کاست در اختیار بندگان خدا می نهد ، او مانند بسیاری از مردم نیست که وقتی به حقیقت مهمی دست می یابند اصرار در کتمان آن دارند ، و غالبا از بیان آن بخل می ورزند ، و چه بسا آن معلومات را با خود به گور می برند .

پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) چنین نیست ، او با سخاوت تمام آنچه را از طریق وحی دریافت داشته در اختیار همه نیازمندان می گذارد ، و حتی در اختیار کسانی که برای آن ارج و قربی قائل نیستند ، به امید اینکه شاید هدایت شوند و راه حق را پیش گیرند .

((ضنین )) از ماده ((ضنه )) (بر وزن منه ) به معنی بخل در مورد اشیاء نفیس و گرانبها است ، و این صفتی است که هرگز در پیامبران وجود ندارد ، و اگر دیگران به خاطر علوم محدودشان چنین صفتی را دارند پیامبر که سر چشمه علمش اوقیانوس بیکران علم خدا است از اینگونه صفات مبرا است

و نیز می افزاید : ((و آن گفته شیطان رجیم نیست )) (و ما هو بقول شیطان رجیم ) .

@@تفسیر نمونه جلد 26 صفحه 198@@@

این آیات قرآنی هرگز مانند سخنان کاهنان که از طریق ارتباط با شیاطین دریافت می داشتند نمی باشد ، و نشانه های این حقیقت در آن ظاهر است ، چرا که سخنان کاهنان آمیخته با دروغ و اشتباهات فراوان بود ، و بر محور امیال و مطامعشان دور می زند : و این هیچ نسبتی با قرآن مجید ندارد .

در حقیقت پاسخی است به یکی از نعمتهای دیگر مشرکان که می گفتند پیامبر اسلام (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) کاهن است ، و آنچه را آورده از شیاطین گرفته ، در حالی که سخن شیطانی تاریک است و گمراه کننده ، ولی آیات قرآنی - همانگونه که در اولین بر خورد برای هر کس روشن می شود سراسر نور و هدایت و روشنایی است .

واژه ((رجیم )) در اصل از ماده ((رجم )) و ((رجام )) (بر وزن لجام ) به معنی سنگ گرفته شده ، و سپس به پرتاب سنگ برای راندن شخص یا حیوانی اطلاق گردیده ، و بعد از آن به معنی هر گونه طرد کردن و دور کردن آمده ، و منظور از ((شیطان رجیم )) در اینجا همین معنی است ، یعنی شیطانی که از درگاه خداوند مطرود است .