تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه، جلد23
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

اگر قرآن بر کوهها نازل می شد از هم می شکافتند!

در تعقیب آیات گذشته که از طرق مختلف برای نفوذ در قلوب انسانها استفاده می کرد، و مسائل سرنوشت ساز انسانها را در زنده ترین صورتش بیان نمود در این آیات که آخرین آیات سوره حشر و ناظر به همه آیات قرآن مجید است پرده از روی این حقیقت بر می دارد که نفوذ قرآن به قدری عمیق است که اگر بر کوهها نازل می شد آنها را تکان می داد، اما عجب از این انسان سنگدل که گاه می شنود و تکان نمی خورد!

نخست می فرماید: ((اگر این قرآن را بر کوهی نازل می کردیم مشاهده می کردی که در برابر آن خشوع می کند، و از خوف خدا می شکافد)) (لو انزلنا هذا القرآن علی جبل لراءیته خاشعا متصدعا من خشیة الله).

((و اینها مثالهائی است که برای مردم می زنیم تا در آن بیندیشند)) (و تلک الامثال نضربها للناس لعلهم یتفکرون).

@@تفسیر نمونه جلد 23 صفحه 550@@@

بسیاری از مفسران این آیه را به صورت تشبیه تفسیر کرده اند و گفته اند هدف این است که این کوهها با همه صلابت و استحکامی که دارند اگر عقل و احساس می داشتند و این آیات بجای قلب انسانها بر آنها نازل می شد چنان به لرزه در می آمدند که از هم می شکافتند، اما گروهی از انسانهای قساوتمند و سنگدل می شنوند و کمتر تغییری در آنها رخ نمی دهد (جمله و تلک الامثال نضربها للناس را گواه بر این تفسیر گرفته اند).

بعضی دیگر آن را بر ظاهرش حمل کرده اند و گفته اند: تمام موجودات این جهان، از جمله کوهها، برای خود نوعی درک و شعور دارند و اگر این آیات بر آنها نازل می شد به راستی از هم متلاشی می شدند، گواه این معنی را آیه 74 سوره بقره می دادند که در توصیف گروهی از یهود می گوید: ثم قست قلوبکم من بعد ذلک فهی کالحجارة او اشد قسوة و ان من الحجارة لما یتفجر منه الانهار و ان منها لما یشقق فیخرج منه الماء و ان منها لما یهبط من خشیة الله:

((سپس دلهای شما بعد از این ماجرا سخت شد، همچون سنگ! و یا سختتر! چرا که پاره ای از سنگها می شکافد و از آنها نهرها جاری می شود، و پاره ای از آنها شکاف بر می دارد و آب از آن تراوش می کند و پاره ای از خوف خدا به زیر می افتد))!

تعبیر به ((مثل)) ممکن است به معنی ((توصیف)) باشد، چنانکه این کلمه در قرآن مجید کرارا به این معنی آمده است، بنابراین تعبیر مزبور منافاتی با این تفسیر ندارد.

قابل توجه اینکه نخست می گوید: کوهها خاشع و خاضع در مقابل قرآن می گشتند، و سپس می افزاید: از هم شکافته می شدند، اشاره به اینکه قرآن تدریجا در آنها نفوذ می کرد، و هر زمان آثار تازه ای از تاثیر قرآن در آنها

@@تفسیر نمونه جلد 23 صفحه 551@@@

نمایان می گشت، تا آنجا که تاب و توان را از دست می دادند، و همچون عاشق بیقراری واله و شیدا می شدند و سپس از هم می شکافتند. ** متصدع از ماده صدع به معنی شکافتن اشیاء سفت و محکم است ، مانند آهن و شیشه و اگر به سر درد صداع می گویند به خاطر این است که گوئی می خواهند سر انسانرا از هم بشکافد . ***

در آیات بعد ذکر قسمت مهمی از اوصاف جمال و جلال خدا که توجه به هر یک در تربیت نفوس و تهذیب قلوب تاثیر عمیق دارد می پردازد، و ضمن سه آیه 15 صفت و به تعبیر دیگر 18 صفت از اوصاف عظیم او را ضمن سه آیه بر می شمرد و هر آیه با بیان توحید الهی و نام مقدس الله شروع می شود و انسان را به عالم نورانی اسماء و صفات حق رهنمون می گردد.

