تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه ، جلد26
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

صیحه رستاخیز

بعد از ذکر قسمت قابل توجهی از مواهب الهی و نعم دنیوی ، به بیان معاد و گوشه ای از حوادث رستاخیز و سرنوشت مؤمنان و کافران می پردازد ، تا از یکسو اعلام کند که این مواهب و متاع هر چه باشد زود گذر است و نقطه پایانی دارد ، و از سوی دیگر وجود اینها دلیلی است بر قدرت خداوند بر همه چیز و بر مساءله معاد .

می فرماید : ((هنگامی که آن صدای مهیب و گوشخراش (صیحه رستاخیز) بیاید کافران و مجرمان در اندوه و ندامت عمیقی فرو می روند)) (فاذا جائت الصاخة ) . ** در این که جزای شرط در این جمله شرطیه چیست ؟ احتمالات متعددی وجود دارد : نخست این که محذوف است و از آیات بعد استفاده می شود و در تقدیر چنین است : فاذا جاءت الصاخة فما اعظم اسف الکافرین ( تفسیر مراقی ) و بعضی گفته اند جمله لکن امرء منهم یومئذشان یغنیه می باشد ( مجمع البیان ) این احتمال نیز داده شده که جزا از جمله یوم یفرالمرء استفاده می شود و در تقدیر چنین است : فاذا جائت الصاخة یفر المرء من اخیه ( روح المعانی ) . ***

@@تفسیر نمونه جلد 26 صفحه 157@@@

((صاخه )) از ماده ((صخ )) در اصل به معنی صوت شدیدی است که نزدیک است گوش انسان را کر کند ، و یا به راستی گوش را کر می کند ، و در اینجا اشاره به ((نفخه دوم صور)) است ، همان صیحه عظیمی که صیحه بیداری و حیات می باشد ، و همگان را زنده کرده ، به عرصه محشر دعوت می کند .

آری این صیحه چنان عظیم و تکان دهنده است که انسان را از همه چیز جز خودش و اعمالش و سرنوشتش غافل می کند .

و لذا بلا فاصله بعد از آن می افزاید : ((در آن روز که انسان از برادر خود فرار می کند)) (یوم یفر المرء من اخیه ) .

همان برادری که با جان برابر بود و همه جا به یاد او بود و در فکر او ، امروز به کلی از او گریزان می شود

و همچنین ((از مادر و پدرش )) (و امه و ابیه ) .

((و زن و فرزندانش )) و صاحبته و بنیه ) .

و به این ترتیب انسان نزدیکترین نزدیکانش را که برادر و پدر و مادر و زن و فرزند هستند نه فقط فراموش می نماید بلکه از آنها فرار می کند ، و این نشان می دهد هول و وحشت محشر آنقدر زیاد است که انسان را از تمام پیوندها و

@@تفسیر نمونه جلد 26 صفحه 158@@@

علائقش جدا می کند .

مادری که به او عشق می ورزید .

پدری که سخت مورد احترام او بود .

همسری که شدیدا به او محبت داشت .

و فرزندانی که میوه قلب و نور چشمان او محسوب می شدند .

بعضی گفته اند منظور فرار از برادران و پدران و مادران و همسر و فرزندانی است که راه ایمان و تقوا و اطاعت خدا را نپیمودند ، او از آنها فرار می کند مبادا به سرنوشتشان گرفتار شود .

بعضی نیز گفته اند این فرار به خاطر آن است مبادا اینها حقوقی به گردن او داشته باشند و از او مطالبه کنند ، و او از ادای آن عاجز باشد .

در میان این سه تفسیر ، تفسیر اول مناسبتر به نظر می رسد ، گرچه جمع میان آنها نیز بی مانع است .

در این که چرا نخست از برادر ، و بعد مادر ، سپس پدر ، و بعد همسر ، و در آخرین مرحله سخن از فرزندان به میان آمده ؟ بعضی معتقدند به خاطر این است که در تمام اینها از مرحله پایین تر به مرحله بالاتر منتقل می شود و مقتضای بلاغت همین است که نخست بگوید انسان از برادرش می گریزد ، بعد از مادر و پدر ، و بعد از همسر و فرزندان .

ولی با توجه به این که همه مردم در مورد علاقه و رابطه با این پنج گروه یکسان نیستند گاه برادر نقش مهمتری در زندگی انسان دارد بیشتر مورد علاقه او است ، و گاه همسر ، و گاه فرزند ، و لذا نمی توان یک قاعده کلی در اینجا به دست داد .

البته برای اهمیت پیوند انسان با هر یک از این گروه پنجگانه مطالب بسیاری می توان گفت ولی چنان نیست که بطور مطلق بتوان یکی را بر دیگری

@@تفسیر نمونه جلد 26 صفحه 159@@@

از تمام جهات - مخصوصا به شکلی که در آیه آمده است ترجیح داد ، بنابراین ترتیب فوق روی حساب ترتیب در اهمیت نیست

در آیه بعد دلیل این فرار را بیان کرده ، می فرماید : ((در آن روز هر کدام از آنها وضعی دارد که او را کاملا به خود مشغول می سازد)) (لکل امرء منهم یومئذ شان یغنیه ) .