می فرماید: ((او خدائی است که معبودی جز او نیست، از غیب و شهود آگاه است و او رحمان و رحیم است)) (هو الله الذی لا اله الا هو عالم الغیب و الشهادة هو الرحمن الرحیم).

در اینجا قبل از هر چیز روی مساءله توحید که خمیر مایه همه اوصاف جمال و جلال و ریشه اصلی معرفت الهی است تکیه می کند، و بعد از آن روی علم و دانش او نسبت به غیب و شهود.

((شهادت)) و ((شهود)) - چنانکه راغب در مفردات می گوید - حضور تواءم با مشاهده است، خواه با چشم ظاهر باشد یا با چشم دل. بنابراین هر جا قلمرو احاطه حسی و علمی انسان است عالم شهود است، و آنچه از این قلمرو بیرون است عالم غیب محسوب می گردد، ولی همه اینها در برابر علم خدا یکسان است چرا که وجود بی پایان او همه جا حاضر و ناظر است، و بنابراین جائی از قلمرو علم و حضور او بیرون نیست.

@@تفسیر نمونه جلد 23 صفحه 552@@@

و لذا در آیه 59 سوره انعام می خوانیم: و عنده مفاتیح الغیب لایعلمها الاهو: ((کلیدهای غیب تنها نزد او است و جز او کسی آنرا نمی داند.))

توجه به این نام الهی سبب می شود که انسان او را همه جا حاضر و ناظر بداند و تقوای الهی پیشه کند.

سپس روی رحمت عامه او که همه خلایق را شامل می شود (رحمن) و رحمت خاصه اش که ویژه مؤمنان است (رحیم) تکیه شده، تا به انسان امید بخشد.

و او را در راه طولانی تکامل و سیر الی الله که در پیش دارد یاری دهد که قطع این مرحله بی همراهی لطف او نمی شود و ظلمات است و خطر گمراهی دارد.

و به این ترتیب علاوه بر صفت توحید، سه وصف از اوصاف عظیمش در این آیه بیان شده که هر کدام به نوعی الهام بخش است.

در آیه بعد علاوه بر تاءکید روی مساءله توحید هشت وصف دیگر ذکر کرده، می فرماید: ((او خدائی است که معبودی جز او نیست)) (هو الله الذی لا اله الا هو).

((حاکم و مالک اصلی او است)) (الملک).

((از هر عیب و نقص پاک و مبرا است)) (القدوس).

((هیچگونه ظلم و ستم بر کسی روا نمی دارد، و همه از ناحیه او در سلامتند)) (السلام). ** بعضی از مفسران سلام را در این جا به معنی سلامت از هر گونه عیب و نقص و آفت معنی کرده اند ولی با توجه به اینکه این معنی در کلمه قدوس که قبلا آمده مندرج است و بعلاوه سلام در قرآن مجید معمولابه مسئله سلامت بخشیدن به دیگران آمده و اصولا کلمه سلام که به هنگام ملاقات به دیگر گفته می شود و به معنی اظهار دوستی و بیان روابط سالم با طرف مقابل است آنچه در بالا ذکر کردیم مناسب تر به نظر می رسد ( دقت کنید ) . ***

@@تفسیر نمونه جلد 23 صفحه 553@@@

اصولا دعوت او به سوی سلامت است ((و الله یدعو الی دار السلام)) (یونس 25) و هدایت او نیز متوجه به سلامت می باشد: ((یهدی به الله من اتبع رضوانه سبل السلام)) (مائده 16) و قرارگاهی را که برای مؤمنان فراهم ساخته نیز خانه سلامت است: ((لهم دار السلام عند ربهم)) درود و تحیت بهشتیان نیز چیزی جز سلام نیست: ((الا قلیلا سلاما سلاما)) (واقعه 26).

سپس می افزاید: ((او دوستانش را امنیت می بخشد، و ایمان مرحمت می کند)) ((المؤمن)). ** بعضی از مفسران مومن را در این جا به معنی صاحب ایمان تفسیر کرده اند اشاره به این که اولین کسی که به ذات پاک خدا و صفاتش و رسولانش ایمان دارد خود او است ولی آنچه در بالا ذکر کردیم مناسبتر است . ***

((او حافظ و نگاهدارنده و مراقب همه چیز است)) (المهیمن). ** در اصل این واژه دو قول درمیان مفسران و ارباب لغت وجود دارد بعضی آن را از ماده همین میدانند که به معنی مراقبت و حفظ نگاه داری است ، و بعضی آن را از ماده ایمان می دانند که همزه آن تبدیل به ها شده است به معنی آرامش بخشیدن این واژه دو بار در قرآن مجید یکبار درباره خود قرآن ( مائده 48 ) و یکبار در توصیف خداوند در آیه مورد بحث به کار رفته و در هر دو مورد مناسب همان معنی اول است ( لسان العرب ، تفسیر فخر رازی و روح المعانی ) .
ابوالفتوح رازی ذیل آیه مورد بحث از ابوعبید نقل می کند که در کلام عرب تنها پنج اسم است که بر این وزن آمده : ( مهیمن ) مسیطر ( مسلط ) و مبیطر ( دام پزشک ) و مبیقر ( کسی که راه خود را می گشاید و پیش می رود ) و مخیمر ( نام کوهی است ) . ***

((او قدرتمندی است که هرگز مغلوب نمی شود)) (العزیز).

((او با اراده نافذ خود به اصلاح هر امر می پردازد)) (الجبار).

این واژه که از ماده ((جبر)) گرفته شده، گاه به معنی قهر و غلبه و نفوذ

@@تفسیر نمونه جلد 23 صفحه 554@@@

اراده می آید، و گاه به معنی جبران و اصلاح، و راغب در مفردات هر دو معنی را به هم آمیخته، می گوید: اصل جبر اصلاح کردن چیزی است با غلبه و قدرت این واژه هنگامی که در مورد خداوند به کار رود بیانگر یکی از صفات بزرگ او است که با نفوذ اراده و کمال قدرت به اصلاح هر فسادی می پردازد، و هرگاه در مورد غیر او به کار رود معنی مذمت را دارد، و به گفته راغب به کسی گفته می شود که می خواهد نقصان و کمبود خود را با ادعای مقاماتی که شایسته آن نیست جبران کند، این واژه در قرآن مجید در ده مورد به کار رفته که نه مورد آن درباره افراد ظالم و گردنکش و مفسد است، و تنها یک مورد آن درباره خداوند قادر متعال (آیه مورد بحث) می باشد.

سپس می افزاید: ((او شایسته بزرگی است و چیزی برتر و بالاتر از او نیست)) (المتکبر).

((متکبر)) از ماده ((تکبر)) به دو معنی آمده است: یکی ممدوح که در مورد خداوند به کار می رود، و آن دارا بودن بزرگی و کارهای نیک و صفات پسندیده فراوان است، و دیگری نکوهیده و مذموم که در مورد غیر خدا به کار می رود و آن این است که افراد کوچک و کم مقدار ادعای بزرگی کنند، و صفاتی را که ندارند به خود نسبت دهند، و از آنجا که عظمت و بزرگی تنها شایسته مقام خدا است این واژه به معنی ممدوحش تنها درباره او به کار می رود و هرگاه در غیر مورد او به کار رود به معنی مذموم است.

و در پایان آیه، بار دیگر روی مساءله توحید که سخن با آن آغاز شده بود تکیه کرده، می فرماید:((خداوند منزه است از آنچه شریک برای او قرار می دهند)) (سبحان الله عما یشرکون).

با توضیحی که داده شد روشن می شود که هیچ موجودی نمی تواند در صفاتی

@@تفسیر نمونه جلد 23 صفحه 555@@@

که در اینجا آمده است شریک و شبیه و نظیر او باشد.

و در آخرین آیه مورد بحث در تکمیل این صفات به شش وصف دیگر اشاره کرده چنین می فرماید: ((او خداوندی است آفریننده)) (هو الله الخالق).