تعبیر به ((یغنیه )) (او را بی نیاز می سازد) کنایه ظریفی است از این حقیقت که در آن روز آنقدر انسان به خود مشغول است ، که به دیگری نمی پردازد و حوادث بقدری شدید و هولناک است که برای اشغال تمامی فکر و قلب او کافی است .

در حدیثی آمده است که بعضی از خاندان پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) از آن حضرت سؤال کردند که آیا در روز قیامت انسان به یاد دوست صمیمیش می افتد ؟

در جواب فرمود : ((ثلاثة مواطن لا یذکر (فیها) احد احدا عند المیزان حتی ینظر ایثقل می زانه ام یخف ؟ و عند الصراط حتی ینظر ایجوزه ام لا ؟ و عند الصحف حتی ینظر بیمینه یاخذ الصحف ام بشماله ؟ فهذه ثلاثة مواطن لا یذکر فیها احد حمیمه و لا حبیبه و لا قریبه و لا صدیقه ، و لا بنیه و لا والدیه و ذلک قول الله تعالی : لکل امرء منهم یومئذ شان یغنیه ))

سه موقف است که هیچکس در آنها به یاد هیچکس نمی افتد : اول پای میزان سنجش اعمال است تا ببیند آیا میزانش سنگین است یا سبک ؟ سپس بر صراط است تا ببیند آیا از آن می گذرد یا نه ؟ و سپس به هنگامی است که نامه های اعمال را به دست انسانها می دهند تا ببینند آن را به دست راستش می دهند یا دست چپ ؟ این سه موقف است که در آنها کسی به فکر کسی نیست ،

@@تفسیر نمونه جلد 26 صفحه 160@@@

نه دوست صمیمی ، نه یار مهربان ، نه افراد نزدیک ، نه دوستان مخلص ، نه فرزندان ، و نه پدر و مادر ، و این همان است که خداوند متعال می فرماید : در آن روز هر کسی به قدر کافی به خود مشغول است . ** تفسیر برهان جلد 4 صفحه 429 . ***

سپس به چگونگی حال مؤمنان و کافران در آن روز پرداخته می گوید : ((صورتهایی در آن روز گشاده و نورانی است )) (وجوه یومئذ مسفرة ) .

((خندان و مسرور است )) (ضاحکة مستبشرة )

((و صورتهایی در آن روز غبارآلود است )) (و وجوه یومئذ علیها غبرة )

((و دود تاریکی آن را پوشانده )) (ترهقها قترة ) .

((آنها همان کافران فاجرند !)) (اولئک هم الکفرة الفجرة ) .

((مسفرة )) از ماده ((اسفار)) چنانکه قبلا هم نیز گفته ایم به معنی آشکار شدن و درخشیدن است ، همانند طلوع سپیده صبح در پایان شب تاریک .

((غبرة )) (بر وزن غلبه ) از ((غبار)) به معنی باقی مانده خاکی است که از زمین بر خاسته و بر چیزی نشسته

((قترة )) (بر همان وزن ) در اصل از ماده ((قتار)) (بر وزن غبار) به معنی دودی است که از چوب یا چیزی دیگری برمی خیزد ، بعضی از ارباب لغت آن را نیز به معنی غبار تفسیر کرده اند ، اما جمع میان این دو تعبیر در آیات

@@تفسیر نمونه جلد 26 صفحه 161@@@

فوق نشان می دهد که این دو واژه دارای دو معنی متفاوت است .

((کفرة )) و ((فجرة )) (بر همان وزن ) جمع ((کافر)) و ((فاجر)) است که اولی اشاره به افراد فاسد العقیده و دومی اشاره به افراد فاسد العمل است .

از این آیات به خوبی استفاده می شود که در صحنه قیامت آثار عقائد و اعمال سوء انسانها در چهره هایشان نمایان می گردد .

ضمنا تعبیر به وجوه به خاطر این است که رنگ صورت بیش از هر چیزی می تواند بیانگر حالات درونی باشد ، هم ناراحتیهای فکر و روحی و هم ناراحتیهای جسمانی .

به هر حال گروهی در آنجا خندان و مسرورند ، چهره هایشان گشاده و نورانی است ، روشنایی ایمان و پاکی عمل در صورت آنها موج می زند ، ((و رنگ رخساره آنها خبر از سر درون می دهد)) .

بر عکس گروهی که تاریکی کفر و زشتی اعمالشان در چهره هایشان نمایان است ، گویی گرد و غبار سیاهی بر صورتشان نشسته ، و هاله ای از دود آن را در خود فرو برده ، آثار غم و اندوه و رنج و درد از صورتهایشان می بارد ، و اصولا همانگونه که در آیه 41 سوره رحمان آمده ((یعرف المجرمون بسیماهم )) ((گنهکاران با سیمایشان شناخته می شوند)) در آن روز رنگ چهرهها برای شناخت انسانها کافی است .