((خداوندی که مخلوقات را بی کم و کاست، و بدون شبیهی از قبل، ایجاد کرد)) (الباری). ** باری از ماده برء ( بر وزن قفل ) در اصل به معنی بهبودی و رهائی از امور نا خوشایند است و لذا باریء به کسی گفته می شود که چیزی را بدون کم و کاست و کاملا موزون ایجاد کند ، بعضی نیز آن را از ماده بری ( بر وزن نفی ) به معنب تراشیدن چوب گرفته اند که آن نیز به منظور موزون ساختن آن انجام می گیرد . بعضی از ارباب لغت نیز تصریح کرده اند که باری کسی است که چیزی را بی سابقه و بدون نمونه قبلی ابداء کند . ***

((آفریدگاری که به هر موجودی صورت خاصی بخشید)) (المصور).

و سپس از آنجا که اوصاف خداوند منحصر به این اوصاف نیست، بلکه اوصافش همچون ذاتش بی پایان است، می افزاید: ((برای او نامه ای نیک است)) (له الاسماء الحسنی).

و به همین دلیل از هر گونه عیب و نقص، منزه و مبری است، ((و تمام موجوداتی که در آسمان و زمین هستند برای او تسبیح می گویند)) و او را از هر عیب و نقصی پاک می شمرند (یسبح له ما فی السماوات و الارض).

و سرانجام برای تاءکید بیشتر، روی موضوع نظام آفرینش به دو وصف دیگر از اوصافش که یکی از آنها قبلا آمد، اشاره کرده، می فرماید: ((او عزیز و حکیم است)) (و هو العزیز الحکیم).

اولی نشانه کمال قدرت او بر همه چیز، و غلبه بر هر مانع است، و دومی اشاره به علم و آگاهی از نظام آفرینش و تنظیم برنامه دقیق در امر خلقت و تدبیر

@@تفسیر نمونه جلد 23 صفحه 556@@@

است.

و به این ترتیب در مجموع این آیات سه گانه علاوه بر مساءله توحید که دو بار تکرار شده هفده وصف از اوصاف خدا آمده است به این ترتیب:

1 - عالم الغیب و الشهاده.

2 - رحمان.

3 - رحیم.

4 - ملک.

5 - قدوس.

6 - سلام.

7 - مؤمن.

8 - مهیمن.

9 - عزیز.

10 - جبار.

11 - متکبر.

12 - خالق.

13 - باری ء.

14 - مصور.

15 - حکیم.

16 - دارای اسماء الحسنی.

17 - کسی که همه موجودات عالم تسبیح او می گویند.

که با وصف توحید او، مجموعا هیجده صفت می شود (توجه داشته باشید، توحید دو بار و عزیز نیز دو مرتبه ذکر شده است).

در میان مجموع این صفات، یکنوع نظم بندی خاصی در سه آیه دیده می شود: در آیه نخست از عمومی ترین اوصاف ذات (علم) و عمومی ترین اوصاف

@@تفسیر نمونه جلد 23 صفحه 557@@@

فعل (رحمت) که ریشه همه افعال خداوندی است بحث می کند.

در آیه دوم، سخن از حاکمیت او و شئون این حاکمیت است، و صفاتی همچون ((قدوس)) و ((سلام)) و ((مؤمن)) و ((جبار)) و ((متکبر))، با توجه به معانی آنها که در بالا ذکر کردیم همه از ویژگیهای این حاکمیت مطلقه الهی است.

و در آخرین آیه از مساءله خلقت و آنچه مربوط به آن است، مانند نظم بندی و صورت بندی و قدرت و حکمت بحث می کند.

و به این ترتیب، این آیات دست پویندگان راه معرفت الله را گرفته منزل به منزل پیش می برد، از ذات پاک او شروع می کند، و بعد به عالم خلقت می آورد، و باز در این سیر الی الله از مخلوق نیز به سوی خالق می برد، قلب را مطهر اسماء و صفات الهی و مرکز انواع ربانی می کند و در لابلای این معارف و انوار، او را می سازد و تربیت می نماید شکوفه های تقوا را بر شاخسار وجودش ظاهر ساخته و لایق قرب جوارش می کند، تا با تمام ذرات جهان همصدا شود، و تسبیحگویان نغمه سبوح و قدوسی سر دهد.

لذا جای تعجب نیست که در روایات اسلامی اهمیت فوق العاده ای به این آیات داده شده که در نکات به خواست خدا به آن اشاره می شود.

نکته ها: